ما بحثهای قابلتوجه و ویژهای به ویژه در باب عقلانیت و معنویت داریم که طرح آن همواره با مخالفت و مانعتراشی مانعان ظاهرگرا و بعضی آخوندهای شناخته شده بوده است.
با شدت گرفتن این ممانعتها، برخی از من میخواستند به خارج از کشور مهاجرت کنم. البته این خواسته همین مانعان نیز بوده است و آنان نمیخواهند من در قم باشم. اما دوستان میگفتند حاج آقا! اینجا مکان مناسبی برای شما و بحثهایی که مطرح میکنید نیست و قدرشناس این مباحث نیستند، ولی در خارج از کشور، به قول معروف، باطرح آزاد بحثهایتان یخ شما آب میشود و شکوفا میگردید و به طور حتم، اروپاییهای خریدار علم، از شما استقبال میکنند. در پاسخ گفتم در ایران همه، حتی مانعان ما مسلمانند و اهل نمازشب هستند، با این حال، بعضی از آدمها از خلق و خوی مناسبی برخوردار نیستند و رفتارشان چنین خشن است، اروپاییها که دیگر نماز یومیه را نیز ادا نمیکنند، در این صورت، خلق و خو و رفتار آنها چه خواهد بود. خارجیها اگر تریبونی در اختیار انسان قرار میدهند، برای آن شرطها میگذارند. آنان اگر به اندازه یک مرغ، به کسی کمک کنند، انتظار دارند به اندازه یک نفر شتر، لطف آنان را جبران کنی. بیشتر کسانی که به خارج از کشور مهاجرت میکنند، تصور آسایش و راحتی را در ذهن دارند؛ در حالی که نمیدانند چیزی جز بدبختی و بیچارگی و مزدوری در انتظارشان نیست و اینجا حتی زندانش بهتر از هتلهای چند ستاره آنجاست. عدهای از آنها به دولتهای خارجی پناهنده میشوند و به بیگانگان خدمت میکنند. عدهای دیگر نیز در گوشه و کنار کشورهای خارجی پراکنده میشوند. این مانعان ما هرچه باشند، مسلمان هستند و نمازشب میخوانند، با این حال، نه ما را برمیتابند و نه میگذارند کسی آثار بسیار ساده و دینی ما را حتی بهطور مجازی و در یک سایت ساده منتشر کند و بند و بست و مسدودی پشت بند و بست میآورند، خارجیها که مسلمان نیستند، به طور حتم، بابت لطفی که میکنند، هدفی دارند. انسان باید خردمند باشد و عقل و تدبیر را سرلوحه افکار و اعمالش قرار بدهد. مرحوم آقای بهشتی را خدا بیامرزد و روحش شاد! او سخن بسیار خوبی میگفت. در زمانی که بسیاری او را طرد کرده و به او ناسزا میگفتند، او میگفت: «ما هستهایم و به ریش این مردم بستهایم.» میگفت، ما به جایی مهاجرت نمیکنیم. دلیل ناسزاهایی که به او میدادند همین سخنانی بود که با صراحت بیان میکرد. به نظر من، مرحوم بهشتی انسان بسیار خوبی بود. ما وضعیت آنهایی را که فرار کردهاند دیدهایم. مسلمانها را، نمازشبخوانها را شناختیم و دانستیم که قابل اعتماد نیستند. خارجیها که دیگر مسلمان نیستند و نماز یومیه را نیز ادا نمیکنند. در این صورت، آنها به طور حتم قابل اعتماد نیستند. تصور اینکه خارجیها تریبونی مجانی را در اختیار تو قرار میدهند و میگویند هر چه دلت میخواهد بگو، بهطور حتم جز خیالی باطل نیست. کسانی که چنین تصوری دارند، به طور حتم انسانهای سادهلوحی هستند. بیچارهها نمیدانند که قضیه از این قرار نیست و مطلب چیز دیگری است.