مخالفت با اعدام‌های متخصصان و نخبه کشی

متأسفانه در اوایل انقلاب، بعضی از متخصصان را به صورت فله‌ای اعدام انقلابی کردند؛

این در حالی بود که اینان چنان در تخصص و مهارت خود دردانه بودند که خدایگان علم یا صنعت یا قپه یا قدرت به شمار می‌رفتند، اما با پیروزی انقلاب، هیبتشان را از دست داده بودند. درست مانند لاستیکی که پنچر می‌شود و باد خالی می‌کند. همگی آن‌ها بیچاره شده بودند. من معتقدم در اوایل انقلاب، کارهای زشت و ناپسند بسیاری انجام گرفت اما کسی یا گروهی را متهم نمی‌کنم. یادم است که این بزرگان علم و تخصص را با لباس‌خانگی و عرق‌گیر دستگیر می‌کردند و به زندان می‌بردند. البته این صحنه‌های دستگیری و بازداشت این روزها هم گاهی تکرار می‌شود آن هم با بعضی از طلبه‌های نخبه. در اوایل انقلاب، در زندان، بعضی آدم‌هایی که کاسه داغ‌تر از آش می‌شوند، این‌ها را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند، لباس را از تنشان خارج می‌کردند و قپه ها را از آنها می گرفتند  و آن‌ها را به زندان می‌فرستادند. یادم می‌آید در همان زمان، با عده‌ای از حضرات، آن‌ها که در این جابه‌جایی، حالا رجال کشور شده بودند، در میدان امام حسین کنونی نشسته بودم. مأموران، دانشمندان و سرهنگ‌ها را دستگیر می‌کردند، بعضی سعی می‌کردند فرار کنند، به آن‌ها تیراندازی می‌شد و آن‌ها ناچار بودند در جوی‌های پر از لجن و زباله پنهان شوند. مأموران، این دانشمندان و متخصصان را در حالی که لباس‌های آنان خونین و قپه‌های آنان لجن‌مال شده بودند، دستگیر می‌کردند. مأموران، رخت و لباس این اشخاص را به چوب‌لباسی آویزان می‌کردند؛ درست مانند یک مغازه پوشاک. سپس آن‌ها را با لباس خانگی و عرق‌گیر به زندان می‌فرستادند. من به آن حضرات که از رجال درجه یک مملکت شده بودند، بارها گفتم این کارها غلط و نادرست است. این کار شما به آتش کشیدن سرمایه‌های ملی است و عاقبت خوشی ندارد. خلاصه این‌که ما از همان شب‌های نخستین پیروزی انقلاب، با مشاهده این رفتارها که شاید از افراد نفوذی بوده است، مأیوس و افسرده شدیم و دانستیم این ره که می‌رود، اگر هم‌چنان برود، بعد از چند دهه که احساسات انقلابی فروکش می‌کند و باب تحلیل کردارهای گذشته آزاد می‌شود، به ترکستان هم نمی‌رسد و این‌گونه کردارها که فرهنگی و انقلابی پنداشته می‌شود، چندان نتیجه‌بخش و مفید فایده نخواهد بود، بلکه برای دین و روحانیت ضرر دارد. باید به عوامل این ماجراها می‌گفتیم که اگر صاحبان قپه‌ها میلیاردها تومان پول و سرمایه کشور را بالا کشیده‌اند و حق مردم را خورده‌اند، شما حق حساب و بدهی‌شان را از ایشان با استفاده از تخصص و مهارتی که دارند بازپس بگیرید؛ اما آن روزها بحث انحرافی تعهد و تخصص را برای توجیه این خشونت خود باب کردند. این دانشمندان، در علم و دانش سرآمد مغزهای ایران که نه، بلکه دنیا بودند. آنان در رشته خود نخبه بودند و سیاست و صنعت و تکنیک را به‌خوبی می‌دانستند. آن‌ها از اسرار دنیا باخبر بودند و سیاست را می‌شناختند و افرادی ساده‌انگار و کوتاه‌اندیش نبودند و مغزشان، منبع علم و دانش و خلاقیت بود، اما متأسفانه این اشخاص نخبه و ارزشمند را خونین و لجن‌مال کردند و همان‌طور که ماجرای آن را بازگو کردم، به نجاست و آلودگی کشاندند. در آخر هم، مأمورانی نادان و ناآگاه و متعصب، این افراد متخصص را به رگبار بستند و به قتل رساندند. یعنی آن‌ها سرمایه‌های ملی را به آسانی نفله کردند و از بین بردند. هریک از این قپه‌ها بیش از فلان کس بی‌محتوا و بدون باطن که حالا با یک جابه‌جایی، قدرت و صندلی پیدا کرده بود، ارزش و قدر داشت و مفید فایده برای کشور ایران بود، بلکه این جابه‌جایی چون به بعضی از افراد فاقد محتوا قدرت داده بود و این قدرت، پشتوانه واقعی نداشت و کاذب بود، به آن فرد شخصیت پوشالی می‌داد و این قدرت و سمت را خرج عقده‌های خود می‌کرد که محصولی جز خشونت و سوءمدیریت نداشت اگر عوامل این ماجراها نفوذی نبودند.

به هر روی، با از بین بردن این استعدادها، ناچار شدند بعدها برای این‌که از سیاست آمریکا، اسرائیل و آلمان مطلع شوند و از تکنیک و صنعت دنیا آگاهی پیدا کنند و چگونگی ساخت موشک و هواپیما و دیگر ابزار و آلات نظامی را بدانیم، در ابتدا به سراغ پاکستانی‌ها بروند و آن‌ها را با قیمت و هزینه‌ای، صد برابر قیمت واقعی‌شان به کار گیرند و سپس به روس‌ها و چین‌ها با هزینه‌های بسیار گزاف‌تر از آن پناه ببرند. چنین متخصصان و دانشمندانی در کشور ما وجود داشت که تخصصشان از پاکستانی‌ها و حتی از روس‌ها و چینی‌ها بیش‌تر بود و آنان نخبه‌تر و خبره‌تر بودند و دانشمندان ما با دانشمندان آمریکایی و اسرائیلی، از نظر درجه علم و تخصص تفاوتی نداشتند و آموخته آنان بودند، ولی متأسفانه عده‌ای آدم‌های بی‌عقل و کم‌خرد یا نفوذی این سرمایه‌های ملی را به نابودی کشاندند و اینان را نفله کردند و به قتل رساندند. باید به این دانشمندان گفته می‌شد که اگر شما به این مملکت بدهکار هستید، شما را اعدام نمی‌کنیم. شما بدهی‌تان را پرداخت کنید. هر آن‌چه دل‌خواهتان است در اندرونی خود انجام بدهید، اما بدهی خود به این ملت را پرداخت کنید. باید گفت آن زمانی‌ها یا آن نفوذی‌ها توانایی و جسارت اتخاذ چنین موضعی را نداشتند. متأسفانه، دست‌کم عوامل این ماجراها دچار ترس و دلهره شدند که نکند مخالفان، قدرت را از دستشان بگیرند. به همین دلیل، سریع و شتابزده، آنان را در همان ابتدا خفه کردند. متأسفانه متوجه نشدند که این کار، به منزله ی خفه‌کردن و آسیب‌رساندن به ملت ایران است. افراد ارزشمندی در این مملکت زندگی می‌کردند که مانندشان در آمریکا و اسرائیل و دنیای غرب یافت نمی‌شد یا عطش این گروه نفوذی برای رخنه در قدرت، آنان را نسبت به ملت هم بی‌اعتنا کرده بود. چنین اشخاصی فقط در کشور ایران بودند. آن زمان، ایران ایالتی از آمریکا و اسراییل محسوب می‌شد و آنان چنین افراد و مغزهایی را برای اداره این ایالت نیاز داشتند و از آنان حمایت می‌کردند. البته اجانب، از آینده و وقایع آن اطلاعی نداشتند و نمی‌دانستند زمانی غافلگیر می‌شوند و به طور ناگهانی در دام می‌افتند. بعدها هم ایرانی‌ها ناچار شدند برای تأمین نیازهای انسانی علمی و سیاسی و امنیتی کشور، به سراغ امثال پاکستانی‌ها بروند. آن‌ها در برابر اینان چیزی نبودند و ارزشی علمی یا سیاسی نداشتند. فردی مانند هویدا به مدت سیزده‌سال، در مملکت ایران ریاست می‌کرد و سلطان کشور ایران محسوب می‌شد، دست‌کم باید تخلیه اطلاعاتی می‌شد، بعد اعدام می‌گردید. من معتقدم ارزش هویدا به سبب اطلاعاتی که داشته است، به اندازه یک ایالت از ایالات متحده بود و دستگیری او برای آمریکا مثل ضربه به یک ایالت او بود، اما اعدام او آمریکایی‌ها را خوشحال کرد. متأسفانه چنین اشخاصی را مانند گربه سر بریدند و نفله کردند. بعضی از آنان به اندازه یک ایالت می‌ارزیدند و قدر و ارزش داشتند. با حضور چنین اشخاصی در کشور، در واقع، تمام دنیا در محاصره و کنترل ما بود. البته گفتنی است به طور دقیق مشخص نیست چه کسانی قتل متخصصان و رجال برجسته کشوری را طراحی و اجرا نمودند و سیستم مردمی انقلاب را دچار خدشه کردند. ایا این کار با نفوذ استعمار انجام گرفت یا سیاسیون مخالف که قصد نفوذ در ارکان بالای قدرت را داشتند یا جاسوس‌ها. تفاوت این دانشمندان و رجال برجسته با منافقان در این بود که منافقان وقتی می‌دیدند در دام افتاده‌اند و دستگیر می‌شوند، سریع قرصی را می‌بلعیدند و خودکشی می‌کردند تا زنده نمانند و انقلابیون، اسرار و اطلاعات سازمانی آنان را از آنان بیرون نکشند. به همین دلیل، خودکشی می‌کردند، اما متخصصان و دانشمندان، خودکشی نکردند، ولی معلوم نیست چه کسانی آن‌ها را به قتل رساندند و بازیگردانان این ماجرا چه کسانی بودند. انگار با ساده‌لوحی و بلاهت به آن‌ها گفته می‌شد بمیر تا اسراری را که می‌دانی برای انقلابیون فاش نسازی و آن‌ها از اسرارت استفاده نکنند. بعدها، نیاز و احتیاج شدید کشور به این اطلاعات مخفی آشکار شد. به همین دلیل، مجبور شدند چنین اطلاعات و اسراری را با قیمت‌هایی بسیار هنگفت و گران به دست بیاورند و باز سرمایه‌های مردم این کشور بود که با سوء مدیریت از دست می‌رفت و البته چاره دیگری هم نداشتند و حفظ امنیت آن را ایجاب می‌کرد. آنان این اسرار را به طور مجانی در اختیار داشتند، ولی متأسفانه آن‌ها را به‌راحتی از دست دادند. فردوست، کتاب خاطراتی دارد که تاریخ بعضی از وقایع دربار شاهنشاهی و نیز انقلاب است. من که آن زمان‌ها در جریان مستقیم امور بودم، گفته‌هایش را به‌طور کامل راست، درست و مطابق با واقع می‌دانم. هنوز این سؤال باقی است که چرا انقلابیون، متخصصان کشور را به قتل رساندند و آیا در این زمینه، چه کسانی سر آنان کلاه گذاشته‌اند یا چه کسانی با نفوذ در رده بالای قدرت، جریان امور را برای هموار ساختن مسیر در رسیدن خود به قدرت، در دست گرفتند و سعی کردند مسیر مردمی انقلاب را کنار زنند و جریان را برای قدرت خود هدایت کردند. ما هرچه درباره این مسأله بیش‌تر فکر می‌کنیم، کم‌تر به نتیجه می‌رسیم. انقلابیون، که البته می‌گویم ممکن است بازی خورده باشند و مسؤول قتل آنان دیگران باشد، به هر حال باید این اشخاص سرشناس را زنده نگه می‌داشتند تا دست‌کم تاریخ آن زمان ایران را تدوین می‌کردند. قتل بسیاری از این افراد، از سر نادانی و جهل بوده است. البته شاید یکی از مهم‌ترین علل این اتفاقات ناگوار، ترس و دلهره عوامل این ماجرا بوده است که بزرگی شخصیت نداشتند و ترس مضاعف بر آن معدود شیفتگان قدرت مستولی بوده است. 

به هر حال بودند افرادی که از سرشناسی و مهارت و قدرت این دانشمندان و از این‌که ممکن بود آنان دوباره بر کشور حاکم بشوند یا مسیر رسیدن آن افراد توخالی را به قدرت سد کنند، واهمه داشتند که این امر ضعف شخصیتی و توخالی بودن آنان را می‌رساند یا این‌که عقلانیت عوامل ماجرا با واقعه‌ای احساسی تضعیف شده بود و نمی‌توانستند خود را کنترل کنند. بودند بعضی از انقلابیون، به دلیل این‌که در موقعیت باثباتی قرار نداشتند و ضعیف بودند و حدس می‌زدند که اگر ناگهان اتفاق و مسأله‌ای در کشور رخ بدهد، این اشخاص، از داخل و خارج حمایت شده و دوباره سر بر می‌آورند، برای غلبه بر ترس خود، این اشخاص سرشناس و دانا را، هرچند منفعت زیادی برای کشور به دنبال داشتند، به قتل رساندند و البته این کار، بسیار نابه‌جا بوده است؛ زیرا آنان قدرت مردم را نادیده گرفته بودند؛ مردمی که همواره از آغاز انقلاب تا پیروزی آن، حضور مؤثر و چشمگیری داشتند و مصرانه، با اهتمام و دلسوزانه، مسایل انقلاب را پیگیری کرده و بر آن مداومت می‌کردند و اگر مردم در مورد این موضوع نیز حضور داشتند و موضع‌گیری می‌کردند، شاید چنین مشکلاتی به وجود نمی‌آمد؛ هرچند که افراد عادی، قدرت تحلیل سیاسی در این‌گونه موارد ندارند و نمی‌دانستند که این اشخاص، مغز متفکر کشور محسوب می‌شوند و تمام اصول و قواعد نظام شاهنشاهی و کشور ایران، در دستان آنان بوده است یا این مسأله را نادیده می‌گرفتند و احساسی داشتند که صرف انتساب آنان به شاه و دستگاه پهلوی، برای منفور شدن و مستحق مرگ گردیدن را کافی می‌دانستند. هرچند اگر روی دیگر این ماجرا، نفوذ عوامل سست و توخالی باشد، آنان به عمد این رجال را از بین برده‌اند تا مانع رسیدن آن تهی‌مغزان بی‌تقوا و خاین به ملت، به قدرت نشوند؛ آن هم در بحبوحه‌ای که تمامی گروه‌های سیاسی از نهضت آزادی، مجاهدان خلق، بعضی روشنفکران تا برخی از روحانیون برای قرار گرفتن در هرم قدرت تلاش داشتند و بعضی گروه‌ها معتقد بودند هدف گاه واجد مصلحتی می‌شود که وسیله را توجیه می‌کند و میان بد و بدتر، چاره‌ای جز گزینش بد نیست.

مطالب مرتبط