زندگی زیباست، در صورتی که دل زنده باشد. از شیرینی تا تلخی، شیرین است و اگر آدمی دل زنده باشد هرچه در زندگی پیش آید، به صورت زیبا میبیند؛ به عکس دلمرده، که خوبیها را نیز نازیبا میبیند.
دلِ کوچک است که دنیا را نازیبا یا زشت میبیند. ظاهر کمّی افراد و بزرگی ظاهری آنها مانع از رویت و دیدن کوچکی دل آنان میشود و دل کوچک و تنگ در لابهلای این ظاهر بزرگ و بیمقدار، خود را پنهان میسازد؛ بهطوری که نه دیگران، بلکه خود را نیز به باور خلاف واقع میاندازد و اگر نیز قدری عاقل باشد، به شک میافتد. اما کاری که میتوان در مقابل آن داشت، این است که نباید دل بر این نم، دم و کم داشت؛ بلکه تنها باید دل بر ابد و حقتعالی داد و چشم بر او دوخت. هر کس و هر چیزی که دل به غیر ابد دهد، دچار حوادث شوم دنیا میشود و در پایان، خود را باخته و ناراضی مییابد. آنان که گِل را آباد میکنند، از کار دل غافلند و آنان که در پی آبادی دلند، گِل را تلاش ناسوتی خود میدانند و با آنکه در آن غرق نمیشوند، خود را از آن دور نمیدارند.