چند سال پیش به کشور اوکراین سفری داشتم. من قصد داشتم تحقیقی جامعه‌شناسانه از مردم اوکراین داشته باشم که مستند به آزمایش‌های ویژه خودم باشد.

با این که یک هفته آن‌جا بودم ولی چنان فشرده کار و تحقیق داشتم که احساس خستگی می‌کردم و کار و تلاش زیاد برای ذهنم آزاردهنده شده بود. یک هفته کامل، کار کرده بودم اما به اندازه دو ماه، انرژی مصرف کرده بودم.

اگر بخواهم از اوکراین بگویم مردم آن کشور به تمامی، قانون‌مدار هستند و قانون خود را حق و خویش را صاحب حقانیت می‌دانند در تمامی کارهایی که قانون به آنان اجازه داده است. اکثریت غالب مردم این کشور اهل شراب و سیگار هستند. آنان در خیابان و در انظار دیگران، به‌راحتی یک‌دیگر را برای زمانی طولانی در آغوش می‌گیرند و روبوسی می‌کنند. آنان این کارها را بدی و زشتی و پلشتی نمی‌دانند. من سرتاسر اوکراین را بازدید کردم، اما در این‌جا تنها از پایتخت این کشور، کی‌اف می‌گویم. در پایتخت، آدم‌ها به یک‌دیگر حتی نگاه و نظر هم نمی‌کنند. آن‌ها به یک‌دیگر اعتراض نمی‌کنند و از دیگران اشکال نمی‌گیرند. محل سکونت من، طبقه هفتم یک آپارتمان بود. قسمت پایینی آن آپارتمان، ویلامانند بود. من وارد بالکن خانه شدم و روی یک صندلی نشستم. صندلی‌ام را جلو کشیدم و مردم را نظاره می‌کردم. می‌خواستم وضعیت اعتراض و درصد پرخاشگری و خشونت آنان را به دست آورم. هیچ کسی اعتراضی نمی‌کرد و مردم حتی به هم نگاه هم نمی‌کردند. من چهارچشمی و هدفمند، مردم را می‌پاییدم و قصدم این بود که اعتراض یا حرف و سخن خاصی از آن‌ها بشنوم. در کشور ایران اگر شخصی به پشت بام خانه‌اش برود، همسایه‌ها های و هویی می‌کنند که چرا شخصی به پشت بام خانه رفته و همسایه‌ها با داد و فریاد و ناسزا، او را خطاب قرار می‌دهند که چرا به پشت بام رفته هرچند بارها یا الله گفته باشد. در برابر اوکراینی‌ها، ما ایرانی‌ها بیش از اندازه اشکال و اعتراض و نقد داریم و سازگاری ما بسیار پایین است. در کی اف، گویی مردم به وحدت به صورت کامل وصول پیدا کرده‌اند و رفتارشان به گونه‌ای است که انگار یکی‌اند و مختلف نیستند. معاذالله که شخصی به دیگری نظر و نگاهی بیندازد. مردم را می‌بینید در حالی که شیشه‌ای مشروب به دست دارند. تمام مردم بدون استثنا الکلی‌اند. حتی فقیران که توانایی خرید مشروب را به صورت جعبه‌ای ندارند، شیشه مشروب را به صورت دانه‌ای خرید می‌کنند. من پرس و جو کردم که چرا بعضی فقط یک شیشه مشروب در دست دارند، گفتند این‌ها پول کمی در اختیار دارند و به همین دلیل، به یک شیشه بسنده می‌کنند. آن‌ها مشغول به کار می‌شوند و تا شب، کار و تلاش می‌کنند و غروب با پول به دست‌آورده شیشه مشروب دیگری خریداری می‌کنند. آن‌ها هر روز، یک شیشه مشروب را به‌طور کامل سر می‌کشند. در کشور اوکراین، انگار کسی چیزی به نام ناهنجاری نمی‌بیند و هیچ گاه نمی‌بیند که کسی به کسی اعتراضی داشته باشد و از اشخاص، ایراد و اشکالی گرفته نمی‌شود. گویی انسان‌ها به وحدت رسیده‌اند و انگار با هم یکی شده‌اند و این پدیده، البته باعث بیچارگی و فلاکت آدم‌هاست. در این سوی کره زمین، فضا فضای اشکال‌گیری و اعتراض است که چون از استاندارد خود بسیار فراتر می‌باشد و برخاسته از ناسازگاری و پرخاشگری است، رویکردی بسیار بد و ناپسند است. در کشورهای آزاد نیز رویکرد انسان‌ها مبنی بر وحدت و یکپارچگی است که این هم پدیده‌ای بسیار بد و نادرست است. با این وصف، کدامین رویکرد، بدتر و ناپسندتر است؟ من معتقدم نمی‌توان در این رابطه نظر مطلقی را صادر کرد. نگرش و رویکرد انسان‌ها در این سوی کره زمین محسناتی دارد و رویکرد آدم‌ها در آن سوی کره زمین نیز دارای خوبی‌ها و محسناتی است. پس به طور دقیق نمی‌توان رفتار برتر را تیک زد. رفتار آنان از این حیث که متکی به آگاهی و قانون است نیکوتر است اما در کشور ما گاهی افراد بدون اطلاع و آگاهی و بدون این‌که فرد به واقع جرمی مرتکب شده باشد او را متهم می‌کنند و علیه او جنجال و پرخاشگری می‌کنند؛ گویی بعضی به هیچ وجه مرتکب اشتباه نمی‌شوند و همین‌ها مرتب به دیگران اعتراض کرده و برای دیگران مزاحمت ایجاد می‌کنند. امروزه با فراگیر شدن رسانه‌های همراه، متأسفانه این برخوردهای زشت و ناپسند به راحتی در فضای مجازی و اینترنت نشر می‌یابد. بعضی افراد، اینترنت و فضای مجازی را نیز میدان جنگ لفظی و ناسزا کرده‌اند و یک‌دیگر را نادانسته و بدون استناد و آگاهی، مورد طعن و تهمت قرار می‌دهند. این درگیری‌ها و ناهنجاری‌ها، به وفور در فضای مجازی کاربران ایرانی مشاهده می‌شود و متأسفانه، گاه اشکالات و اعتراض‌هایی که وارد می‌شود، حکم یلعن بعضهم بعضا را دارد. در آن سوی کره زمین اما ناهنجاری، معنا و مفهوم چندانی ندارد. هر کاری، تیک می‌خورد و صحیح است. اما در اوکراین که ما بودیم، مستند به آزمایش متن جامعه می‌گویم اختلاف‌ها و درگیری‌ها به هیچ وجه این‌گونه در فضای مجازی توسعه نمی‌یابد و فراگیر نمی‌شود و کسی حتی به درگیری‌های محدودی که پیش می‌آید، نگاه هم نمی‌کند. آن‌ها برای انجام هر کاری یا برای رفتن به هر مکانی، از رهایی کامل برخوردارند، اما در این رهایی نه‌تنها کسی داد و فریاد و اعتراض نمی‌کند، بلکه کسی به آن‌ها نگاه هم نمی‌کند. آنان آرام با هم صحبت می‌کنند اما تُن صدای ایرانی‌ها معمولا بالاست. در آن‌جا چنین مسأله‌ای مستنکر قلمداد می‌شود و اشخاص، نه داد و فریاد می‌کنند و نه اعتراض دارند و کسی را مورد آزار و اذیت قرار نمی‌دهند. در آن‌جا آدم‌ها مانند ماشین‌های برقی مسیر خود را می‌روند. ما ایرانی‌ها وقتی از منزل خارج می‌شویم، به اطرافمان سرک می‌کشیم و تصورمان این است که دیگران، قصد تعرض به ما را دارند و این مسأله را به نوعی انتظار می‌کشیم. وقایع ناگوار از کنترل ما خارج است و بلا و مصیبت، از آسمان نازل می‌شود.

مردم اوکراین، زبان انگلیسی را نمی‌دانند و به زبان ترکی یا روسی، بیش از زبان انگلیسی آشنا هستند. این مسأله نشان می‌دهد انگلیس‌ها در این منطقه، از قدرت و نفوذ زیادی برخوردار نبوده‌اند. در واقع، روس‌ها مانع ورود این شیاطین استعماری یعنی انگلیس‌ها به این منطقه شده‌اند. فرهنگ اوکراین به اروپایی‌ها نزدیک است، اما در ایران، رد پای انگلیس‌ها بیش‌تر از اوکراین دیده می‌شود. ایرانی‌ها زبان انگلیسی را به عنوان زبان دوم خود هرچند به‌طور ناقص می‌دانند. زبان انگلیسی زبان عجیبی است. کشور ایران در کره زمین، در موقعیتی قرار دارد که انگلیس‌ها لازم دارند در این نقطه به شدت نفوذ کنند و مدیریت سیاسی آن را در دست داشته باشند. در کی‌اف من مردم را با زبان انگلیسی کم‌تر آشنا می‌دیدم اما در بعضی از دهات‌های ایران، بعضی روستاییان، دکترا یا فوق لیسانس زبان انگلیسی دارند و این نشانه نفوذ انگلیسی‌ها در ایران است. ما با بررسی زبان‌های مختلف مردم یک کشور، نفوذ و استعمار دیگر کشورها را در آن تشخیص می‌دهیم. برای نمونه، زبان انگلیسی انگار زبان مادری مردم پاکستان است و آنان این زبان را با قدرت دنبال می‌کنند. وضعیت این زبان در کشور ایران چنین نیست و مثلا زبان خواهری قلمداد می‌شود و این نشان‌دهنده تفاوت و اختلاف نفوذ، در کشورهاست. واقعیت این است که یادگیری زبان، اعم از انگلیسی، ترکی و فارسی کار بسیار دشواری است. من در کشور اوکراین، به مدت یک هفته اقامت داشتم. گفتم قصد دارم زبان روسی و اوکراینی را فرابگیرم، آن هم در مدت زمان یک هفته، ولی یادگیری زبان در طول یک هفته امکان‌پذیر نیست. با این وجود، آن‌ها کتاب‌های یادگیری زبان را در اختیار من قرار دادند. یادگیری حرف الف آن زبان هم دشوار بود تا چه رسد به دیگر حروف. به هر حال، اوکراینی‌ها چندان زبان انگلیسی را نمی‌دانند؛ زیرا انگلیس‌ها به خاطر قدرت روسیه توان نفوذ چندانی در این کشور نداشته‌اند. روس‌ها با کنترل مردم اوکراین، مانع نفوذ انگلیسی‌ها به آن کشور شده‌اند. هرچه نفوذ کشوری بیش‌تر باشد، آن‌ها به سمت و سوی فرهنگ این کشور گرایش پیدا کرده و شبیه مردم آن کشورها می‌شویم و در این زمینه، تفاوتی بین شرق و غرب وجود ندارد. درست است که زبان خارجی نامأنوس است، ولی انسان باید زبان‌های خارجی را فرابگیرد تا درون آدم‌های بیگانه را بشناسد و در این زمینه، محقق باشد و این برای روان‌شناسی انسان‌های گوناگون، البته مسیر آسان‌تری است. موضوع نفوذ در مورد کشورهای پیشرفته نیز صدق می‌کند. چنان‌چه انواع زبان‌هایی را که در کشورهای پیشرفته رواج دارد بررسی کنید، خواهید دانست که چه مردمانی در این کشورها نفوذ کرده و این مناطق را قرق کرده‌اند. زمانی که در اوکراین اقامت داشتم، به امر تحقیق و پژوهشم همت می‌گماردم و پی‌گیر موضوعات بودم. البته همیشه یکی دو نفر به عنوان همراه، همسفر و ملازم من بودند. گفتم اگر در فضای شهری کشور اوکراین دقت کنید، هیچ مأمور انتظامی و پلیسی دیده نمی‌شود. زمانی که چراغ راهنما قرمز می‌شود، پیاده‌رو لبریز از جمعیت می‌شود و هیچ‌کس بی‌پروا و غیر قانونی وارد خیابان نمی‌شود. در واقع، مسؤولان انتظامی کشور اوکراین، امور راهنمایی و رانندگی را با سیستمهای الکترونیکی و هوشمند کنترل و مراقبت می‌کنند. چنین وضعیتی، توجه مرا جلب کرد و در این زمینه، تحقیقات زیادی انجام دادم که مسؤولان، چگونه امنیت شهر را تأمین می‌کنند. مثلا اگر کسی قصد بمب‌گذاری یا خرابکاری داشته باشد، مأموران امنیتی چگونه آگاه می‌شوند و مانع او می‌گردند. متوجه شدم که سیستم‌های الکترونیکی بسیاری در خیابان‌ها و کوچه‌ها تعبیه شده است و برای همین است که مأمور یا پلیسی در خیابان‌ها مشاهده نمی‌شود. سیستم‌های امنیتی شبانه‌روز فعال است و دوربین‌های مداربسته را در خیابان‌ها تعبیه کرده‌اند. طرحی که ما به تازگی در حال اجرای آن هستیم؛ یعنی به جای این‌که پلیس‌ها برای اجرای قانون، سوت بزنند، مردم خودشان و آگاهانه قانون را رعایت می‌کنند و پشت چراغ قرمز توقف می‌کنند. من در مورد این طرح، در کشور اوکراین، آزمایش و امتحانی انجام دادم. زمانی که چراغ راهنما قرمز شد، من یک دو سه گفتم و از همراهانم خواستم وارد خیابان بشویم. همه با تعجب و شگفتی ما را نظاره می‌کردند و با نگاه‌های فقیه اندر سفیه، ما را ورانداز می‌کردند. انگار که مثلا گوسفندی را تماشا می‌کنند. آنان هیچ‌گاه ناهنجاری و آدم هنجارشکن ندیده بودند. حرفشان هم این بود که ما چگونه زمانی که چراغ قرمز است، وارد خیابان شده‌ایم، مگر قوانین را نمی‌دانیم؟ پس این نظریه که اگر شخص خود را محق بداند، مصونیت زیاد می‌شود و اگر شخص خود را محق نداند، مصونیت کاهش پیدا می‌کند، موازنه منطقی ندارد، بلکه واقعیت عکس این مسأله است؛ زیرا کسانی که خودشان را محق می‌دانند، بیش‌تر تجاوز می‌کنند. چنین کسانی می‌گویند تو با تمام اموالت، مال و ملک من محسوب می‌شوی. داستانی را تعریف می‌کنند که دانش‌آموزی در کلاس درس، به خاطر فقر پدرش، احساس شرم و خجالت می‌کند. دیگر دانش‌آموزان از پدرشان می‌گویند که صاحب باغ و مغازه و اموال است، اما این دانش‌آموز، سخنی از پدرش برای ارایه ندارد. شخصی به او پیشنهاد می‌دهد که به دیگر دانش‌آموزان بگوید پدر من صاحب خری است و الاغ‌های ما نیز صاحب مغازه و باغ هستند. یعنی متجاوزان، مردم را خر خودشان می‌دانند و مردمان را ملک خود محسوب می‌کنند. به همین دلیل، به حقوق مردم تجاوز کرده و اموالشان را از آن‌ها، به زور و ظلم می‌گیرند. استدلالشان هم این است که این مال، در واقع در ملکیت من است و در اصل، شما مصداق العبد و ما فی یده لمولی هستید. شما و آن‌چه که در اختیار دارید مال من محسوب می‌شود. اگر اراده کردم، این مال را به شما می‌بخشم و اگر نخواستم، از شما می‌گیرم، اما در اوکراین کسی مصداق این داستان نبود.

مطالب مرتبط