خداوند در آیات سوره حمد تنها آنچه را که از بندگان میخواهد و نسبت به آن امر دارد یعنی عبادت را آورده است و نتیجهٔ آن را کتمان کرده و فرو نهاده است تا به بندهٔ مومن خود خاطرنشان شود وی باید تنها در پی اتیان امر باشد و به نتیجهٔ آن نیندیشد و برای نتیجه به حسابگری رو نیاورد و حزماندیشی نسبت به نتیجه را در اتیان عبادت دخالت ندهد. کسی که عبادت را بدون لحاظ نتیجه میآورد هیچ گاه نسبت به امری که شده است در شک قرار نمیگیرد و برای اتیان آن شرط نمیآورد. چنین بندهای عبادت را از آن جهت که خواست مولاست میآورد و خود را مامور به وظیفه میداند و نتیجه را به خداوند مینهد. بنده نسبت به این که عبادت وی چه پیآمدی دارد و چه میوهای میدهد هیچ تکلیفی ندارد. او تنها باید عبادت را در جای خود و آنگونه که خداوند خواسته است بیاورد اما نتیجهٔ یک عبادت مشترک برای مومن تا مومن متفاوت است و هر کسی را به جایی وصول میدهد. هیچ بندهٔ مومنی نیست که نتیجهای معین و از پیش مشخص برای عبادت وی ضمانت شود به گونهای که به حقیقت اطمینان داشته باشد به آن نتیجه دست مییابد. آدمی تا در دنیاست لحظه به لحظه در حال شدن است و در هر آنی بر حالی است. آنی که ممکن است خطرگاه سقوط یا سکوی صعود او باشد. خداوند هدایت نهایی و رستگاری را برای کسی ضمانت نکرده است تا آن را در این سوره بیاورد. خداوند همانند معلم مدرسه نیست که قبولی شاگردان خود را ضامن شود. سوره حمد با کتمان غایت، در حقیقت بیان داشته است وصول به غایت عبادت ضمانتی ندارد. خداوند تعالی به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «إِنَّک لاَ تَهْدِی مَنْ اَحْبَبْتَ وَلَکنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشَاءُ وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(۱).
عاقبت بندگان تنها در دستان خداوند است و اوست که برای هر کسی قدرتنمایی دارد و یکی را هدایت میکند و دیگری را گمراه میسازد. بنده به هیچ جا و به هیچ چیز بند نیست! بندگی معنایی جز بنده بودن ندارد. این بنده است که بندهٔ خداوند است و او باید آنچه را برای او پیش آمده است انجام دهد بدون این که اتیان عبادت سبب شود بر حق تعالی منتی داشته باشد یا او را بندهای خوب و نیکو جلوه دهد. هر کسی هرچه باشد هرچند نبی الهی باشد، مکلف به وظیفه است و وظیفه چه نتیجهای دارد به بنده ارتباطی ندارد.
بنده باید عبادت کند بدون این که بر خود روا بداند از خداوند دربارهٔ آن چیزی بپرسد و این که خداوند در برابر و در عوض چه میکند چیزی بخواهد. برای هیچ یک از خوبیها ضمانتی نیست و حتی نتیجههای نسبی و میان طریقی آن با «لَعَلَّ» همراه است: «یا اَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کتِبَ عَلَیکمُ الصِّیامُ کمَا کتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ» (بقره / ۱۸۳).
هیچ ضمانتی برای خوبان عالم نیست که خوب بمیرند و هیچ حتمی برای بدان عالم نیست که بد بمیرند. کسی ممکن است هفتاد سال بندگی کند و زحمت بکشد و سختی ببیند و محنت بپذیرد و شبها را زنده دارد و روزها را خدمت خلق و بندگی حق کند و به لغزشی، از جهیمیانی شود که در بدتر از تابوت جای دارند. حساب چنین لغزشهایی به دست افراد عادی نیست. ناسوت گذرگاهی هولآفرین و هراسناک است؛ به گونهای که هر کسی را «انقلب علی عقبیه» میسازد. قرآن کریم میفرماید: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَإِنْ مَاتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی اَعْقَابِکمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئا وَسَیجْزِی اللَّهُ الشَّاکرِینَ» (آل عمران / ۱۴۴)
جهنم که با آب شور و گندیدهای ارتزاق میشود همواره تشنه است تا فردی جهنمی را ببلعد: «یوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاَءْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» (ق / ۳۰). همان جهنمی که در وصف آن آمده است: «هَلْ اَتَاک حَدِیثُ الْغَاشِیهِ. وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ خَاشِعَهٌ. عَامِلَهٌ نَاصِبَهٌ. تَصْلَی نَارا حَامِیهً. تُسْقَی مِنْ عَینٍ آَنِیهٍ. لَیسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِیعٍ. لاَ یسْمِنُ وَلاَ یغْنِی مِنْ جُوعٍ» غاشیه / (۱ ـ ۷).
«خبر غاشیه» چیست که چنین از آن آگاهی داده میشود. روزی که چهرههایی خار شده و در زبونی خویش سست شدهاند. همانان که به سختی تلاش کرده، ولی رنج بیهوده بردهاند و در آتشی سوزاناند. آتشی که از جوششی داغ نوشانیده میشود و جحیمیان خوراکی جز خارهای خشک ندارند. خوراکشان نیز سودی برای آنان ندارد و جهنمشان نیز نه فربه میسازد و نه گرسنگی را باز میدارد. جهنم عطشی دارد که چیزی آن را باز نمیدارد.
کسی میتواند فقط بندگی کند و در عبادت خود به جایی نظر نداشته باشد و نتیجهای ساخته از ناحیهٔ خود را اعتبار ندهد که به غایت کمال و معرفت و نهایت بندگی و اطاعت رسیده باشد. بندگی اگر به نور «عشق» صفا گیرد و «قرب» جنس آن شود، از هر طمعی خالی میشود.
بندگی همانند کار وکالت است. وکیل اگر بخواهد به درستی کار کند، در جمع بینه و شهود و تحلیل روابط میان مدارک موجود میکوشد ولی نتیجهٔ دادرسی با او نیست و این قاضی است که نتیجه را اعلام میکند. بنده در ارتباط با نتیجه و غایت نقشی الزامی ندارد و به آن مکلف نیست. در هیچ عبادتی آنچه به آن امر شده و موضوع امر است در آن اخذ نمیشود. بنده تکلیف دارد نماز بگزارد اما نباید پیآمدهای نماز مانند میزان خیر و لطف را در آن دخالت داد. بندگی بنده امری مطلق است و او حق ندارد آن را مشروط سازد و برای بندگی و عبادت خود شرطی قرار دهد. او باید فقط بنده باشد و مطیع بدون آن که پرسشی داشته باشد یا اعتراضی. کسی که پرسش و اعتراض دارد مشکوک است و آن که در بندگی خود شرط میآورد و پیشنهاد میدهد مشرک است. بندگی را باید بدون شک و بدون شرط انجام داد. کاری که بسیار سنگین است. نداشتن شک و شرط فصل مقوم بندگی است و بندگی بدون تمامیت این دو؛ بهگونهای که حتی یک مورد خطا نیز نداشته باشد، محقق نمیشود.
کسی که در بندگی خود نه به شک دچار میشود و نه شرطی در میان مینهد ولایتپذیر است. کسی به مرتبهٔ ولایتپذیری رسیده است که پیش از آن عاشق شده باشد. کسی که عشق ندارد هم شک به اندیشهٔ او ورود مییابد و هم به شرط آلوده میشود. شک و شرط تنها در حریم عشق پاک است که نمیتوانند پرسه بزنند. این گونه است که سورهٔ حمد را باید «سورهٔ عشق» نامید؛ آن هم عشق پاک. عشقی پاک است که گرد هیچ طمعی بر چهرهٔ پاک آن ننشسته باشد نه طمع به غیر و نه طمع به خود و نه طمع به حق تعالی. کسی میتواند چهرهٔ پاک عشق را در خود داشته باشد که اگر خدا را ـ به فرض محال ـ از بالا به پایین آورند و همهٔ خدایی را از او بگیرند؛ به گونهای که تعین آدمی یابد که دیگر نه خودرویی داشته باشد که بر آن سوار شود و نه منزلی که نمای خارج و داخل آن چنگی به دل بزند و نه رفیق و آشنایی که بتواند پی پارتی بدهد و نه مسندی برای قدرت، و بعد او را بنشانند کنار خود ما، در همین نزدیکی و بر روی صندلی کنار ما، چند نفر او را باور میکنند که این همان خداست و چند نفر در کمال بندگی، برای او: «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعینُ» میگویند. سورهٔ حمد این حقیقت را دارد که با عشق پاک باید «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعینُ» را انشا کرد. باید دانست عشق برای بندگان تکلیف نشده است و نیز غیر از اولیای حق، کسی عاشق با محتوای عشق پاک نمیشود، ولی عشق با محتوای خودخواهی در دیگران ایجاد میشود.
سوره حمد آب پاکی را بر روی دست همه ریخته که دست از «طلبکاری» در برابر کردهٔ نیک خود بردارند و کاری را مشروط و به گونهٔ متوقع و با چشمداشت انجام ندهند، وگرنه جهت عبادی نخواهد داشت و کردهای عادی و طمعآلود است. کسی که کار خویش را میبیند و خودبینی بر او غالب و قاهر است طلبکار میشود و به مدح کردههای خود مینشیند با وارد آمدن کمترین رنج و سختی، از کوره در میرود و توقع خدمت پیدا میکند. کسی که «مَن» «مَن» دارد و مرداب انانیت و گرداب منیت او را در خود فرو برده است کجا میتواند خیال خدا در خاطر خوش خود بخلاند. خداست که در هر جایی کارپردازی دارد و این بندهٔ ضعیف با آوردن خای خوبی، خیل خوبان را در خرگاه خودشیفتگی خویش خمیده میخواهد و خرامشی خرم به خود میگیرد.
خداوند متعال با نزول سوره حمد، نه برای بنده جای شرطی قرار داده و نه شکی از بنده نسبت به خود را میپذیرد. اگر خداوند متعال، غایت عبادت و مقصد صراط را میآورد، بنده میتوانست در اتیان عبادت تلاش کند خود را به آن بینجامد؛ در حالی که چنین نشده است و انجام برخی کارها را با «لَعَلَّ»آورده است. بندگی دارای طریق است و حکایت ظاهر احکام شرعی طریقی مستند است برای رسیدن به قرب و نزدیکی بدون آن که ضمانتی در آن باشد و شرط یا شکی را برتابد. تمام اعمال عبادی به قرب منتهی میشود و قرب همین طریق است؛ همانطور که بندگی ترک شک و ترک شرط است. ممکن است کسی ریش خود را در طریق عبادت و بندگی سفید کند و خداوند تعالی او را پشت در نهد. در این صورت، آیا باید فریاد بر آورد و دعوا راه اندازد. در این صورت چونان ابلیس است و حقهبازی و نیرنگ او رو میشود. نیرنگی که در پشت چهرهٔ عبادت پنهان شده بود. خداوند گاه حتی اولیای خود را پشت در نگاه میدارد، ولی آنان همان عشق به خداوند را دارند و دوستی او را در دل دارند بدون آن که توقعی داشته باشند.
به هر روی، این بسیار مهم است که توجه شود هدف از عبادت وصول بنده به این معناست که هم ترک شک داشته باشد و هم ترک شرط و غایت کمال و غایت سورهٔ حمد همین معناست.
خداوند در سورهٔ حمد به ستایش خود نشسته است. او به عشق حمد میکند و دوست دارد چنین حمد شود. دوست دارد بندهٔ وی زبان به ستایش او با چنین فرازهایی بگشاید و با او عاشقانه چنین سخنانی بگوید. سخنی که هیچ طمعی در آن نیست. ستایشی که مطلق است و شرطی در آن نیست. ستایشی که با یقین گفته میشود و شکی در نهاد ستایشگر نیست. خداوند میخواهد بندهٔ وی این گونه با او عشقورزی کند و خوش باشد و سرود مستی سر دهد. چنان عریانی در این میان است که نامحرمی نیست. سورهٔ حمد این معرکهٔ عشق عریان و پاک خداوند را در طلیعهٔ قرآن کریم و در جلو چشم همگان گذاشته است و عجیب آن است که چنان پیچیده شده است که کمتر کسی طعمی از آن میچشد. گنج پروردگار اینجاست. کسی که میتواند «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِین» بگوید کار وی درستِ درست است.
توبه و عبادت یعنی بندگی حق که همان حرکت در مسیر طبیعی خود است برای قرب معنوی لازم است. بندگی رهایی از غیر حق تعالی است و کسی که توبه از شرک و ظلم و تحقق به بندگی ندارد حمد او انشایی نیست و صرف لقلقهٔ زبان و اخبار و وصول به ثواب است و چنین امری سبب صفای باطن نمیشود.