چیستی نبوغ:
نفس در سیر کمال علمی خود نخست به خیالپردازی میرسد و سپس به توهمزایی و بعد از آن به عقلورزی. گاهی نفس، قدرت ظهور در حواس ظاهری را مییابد و از آن بروز میکند و گاهی در خیال میافتد و گاه در قوهٔ عاقله خود را نشان میدهد که هر کدام از این سه، غیر از دیگری است. در صورتی که توانمندی و اقتدار نفس در قوهٔ عاقله ظهور یابد «نبوغ» را رقم میزند.
نبوغ؛ استعداد خاص الخاص:
استعداد انسانها را میتوان بر سه بخش دانست: یکی استعدادهای عام مانند توان دانش اندوزی که در همه میتواند ظهور یابد. دیگری اوصافی خاص مانند شعر و شاعری که طبع و استعداد خاص خود را میطلبد و تنها در بعضی پدیدار میگردد و استعدادهای خاص الخاص همانند پیامبری، امامت، نبوغ، سحر و جادو که کمتر کسی میتواند آن را داشته باشد.
برخی از ویژگی های نوابغ:
نفوس کامل و آنان که استعداد قوی دارند بهویژه نوابغ، غضب و شهوت در آنان با هم تحریک میشود. شهوت چنین افرادی در حین نگرانی شدید، تحریک میشود و غضب، شهوت و شهوت، غضب او را تحریک میکند و شهوت با غضب در او ترکیب میشود. چنین کسانی را نباید با افرادی که به بیماری روانی سادیسم مبتلا هستند خلط کرد. نوابغ و افراد غیر عادی وقتی ناراحت میشوند شروع به خوردن میکنند و از غذا سیر نمیشوند. باید وجود چنین کسانی را مغتنم شمرد؛ چرا که آنان کوهپیکر و پایدارند. همچنین است انسانی که در اوج ناراحتی ناگهان خوشحال میشود و یا خوشحال است و ناگاه ناراحت میگردد و یا در زمان خنده میگرید و یا گریه را با خنده جمع میکند. در این زمینه ، بحثهای روانکاوی بسیاری است که مجال پرداختن به آن نمیباشد.
غضب با شهوت تفاوت دارد و شهوت کم میتواند غضب را تحت شعاع خود قرار دهد؛ زیرا غضب مثل بنزین میماند که تا آتش به آن میرسد میسوزد؛ ولی شهوت مثل مادهای سنگین است و رطوبت دارد و در روانکاوی این بحث دنبال میشود که چه نوع شهوتی را میشود با غضب کنترل نمود و همینطور است عکس آن که به طور عمومی چنین است.
نبوغ و وصول به غیب:
وصول به غیب در بیداری به دو امر نیاز دارد: یکی قوت نفس و دیگری قوت خیال آدمی. اگر نفس به گونهای قوی شود و اقتدار یابد که افزوده بر مدیریت حواس ظاهری در بیداری، توانایی توجه کامل به باطن را داشته باشد و ظاهر، علت غفلت از باطن و توجه به باطن، علت غفلت از توجه به ظاهر نگردد و چنان قدرت داشته باشد که «بنطاسیا» و «خیال مشترک» را در احاطهٔ خود گیرد و از حسّ ظاهر جدا نماید، برای انسان «رؤیت» و «مشاهده» یاد تجربهٔ عرفانی حاصل میگردد. پس توجه کامل نفس به قوای باطن و ظاهر و قدرت خیال احاطهٔ «بنطاسیا» عامل حصول غیب میگردد و این گاه ثابت است و زمانی آنی است.
نفس در سیر کمال علمی خود نخست به خیالپردازی میرسد و سپس به توهمزایی و بعد از آن به عقلورزی. اگر اقتدار نفس از حواس ظاهری بروز کند سبب «چشم زخم» میشود و چنانچه قوت نفس در خیال افتد موجب «کهانت» میگردد و در صورتی که توانمندی نفس در قوهٔ عاقله ظهور یابد «نبوغ» را رقم میزند.
فرد نابغه قوت درک غیب را به صورت برهانی و معانی کلی مییابد. کمتر میشود که نوابغ قدرت خیال یا چشمزخم داشته باشند. فردی که قوت نفس وی در قوهٔ عاقله او بروز میکند و قدرت خیال و نظر چندانی ندارد از نوابغ وصول به غیب میشود. فرد نابغه قدرت دریافت خواطر، کشف، الهام و حدس را دارد.
نبوغ و فهم حقایق:
بعد از اولیای الهی، این نوابغ هستند که بدون زحمت و مؤونه میتوانند عوالم غیبی یا دانشهای مادی را فهم کنند. به عبارت دیگر، اولیای الهی حقیقتهای تمامی عوالم را در اختیار دارند اما نوابغ آن را با تلنگر و ترنمی کوچک و زودتر از دیگران به فهم میآورند و گاه میبینند. نابغه آنچه را که بشر عادی در چند سال آینده درمییابد هماینک و بیست سال زودتر میفهمد و قدرت دیدن دوردستها را از همینجا دارد؛ هرچند همانند اولیای کُمَّل نمیباشد و نمیتواند آن حقیقتها را در اختیار خود داشته باشد. نابغه برای فهم حقیقتها زحمتی نمیکشد بلکه با اندک اندیشه و تأملی حقیقتی به ذهن وی میآید برخلاف بشر عادی که با زحمت و تحصیلی بیست ساله به اندوختههای یک سالهٔ نابغه میرسد و البته معلوم هم نیست آن را بهدرستی بفهمد. اختلاف استعداد نوابغ و افراد عادی در فهم همانند اختلاف مردمان در شامّه است. یکی استشمامی قوی دارد و از داخل کوچه میتواند بوی درون خانه را دریابد و دیگری حتی اگر چیزی در جلوی بینی او قرار گیرد متوجه بوی آن نمیشود.
نبوغ اولیای محبوبی:
از صفاتی که میتواند وصف محبوبی و اِنعامی گیرد نبوغ و سرعت فهم بالا، ضریب هوشی، قامت جسمانی، تناسب اندام و زیبایی را میشود نام برد.
نبوغ؛ نعمت خاص:
نعمت خاص مانند نبوغ، ولایت و نبوت یا بر مدار اسباب و مسببات به کسی اعطا میشود و سلسلهای از اسباب و علل را لازم دارد و یا خداوند به صورت مستقیم و بدون سبب، کسی را نعمت میدهد.
انسانی که مورد عنایت و نعمت خاص میگردد، تفاوتی با دیگران دارد و آن این که وی مشاعری ویژه برای فهم و بینش مییابد.
برخورد جوامع عقبمانده با صاحبان نبوغ:
در جوامع عقبمانده، افراد و استعدادهای متوسط و معمولی بهتر رشد میکنند و افراد برجسته و نوابغ امید رشدشان بسیار کم است و در بعضی مواقع یا بیشتر اوقات، این استعداد و نبوغ، عامل نابودی یا گرفتاریهای فراوانشان میشود.
در اینگونه جوامع افراد معمولی رشد غیر طبیعی یا مناسبی دارند و افراد نابغه و کسانی که دارای استعدادهای سرشاری هستند، همانند افراد معلول و ناقص، درگیر عوارض و مشکلات فراوانی میگردند و چه در سنین کودکی و جوانی و چه در سنین بعدی، عدم هماهنگی با عموم و استقلالطلبی شخصی آنها موجب بسیاری از نابسامانیها برای آنان میشود و صفایی که باید موجب پیشرفت و ترقی فرد گردد، به واسطه عدم سلامت جامعه، علت رکود، زیان و شکست فرد میشود.
در اینگونه جوامع متحجر و جهلآمیز، نوابغ و افراد پرمایه و با استعداد در حکم عقبماندههای ذهنی میباشند که سرانجام در لابهلای دست و پای مردم از بین میروند و یا با فلاکت و بدبختی عمری را سپری میکنند. آنان در خانه، محیط مدرسه، در محیط کار، در مسجد و کلیسا و دیر و یا در هر محیط اجتماعی کوچک و بزرگ دیگر و به هر دین و مرامی که باشند، خود را تنها، غریب و بیکس احساس میکنند و یافتهها و ذهنیات خود را پنهان میسازند؛ چرا که در غیر این صورت، محکوم آن مردم میباشند؛ در حالی که در جوامع پیشرفته چنین افرادی چشم و چراغ جامعهاند؛ اگرچه در جوامع به اصطلاح پیشرفته ما، اینگونه افراد استثمار میشوند و در خدمت ایادی باطل قرار میگیرند؛ ولی به هر حال، جوامع پیشرفته در شناخت این افراد و در استفاده هرچه بیشتر از آنها از هیچ کاری فروگذار نمیکند و فرار مغزها در جوامع عقبمانده نیز بیشتر از همین رو شکل میگیرد.
تفاوت وحی با نبوغ:
هیچ یک از اقسام وحی ـ اعم از تشریعی و انبایی ـ در اختیار بشر نیست؛ بلکه وحی با تمامی اقسامی که دارد حقیقتی تمام الهی است و علم، فلسفه و فن، حقیقتی جدا از وحی دارد. وحی در این که موهوبی است، مانند عقل، حکمت، معرفت، ولایت، اخلاق و رزق است که در هیچ یک از آنها اکتساب دخالتی ندارد و از پیش برای هر یک از افراد بشر به میزانی تعریف و تقدیر شده است. البته تمامی این موارد، به صورت کلی دارای اقسامی از عادی و غیر عادی است. وحی با نبوغ تفاوت دارد. برخی عنایتهای خاصی دارند و نابغه میشوند، اما وحی هیچ زمینهٔ بشری ندارد و صاحبان وحی با نوابغ متفاوت میباشند.
تفاوت عصمت با نبوغ:
بحث عصمت با بحث نبوغ تفاوت دارد و افراد نابغه در مسایل جزیی دچار اشتباه میشوند؛ اما معصوم نه در مسایل کلی و نه در مسایل جزیی اشتباهی ندارد.
تفاوت نبوغ با ملکه ی قدسی:
ملکه قدسی قوی تر از نبوغ و قدرت حدس بالا می باشد و نوعی الهام ویژه و سروشی قدسی و غيبي است كه از عنايت پروردگار می باشد. نمونه آن در رابطه با مادر حضرت موسی آمده که از آن به «وحي» تعبير شده است. «وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ به مادر موسي الهام نموديم كه او را شيرده و چون بيمناك شدي او را در دريا(نيل) بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو باز ميگردانيم.»
قرآن كريم اين الهام و اعلام پنهاني به مادر موسي را وحي خوانده است و بي ترديد مادر موسي پيامبر نبوده است تا از وحي پيامبران برخوردار باشد. اين موارد غير از وحي به پيامبران است كه در قرآن فراوان بيان شده و گونههاي مختلفي دارد که نمونه ای از آن، «نیروی قدسی» است. ؛ این ملکه صفتی باطنی (و ماورای نفس است که مدیریت نفس را در اختیار دارد) و فرد را بر استنباط احکام شرعی از منابع آن، توانا میسازد و اجتهاد ظاهر را با اجتهاد باطن پیوند می دهد و به حکمی جامع و اطمینانی و مصون از دخالت های گمراه کننده وهم و خیال و هواها و خواهش های نفسانی می رسد.
محبوبان و نوابغ:
«محبوبان» افراد بسیار نادری هستند که به عنایت پیشین و به جذبهای وصول یافتهاند. ایناناند که معرفت را نقد دارند و در پی چیزی نیستند؛ راهیافتگانی که مسیر بسیار باریکی را به آنی پیمودهاند. مهمترین ویژگی «محبوبان»، آن است که دارای جمعیت میباشند و از هر دانش انسانیای سررشته دارند. محبوبان هستند که مصطفی، مرتضی و مجتبی میباشند.
خداوند به نوابغ نیز، که در برابر محبوبان ذرهای بیش نیستند، حقیقتی را داده است که اگر آن را بیابند، بسیار بیش از افراد معمولی و عادی مینمایند. نوابغ اگر خود را بیابند، بسیاری از حقایق را فهم میکنند. آنان چیزی در خود میبینند، ولی نمیبینند. گویی چیزی در باطن آنان گم شده است و الهامی مبهم درون آنان است.
نقد رویکرد نظام آموزشی به نوابغ:
در همین جا باید نقدی بر نظام آموزشی کشور داشت و آن این که در پی شناسایی و کشف استعدادهای برتر و نخبه نیست و همه را به یک روش آموزش میدهد. هستند کودکانی که نیاز به مدرسه و درسهای رایج ندارند اما چون کودک ولی پرکمال هستند از فرط کمال، تنبیه میشوند و از فرط بزرگی، کوچک میشوند. چه بسیار نوابغی که به سبب نبوغ خود رفوزه میشوند! متأسفانه نظام آموزشی ما در پی شناخت نوابغ نیست تا چه رسد به محبوبان که با همهٔ اندکی، وجود تک و فرد آنان عزیز و مغتنم است. نظام آموزشی به سبب عقبماندگی و رکودی که دارد تست و شناسایی برای شناخت نوابغ و نیروهای عمده و کلان خود ندارد. حوزههای علمی نیز به جای پذیرشهای بیستهزار نفری در یک سال باید اصل را بر کیفیت قرار دهد و در سال، بیش از هزار نفر پذیرش نداشته باشد و بر آن باشد به جای استعدادهای معمولی و عادی، نوابغ را شناسایی و آنان را با دعوت قبلی جذب نماید و با در اختیار دادن امکانات لازم به حد کفاف و عفاف، از مغزهای نابغه که قدرت طراحی و تولید علم دارند بهره برد. حوزهها باید با در اختیار داشتن بانک اطلاعاتی قوی، استعدادها را شهر به شهر و روستا به روستا شناسایی کند و نوابغ آنان را کشف کند و برای هر یک کد و شمارهٔ شناسایی داشته باشد. البته، توجه به نمرات درسی و مانند آن راه شناخت نوابغ نیست و برای شناسایی آنان باید محکهای دیگری داشت.
منابع:
۱٫چشمه چشمه زندگی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
۲٫سیر سرخ/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
۳٫حقوق نوبنیاد/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
۴٫تفسیر هدی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
۵٫غیب، شب، بیداری/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
۶٫دانش زندگی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
۷٫مردم شناسی و مردم داری/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
جستارهای وابسته:
انسان، کمال، عقل، قلب، روح، خیال، توهم، گناه، غیب، سلوک، عرفان، وحی، ملکه قدسی، عصمت، محبوبان، محبان.