مفهوم گناه و بازتابهای آن در زندگی(۱)
پرسش اول ما درباره موضوع مورد بحث این است که چرا خداوند با آن که غنی مطلق، کمال مطلق و از همه چیز بینیاز است، برای انجام اعمال، ثواب و عقاب معین کرده است؟
نسبت به این پرسش باید بگوییم که کردار آدمی آثار و نتایجی دارد که به طور طبیعی از آن کردار حاصل میشود و به جهات خارجی آن کردار و رفتار بستگی ندارد. برای نمونه میتوان گفت که آثار اعمال از خود اعمال ناشی میشود، و همچون حرارت آتش و طراوت گل از آثار آتش و گل است و
۱- روزنامه خراسان، ص ۱۲، چهارشنبه، ۲۹ فروردین ۱۳۸۶، ۲۹ ربیع الاول ۱۴۲۸، شماره ۱۶۶۷۴ و نیز شنبه، اول اردیبهشت ۱۳۸۶، ۳ ربیع الثانی ۱۴۲۸، شماره ۱۶۶۷۶٫
(۸۹)
اعتقاد داشتن یا نداشتن به خداوند متعال تأثیری در این موضوع ندارد؛ یعنی چه طبیعت گرا باشیم و چه دین گرا، چنین آثاری را در آتش و گل میبینیم. از این رو کردار ما آثاری دارد که این آثار به گونهای خوش یا ناخوش ظاهر میشود؛ البته این آثار در دنیا به شکلی و در آخرت به گونه دیگر ظاهر میشود. به لحاظ شرعی، این آثار را «ثواب» و «عقاب» مینامیم و به لحاظ طبیعی، آن را پیگردهای رفتاری به شمار میآوریم؛ بنابراین ثواب و عقاب یک قرارداد نیست بلکه پیگردی طبیعی است.
آیا احکام و تکالیف تابع مفاسد و مصالح است و آیا مفاسد و مصالح همان اطاعت و عصیان نسبت به پروردگار است یا مفهومی دیگر دارد؟
در این مورد، نخست باید این نکته را در نظر داشت که کردار ما بازتابهایی دارد و دیگر این که هر کرداری یک حکم دارد و بر اساس آن حکم تعیین میکنیم که آیا آن رفتار درست است یا نادرست؛ یعنی آن را از نظر عقلایی و یا شریعت میسنجیم. از نظر عقلایی میگوییم که این کار خوب یا بد است و از نظر شرعی میگوییم واجب است یا حرام. از این دیدگاه، انجام کار نیک به معنای اطاعت و نافرمانی به معنای عصیان است و از آن جا که همه کردار و اعمال بازتاب و
(۹۰)
آثاری دارد، احکامی بر آن مترتب میشود؛ اما برخی از فرقههای مسلمان بر این باورند که احکام الهی تابع مصالح و مفاسد نیست و خداوند همین طور خواسته است که برای نمونه نماز را واجب و شراب را حرام کند و ممکن بود که حتی برعکس حکم میکرد ولی این عقیده درست نیست؛ چون در این صورت، مقتضای دیانت، خردمندی نیست و به نظر میرسد که همه چیز یک سرگرمی و یک بازی است. حال آن که واجب و حرام و صلاح و فساد در محتوای اعمال بیان شده و محتوا علت حکم است. از این رو تکالیفی به مقتضای مصالح و مفاسد برای ما معین شده است که عمل به آن یا سرپیچی از آن به اطاعت یا طغیان میانجامد.
آیا مصالح و مفاسد دنیوی است یا اخروی و آیا مصالح اخروی مهمتر است یا به عکس؟
اگر ما قایل باشیم که کردار ما نتایجی دارد، باید بپذیریم که این نتایج در دنیا ایجاد میشود و نه در آخرت؛ یعنی دنیا زمینه ظهور آخرت است. به عبارتی، ما تا در دنیا نباشیم به آخرت نمیرویم و هیچ کس تا از دنیا عبور نکرده باشد به آخرت نمیرسد. زمینههای دنیوی است که سازنده آخرت است و آنتی تز این زمینه است که آخرت نام دارد. در مباحث اخلاقی و ساختار اجتماعی این گونه میگوییم که سلامت،
(۹۱)
ساختار دنیوی و سعادت ساختار اخروی دارد و بر همین اساس، سلامتِ در دنیا و سعادتِ در آخرت را در پی میآورد و ناهنجاری دنیوی شقاوت آخرت را به همراه دارد؛ بنابراین، آخرت نتیجه دنیاست و نمیتوانیم بگوییم در آخرت مصلحتی است که از دنیا سرچشمه نگرفته است. تمام مصالح و مفاسد دنیوی به آخرت واریز میشود. گفته شده که هرچه بکاری همان را درو میکنی، ما گاه مزرعهای داریم که در آن کشت میکنیم و گاه چیزی را در مزبله میکاریم، هرچه را در هر کجا بکاریم همان را برداشت میکنیم، در مزبله هم همین طور است، هرچند رشد آن معکوس است. اگر زباله بکاریم زباله درو میکنیم؛ بنابراین ثواب و عقاب نتیجه عمل است و دین کشف و بیان کرده است هر کسی که در دنیا نادان باشد در آن دنیا گرفتار حرمان میگردد و آنها که در این جا نکوکار و شایستهاند، در آن جا سعادتمند هستند. از این رو آثار اعمال و گناه به طور خاص حلقهای از نظام آفرینش است و قراردادی ذهنی یا دینی نیست. دین به کشف این حلقه و این حقیقت پرداخته و آن را برای سعادتمندی انسانها بیان کرده است.
آیا دانش بشری و شرایط زمان و مکان در تغییر مصادیق گناه مؤثر است؟
دانش بشری در دریافت این حقایق مؤثر است؛ یعنی هر
(۹۲)
اندازه دانش و آگاهی انسان بیشتر باشد، بهتر این آثار و ملاکات دینی را کشف میکند؛ البته این در صورتی است که این دانش سلامت خود را داشته باشد. ولی در این حال، دانش بشری نیز نمیتواند گناه را تغییر دهد؛ تنها میتواند به شناخت آن برسد و کژی و کاستی و بدی و ناهنجاری را به ما بهتر نشان دهد. اما گاه دانش در دست استکبار و استعمار است و میتواند ناهنجاریها را عادی جلوه دهد و عفاف انسانی را مخدوش کند؛ چنان که چنین مسایلی را به گونه وسیع و در قالب یک فرهنگ میبینیم.
انسان سالم نمیتواند ناهنجاری داشته باشد؛ ولی بر اثر تبلیغات و تکرار میتواند به یک معتاد، قاتل یا سارق تبدیل شود و گاه ممکن است سادیسم پیدا کند و حتی از خودآزاری نیز لذت ببرد. چنین امری دانش بشری نیست؛ چون این وضعیت حاصل انحراف این دانش است، ولی بهطور کلی دانش مثل چراغ است که ویژگیهای عوالم و نیک و بد جهان را نشان میدهد. پس تفاوت است میان حقیقت دانش و آنچه که استکبار از آن اراده میکند.
در آیهای از قرآن کریم نتیجه ارتکاب گناه، تکذیب آیات الهی دانسته شده است… تحلیل فرمایید: چگونه انسان با ارتکاب گناه از نظر روانی و اعتقادی تنزیل مییابد و
(۹۳)
سقوط میکند تا آنجا که به انکار و تکذیب میرسد. آیا این همان پیآمد «عصیان انسان» در برابر پروردگار است؟
شیطان و گناهکار گاه ناهنجارها را به صورت هنر جلوه میدهد و از این رو گناه میتواند انسانها را به نزول و افول بکشاند، انسان بر اثر گناه، آلودگی پیدا میکند و کژیها را راست میبیند. کسی که عمری را در آلودگی به سر میبرد آلوده است، اما از آلودگی لذت میبرد. پس کردار انسان باعث میشود که فطرت انسان تغییر کند و با بدیها انطباق بیابد.
به عنوان مثال، اگر کسی برای نخستین بار سیگار بکشد، سرفه میکند؛ اما تکرار همین کار باعث میشود که او در صبح گاهان پیش از نوشیدن یا خوردن هر چیز دیگری به فکر کشیدن سیگار باشد. چنین فردی دیگر از طبیعت لذت نمیبرد بلکه از یک عمل غیر طبیعی لذت میبرد. بنابراین ممکن است که بر اثر شدت تکرار گناه، همان گناه به صورت طبیعت ثانوی در انسان درآید. اگر کسی به شهری برود که همه کور باشند، او از داشتن چشم رنج خواهد برد؛ چون هنجار آنجا کوری است و آنچه قرآن کریم در این رابطه میفرماید، بهوسیله علم و دانش تجربی قابل اثبات است.
در یکی دیگر از آیات قرآن کریم آمده است: «ومن أعرض عن ذکری فانّ له معیشةً ضنکا ونحشره یوم القیمة
(۹۴)
أعمی(۱)»، در این آیه زندگی سخت نتیجه اعراض از یاد خدا شمرده شده است. حال پرسش این است که آیا ارتکاب گناه نوعی «اعراض از یاد خدا» تلقی میشود یا خیر، و نیز آیا نباید غیر مسلمانان و آنان که اعتقادی به خدا ندارند، بر اساس این آیه زندگی سختی داشته باشند؛ در حالی که به ظاهر چنین نیست و گاه این مسلمانان هستند که زندگی سختی دارند؟
بله، وقتی کسی با ناهنجاری انس گرفت، به رودخانهای میماند که به مرداب بپیوندد و یا به صورت پیوسته در آن زباله بریزند. در این حال، سلامت و طراوت آب از دست خواهد رفت، مثل بدن که بر اثر مصرف کالری و یا چربی اضافی، رسوبات در عروق زیاد خواهد شد و سرانجام به مسدود شدن رگها خواهد انجامید و بیماریهای زیادی به سراغ انسان خواهد آمد. گناه نیز همین طور است، گناه برای انسان چنین شرایطی را به وجود میآورد. قرآن کریم با بیان فلسفی و علمی و روانشناختی خود به بیان این موضوعها میپردازد که گناه تنگنایی و کوری میآورد، قرآن بیان غیر علمی ندارد؛ ولی چون، ما با قرآن مأنوس نیستیم، این گفتهها را علمی نمیدانیم. در قرآن کریم مباحث اخلاقی نتیجه مباحث علمی است. با
۱ـ طه/ ۱۲۴٫
(۹۵)
این وصف میپردازیم به قسمت دوم سؤال شما که گفتهاید با توجه به آیات قرآن، چرا غیر مسلمانان سلامت بیشتری دارند. به نظر من این سؤال مهم است و پاسخ این است که وقتی میگوییم، ثواب یا عقاب، یا میگوییم خوب و بد یا کافر و مسلمان، نوعا در این موارد کلیشهای و قالبی میاندیشیم. ما فکر میکنیم که مسلمان باید خوب باشد و کافر باید بد باشد. ولی ما لازم است که به عملکردها نگاه کنیم. اگر جامعهای اندیشمند و مسلمان باشد و کردار درستی هم داشته باشد، محال است که این جامعه عقب مانده یا گرفتار باشد. ما وقتی میگوییم گناه، تنها نباید به چند عمل ظاهری توجه کنیم. ما میگوییم اسلام دین اندیشه، تمدن و تدین است و با این حال میبینیم که به عنوان مثال، مسلمانان بنای خانه خود را بر گل قرار مینهند و با یک زلزله همه چیز ویران میشود. این مسلمانی نیست، ناآگاهی است.
مسلمان، متفکر هم هست؛ اما میبینیم که همان زلزلهای که در ژاپن چند سیم را پاره میکند و چند درخت را میشکند؛ در ایران، شهری مثل بم را زیر و رو میکند. ما با توجه به این مسایل، عقب مانده و گرفتار هستیم و علت نیز این است که ما مسلمان قالبی و کلیشهای هستیم. اگر ما مسلمان متمدن باشیم، این اتفاق برای ما نمیافتد. کفار نیز همین طور هستند.
(۹۶)
آنها نیز با نتیجههای عمل خود زندگی میکنند. اما این که آنها فقر و بیکاری ندارند نتیجه ساختار دانش آنهاست و در مقابل، اگر ناهنجاریهای اخلاقی و روحی و روانی و ناهنجاریهای اخلاقی دارند، نتیجه کفر آنهاست. این است که برخی از مشکلات ما حاصل نادانی ما و نتیجه جهل ماست و صفات خوب جامعه ما به رعایتهای ما باز میگردد. ما، سالها تحت سلطه استعمار و حکومت طاغوت بودهایم؛ ولی حال پس از سی سال، محور مباحث جهانی قرار گرفتهایم، این نتیجه عملکردهاست. در گذشته، مسلمانی ما یک عنوان بود ولی حال محتوای ما مسلمانی است. بنابراین، ظاهرِ دین، ما را نجات نمیدهد، اگر دین سلامت داشته باشد، در دنیا و آخرت سعادت میآورد و در غیر این صورت، از سعادت محروم خواهیم بود. اگر جامعه ما، قانون ما و نظام ما در پی سلامت نباشند به سعادت نمیرسیم. میوه سعادت اخروی از درخت سلامت دنیوی میروید و صرف کافر و مسلمان بودن چندان تغییر ایجاد نمیکند. جامعه مسلمان نخست به دنبال دانش است و سپس به دنبال قدرت؛ چون اگر دانش قدرت نیاورد، دانش نیست، توهم است، از این رو، قدرت و چیرگی در گروی لفظ نیست، بلکه به معنا و به عملکرد مربوط میشود.
(۹۷)
تعابیر متعددی مثل اثم، ذنب، سیئه، سوء، فحشا و غیره در رابطه با گناه در قرآن کریم به کار رفته است، تعدد این مفاهیم بیانگر چیست؟
اعمال ما چهرههای متفاوت دارد که این تعابیر، هر کدام یک چهره از اعمال ما را نشان میدهد. وقتی میگوییم «اثم»، این واژه بیمحتوایی عمل را نشان میدهد؛ اما «ذنب» به دنباله داشتن گناه اشاره دارد؛ به این معنا که اگر گناه کردید، آن گناه تکرار میشود و اگر تکرار شد، عادت میشود و چنانچه عادت شود، طبیعت میگردد و در این وضع، دیگر نمیتوان کار مهمی در جهت اصلاح و توبه خود کرد. وقتی میگوییم «سیئه»، تأکید بر ناهنجاری گناه است و مؤید سیاهبختی است و «فحشا» بیانگر طغیان است. همه واژههایی که در قلمروی گناه استعمال میشود بیانگر جلوههای مختلف آن است تا بتواند چهرهها و ابعاد آن را بهتر نشان دهد. چنین نیست که این واژهها مترادف باشد. در زبان فلسفی هیچ دو لفظ مترادفی وجود ندارد؛ برای نمونه وقتی میگوییم انسان، بشر و آدم، هر کدام بیانگر خصوصیتی از آدمی است. واژههای متعددی که درباره گناه کاربرد دارد نیز دارای همین حکم است و هدف از استعمال آن شناساندن بیشتر و بهتر ابعاد گناه است.
در منظومهای که دین اسلام برای سعادت دنیوی و اخروی
(۹۸)
انسانها و امتها ترسیم کرده است، برخی از افعال و کردارها که سلامت و سعادت آدمیان را به مخاطره میاندازد، به عنوان «گناه» و «منکر» شناخته شده است. از این رو بخش مهمی از تکالیف یک مؤمن و حتی جامعه دیندار را پرهیز از «محرمات» یا «نبایدها» تشکیل میدهد.
البته «نبایدها» و «محرمات» محدود و منحصر به اعمال و کردار نمیباشد و شامل برخی از باورهای نادرست و خرافی و غیر معقول؛ همچون شرک و بتپرستی، طاغوت پرستی، هواپرستی و یا بیاعتقادی به «ربوبیت» خداوند متعال، «رستاخیز» و مانند آن نیز میشود. علاوه بر این، برخی از «نبایدها» در زمره رذایل و صفات ناپسند اخلاقی است که این امور نیز در منظومه «گناه» و «منکر» قرار میگیرد.
درباره «گناه» و کیفر آن و انواع و اقسام گناه کتابهای متعددی نوشته شده، اما در این نوشتهها، کمتر مسأله «گناه» از منظری کلان و تربیتی و جامعه شناختی مورد بررسی قرار گرفته است. به بیان دیگر، این موضوع از منظری «تعبدی» و نه تحلیلی و مصلحت گرایانه مورد توجه واقع شده است. فضا و بستر جعل و تشریع «نباید»ها با رویکرد کلامی ـ اجتماعی کمتر مورد لحاظ واقع شده است. نگاه انتزاعی و نه عینی به گناه نقصی است که به وضوح در ادبیات دینی امروز قابل مشاهده
(۹۹)
است. همین امر، کارآمدی و اثربخشی آن را در محاق تردید قرار داده و حالت «اقناعی» تبلیغات مذهبی را کمرنگ ساخته است.
برخی از گناهان، چنان که در شریعت مطرح شده است عواقب سختی دارد، مثلاً باعث تنگی معیشت یا مانع استجابت دعا میشود و یا حتی بلایا و مرگ ناگهانی را به دنبال میآورد، این امر چگونه قابل تبیین است و چرا شماری از گناهان چنین نتایجی دارد؟
این موضوع به ساختار و ملاک عمل باز میگردد. چون هر کرداری آثاری دارد و آن آثار بر روح انسان اثر میگذارد. به عنوان نمونه، اگر ورزش کنیم، توانایی بدن و درصد سلامتی افزایش پیدا میکند؛ ولی وقتی کسی به ورزش توجهی ندارد، بیماریهای زیادی بهتدریج به سراغ وی میآید. بنابراین، همه گناهان، آثار خاص خود را دارند که مرگ ناگهانی و تنگی معیشت از آثار برخی از گناهان است.
یک گناهکار به آن جا میرسد که توان دعا کردن نیز از او سلب میشود؛ به همین دلیل، دعاهای محدود او نیز بیثمر است و این نتیجه طبیعی گناه است؛ برای نمونه، درباره مسکرات میگویند که حرام است؛ چون از طریق معده بر مغز تأثیر میگذارد و آن را بمباران میکند. این فرایند تعادل را از
(۱۰۰)
فرد میگیرد و او دیگر قادر به انجام کارها و حتی انجام اعمال عادی زندگی نیست. از این رو قرآن کریم که به بیان بسیاری از مسایل در مورد گناه پرداخته و همه احادیث بر جای مانده در این باره، از دیدگاهی تنها به بیان واقع پرداختهاند. مثل این که بگوییم آتش گرم است و گل طراوت دارد؛ اما این امر بدیهی، مکشوف انسان نیست و گرایش به گناه نیز از همین جا ناشی میشود. تمام کردار ما زمینه سببی و مسببی دارد و این از آموزههای ادیان و پیامبران میباشد.
شیوه برخورد عالمان و مبلغان به مسأله گناه چگونه است و آیا این شیوه و نحوه برخورد با آن مناسب است یا خیر؟
در این رابطه میتوانیم بگوییم که ما در زمینه تبلیغات، چندان رضایتبخش عمل نکردهایم؛ بهویژه بعد از انقلاب که انتظارها بیشتر بود. عملکردها تا حدی ضعیف است. ما عملکردهای ضعیف و حتی دارای مشکل و قابل نقد در زمینه تبلیغات دینی داریم. به همین دلیل
(۱۰۱)
تبلیغات باید ساختار و چارچوب علمی و فرهنگی پیدا کند. اگر ما حدود دویستهزار روحانی در کشور خود داریم، عملکرد آنها نمیتواند خارج از ساختاری معین و تعریف شده باشد. ما باید برای روحانیت و برای تبلیغ ساختاری علمی ایجاد کنیم تا تبلیغ امری محتوایی شود. ما میبینیم که یک رسانه تا چه حد برنامهریزی دارد تا بر مخاطبان خود اثر بگذارد. در این حال، کسانی که میخواهند حقایق و عین حقیقت را بیان کنند باید قانونمند عمل کنند؛ یعنی همان طور که کشور مبتنی بر نظام است و قانون اساسی دارد، حوزهها نیز باید برای تبلیغات خود نظام داشته باشند. ما نمیتوانیم تنها مبلغ باشیم و به آموزش و فراگیری نپردازیم. انبیا تنها مبلغ بودند؛ چون آنان نیازی به درس، تحصیل و آموزش نداشتند. آنان تحت عنایت باری تعالی بودند ولی ما باید ابتدا محقق باشیم و سپس نتیجه تحقیقات خود را تبلیغ کنیم، نه این که مرتبا حرفها و گفتههای همیشه را تکرار کنیم، همین تکرار باعث شده که کسانی اگر ببینند یک روحانی در حال وعظ است، یا به وی گوش فرا نمیدهند و یا حتی تلویزیون را خاموش میکنند؛ چون فکر میکنند که آن سخنان را صدها بار شنیدهاند. بر این اساس، تبلیغ تنها تکرار مطالب از پیش تعین شده و بارها گفته شده نیست؛ همان طور که اشاره
(۱۰۲)
کردهام، تبلیغ باید مبتنی بر تحقیق باشد. در غیر این صورت ممکن است تبلیغ نه تنها نتیجهای نداشته باشد، بلکه ممکن است تأثیر معکوس داشته باشد. البته عالمان، اعاظم و بزرگان حوزه همواره ظرافتهای نبوی و خاص خود را داشتهاند و با همین ظرافتها توانستهاند تأثیرگذار باشند؛ اما این ظرافتها در اختیار همه مبلغان نیست. این است که ما باید متوجه ضعفها و آسیبها باشیم و گمان نمیکنم کسی مخالف این معنا باشد که تبلیغات قانونمند شود. این آسیبها ممکن است به کار کسانی که موفق هم هستند آسیب برساند و از این رو لازم است چنین افرادی شناسایی و خنثی شوند و این کار اهمیت زیادی دارد.
ما درباره گناهان دو نگرش داریم، یکی این که ناملایمات و حوادث فردی و اجتماعی در زندگی ما مؤثر است و دیدگاه دیگر این است که میگوید این نوع مسایل تأثیری در زندگی ما ندارد، نظر شما در این رابطه چیست؟
در جای خود ثابت شده است که ما هر طور بیندیشیم همان گونه عمل میکنیم و هر طور عمل کنیم، آثار آن به طور طبیعی برای ما ظاهر خواهد شد. در واقع: «از کوزه همان برون تراود که در اوست». ما بر اساس عملکرد خود نتیجه میگیریم. ما هرچه در درونمان باشد، همان را ظاهر میکنیم. در زندگی
(۱۰۳)
اجتماعی و فردی نیز همین طور است. اگر به محتوا بپردازیم، هر کدام نتیجه خود را خواهد داشت. مردمی که تنها به صورت میپردازند و مراحل پیشرفت را طی میکنند آثار آن را در همان زمینه میبینند و کسانی که به محتوای اعمال نظر دارند اگرچه زرق و برق در زندگی نداشته باشند و در زندگی، صورت گدایان را داشته باشند اما از نظر درونی در آرامش هستند، این است که دینداری و کفر، خود را بیشتر در محتوا نشان میدهد و نه در شکل و صورت. بنابر این، نتیجه نهایی بحث ما این است که کردار و اعمال ما آثاری دارد و این آثار هیچ گاه به اندازه یک سر سوزن گم و کم نمیشود.
(۱۰۴)