پاپ؛ خشونت‌ورزی در بیانی خردپسند

پاپ؛ خشونت‌ورزی در بیانی خردپسند(۱)

گروه اندیشه

اشاره: اظهارات پاپ و نقل و قول‌های جهت‌دار او از مناظره امپراتور بیزانس در قرن چهاردهم میلادی با یک اندیشمند ایرانی، نه تنها خشم مسلمانان را برانگیخت بلکه باعث شگفتی مسیحیان و حتی رنجیدگی خاطر شماری از نزدیکان پاپ شد. پاپ بندیکت شانزدهم، خواسته بود از

۱ـ روزنامه خراسان، شماره ۱۶۵۲۰٫

(۱۲۱)

طریق نقل قول، از واکنش‌های احتمالی جلوگیری کند و در ضمن به همین بهانه، مفهوم «جهاد» و «عقلانیت» در اسلام را به چالش بکشد؛ اما این کار بسیار خام دستانه صورت گرفت و همین امر باعث شد که هم اهل سیاست و هم اهل دیانت روش او را در نقل و گفت‌وگو نادرست بدانند. پاپ در رد خشونت از قول امپراتور بیزانس می‌گوید: «عمل کردن برخلاف عقل و منطق با ذات خدا در تقابل است» و سپس از قول ویراستار مناظره امپراتور با اندیشمند ایرانی می‌گوید: «این عبارت برای امپراتور که اهل بیزانس است و فکرش با فلسفه یونانی شکل گرفته، نیازی به اثبات و استدلال ندارد؛ اما در تعالیم مسلمانان، خدا حالتی صد درصد متعالی دارد، اراده او مقید به هیچ یک از مقولات ما، حتی عقلانیت ما نیست؛ حتی اگر اراده خدا بر این قرار گیرد که ما بت‌پرست شویم، از آن گریزی نیست». با توجه به این اظهارات و نظر به اهمیت موضوع، گروه اندیشه، در گفت‌وگو با آیت‌اللّه نکونام، مفهوم عقلانیت در اسلام و موارد مطرح شده از سوی پاپ را

(۱۲۲)

مورد بحث و بررسی قرار داده است.

پاپ علاوه بر انتساب خشونت به اسلام، به نقل از امپراتور بیزانس مفهوم عقلانیت را در اسلام به چالش می‌کشد و می‌گوید عقلی که ما به آن معتقدیم در اسلام جایی ندارد. نظر شما در این باره چیست؟

در تحلیلی کلی می‌توان گفت استکبار جهانی استراتژی خود را بر اساس تناقضی شوم قرار داده است.

تناقض شوم؛ یعنی بیان واژه‌ها و نظراتی که در عمل صد درصد بر خلاف آن رفتار می‌کنند. به عبارت دیگر، استراتژی آن‌ها بیان گفته‌هایی است که هیچ گونه التزام عملی به آن ندارند.

آنان برای اجرای نقشه‌های خود از همین روش استفاده می‌کنند؛ یعنی در ظاهر، جایی را هدف می‌گیرند ولی در اصل به محل دیگری حمله می‌کنند، پس این یک سیاست است. آنان ملیح و نمکین سخن می‌گویند و خشن رفتار می‌کنند. به لحاظ دیدگاه‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی نیز این امر

(۱۲۳)

صادق است که افراد و گروه‌هایی که ملایم‌تر سخن می‌گویند، در عمل خشن‌تر هستند و یا کسانی که درماندگان را غارت می‌کنند، برای آنان اشک می‌ریزند و یا شماری از افراد به کفر پایبندند، اما از ایمان سخن می‌گویند. بر این اساس، پاپ هم از این سیاست به‌دور نیست و بیانات او نه تنها از سر ناآگاهی و غرور گفته شده بلکه حاکی از عناد او نسبت به اسلام است.

پاپ از دین و خردگرایی صحبت می‌کند که این کار خیلی مهم است؛ چون اگر امروزه کسی از خردگرایی سخن نگوید، در واقع خود را به حاشیه رانده است.

امروزه می‌بینیم که این مدعیان عدم خشونت خود، بحث جنگ مقدس را در آمریکا مطرح کرده‌اند؛ یعنی بوش و شماری از عالمان مسیحی، موضوع جنگ مقدس را به میان کشیده‌اند و در همان حال، پاپ «جهاد» را در اسلام از مظاهر خشونت نامیده است.

بوش خود را از پاپ کاتولیک‌تر می‌داند و اوست که در پوشش پاره‌ای از باورهای مسیحی به جنگ و خشونت دامن

(۱۲۴)

می‌زند. تناقض شومی که در ابتدا از آن سخن گفته شد خود را در این جا نیز نشان می‌دهد. جنگ با قداست چه نسبتی دارد؛ در حالی که جنگ بر تعدی، و قداست بر پاکی و عدم تعدی دلالت می‌کند. گفتن جنگ مقدس یک پارادوکس و تناقض است. مثل «پر از خالی» یا «کچل مو بلند». در این موارد تناقض کاملاً محسوس است، ولی در جنگ مقدس دو امر محسوس و معقول با هم جمع شده است. جنگ، محسوس و مقدس امری معقول با نتایجی محسوس است.

به هر فرهنگی مراجعه کنیم، نمی‌توانیم نسبتی میان جنگ و قداست پیدا کنیم. مسیحیان در دو دوره جنگ‌های صلیبی نیز در پوشش همین اصطلاحات دست به کشتار و خون‌ریزی زدند و شواهد عینی امروز؛ مثل جنگ‌های عراق، افغانستان و لبنان گویای همان تناقض شوم است.

بنابراین می‌توان گفت پاپ و سیاستمداران کاتولیک نسبت به مسایل خود مشکل دارند؛ یعنی نتوانسته‌اند به پرسش‌های اصلی درباره خدا و کتاب مقدس پاسخ دهند و با وجود این

(۱۲۵)

از جنگ مقدس سخن می‌گویند. آنان از عدم خشونت و از همزیستی مسالمت‌آمیز صحبت می‌کنند و با فرافکنی، خشونت را به اسلام نسبت می‌دهند.

پاپ گفته است مسلمانان خدا را مقید به عقلانیت نمی‌دانند؛ یعنی مسلمانان می‌گویند خدا را نمی‌توان با عقل فهمید، بر اساس همین گفته می‌توان مدعی شد که دانش آنان درباره اسلام هیچ یا بسیار مغشوش و ناچیز است.

وقتی به قرآن مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که در آیه‌ای آمده است: « فاعلم أنّه لا إله إلاّ اللّه»(۱)؛ یعنی بدان که خدا یکی است. بنابراین قرآن برای گفتن همین سخن می‌گوید «بدان». در اسلام، خداپرستی، عین خردگرایی است.

آن‌ها خشونت را به اسلام نسبت می‌دهند؛ در حالی که در سراسر قرآن کریم سخن از رحمت است. در قرآن کریم سیصد و چهل بار واژه رحمت و اشتقاق‌های آن به کار رفته است. حتی نسبت به خداوند منان، یکصد و نود و دو بار از لفظ

۱ـ محمد / ۱۹٫

(۱۲۶)

رحمان و رحیم استفاده شده است.

اذن ورود مسلمانان به هر کاری با «بسم اللّه الرحمن الرحیم»؛ یعنی با رحمت خداست، بنابر این نسبت دادن خشونت و غیر عقلانیت به اسلام و مسلمانان تنها می‌تواند بیان‌گر جهل آن‌ها به آموزه‌های اسلام باشد.

پاپ مدعی است ـ البته بر اساس همان نقل قول از امپراتور بیزانس ـ که «لا اکراه فی الدین» مربوط به صدر اسلام است، و در زمانی گفته شده که پیامبر از قدرت سیاسی برخوردار نبوده است. نظر شما در این رابطه چیست؟

مسایل زیادی در قرآن هست که در مقاطع مختلف بیان شده، این که این آیه شریفه در چه زمانی گفته شده است اهمیتی ندارد بلکه مهم این است که بدانیم آیا این آیه نسخ شده است یا خیر؟ هیچ عالم مسلمانی معتقد نیست که این آیه نسخ شده است و به همین دلیل کسی نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد یا آن را بی‌اهمیت بداند. قرآن کریم در جایی دیگر می‌فرماید: « لکم دینکم ولی دین»(۱). قرآن کریم در سوره آل

۱ـ کافرون / ۶٫

(۱۲۷)

عمران نسبت به این گونه عالمان می‌فرماید: « ها أنتم هولاء حاججتم فیما لکم به علم، فلم تحاجون فیما لیس لکم به علم، واللّه یعلم و أنتم لا تعلمون»(۱)، شماها همان کسانی هستید که نسبت به آن‌چه می‌دانستید، هرچه می‌توانستید تلاش کردید و به جایی نرسیدید؛ پس چرا آن‌چه را نمی‌دانید می‌گویید. در ذیل آیه شریفه می‌فرماید « واللّه یعلم و أنتم لا تعلمون»؛ خدا می‌داند و شما نمی‌دانید، بر اساس این آیه می‌توان گفت ناقل سخنان یاد شده از کسانی است که درباره چیزهایی سخن می‌گوید که اطلاعی از آن ندارد، اما بر خلاف چنین کسانی، عالمان اسلام به همه جهات، ابعاد و حیثیات مسایل مسیحیت بیش از خود آن‌ها آگاهی دارند. وقتی می‌گوییم مسلمانیم؛ یعنی نخست مسیحیت را قبول داریم و سپس مسیحیت را می‌شناسیم. کتاب‌های مقدس در خانه ما هستند. ما از سر ناآگاهی چیزی نمی‌گوییم؛ در حالی که آن‌ها با

۱ـ آل عمران / ۶۴٫

(۱۲۸)

قرآن کریم بیگانه‌اند و حتی نمی‌توانند آن را قرائت کنند.

پاپ این سخن را نیز نقل کرده است که خدا در باور و آموزه‌های اسلامی امری مطلقا متعالی و استعلایی است که اراده او با هیچ کدام از مقولات مورد قبول ما مسیحیان و از جمله عقل و خرد ربط و پیوندی ندارد. آیا این سخن به عقاید اشاعره درباره اراده خداوند اشاره‌ای ندارد؟

این موضوع که در مبحث «جبر و اختیار» مطرح می‌شود از جمله موضوعات علمی بسیار پیچیده است و بسیاری از اندیشمندان در این رابطه نظراتی مطرح کرده‌اند و این نظرات نیز خدشه‌ناپذیر و مطلق نیست.

در بیان معصوم و در مأثورات آمده است: «لا جبر ولا تفویض، ولکن أمر بین الأمرین»(۱)؛ ولی چنین نیست که این بیان همه چیز را حل کرده باشد. بزرگان شیعه در مورد امر بین امرین اختلاف دارند. آن چیست که نه جبر است و نه تفویض بلکه هم جبر است و هم تفویض.

۱ـ کافی، ج ۱، ص ۱۶۰٫

(۱۲۹)

هر کس این معنا را به گونه‌ای تحلیل نموده است. ما در درس خارج فلسفه به تاریخ هزار ساله این بحث پرداخته‌ایم و سپس مفهوم و برداشت تازه‌ای از آن ارایه کرده‌ام. به اجمال می‌توانم بگویم که جبر و اختیار موضوعی مشاعی است و نه تفکیکی. چنین نیست که بگوییم ما در انجام هر کاری ده درصدنقش داریم و نود درصد با خداست و یا این که بگوییم ما هیچ کاره‌ایم یا بر آن باشیم که ما همه کاره‌ایم. به همین دلیل می‌گوییم که این موضوع مشاعی است؛ یعنی هر یک از ظهورات و افعال در ظرف ظهور و وجود خدا عینیت عمل را ایجاب می‌کند و هر کس به قدر همان ظهور مشاعی در دنیا و آخرت پاداش و جزا خواهد داشت.

در هر صورت، این امر بحث دقیق علمی را می‌طلبد و کسی نباید یک بحث نظری پیچیده را که اختلاف نظر در مورد آن زیاد است به این صورت ناقص و ناپخته مطرح کند و به اختلافات دامن بزند.

قرآن کریم می‌فرماید: « قل یا اهل الکتاب تعالوا إلی کلمة

(۱۳۰)

سواء بیننا وبینکم»(۱)، اما پاپ در پی مباحث پیچیده است تا ایجاد اختلاف کند؛ چرا که چنین مسایلی به صورت ساده قابل حل نیست. به‌جای این سخنان باید به گفته قرآن کریم عمل کنیم و درصدد توجه به نقاط مشترک باشیم و به آرامش بیاندیشیم.

قرآن کریم درباره اختلافات مذهبی چه نظری دارد و آیا به این گونه موضوعات در قرآن کریم اشاره‌ای شده است؟

بله. قرآن کریم این موضوع را به‌خوبی بیان کرده است و نظرات اسلام در این مورد بسیار روشن است.

در شرایط کنونی که اطلاعات همه افراد درباره مسایل مختلف افزایش یافته است، سخن گفتن درباره این مسایل امر ساده‌ای نیست و به دقت مضاعفی نیاز دارد.

قرآن کریم می‌فرماید: « قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم»؛ یعنی ای پیامبر، بگو به اهل کتاب که در پی کلامی مشترک بین ما و شما باشیم، و آن چیست: « ألاّ نعبد إلاّ

۱ـ آل عمران / ۶۴٫

(۱۳۱)

اللّه و لا نشرک به شیئا»(۱)؛ خدا را بپرستیم و شرک قایل نشویم، « وَلاَ یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضا أَرْبَابا مِنْ دُونِ اللَّهِ»(۲)؛ خود را خدای یک‌دیگر قرار ندهیم.

خدا خداست. نه عیسی، نه کلیسا و نه هیچ کس و هیچ جای دیگر معبود نیست و بر این اساس باید تمام پیروان اسلام و مسیحیت دست به دست هم دهند و تنها به فرمان الهی که وحدت کلمه و کلمه واحده؛ یعنی توحید الهی است توجه کنند.

در این زمان درست نیست که ذهن و فکر موحدان را مشوش کنیم و قلوب آنان را متأثر نماییم تا آن‌جا که مردم به‌طور کلی از دین زده شوند. این رفتار خود از مظاهر خشونت است.

باید بپرسیم که دنیای مسیحیت اکنون چه اقدامی برای آرامش و صلح انجام داده است، کشورهای مسیحی باید به آرامش جهان کمک کنند نه این که در عمل یا در گفتار جهان بر

۱ـ آل عمران / ۶۴٫

۲ـ آل عمران / ۶۴٫

(۱۳۲)

آشوبند.

همه دنبال سلامت و سلام هستند و قرآن کریم می‌فرماید: « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الاْءِسْلاَمُ»(۱)، و همه باید بگویند: « إِلاَّ قِیلاً سَلاَما سَلاَما»(۲). وظیفه دانشمندان مسیحی و عالمان اسلامی است که در پی آرامش بر آن باشند که « سَلاَما سَلاَما» را محقق کنند.

سراسر قرآن کریم مهر و محبت است و اگر در گوشه‌ای از جهان از مسلمانی خشونتی دیده می‌شود، نتیجه حاکمیت جور در کشورهای اسلامی است و ارتباطی با دین مبین اسلام ندارد. این بحث که در اسلام خشونت نیست از سوی خود بنده در سلسله درس‌هایی تحت عنوان «اسماء الحسنی» دنبال شده و در آن‌جا اثبات شده است که در اسلام حکم و قاعده‌ای که به خشونت توصیه نماید وجود ندارد.

۱ـ آل عمران / ۱۹٫

۲ـ واقعه / ۲۶٫

(۱۳۳)

(۱۳۴)

(۱۳۵)

مطالب مرتبط