پيش نويس كتاب قانون – جلد يكم – قانون ولايت.
باب ولایت دارای دو حیث تولی نسبت به فقیه صاحب شرایط و حق و تبری از مدعیان فاقد شرایط و باطل و والیان جور و طاغوت میباشد.
در عالم تکوین، خداوند نظام هستی را به ولایت اداره میکند و صفا و صمیمیت و عشق ربوبی و عدل و مرحمت خویش را از این طریق به بندگان میرساند و در عالم تشریع نیز هماهنگ با تکوین، همین را میخواهد. اگر ولایت همانگونه که دین میخواهد جریان یابد، صفا و
(۳۰۸)
شیرینی آن، تمامی دلها را بهشت مینماید و هوا و هوسها و حرص و طمعها مهار میشود و همه به سوی گذشت و بخشش و یکدلی پیش میروند. اما اگر باطل دولت گیرد، هاری جامعه و افراد را میگیرد و کسی حتی با پرخوری سیری نمیگیرد؛ زیرا آنچه در آن تصرف میشود حلال و طیب نیست و پلیدی باطل را در خود دارد. سادگی و صمیمت در جریان ولایت درست است و زرنگی و تزویر و زور و زر در جبههٔ باطل قرار دارد؛ گندآب شوری که هرچه از آن خورده شود، بر بیماریها و بر عطش و هاری میافزاید و خشونت و فساد میزاید. ولایت ربوبی اگر با اهتمام، به درستی و توسط صاحب شرایط آن جریان یاید، مردم همه از هم نگهبانی و محافظت میکنند و کسی رغبت به دزدی و کلاهبرداری و ظلم و ستم و تزویر ندارد؛ زیرا کثیف بودن این امور را درک میکنند؛ اما در حاکمیت باطل، افراد جامعه مشاعر خود را از دست میدهند و پلیدی و قذارت گناه را درک نمیکنند و به آن عادت مییابند. آنان حتی عبادتهای خود را به عادت مسلمانی میآوردند نه با اراده و توجه به بندگی خدا و محبت به او. در حکومت باطل، حرامحواری رایج میشود و زرنگی به تحصیل مال بیشتر میباشد؛ هرچند طریق آن حرام و ظالمانه باشد و وجدانها نیز چنان خفته میشود که این حرامخواریها شوم دانسته نمیشود و جامعه غرق در فسادهایی میگردد که با همهٔ زرق و برقهایی که تمدن به آن داده است، همه راجل و فلج بودن آن را به عیان میبینند و هرچه بیشتر زحمت کشیده شود، کمتر نتیجه دیده میشود؛ اما با حاکمیت ولایت حق و فقیه صاحب شرایط، کمترین زحمت و
(۳۰۹)
تلاش، برکت صافی دارد و قناعت میآورد. حکومت باطلبه بهراحتی میکشد و چپاول میکند و روزی چیزی را برای ایجاد آشوب، عنوان میدهد و اصطلاح میسازد و سیستم وی با پول اداره میشود و افراد وابسته به آن هستند که بازار کاذب و سیاه ایجاد میکنند. در این حاکمیت، چون سیستمی علمی حاکمیت ندارد و همه چیز با باطل پیش میرود، نمیتواند بازدارندهٔ مفسدان بزرگی باشد که در همین سیستم وجود دارند.
والی جور
خط ۴۱۴ : ولایت، نقطهٔ عطف دین الهی است که اگر حق آن رعایت نشود، بدترین ظلم و مصیبت را به دیانت وارد میآورد. در زمان غیبت، تنفیذ فردی که صلاحیت لازم برای ولایت بر امور مردم را ندارد، سبب جور و ظلم و استحقاق عقاب میشود و جامعه با انتخابی ناشایست و ظالمانه و منزوی ساختن صاحب حقی، خود را از سلامت و سعادت محروم میسازد و لعن و طرد الهی را برای ظلم خود به صورت طبیعی خریدار میشود و به عوارض و مکافاتهای این ظلم ـ از جمله پیشامد قتلهای ظالمانه ـ نیز مبتلا میگردد.
خط ۴۱۵ : اگر رهبری شرایط لازم برای ولایت را نداشته باشد و باطلبودن او آشکار شود، باید به شدت اهتمام داشت که جایی از ایادی باطل وی و مددکار ظلم او نشد که اندراس حق و باطل نمودن تمامی تلاشهای پیامبران و اولیای الهی و هتک وحی الهی و تبدیل سنت خدا و شریعت میباشد و خونهای بیگناهانی که ریخته میشود و تصرفات باطلی که
(۳۱۰)
پیش میآید، همه به عهدهٔ اعوان وی میآید که او را در غصب این جایگاه کمک و حمایت کردهاند؛ گناهی که غضب خداوند را همراه دارد و حامی ظالم غاصب را بدون محاسبه به عذاب آتش جهنم مبتلا میگرداند. بدترین معصیت آن است که به یکی از شیعیان و موالیان اهلبیت علیهمالسلام ستم شود و بدترین ظلم آن است که صاحب ولایتی هتک حرمت و آزار شود و جایگاه او غصب گردد.
پيش نويس كتاب قانون – جلد يكم – قانون ولايت.