ما در زمان جنگ تحمیلی، برای تماشا، به جبهه‌های جنگ سرکشی می‌کردیم.

ما اهل جنگیدن و شرکت در عملیات نبودیم. اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم برای روان‌شناسی آدم‌های جنگ و جامعه‌شناسی مردم آن زمان، به جبهه وارد می‌شدم؛ زیرا همان‌طور که گفتم ما اهل جنگ و تفنگ نبودیم. زمانی در جزیره فاو، وضعیت بسیار نابسامان شد. دستور عقب‌نشینی از جزیره را داده بودند. توپ‌های جنگی به سمت خاک ایران برده می‌شدند. من به فرماندهان جنگی نسبت به این عقب‌نشینی اعتراض کردم، اما مقامات بالا دستور عقب‌نشینی داده بودند و ایرانیان دیگر مقاومت نمی‌کردند. به طلبه‌هایی که با من بودند گفتم ایرانی‌ها می‌خواهند فلنگ را ببندند و قصد عقب‌نشینی دارند. سپس از آن‌ها خواستم غسل کنند؛ زیرا آتش عراقی‌ها بسیار تند بود. هواپیماهای عراقی حتی تیرآهن و گونی‌های خاک و گچ و زباله بر سر رزمنده‌ها می‌ریختند. در واقع، وضعیت آتش، بسیار وحشتناک بود. رزمنده‌ها وقتی دیدند من نسبت به عقب‌نشینی معترض و آشفته‌ام و با حالتی موجی رفتار می‌کنم، گفتند حاج‌آقا! بهتر است استخاره کنید و اگر خوب آمد برگردید، صلاح نیست شما در این منطقه بمانید. آن رزمنده‌های بیچاره، دلشان به حال من می‌سوخت، وگرنه خودشان اهل راه بودند. بعضی از آقایانی که در آن منطقه همرزم ما بودند، در قید حیات هستند و گاهی در جلسه‌های درس شرکت می‌کنند. بعضی دیگر را اما خدا رحمت کند، از دنیا رفته‌اند! خلاصه گفتم الان زمان استخاره‌کردن نیست و بایستی در قم، برای ورود به این منطقه استخاره می‌کردید. گفتم همگی غسل کنید. ایرانی‌ها به تدریج عقب‌نشینی می‌کنند. گاهی ما فی سبیل‌اللّه هستیم، ولی موانع زیادی در خود ما وجود دارد. در چنین مواقعی، باید از راهنمای استخاره بهره بگیریم و تکلیف خود را مشخص کنیم. متأسفانه، فصل گفتن بعضی از حرف‌ها گذشته است؛ زیرا ما غرق دنیا و مادیات شده‌ایم. یکی از نقاط ضعف جنگ تحمیلی این بود که فقیران و مستضعفان برای پیشبرد دفاع مقدس، بسیار سرمایه‌گذاری کرده و از جان و مالشان گذشتند، ولی متأسفانه، بعضی مجتهدان یا سرمایه‌دارها، در جبهه‌های جنگ حضور نداشتند. یعنی دست‌کم، ده نفر. باید دید در میان شهدا چند مجتهد و عالم متبحر در جبهه حضور داشته و طعم شیرین شهادت را در جبهه‌های جنگ چشیده‌اند؟ اگر بزرگان و اعاظم حوزه‌های علمیه جلودار بودند و به فیض شهادت نایل می‌شدند، راه قدس از کربلا می‌گذشت و ما  حسینی‌وار از میدان خارج می‌شدیم. علما و بزرگان، در صحنه حاضر نشدند و ما حسینی‌وار جنگیدیم، ولی در نهایت، مجبور شدیم مانند امام‌حسن علیه‌السلام ، جام زهر را بنوشیم. در واقع، حرکت حسینی‌وار ما متوقف شد و از بین رفت. باید آمار شهدای طلبه را که بیش از سه‌هزار نفرند و نسبت به جمعیت طلاب، شمار فراوانی است، تحقیق کرد. سنین بیش‌تر آن‌ها جوانی را نشان می‌دهد. برخی از آن‌ها به‌تازگی عقد و عروسی کرده بودند. برخی از آن‌ها برای همسرانشان شیرینی خورده بودند. بعضی دیگر منتظر به دنیا آمدن فرزندشان بودند و برخی دیگر، کودکشان به تازگی متولد شده بود، ولی متأسفانه، از آیت‌الله‌ها چند نفر در جنگ شرکت کردند. اگر آیت‌الله‌ها با گستردگی در جبهه‌ها حضور پیدا می‌کردند،

اما مسأله این است که باید روی این موضوع تحقیق کنیم که ما از کجا ضربه خوردیم؟ چرا روند انقلاب کند شد و چرا ناگهان، توانایی ما کاهش پیدا کرد؟ بیش‌تر شهدای روحانی نوجوان و جوان بودند و سن کمی داشتند. کم‌تر آیت‌اللهی در بین شهدای طلبه که در میدان نبرد و خط مقدم جنگ شهید شده باشد وجود دارد. البته ما آیت‌الله‌هایی داریم که بر اثر سقوط هواپیما یا تصادف در جاده‌ها یا در محراب نماز شهید شده‌اند که این، مسأله‌ای دیگر است. همان‌طور که دلیل پیروزی امام‌حسین علیه‌السلام این بود که خود آن بزرگوار، به تنهایی وارد معرکه جنگ شد و جنگاوری کرد و شمار یاران آن‌حضرت در برابر سپاه یزیدی چنان اندک است که به حساب نمی‌آید. عده‌ای می‌گویند حضور مجتهدان در جبهه و شهادت آن‌ها به صلاح نیست و خلاف مصلحت است. اما به‌واقع، این مسأله، مصلحت چه امری را از بین می‌برد؟ اگر خون بیست‌نفر از مجتهدان جامع‌الشرایط در جبهه‌های جنگ بر زمین ریخته می‌شد، عوارض طبیعی آن، اوضاع را دگرگون می‌کرد. با خون عالِم، تمام جهان، از هستی ساقط می‌شد. خون عالِم، هرچه کفر و استکبار است را از بین می‌برد و محو می‌نماید. اگر پنجاه نفر عالم، استاد یا مجتهد در جبهه‌های جنگ شهید می‌شدند، دنیا و کفر و استکباری که در آن است، متلاشی می‌شد. این در حالی است که شهدای طلبه، هجده یا بیست ساله‌هایی هستند که سیوطی و مغنی و صرف ساده می‌خواندند. در واقع، چه عواملی مانع رسیدن انسان به فیض شهادت می‌شود؟ گاهی علم و دانش و استکبار ناشی از آن، مانع می‌گردد. چنین عواملی باعث شقاوت و بدبختی انسان می‌شود. خدا نکند آدمی وبال داشته باشد و نفسش، به چنین اموری آلودگی پیدا کند. حتی علم و دانش و بهره‌مندی‌های مثبت نیز ممکن است باعث آلودگی نفس انسان بشود. ارزش ذاتی انسان، بالاتر از این حرف‌هاست و چنین مسائلی، آن‌قدر باارزش نیستند که نفس انسان اسیرشان بشود. نفس انسان باید فقط خداوند را بخواهد؛ همان‌طور که خداوند، ما را می‌خواهد و با ماست.

۱٫ فاتحه / ۵٫

مطالب مرتبط