برای یافت معنای زندگی سالم لازم است به سراغ الگوهایی رفت که حیات سالم داشتهاند و چگونگی موفقیت آنان و علت آن را دریافت و دید که چگونه بوده است که سلمان فارسی به «منّا اهلالبیت» مفتخر میگردد و صاحب مراتب نهایی ایمان و مقامات معنوی و مورد عنایت ویژهٔ حضرات معصومین علیهمالسلام و فضل خداوند میگردد. با یافت این معنا، معنای زندگی انسانی و حقیقت سلامت آن به دست میآید و دانش زندگی عهدهدار تبیین این مهم و تضمین سلامت زندگی میباشد؛ سلامتی که با وصول به کمال مطلق محقق میشود و برای آن باید جان فدای جانان نمود و در مسیری گام برداشت که تمام انبیا و اولیای الهی علیهمالسلام آن را پیمودهاند. راهیابی به چنین راستای بلندی که در هر زمان دارای وظایف خطیری است، چندان آسان نیست؛ چرا که نخست باید هویت احساس دینی را به معرفت دینی تحویل برد و نیز لازم محبتی که برخاسته از معرفت درست باشد، چیزی جز خدمت نیست؛ آن هم خدمتی که همراه حقانیت است و بس. این خدمت چیزی جز عرض ارادت و عشق به خدای تبارک و تعالی و اولیای بر حق نمیباشد؛ اولیایی که وارث تربیت انسانها میباشند و مردم را به کمال اندیشه، آگاهی، صفا و پاکی رهنمون میدهند و مربی دانش زندگی با تمرینهای عملی و عینی میباشند؛ اولیایی که ما از آنان به عنوان «محبوبان» سخن خواهیم گفت که مربی حقیقی انسانها و صاحبان ولایت و استاد کارآزموده و ماهر دانش زندگی، آنان میباشند.
با توجه به اینکه دانش زندگی به دانشهای فراوان اسلامی و انسانی نیازمند است، باید ریشهٔ سلامت زندگی و اساس پیشرفت، تعالی و هماهنگ شدن آن با معیارهای علمی را در سازماندهی درست نظام روحانیت و ایفای نقش محوری رهبری جامعه و هدایت افراد آن در مرتبهٔ نخست و در یک کلمه در استاد مناسب این دانش دانست. بعد از آن، این امر در ایفای نقش درست مادری از ناحیهٔ بانوان محترم میباشد؛ زیرا دانش زندگی دانشی استادمحور است که باید بر محور تقلید در تمامی شؤون زندگی و رهنمون گرفتن از عالمی ربانی که صاحب ولایت یا دستکم صاحب ملکهٔ قدسی است، مدیریت شود و نیز مدیریت خانواده که نقش بنیادی در سلامت جامعه دارد با مادر است و تا روحانیت، نظام درست نگیرد نمیتواند شایستهٔ مقام هدایت و رهبری مردم به عنوان وارثان مقام پیامبران باشد و تا مادر آگاهیهای لازم را نداشته باشد و در عمل، اصول روانکاوی تربیت فرزند و همسرداری را رعایت نکند، دانش زندگی در کتابها باقی میماند. هم رهبری صحیح روحانیت به صورت اولی نقش محوری در سلامت زندگی دارد و رهبری صحیح نیازمند شناخت درست دین و قدرت تولید علم دینی ـ در اصطلاح خاصی که دارد ـ است و هم بانوان در دو بُعد مادری که وظیفهای بسیار سنگین در فرزندپروری است و همسرداری که مرد را برای ادارهٔ جامعه بانشاط میسازد و انرژی لازم برای تولید فکر و مدیریت را به او میبخشد، بعد از مقام رهبری، تربیت نیروی انسانی و جهت بخشیدن به او را عهدهدار میباشند و این نقش را با تقلید درست از مقام رهبری دینی جامعه و شناخت واقعیتهای اجتماعی میتوانند ایفا کنند و توجه داشته باشند که باید از امروز به فکر فردا بود؛ زیرا فردا فرصت فکر آن روز را به کسی نمیدهد.
خاطرنشان میشود مراد از «رهبری» تنها مدیریت نظام و حکومت سیاسی نیست، بلکه رهبری فکری و اندیشاری و سوق عملی جامعه در تمامی زمینهها به سوی کمال هر کسی مقصود است. رهبری، داشتن ستبری سینه و قوای نظامی و لشکر و ادوات نیست، بلکه داشتن قدرت اندیشه و برنامهٔ مدون برای هدایت هر پدیده به کمال مطلوب طبیعی و نیز کمال ارادی جامعهٔ انسانی است.
دانش زندگی، علمی استادمحور است که نیاز به طرح کاد و پیگیری زمینههای کاربردی آن دارد و صرف نظریهپردازی برای آن کارآمد نیست و این استاد است که میتواند این دانش را برای علاقمند آن کاربردی و عملیاتی گرداند. دانش زندگی نیاز به کار تجربی دارد و به امور ذهنی و علمی بسنده نمیشود. اگر زمینههای کاربردی این دانش که در سینهٔ استاد کارآزموده است، نه در کتابها، دنبال نشود، انگیزهٔ لازم برای آموزش این علم، برانگیخته و تقویت نمیشود؛ زیرا خروجی هر فرد در این دانش، برای او محسوس نیست. زندگی یک نوع بافندگی است که هر کسی چیزی برای خود میبافد و اگر استادمحوری نباشد، زندگی ارتقای کیفی نمییابد و به جای بافتن ترمه، ممکن است کسی پالان الاغ یا بدتر، جل سگ ببافد. دانش زندگی دانشی نیست که معلوماتی باشد و تنها تکیه بر محفوظات ذهنی کند، زیرا دانش زندگی دانشی است که نیاز به تصدیق دارد و تصورات آن تنها ارزش مقدمی و آلی دارد و از مبادی تصدیق است. هرچند تصدیق فرع بر تصور است و تصدیق بدون تصور محال است، ولی تصور در صورتی که به تصدیق محکم و یقینی نرسد، علم نیست. داشتن تصور از دانشی زندگی، این علم را به خواندن و حفظکردن منحصر میسازد و این تصدیق است که آن را به صحنهٔ عمل و قدرت انشا میکشاند و تمرین مهارتهای زندگی آن هم با توصیه و نظارت استاد را پیجو میشود و قدرت تحلیل، نقد، تصمیمگیری درست و مدیریت مییابد؛ بهگونهای که بعد از مدتی، برای مدیریت زندگی خود از استاد بینیاز میشود. زندگی محوری دارد که استاد است، نه کتاب. باید توجه داشت دانش زندگی نزد چه کسی تعلیم دیده میشود. استاد، برخلاف کتاب دَم دارد، دَم و نوع کلام و گفتار و نوع بیان و اندیشهٔ استاد، شاکلهٔ نفس آدمی را تغییر میدهد. استاد میتواند با دَم خود ـ اگر ربانی و صاحب دم باشد ـ انسانی را از نو بسازد، ولی کتاب چنین اعجازی ندارد. برای فراگیری دانش زندگی باید تحقیق کرد تا استاد لایق یافت، و نباید چنین باشد که عجولانه و شتابزده به هر کسی اطمینان نمود؛ زیرا تأثیرگذاری استاد در زندگی بسیار مهم است و اگر استاد ضعیف باشد و از کتابی که تدریس میکند قویتر نباشد از عهدهٔ تحلیل مسایل بر نمیآید و گزارههای صادق و کاذب را درهم میآمیزد و معجونی مسموم را به نام «علم» که کشندهٔ روح و جان است، به شاگرد میدهد و سراسر زندگی او را سردی مرگ، بینشاطی و بیرونقی فرا میگیرد؛ آن هم در فضای جنگی امروز که جنگی فرهنگی و سرد، تمامی آن را در بر گرفته است. این جنگ همانند جنگ خندق است که گریزی از آن نیست و هر کسی را به محاصرهٔ خود درآورده است. در چنین موقعیتی، خالی کردن هر میدان فرهنگی و واگذاری کلی آن به دست دشمن یعنی تخریب دین و دیانت و برابر با شکست مسلمانان است؛ اما برای مبارزه با دشمن و فرهنگ منحط و باطل آن باید دانش داشت؛ آن هم دانش زندگی؛ دانش زندگی استادمحور. آنچه در این کتاب آمده است باید زیر نظر مربی کارآزموده به صورت عملیاتی درآید؛ زیرا دانش زندگی علمی نیست که به صرف آموزش، در نهاد آدمی بنشیند، بلکه دانشی تمام پرورشی و تربیتی و مصداق این شعر است:
علم هرچه بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
برای موفقیت زندگی، عنصر «ارادت» حایز اهمیتی والاست. اگر کسی در زندگی استادمحور خود نتواند به مربی خویش ارادت داشته باشد، باز هم از موفقیت باز میماند. در نظام آموزشی نیز اگر کسی به کتابی اعتقاد نداشته باشد و آن را بخواند یا به استادی اعتقاد نداشته باشد هر اندازه در محضر وی وقت هزینه کند، خیری نمیبرد؛ اگرچه چیزی فرا گیرد. اطلاعاتی که آدمی بدون ارادت فرا میگیرد به حافظه میرود و معلومات میشود که با اخبار از آن حکایت میشود، ولی علم نیست و فرد قدرت نمییابد آن را از نفس خود انشا و تولید کند. کسی که ارادت ندارد شنیدنیها را به یاد دارد، ولی چیزی از آن نمیچکد و اموری را که میخواند و تحصیل میکند به حافظه میبرد و چیزی از آن برای وی حاصل نمیشود. اگر کسی ارادت داشته باشد، هرچه را که میفهمد دنبال میکند و دیگر چیزی نمیتواند مزاحم و مانع او شود و ارادهای راسخ مییابد که میتواند در هر بازدارندهای نقبی گذرا بزند. ارادت هم اراده میآورد و هم اعتماد و میلی در نهاد آدمی ایجاد میکند تا به کسی که ارادت میورزد، اعتماد کند و خود را با اتصال پایدار به او به سمت موفقیت و سیر طبیعی خود سوق دهد؛ زیرا تا مناسبت طبیعی میان دو پدیده نباشد آنان به هم علاقه و ارادت نمییابند.
ما در بحث شتاببخشی در سیر طبیعی پدیدهها از اهمیت ارادت به صاحبان ولایت خواهیم گفت.
در این جا این توصیه را باید در نظر داشت که همیشه علم یا کتاب را باید نزد استادی فرا گرفت که نسبت به آن علم و کتاب علاقه و محبت داشته باشد تا بتواند مطالب کتاب را با عشق و محبت بازگو کند.
به هر روی خواندن هر راهکار دانش زندگی و فلسفهٔ آن، زمانی نمیبرد ولی عملیاتینمودن آنها با استادمحوری و ارادت به وی سلامت و موفقیت میآورد. این کتاب نیز راهنمایی است تا مسیر گم نشود. مجموع این شناختها سبب میشود نفس آدمی راه صواب و سلامت دنیوی و نیز مسیر سعادت اخروی خود را بیابد و خوانندهٔ گرامی، مهمترین اصول و قواعد دانش زندگی از جمله استادمحوری ارادتمندانه را به صورت جامع و بدیع در دست داشته باشد.
منبع: دانش زندگی