گفتیم آیات ششم و هفتم سورهٔ حمد در بیان تقسیم مردمان است و انواع متفاوت آنان را بیان میدارد. این دو آیه از چهار گروه بندگان سخن میگوید: «الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»: اِنعامیها، «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ»: مغضوبان، «الضَّالِّینَ»: گمراهان و چهارمین گروه، هدایتطلبانی هستند که توسط اِنعامیها به صراط مستقیم اِنعامیها هدایت میشوند، چنانکه میفرماید: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ. صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ».
«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم» راهی عام است و با «صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» خاص میشود و به صراط انعامیها اختصاص مییابد؛ زیرا تمام انعامیها بر صراط میباشند، ولی چنین نیست که تمامی اهل صراط انعامی باشند.
توجه شود که آیات «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ. صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» از زبان بنده آن هم بندگان هدایتجو است و لازم آن باور، معرفت، ایمان و تصدیق به راه انعامیهاست و لحاظ صدق بنده را با خود دارد و از زبان حق تعالی نیست تا جای آن باشد که بنده اظهار بیخبری و ناآگاهی کند، بلکه او از زبان خود بندگان، اِنعامی را خبر میدهد و تصدیق میکند و راه آنان را میطلبد و سندی است اقراری که بنده به آگاهی از وجود چنین بندگانی که مورد انعام حق تعالی بودهاند اعتراف کرده و به آن گواهی و شهادت داده است و روز قیامت به همین گواهی، قابل بازخواست و مواخذه است. در این میان، مهم این است که گروه یاد شده از همین آیات و بدون دخالت سندی بیرونی مورد شناسایی قرار گیرند و با این تحلیل، تفسیر آیات شریفه از خود این آیات به دست میآید و از آنجا که قرآن کریم روشنگر هر چیزی است، خود قرآن کریم برای تبیین فرازهای نورانی خویش کافی است و کتابی ناطق و مبین است نه صامت. قرآن کریم برای کسی که اهل آن نیست و توان انس گرفتن با این تنها کتاب وحی را ندارد صامت است. کسی که خود صامت است قرآن کریم برای او صامت است و صامت وصف خلقی قرآن کریم است، وگرنه همین قرآن کریم برای حضرت امیرمومنان علیهالسلام ناطق است؛ چرا که حضرت امیرمومنان علیهالسلام خود ناطق است.
اگر بتوان معنای این آیات را به درستی دریافت، دریای بیکرانی از حکمت و معرفت را بر روی دل میگشاید و دگرگونی هویتی در اندیشه به لحاظ شناختی که باید از هستی و پدیدههای آن داشت پیش میآورد.
محبوبان انعامی به کسی ظلم روا نمیدارند؛ چنانچه گروه اِنعامیها در سورهٔ اَنعام چنین معرفی شدهاند: «وَکیفَ اَخَافُ مَا اَشْرَکتُمْ وَلاَ تَخَافُونَ اَنَّکمْ اَشْرَکتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ ینَزِّلْ بِهِ عَلَیکمْ سُلْطَانا فَاَی الْفَرِیقَینِ اَحَقُّ بِالاْءَمْنِ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ. الَّذِینَ آَمَنُوا وَلَمْ یلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولَئِک لَهُمُ الاْءَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام / ۸۱ ـ ۸۲).
ویژگی بسیار مهم انعامیها این است که به کسی ظلم روا نمیدارند و خیر هر کسی را به او میرسانند. ظلم هیچ گاه در حریم آنان وارد نمیشود. در جلد دوم «تفسیر هدی» گفتیم کسی میتواند خیر پدیدهها را به آنها برساند که عشق و معرفت داشته باشد. کسی که عشق نمیشناسد و معرفت ندارد نه توان خیررسانی دارد و نه حظوظات نفسانی او اجازه میدهد خودشیفتگی خود را کنار نهد و سهم و بهرهٔ هر کسی را به او برساند. نفس چنین کسی رام نیست و بر هر کسی به صرف خوشامدی نفسانی، تاخت میگیرد و به او میدهد آنچه را که نباید بدهد یا باز میدارد آنچه را که باید برساند.
محبوبان الهی به غیر حق آلوده نمیشوند و نسبت به ظلم یا باطل نفوذناپذیر و پس زنندهاند.
انعامیها چون ظلم ندارند هم خود در امنیت هستند و هم پناه امنیت دیگران میباشند. اِنعامیها همواره در امنیت هستند و غیر آنان ترس و خوفی برآمده از نهاد خود و رجای نسبت به حق تبارک و تعالی دارند. غایت کمال نیز رفع شک و شرط است؛ یعنی نه باید شک به حق تبارک و تعالی داشت و نه شرطی برای او گذارد. عارف واصل کامل هیچ شرطی برای خداوند متعال ندارد؛ بهطوری که اگر به جهنم هم وارد شود باز به فریاد بلند اعلان میدارد: تو را دوست دارم؛ برخلاف فراوانی که تا نان آنها گرفته میشود ناشکری میکنند و دعوا راه میاندازند.
اِنعامیها امنیت و عصمت دارند و عصمت آنان دهشی و موهبتی است نه اکتسابی و عهد خداوند و حکم او به آنان سپرده شده است؛ چنانکه میفرماید: «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَاما قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لاَ ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (بقره / ۱۲۵).
از میان آیاتی که بیان میدارد عالین و انعامیهای اطلاقی که صاحب صراط هستند در امنیت میباشند به دو آیهٔ شریفهٔ زیر استناد میشود:
الف) «فَاسْتَمْسِک بِالَّذِی اُوحِی إِلَیک إِنَّک عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (زخرف / ۴۳).
خداوند با این آیهٔ شریفه تضمین میکند شخص پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله همواره بر صراط مستقیم است.
ب ) «قَالَ رَبِّ بِمَا اَغْوَیتَنِی لاَءُزَینَنَّ لَهُمْ فِی الاْءَرْضِ وَلاَءُغْوِینَّهُمْ اَجْمَعِینَ. إِلاَّ عِبَادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ. قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَی مُسْتَقِیمٌ. إِنَّ عِبَادِی لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْغَاوِینَ». (حجر / ۳۹ ـ ۴۲)
توضیح آیهٔ شریفه را فرو میگذاریم و در اینجا تنها از جهت مصونیت مخلَصان از ناحیهٔ ابلیس به آن استناد میکنیم. البته ابلیس و سپاهیان درست است که به صراط راهی ندارند ولی آنان میتوانند اهل صراط را از بیرون احاطه کنند و از همانجا برای براندازی، سقوط و خروج وی توطئه کنند؛ همانند کسی که به مسافری که در قطار است سنگ میاندازد و به او آسیب میرساند.
این نکتهٔ بسیار مهمی است که توجه شود یکی از اوصاف «الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» که هدایتجوبان خواستار آن میشوند «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»است، نه نعمت خاصی که به آنان داده شده است و همین امر تفاوت میان انعامیها با هدایتطلبان را میرساند. خداوند به گروهی انعام کرده و راه آنان مستقیم شده است و بنده چنین انعامی را برای خود نمیخواهد، بلکه راه آنان را میطلبد و راه غیر از صاحب راه است. انعامیها با صراطیها در صراط مشترک هستند، ولی چنین نیست که صراطیها در عرض انعامیها قرار گیرند و برای همین است که امنیت انعامیها به تابعان نمیرسد مگر با پیروی و معیت کامل و بدون کمترین کاستی و خلل.
اِنعامیها دارای نعمت خاص هستند و به تناسب، حرف ایجابی «نعم» را بیشتر استفاده میکنند و کمتر «لا» را به زبان میآورند. انعامیها با تمامی محیطها و افراد سازگاری دارند و هر کسی خوشامد دارد با آنان دوستی، رفاقت، همسایگی، پیوند خویشاوندی یا همسفری داشته باشد.
انعامیها اذن هستند و با باور هر کسی همراه میگردند و رنجشی به کسی نمیرسانند.
همچنین محبوبان وفا دارند. کسی که وفا ندارد و با کمترین تهدید یا بدآمدی میگریزد در سلک «لا»ست و نمیشود با او زندگی کرد. افراد دگم و مرتجع و نیز وسواسیها بیشتر «لا» میگویند و حرف ایجابی و مثبت در آنان کمتر است. چنین افرادی نمیتوانند خود را با محیط و افراد سازگار کنند و کمترین کثیفی زجر و رنجی عمیق به آنان وارد میکند.
بررسی مباحات و محرمات هر دینی و گزارههای مثبت و منفی آن، اِنعامی بودن آن را مشخص میکند.
همچنین در گفتن ذکر نیز این امر اهمیت دارد و مداومت بر اذکاری که دارای «لا» هست خستهکننده، ملالآور و سنگین است. اوج توحید نیز چنان تیزی دارد که فرق هر واردی را میشکافد و برای همین است که شعار توحید لایی کمرشکن دارد: «لا إله إلا اللّه» و کسی را یارای آن نیست زیر شمشیر لای آن رود مگر مستی که رقصکنان برای آن سجده آورد و حنجر بر خنجر آن برد. اساس دیانت، توحید است که بر «لا» رفته است. ولایت نیز چنین است و هر نفَسی را چنان میکوبد تا به تنگ آید و حبس شود. باب ولایت چنان سنگین میشود که در بلندای آن جز معدودی محبوبان ازلی و ابدی باقی نمیمانند و بر قلهٔ آن کسی نیست جز ناموس حق؛ حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام . قلهای که کسی را یارای تحمل فشار آن نیست. بلای تمامی آدم و عالم در برابر بلایی که برای آن حضرت علیهاالسلام بوده است ذرهای بیش نیست. ثقل و سنگینی مکافاتی که خداوند برای صاحب ذوالفقار؛ حضرت امیرمومنان علیهالسلام داشته است تکرارپذیر نیست و امری منحصر است. خداوند به تعبیری عرفی اهل ولا را جزقاله میکند و به تعبیر غزل عرفانی عاشقکشی را حلال میداند. برای همین است که کسی به آن نزدیک نمیشود و هر کسی سعی دارد به گونهای خود را از صعوبت، سختی و ثقل آن کنار کشد. اولیای معصومین علیهمالسلام اگر با یاران تنوری خود تقیه و به تعبیر عرفانی تلبیس نداشتند، هیچ کسی نزد آنان نمیماند و تمامی همین یاران اندک و تنوری را نیز از دست میدادند. خداوند لطف میکند که کسی را در مسیر سنگین ولایت و در معرکهٔ بلای اهل ولا قرار نمیدهد تا آزار نبیند و آزرده نگردد و رفوزه نشود و عادی و معمولی باقی بماند. اگر مراتب اهل ولا و بلایایی که داشتهاند از قرآن کریم استخراج گردد و هر صاحب ولایتی کد و شمارهٔ مخصوص خود را بیابد، آنگاه زمینه برای ورود به بحثهای عمیق ولایت حضرات اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام فراهم میشود و میتوان از ویژگیها، صفات و آثار هر یک از حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام سخن گفت. امید است «تفسیر هدی» این توفیق را داشته باشد در مسیری که پیش رو دارد این مهم را تحقق بخشد و در ذیل هر یک از آیات ولایت، بحثهای تخصصی مربوط به آن را تشریح کند تا خصوصیات اولیای غیر معصوم انبیای الهی و حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام به صورت جزیی نمایانده شود تا بشود وجه کردار و گفتار آن حضرات علیهمالسلام را به دست آورد و به حکمت آن رسید.