جبهه باطل و تلاش برای رکود دانش‌های معنوی

دنیای استعمار همیشه از دانش‌های قابل کنترلی که برای آنان نفع مادی داشته است حمایت می‌کند و آن را ترویج می‌دهد؛ ولی علوم معنوی و غیبی را گذشته از آن‌که نسبت به آن بی تفاوت نیست، تخریب هم می‌نماید و در نابودی آن از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزد.

اقتدار علوم غیبی و معنوی به افراد وارسته است و آنان نیز هرگز خود و دانش‌های خود را در اختیار ایادی طاغوت قرار نمی‌دهند. ایادی باطل نیز همواره کمر بر نابودی علوم معنوی می‌بندند و با تبلیغات، قوانین مجهول، زور و پول توانستند موفقیت‌های فراوانی در این جهت به دست آورند. علوم انبیا و اقسام معرفت، تعبیر، علم غیب، رؤیا و علوم جفر و رمل، کف بینی، قیافه‌شناسی و دیگر رشته‌های علوم را با حیله‌های فراوان به رکود و تعطیلی و نابودی کشانیدند و امروزه کم‌تر کسی توانایی کسب مراحل عالی این‌گونه علوم را درمی‌یابد و بیش‌تر کسانی که به این دانش‌ها روی می‌آورند به سخن، بحث و مبادی مقدماتی آن سرگرم هستند و عده‌ای در گوشه و کنار دنیا دل‌بستگی‌های اندکی به آن دارند.

استعمار، کاری کرد که به بهانهٔ خرافات و پیرایه، بسیاری از حقایق معنوی را از میان برداشتند و نابود کردند و صاحبان آن را به انزوا کشاندند، تا جایی که محتوای این‌گونه علوم از درجهٔ اعتبار علمی خارج گشت و حکم خرافات به خود گرفت؛ در حالی که تمامی این علوم به حقایق معنوی بستگی دارد و از معرفت و ایمان سرچشمه می‌گیرد.

پیشرفت‌های علوم انسانی، مادی، اقتصادی اجتماعی و یا علوم تجربی امروز در خدمت مقاصد دنیاداران است و منافع معنوی آن اندک شده و حتی منافع اندک هم از لوازم قهری آن به شمار آمده است و دنیاداران تنها در فکر منافع مادی و حمایت از اقتدار خود هستند و نسبت به جهت‌های معنوی، بدون تفاوت و یا معاند و دشمن به شمار می‌آیند. بسیاری از آن‌ها نسبت به این‌گونه حقایق معنوی انقیادی ندارند و خوبی‌ها را نیز در محدودهٔ ماده و اموری مادی می‌دانند و خودسر و خودخواهانه نسبت به آن اظهار نظر می‌کنند و بیش از ماده و امور مادی ـ آن‌هم از نوع بهره‌برداری‌های صوری – در توان ندارند.

هنگامی که دنیای بشری به دست این‌گونه افراد نااهل افتاد و ایادی شیطان صحنه گردان روزگار گردیدند، خوبی‌ها رو به افول رفت و معانی معنوی و حقایق ربوبی و صفات کمال به ضعف گرایید و کم‌رنگ شد و کم و بیش در خاموشی فرو رفت و صفات شیطانی و کژی‌های اهریمنی رشد فراوانی پیدا نمود.

امروزه اگر در دنیای بشری به‌دقت جست‌وجو شود کم‌تر می‌شود از عقاید سالم و افراد شایسته و صفات خوب انسانی خبری به دست آورد و در مقابل، چه فراوان می‌توان زشتی‌ها را شناسایی کرد و بدی‌ها را به‌راحتی دید.

در دنیای کنونی بر اثر رکود معنویت، کم‌تر می‌شود صفا، صمیمت، مهر، محبت و عشق و صداقت را در همگان دید و این‌گونه حقایق را مشاهده کرد.

 

بر اثر رکود معنویت و تعطیلی سلوک معنوی و حقایق ربوبی، این‌گونه امور از ارزش و استقبال درخور افتاده است و کم‌تر کسی نسبت به کسب این‌گونه حقایق، کوششی به خود راه می‌دهد.

هنگامی که معنویت و معرفت از میان جامعه رخت بر بست و علوم غیبی به تعطیلی گرایید، صفات کمال در افراد جامعه کم‌تر یافت می‌شود و بیش‌تر انگیزه‌های صوری و هوس‌های مادی است که جایگزین کمالات آنان می‌گردد. همین امر سبب گردیده که در اهل دیانت و مردمان دین‌دار نیز کم‌تر شوق و ذوق کمال، صفا و مهر یافت گردد و دین، قرآن کریم و عقاید در مردمان خوب و اهل دیانت، رنگ و روی دنیا را به خود گیرد و آنان به‌ظاهر دین بسنده می‌کنند. نماز فراوان است؛ ولی معراج ندارد. روزه هست؛ ولی صحت نمی‌آورد. قیام است؛ ولی اقامه نیست. جهاد می‌شود؛ ولی خلوص نیست و خلاصه تمامی مفاهیم، مبانی، مبادی معرفت و معنویت در معنای صوری آن خلاصه می‌گردد و این هم از جرایم اهل باطل و ایادی شیطان و دنیادارانی است که با کمال و معنویت و باطن‌گرایی و عقلانیت عناد دارند و در راه تضعیف آن سرمایه‌گذاری نموده و دنیا و مردم آن را به چنین وضعی مبتلا ساخته‌اند.

اگر در جامعه صحبت از علم می‌شود، روشنایی در کار نیست، سخن از عرفان پیش می‌آید؛ ولی رؤیتی مشاهده نمی‌شود، قرآن کریم خوانده می‌شود؛ ولی مشکلی از میان برداشته نمی‌شود، همه از آن روست که حقیقت از تمام این صورت‌ها گرفته شده و روح از همهٔ این حقایق روحی دور گردیده است.

همه از خدا می‌گویند؛ ولی خدایی نمی‌بینند، از عدالت، صداقت و درستی سخن سر می‌دهند و آثار این‌گونه امور از آن‌ها ظاهر نمی‌گردد و این بر اثر آن است که ایادی باطل آب را گل آلود کرده و حق را درگیر مفاسد ساخته و اهل حق را به تاریکی کشانیده‌اند تا ماهی فساد و تباهی خود را بگیرند و به‌خوبی هم می‌گیرند؛ مگر آن‌که دست حق از آستین غیب ظاهر گردد و به تمامی این بی خطی‌ها و بی راهه‌ها خاتمه دهد و پاکی و درستی را بر جامعه و مردم حاکم سازد و تمامی اهل باطل را به زانو در آورد که چنین روزی دور نیست؛ هرچند کم‌تر کسی به واقع، دل به چنین روزی بسته و انتظار واقعی را یافته است. باشد تا ما در چنین صراطی بوده باشیم و چنین امیدی را دریابیم و مشاهدهٔ چنین روزی را در خود ببینیم.

مطالب مرتبط