مرا بارها به قتل تهدید کردهاند. این تهدیدها در زمانی که آقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری قدرت داشت، بسیاری جدی بود. اما من همیشه میگفتم اینها وجود ندارند مرا به قتل برسانند.
قاتل من شخص بسیار خبیث و ولدالزنایی است. قرآنکریم میفرماید: «وَمَنْ یقْتُلْ مُؤْمِنا مُتَعَمِّدا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابا عَظِیما»(۱). این آیه از قاتلان مغضوبی میگوید. چنین کسانی بسیار نادر و اندکاند. حکم این آیه شامل مقتول غیر مؤمن نمیشود. همچنین این حکم، شامل قتل غیر عمد نمیگردد. اگر شخصی مؤمنی را به طور عمد به قتل برساند، مورد غضب خداوند قرار میگیرد و از مغضوبان میباشد. حال سوال این است که چه تعداد از انسانها قتل میکنند و آدمی را به کشتن میدهند تا در نهایت مورد غضب خداوند قرار بگیرند؟ در اصل، در عالم واقع و در جامعه، قاتلان به عمد افراد معدودی هستند. همچنین از نظر روانشناسی، آدمکشی رواج چندانی ندارد. در واقع، انسانها حاضر به انجام هر کاری هستند و شلوغبازار راه میاندازند، اما قتل را بهراحتی انجام نمیدهند. مثلا بدلکاری، امروز در دنیا حرفهای بزرگ و نامدار محسوب میشود یا آدمها پول میگیرند و کسی را مورد ضرب و شتم قرار میدهند که در قبال این مقدار پول، چنین ضربهای به فرد مورد نظر وارد میآورند و در قبال فلان مقدار پول، چنان آسیبی به او میزنند. اگر جوامع از نظر علم روانشناسی مورد بررسی قرار بگیرند و جمعیت فراوانی تست شوند، مشخص میشود که بیشتر آنها حاضر به انجام قتل نیستند. یعنی ممکن است شخص خاصی را مورد ضرب و شتم قرار بدهند و بابتش پول هم دریافت کنند، اما کمتر میشود کسی حاضر باشد انسانی را به کشتن دهد. اما این مطلب، مربوط به شرایطی است که مقتول، انسانی عادی باشد، ولی بحث در مقتولی است که مؤمن باشد، در این صورت، بسیار اندک می شود که قتلی اتفاق بیفتد و اگر شرط عمد نیز به آن اضافه بشود، در این صورت، چنین قتلی بسیار نادر خواهد شد؛ زیرا قتل غیرعمد، ممکن است بر اثر عصبانیت و خشم ناگهانی رخ بدهد و با اینکه قتل، به صورت عمدی و با طرح و نقشه قبلی فردی یا جمعی انجام بشود، بسیار تفاوت دارد. از چهل سال پیش، در این زمینه خاطراتی دارم. شخصی که بسیار گردنکلفت و تنومند بود در شهرری سکونت داشت. او حدود هفتصد نوچه داشت. او صد و سی کیلو وزن داشت و چنان بدن نرمی داشت که بهراحتی تمام بدن خود را بر یک چارپایه کوچک جمع میکرد. روزی یکی از اساتید من که مشی اخباریگری داشت با او مخالفت کرد و دعوا بینشان درگرفت. من نیز حضور داشتم و تماشا میکردم. این مسأله را از توفیقات الهی میدانم که نصیبم شده است؛ زیرا چنین اتفاقاتی برای ما درسآموز و عبرتآموز بود. انگار که ما در مدرسهای حضور داریم و مطلبی را فرا میگیریم. عالم دینی قدی کوتاهتر از آن گردنکلفت داشت. وزنش نیز حدود شصت کیلو بیشتر نبود. با این حال، سیلی محکمی به گوش آن اوباش نواخت. اوباشی که هفتصد نوچه داشت و یک شهر را به هم میریخت. کافههای تهران در قرق و سیطره او بود. قماربازها به او تلکه میدادند و او بر تمام شهربانیها ریاست میکرد و کسی جرأت مخالت با او را نداشت. در زمان قدیم، گردنکلفتها و زوردارها بر شهرها حاکمیت اصلی را داشتند و شهربانیها ایادی آنها بودند. خلاصه اینکه خداوند هر دو نفر آنها را رحمت کند که انسانهای خوب و نیکویی بودند و از ویژگیهای خاص خودشان برخوردار بودند. آن مرد گردنکلفت وقتی سیلی خورد، غضب خود را مهار کرد و به عالم دینی گفت تو عالِم هستی، به همین دلیل، تلافی نمیکنم و به تو سیلی نمیزنم، اما تو را تنبیه میکنم. فردای آن روز، او یکی از نوچههایش را مأمور کرده بود تا در موتوری دیزلی آن عالم دینی که کشاورزی هم میکرد، شکر بریزد. موتور دیزلی مانند بمبی منفجر شده بود. کار و بار آن عالِم دینی به خاطر همین اتفاق، یک سال به تعطیلی کشید. تعداد قاتلان و آدمکشها در جامعه اندک است و بر عالمان دینی لازم است که از علم روانشناسی و شخصیت انسانها اطلاع داشته باشند. آن گردنکلفت از مردم باج میگرفت. زمانی به کاسب پولداری سفارش کرده بود که مبلغ پانصد تومان به فلان شخص پرداخت کند و کاسب امتناع کرده بود. دستور داد سریع او را به قتل برسانند. آن وقت چنین شخصی از سیلی زدن به عالم دینی امتناع میکند. اما حرف این است که آن گردنکلفت، هرچند لات و اوباش بود، اما انسان خوبی بود و حرمت عالمی دینی را نگه داشت. امروز اما متأسفانه، برخی بی هوا و بیپروا و گاه به اسم دین به بعضی از عالمان دینی بهراحتی افترا میبندند یا به آنها توهین میکنند. چنین افرادی چه پیشینهای دارند؟ بدتر از آن، چه کسی است که مؤمنی را از روی عمد به قتل میرساند؟ قاتل باید شخصی ولدالزنا، مشرک، کافر یا از ائمه کفر باشد تا چنین قتلی را گردن بگیرد و هر انسان بد و بدکرداری نمیتواند زیر بار چنین قتلی برود. چنین قاتلی چهقدر باید خباثت به وی تزریق شده باشد که مسبب گردد و چه خباثتی داشته باشد تا مباشر شود. از سوی دیگر، مؤمنان هم صاحب دارند، به خصوص حوزههای علمی. پیشتر هم گفتم در یکی از ماههای رمضان و پیش از پیروزی انقلاب بود که من در مدرسه فیضیه حجره داشتم. روزی حضرت صاحب العصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را در مدرسه فیضیه دیدم. من چیزی نمیگفتم؛ چرا که با خود گفتم من رعیت هستم و نباید حرفی بزنم. آن حضرت برگهای در دست داشتند و نام برخی از طلاب را مینوشتند و کار هریک را مشخص مینمودند. برخی را برای مناصب دولتی و حکومتی مینوشتند؛ در حالی که هنوز انقلاب اسلامی به پیروزی نرسیده بود. آن حضرت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) از پلهها پایین رفتند و برای ما خیلی سخت آمد، از این رو در پی ایشان بسیار سریع دویدم و نزدیک زاویه حوض فیضیه به طرف دارالشفا به ایشان رسیدم و عرض کردم آقا شما نام شاگردهای ما را نوشتید، اما چرا اسم ما را ننوشتید؟ حضرت علیهالسلام فرمودند بگذار اینان بروند و کاری بکنند و سپس رفتند. من هم حرفی نزدم و احساس کردم در اینجا دارم کاری میکنم. من بعد از آن توفیق زیارت، در آن ماه رمضان بیش از بیست ساعت تحقیق و مطالعه و کار میکردم و تنها بعد از افطار به حرم میآمدم و زیارتی مینمودم و دوباره به کار خود باز میگشتم. آن ماه رمضان برای من بسیار شیرین بود. البته هنوز معمم نشده بودم و قصد داشتم به تبلیغ بروم تا با مردم بیشتر آشنا گردم. در آن سال به خوبی دانستم حوزه ما بی در و دروازه نیست و صاحب دارد و حساب و کتاب خاصی برای آن است. من از آن به بعد خود را عمله آن حضرت دانستم و این کارها را برای خود نمیدانم، بلکه آن را متعلق به حضرت میدانم و خود را در اینجا یکی از کمترین عملههای حضرت علیهالسلام به شمار میآورم اگر بپذیرند. بله، ایشان در جملهای کوتاه فرمودند بگذار اینها بروند یک کاری بکنند. گویی اگر آنان در حوزه بمانند مثل اینکه کاری نمیکنند. روزی در تهران جایی منبر رفتم. زنی بیش از پنجاه سال داشت که خواب خود را تعریف نمود و گفت من چنین خوابی را دیدم و بعد در خوابی دیگر آقا را دیدم و تعبیر خواب خود را از ایشان خواستم، آن حضرت فرمود شب جمعه کسی اینجا منبر دارد، از او بپرس. اگر خداوند مرا پای محاکمه آورد، اینها خیلی بدهکار میشوند. من به خداوند عرض میکنم هزار و یک کار از من بر میآمد و شرایط اینها نگذاشت آن را انجام دهم. البته اینها هم خیر نخواهند دید و خداوند بدرقصیهای آنان بر مزار شهیدان را جلوی چشم همه از دماغ آنها بیرون خواهد کشید و آنان را خوار دنیا و رسوای قیامت خواهد نمود.
۱٫نساء / ۹۳٫