دنیا؛ صافی‌کننده عشق‌های ملکوتی

وصول به معشوق یک حرکت است. معشوقی که خود هم در حرکت است و سرعت سیر را باید چنان بالا برد تا حرکت عاشق با حرکت معشوق هماهنگ باشد.

 

حرکت عشق، هم در عاشق و هم در معشوق نه عمودی است، نه افقی، بلکه دورانی است. عشق با حرکت دورانی و صعود و نزول‌های مدام و پی در پی شکل می‌گیرد و وصول می‌گردد؛ به این معنا که عاشق، هرچند به ملکوت عوالم بار می‌یابد، ناسوت را از دست نمی‌دهد و چنین نیست که دلبری ملکوتی دل او را چنان برد که دلبری ناسوتی برای او نماند؛ بلکه وی هرچه به ملکوت بیش‌تر بر می‌شود، ناسوتیان بیش‌تری را دلبری می‌نماید و صفا و وفایی دارد که حتی سنگ زیر پای خود را نیز با خویش بر می‌دارد و به آن عشق دارد و یا همانند یاران غار آنجلس که عشق در وجود آنان شعله کشیده بود، سگ خویش را نیز با عشق با خود می‌برند.

عشق؛ اوج و حضیض‌های پیوسته میان ملکوت و ناسوت است، اما هر حضیضی اوجی بالاتر و هر نزول بیش‌تری صعود فراتری را با خود دارد. عشق به پایین و ناسوت که می‌آید صافی‌تر می‌شود و سبب می‌گردد به ملکوت که می‌رود کامل‌تر و زیباتر ببیند و آن بینش و شهود صافی موجب می‌شود ناسوتیان را زیباتر و صافی‌تر ببیند. این عشق است که سبب می‌شود کسی که وصف: «وَهُوَ بِالاْءُفُقِ الاْءَعْلَی» را دارد، وصف: «اُذُنُ خَیرٍ لَکمْ»داشته باشد. او در افق برتری است که هر چیزی در چشم‌انداز اوست، اما صفایی دارد که جفاها را می‌بیند و گویی نمی‌بیند و وصف «وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکنَّ اللَّهَ رَمَی» می‌گردد. صفایی که سبب می‌شود جفا، بدی و معصیت را نبیند و همواره در خوبی پدیده‌ها سیر نماید.

خداوند نیز «الذی دنا فی علوّه ، وعلا فی دنوّه» و «الدانی فی علوّه، والعالی فی دنوّه» است. کسی نیست که عاشق شود و بالا رود و پایین بیاید و عشق ناسوتی خود را از دست دهد، مگر آن که ادعایی بیش نداشته باشد و به جایی بر نشده باشد و عشق نداند.

 

مطالب مرتبط