من نمونه‌ای از قضاوت‌های خالی از انصاف که ظلم به طبقه ضعیف است را مثال می‌زنم.

اگر کارگری در حال مصرف بافور توسط مأموران انتظامی دستگیر شود و کارگر از خود چنین دفاع کند که من فقط بافور می‌کشم و شخصی که من کارگر او هستم تریاک مصرف می‌کند، چنان‌چه به او بگویند در هر حال تو مباشر او هستی و باید زندان بروی، این خلاف عدالت است. عدالت و انصاف حکم می‌کند شخصی که تریاک مصرف می‌کند، دستگیر شود و زندانی گردد. چنین قضاوت‌هایی مخالف فقه اسلامی است و ربطی به احکام الهی ندارد. چنین برخوردهایی که به طور کامل، غلط و بی‌اساس است، اگر در جامعه فراوان شود، دین‌گریزی می‌آورد. اگر وارد محیط زندان شویم، بیش‌تر زندانیان را آدم‌هایی فقیر و ندار می‌بینیم. چرا بیش‌تر زندانیان، آدم‌های بیچاره و به طور معمول، فقیر و گدا هستند؟ این زندانیان فقیر، برای نمونه کارگر سرمایه‌داری در مثلا ایتالیا هستند که به اینان دستور دزدی یا فروش مواد مخدر داده است. در واقع، دزد واقعی همان سرمایه‌دار، همان کلان‌کار و سببِ کار است و این زندانی فقیر، فقط یک عمله محسوب می‌شود. سرمایه‌دار به این فرد فقیر دستور داده است که فلان کار را انجام بدهد، مثلا موادی را جابه‌جا کند و او هم برای رسیدن به لقمه‌نانی اطاعت کرده است. قدیم‌ها، وقتی از شیراز به سمت تهران برمی‌گشتم، در اتوبوس، شخصی کنار من نشسته بود که سر و وضع ساده‌ای داشت و مشخص بود که از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نیست. البته شاید او به دلیل این‌که من لباس روحانیت به تن داشتم، کنارم نشسته بود. از او دلیل ناآرامی‌اش را پرسیدم. در ابتدا پاسخ داد من راحتم و مشکلی ندارم. گفتم من می‌دانم و مشخص است که شما مشکلی دارید. پرسید شما واقعا غیب می‌دانید، حاج آقا! والله من آدم بیچاره و نداری هستم، مقداری سیگار به همراه دارم که قصد فروششان را دارم، اگر مأموران متوجه سیگارها بشوند، مرا دستگیر می‌کنند. همسرم پولی را که تنها پس‌اندازمان است به صورت قسطی از بانک گرفته است و مبلغ آن، دو سه‌هزار تومان بوده است. اگر مأموران مرا با سیگارها دستگیر کنند، باز به ورطه فقر و فلاکت می‌افتیم و تمام دارایی‌مان را از دست می‌دهیم. مأمورها نه‌تنها سیگارها را قبض می‌کنند، بلکه مبلغی را هم به عنوان جریمه از من می‌گیرند. او می‌گفت همسرش زن مؤمن و بسیار خوبی است که در هیأت و جلسات مذهبی شرکت می‌کند و به اهل‌بیت علیهم‌السلام علاقه وافر دارد. از او خواستم آرام باشد و سیگارهایش را در اختیار من قرار دهد. من سیگارها را زیر پایم قرار دادم، سپس او را به قول خودم به آزمایشگاه خویش بردم و به توپ سؤالاتم بستم. او هم قصه مشکلات و گرفتاری‌هایش را برایم تعریف کرد. مأمور وارد اتوبوس شد، او حتی به من نگاه هم نمی‌کرد؛ زیرا تصورش این بود که ماها اهل قاچاق آن هم قاچاق سیگار نیستیم. وقتی به مقصد رسیدیم، ساک پر از سیگار را به دست گرفتم، آن سیگارفروش گفت حاج آقا اجازه بدهید خودم ساک را بردارم تا خدای ناکرده بی‌احترامی نشده باشد. گفتم اگر تو ساک را برداری، ممکن است مأمورها شک کرده و تو را دستگیر کنند. ضمن این‌که این کار بی احترامی نیست. وقتی از اتوبوس دور شدیم، آن سیگارفروش یک بسته سیگار از ساکش بیرون آورد و گفت حاج آقا این برای شما باشد، ببخشید که من چیز دیگری همراه ندارم. با خودم فکر کردم این بسته سیگار حق حساب من است که دارد پرداخت می‌شود. مشخص است که این سیگارفروش انسان بسیار خوبی است که در اندیشه حق حساب من نیز هست. گفتم من سیگاری نیستم و به سیگار نیازی ندارم. این سیگارها را برای خودت بردار که توان پرداخت قسط‌های همسرت را داشته باشی. خلاصه این‌که حرف‌های آن سیگارفروش بسیار تأثیرگذار بود؛ تا حدی که اشک انسان را درمی‌آورد. با این اوصاف، آیا می‌توان چنین شخصی را دزد قلمداد کرد و او را به خاطر قاچاق سیگار جریمه کرد یا زندانی نمود؟ در این صورت، خداوند در روز قیامت باید در برابر آدم‌ها پاسخگو باشد. می‌گویند در عالم آخرت، تمام این امور رسیدگی شده و اصلاح می‌شود، ولی در این دنیا، امکان رسیدگی به این مسایل وجود ندارد. در واقع، مسأله این است که دستگیری مباشری که خود مسبب نیست در کارهای خلاف، بر اساس احکام فقه اسلام نیست. ضمن این‌که سردسته خلافکارها، یعنی شخصی که پول و سیگار را در اختیار سیگارفروش قرار می‌دهد، آزاد است. در واقع، چنین شخصی دزد واقعی است و باید او را دستگیر کنند و تا او دستگیر نشود آدم‌های بیچاره عمله او می‌شوند تا هم قاچاق کالا داشته باشند و هم گرفتار قانون و جریمه از جیب خود گردند.

۱٫مائده / ۳٫

مطالب مرتبط