خوف و هراس از نفس بر جان محبان وارد میشود. این محبان هستند که هم خوف از آینده دارند و هم حزن، ولی محبوبان حق تعالی که دستپروردهٔ او هستند نه از خوفی رنج میبرند و نه حزنی ملالانگیز دارند:
«أَلاَ إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ»(۱). آنان در بند کردههای خود نیستند تا ترس از عمل داشته باشند. برای همین است که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام شجاعانه با خداوند نجوا میکنند: «مَا عَبَدْتُک خَوْفا مِنْ نَارِک وَلاَ طَمَعا فِی جَنَّتِک وَلَکنْ وَجَدْتُک أهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک»(۲)؛ حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام در برابر حق تعالی ایستاده است و میفرماید آتش جهنم تو چیست و بهشت کدام است؟ من تو را عبادت نکردم جز برای آن که تو را شایستهٔ عبادت یافتم، پس پرستش و بندگیات کردم. این نجوا، رجز عاشقانه است. گفتن رجزهای عاشقانه جز از شجاعترین افراد عاشق بر نمیآید. کسانی که شجاعت گفتارها و کردارهایی رجزآمیز و مبارزطلبانه دارند. شجاعت حیدری در این کلمات هویداست نه در برداشتن در خیبر که از یک ماشین سنگین نیز برمیآید. حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام جهنم و بهشت را به چشم نمیآورد و چهره در چهرهٔ حق تعالی دارد و رخ به رخ او میگوید: دوستت دارم!
بدون تردید و بدون شک و با یقین کامل تو را دوست دارم و تو را به صورت وجودی یعنی به گونهٔ عاشقانه پرستش میکنم. عبادت وجودی از عبادت حبی برتر است. ابراز صادقانهٔ چنین معرفتی شجاعتی فراوان میخواهد. عبادت وجودی یعنی این که من گرفتار تو شدهام، من عاشق تو هستم. کسی که چنین گرفتار است، حتی اگر خداوند او را به جهنم ببرد، میگوید آبروریزی میکنم و فریاد بر میآورم تو را دوست دارم. هرجا مرا ببری از این که بگویم تو را دوست دارم و مظاهر عشق خود را هویدا سازم؛ هرچه که باشد، ابایی ندارم. اگر خداوند چنین عاشقی را به جهنم ببرد، دعوای میان عاشق و معشوق دیدنی میشود. خداوند آتش بر سر چنین بندهای میریزد و او را عذاب میدهد و عاشقی که به عشق وجودی رسیده است فریاد بر میآورد دوستت دارم، دوستت دارم. این دعوا معرکهای دیدنی برای اهل جهنم و اهل بهشت است. عاشقی که به ذات حق تعالی وصول داشته و از ذات او جدایی ندارد.
آیا میشود کسی به عشق وجودی نسبت به حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام برسد به گونهای که چنین رجزی برای ایشان بخواند و به آن حضرت عرض دارد: من شما را دوست دارم؛ هرچند پارههای آتش بر من بریزید و فرمان هجوم دهید به سیل افرادی که خنجر آخته در دست دارند تا پاره پارهام سازند و تمامی فرزندانم را از من بگیرند و آنان را گوش تا گوش سر ببرند و برای من کربلایی خونین بسازند. آیا کسی هست چنین شجاعتی داشته باشد؟! کسی که جگر (وجود) داشته باشد همه چیز خود را به معشوق دهد و باز بگوید تو را دوست دارم و همه چیز تو زیباست؛ هرچند برادرم حسین را از من گرفته باشی.
کسی که با کمترین تهدیدی، پای وی لرزش و قلب او تپش میگیرد و میدان را خالی میکند، چگونه میتواند ادعای سطح نازل محبت را داشته باشد تا چه رسد به عشق، آن هم از نوع وجودی آن؟!
- یونس / ۶۲٫
- بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۱۴٫
برگرفته از کتاب سیر سرخ جلد سوم