بانک وجوهات باید اطلاعات دقیقی از نقطههای هزینه داشته باشد؛ بهگونهای که به صورت دقیق، فقیر را از غنی تشخیص بدهد و مثل سیستم یارانههای دولتی نباشد که اغنیا همپایهٔ فقیران یارانه میگیرند. ما باید با استفاده از برنامههای رایانهای، سیستم یکپارچهٔ اطلاعرسانی از آخرین وضعیت اقتصادی و از درآمدها و هزینهها داشته باشیم و آن را حتی بر صفحهٔ مانیتورهای بسیار بزرگی که در نقاط مهم شهر و حتی در مدارس و مساجد نصب میشود، به اطلاع تمامی مردم حتی به آگاهی آنان که به راحتی به اینترنت دسترسی ندارند، برسانیم و ثابت کنیم که میخواهیم شفاف باشیم و صداقت داشته باشیم……
درست است که عالم و مجتهد کسی است که باید از شدنیها سخن بگوید؛ اما روی سخن من با مدعیان است و میخواهم یکی از طرحهای نشدنی نسبت به آنان را بگویم. برای آنکه فساد نباشد، باید شفافیت داشت. من میگویم وجوهات شرعی و اوقاف و نذورات باید یک بانک مرکزی داشته باشد که ورودی و خروجی این حوزه را مشخص کند و این بانک مادرخرج و متولی امور مالی حوزههای علمیه باشد. این بانک باید درآمدهای مالی مثل آستان قدس رضوی و حرم حضرت معصومه را نیز رسیدگی کند؛ یعنی چیزی از وجوهات و اوقاف و نذورات بر زمین نماند. این بانک باید اطلاعرسانی شفاف داشته باشد و مشخص سازد که این درآمدها و این پولهای شرعی به چه کسی داده میشود و کجا هزینه میشود؟ اما ما از همین حرفها میزنیم که ما را به صورت شفاف به زندان مبتلا میکنند تا شفافیت خود را اینگونه القا کنند و دیگر کسی جرأت نکند حرف حساب و کتاب را برای مدعیان امروز پیش کشد. ما میگوییم اگر حساب و کتاب دقیق ندارید، دستکم یک تخمینی از آن را شفافسازی کنید. من برای نمونه میگویم یکی از مصارف برخی وجوهات، آقازادهها هستند. ما بچه که بودیم، پسر یکی از آخوندهای حسابی با ما همکلاس بود. او هر روز پولهای آنچنانی از پدرش کش میرفت و آن را برای الواتی خود هزینه میکرد. او میگفت بابایم صندوقی دارد که پولهایی را که میگیرد در آن میگذارد و این پسر بدون آنکه پدر بفهمد از روی کلید آن، یکی ساخته بود. نتیجهٔ مصرف از این وجوهات نیز بدبختی این پسر شد و بعد از انقلاب، او را در جوانی کشتند. البته الان فرهنگ آقازادهها تغییر کرده است و برای آنها نباید از زیر میلیارد چیزی گفت. بابای این پسر همان کسی بود که از ترتیل من در جلسات قرآنکریم اشکال میگرفت که حکایت آن را در موضوع قرآنکریم آوردهام. بابای این پسر، هیچگاه خواندن ما را به رسمیت نمیشناخت؛ چون این آقا معتقد بود ختم قرآن باید توسط افراد بالغ انجام شود؛ در حالی که این یک سلیقهٔ آخوندی است نه دینی. این آقا پولهای وجوهات را آنطوری توسط بچهٔ خود از دست میداد؛ ولی به نوجوانی مثل من در جمع اینگونه ايراد سلیقهای و مزاجی و آخوندی میگرفت. این آقا سرش را هم بالا نمیکرد و همانطور بدون اینکه حرف بزند، قوز میکرد و بعد از قرائت من فقط یک کلمه میگفت اعد. ما هیچ جایی نداریم که قرائت قرآن و ختم آن شرط بلوغ را دارد. همین آدم که جلسهٔ قرآن را با این وسواس اداره میکرد، توان مدیریت و کنترل وجوهات و حساب و کتاب و دخل و خرج آن را نداشت. پسر او با این پولها بدترین کارهای کثیف را میکرد. بعد از انقلاب نیز اعدام شد. یک وقت کسی برای همین آقا هشت بادمجان هدیه آورده بود، او هفت عدد از این بادمجانها را برداشته بود و یکی را نگرفته بود. او گفته بود ما هفت نفریم و برای هشت بادمجان مصرف نداریم؛ آن یکی را به فردی نیازمند بدهید. این سالوس آخوندی است. او با این سالوسها اینقدر به زن و به فرزندان خود به سلیقهٔ آخوندی خویش سخت میگرفته است و چنان هم تنگنظر بوده است که یک بادمجان را از هفت نفر دریغ میکرده؛ اما کمشدن پولهای هنگفت وجوهات را احساس نمیکرده است. من طلبهها را وارث انبیای الهی میدانم؛ اما به اینگونه آخوندی هیچ اعتقادی ندارم و از آن بدم میآید. توجه شود که «آخوند» یک اصطلاح خاص در نوشتههای من است. به هر حال، اگر وجوهات شرعی بانک واحدی داشته باشد که ورودی وجوهات از تمامی کشورها را رصد کند و بر خروجی آن اشراف داشته باشد و آن را شفافسازی نماید، امید است که این سالوسها و این اختلاسها تا حدودی از بین برود. این بانک باید اطلاعات دقیقی از نقطههای هزینه داشته باشد؛ بهگونهای که به صورت دقیق، فقیر را از غنی تشخیص بدهد و مثل سیستم یارانههای دولتی نباشد که اغنیا همپایهٔ فقیران یارانه میگیرند.
ما باید با استفاده از برنامههای رایانهای، سیستم یکپارچهٔ اطلاعرسانی از آخرین وضعیت اقتصادی و از درآمدها و هزینهها داشته باشیم و آن را حتی بر صفحهٔ مانیتورهای بسیار بزرگی که در نقاط مهم شهر و حتی در مدارس و مساجد نصب میشود، به اطلاع تمامی مردم حتی به آگاهی آنان که به راحتی به اینترنت دسترسی ندارند، برسانیم و ثابت کنیم که میخواهیم شفاف باشیم و صداقت داشته باشیم.