معناشناسی معجزه:
معجزه، همان گونه که از واژهٔ آن به دست میآید، همراه با ناتوانی عمومی و عجز آنان از انجام کاری میباشد که در مقابل توان فردی نسبت به امری تحقق میپذیرد. پس در اعجاز یک حیث وجودی و یک حیث عدمی، ملاحظه میشود که حیث وجودی آن، توان فردی و حیث عدمی آن، ناتوانی عمومی را به دنبال دارد. هر چیزی میتواند متعلق یا موضوع اعجاز باشد و در جهت تحقق آن تفاوتی در میان امور و اشیای امکانی نیست.
تنها امری را که باید در حریم معجزه و اعجاز در نظر داشت، این است که متعلق و یا موضوع معجزه نمیتواند امر محال و غیر ممکن و ممتنع ذاتی باشد؛ اگرچه امکان وقوعی آن در خور عموم نمیباشد و یا جهتهای صوری و عادی آن امکان تحقق نمیپذیرد.
مبدء بودن نیروی بی پایان الهی در اعجاز:
معجزه امری نیست که در خور توان عموم باشد و همگان بتوانند داعیهٔ تحقق آن را داشته باشند. معجزه انتهای مرز تواناییهایی است که مؤمنی از آدمیان میتواند توسط حق و عنایت آن جناب داشته باشد. از این رو، قدرت و نیروی عادی و امکانی در آن دخالت ندارد و عامل عمده در اصل تحقق آن «مبدء بودن نیروی بی پایان الهی» میباشد که در چهرهٔ فردی از اهل ایمان خودنمایی میکند؛ متعلق و موضوع آن هرچه یا هر کس که میخواهد باشد. گاه عیسی صاحب معجزه میشود و با دَم خویش مردگان را حیات میبخشد و گاه موسی ید و بیضا میکند و زمانی نیز عصای موسی صاحب اقتدار میگردد و گاه دُم گاو بنی اسرائیل مرده زنده مینماید و حیات میبخشد.
هنگامی که مبدء بیپایان خداوندی در تحقق چنین حقیقتی مشیت داشته باشد، تفاوتی ندارد که عیسی باشد یا موسی و یا عصا و دُم گاو قوم بنی اسراییل. از این بیان چند امر به خوبی روشن میگردد:
یکم. عامل تحقق اعجاز مبدء لایزال الهی است؛
دوم. تمامی امور و اشیا و یا افراد میتوانند موضوع و متعلق اعجاز قرار گیرند و امکان ظهور اعجاز در چهره آنها میسر است؛
سوم. اعجاز توسط مؤمنِ واصلی که داعی ارشاد را داشته باشد انجام میپذیرد و عملی میگردد؛
چهارم. معجزه در ظرف نیاز صورت مییابد و دلیلی بر حقانیت رسول میباشد؛
پنجم. معجزه نمایش میان باطن و ظاهر است و هنگامی که تمامی اسباب صوری بر عدم تحقق امری مقاوم بودند، اعجاز تحقق میپذیرد و مؤمن صادقی به عنایت حضرت حق، قدرتنمایی میکند.
تفاوت معجزه با کرامت:
معجزه منحصر به حضرات انبیاست و در مقابل درخواست عموم صورت میپذیرد و این خود باعث تفاوت معجزه با کرامت است که توسط حضرات اولیای الهی صورت میپذیرد؛ هرچند تفاوت ماهوی میان اعجاز انبیا و کرامت اولیا نمیباشد.
آدمی میتواند بر اثر رشد معنوی به جایی برسد که مادهٔ کائنات و اساس ناسوت در اختیار وی قرار گیرد و در آن تصرفات معقول داشته باشد؛ اگرچه صاحب چنین اقتداری بدون سبب و مناسبت از خود امری را ظاهر نمیسازد و بیشتر هنگامی دست به چنین کاری میزند که توان ظاهری و اسباب صوری، کاربرد چندانی ندارد و مؤمن در ضعف و یا انکار قرار گرفته باشد و برای نفی ضعف و یا اثبات حقانیت و یا هدایت فرد و گروهی تصرفی میکند تا حقّانیت خود را اظهار نماید و عامل هدایت فرد یا گروهی گردد.
وجوه شش گانه معجزه:
برای تحلیل معجزه و اثبات کلیت و مقام امکان و ثبوت آن، باید شش امر به خوبی تحقق یابد تا معجزه یا کرامت بهدست نبی و ولی یا عارف واصلی محقق گردد.
یکم ـ باید موضوع علت و معلول بودن به خوبی روشن گردد و معلوم شود که معلول در ولایت علت و علت نسبت به معلول خاصّ خود ولایت دارد.
این دو حکم، زمینهٔ تقاضا و اقتضا و مستقل و تابع را دارد و علت، وجود تام معلول و معلول، وجود ناقص علت خود است و این احکام به هیچ وجه تفکیکبردار نیست.
دوم ـ مادهٔ ابتدایی کاینات، واحد است و نه تنها قابلیت تحمل صورتهای فراوان، بلکه با حفظ شرایط، صورتهای غیرمتناهی دارد؛ اگرچه در آنِ واحد، ماده نمیتواند بیش از صورت واحدی داشته باشد.
مفاهیم آب و آتش، زمین و آسمان، تمامی، عناوین صوری اشیاست؛ چرا که همه مادهٔ واحدی دارد و در آن ماده با هم تفاوتی ندارد و تنها قرب و بعد صورتها، تفاوت آنها را به همراه دارد.
سوم ـ مجرد به لحاظ برتری بر اشیای مادی، توان اثرگذاری در ماده و شیء مادی را بهخوبی داراست و مقام تجرد میتواند به آسانی با حفظ شرایط، اشیای مادی را تحت سیطرهٔ خود در آورد.
چهارم ـ قوهٔ عاقله که فاعل معجزه است باید از خطا، حیرت، غفلت، نسیان و اشتباه مصون و از مقام ثبات برخوردار باشد.
پنجم ـ باید سایر قوای نفسی و حسی وی تابع قوهٔ عاقلهٔ وی باشد و تمام قوای محسوس و مجرد، پیرو قوهٔ عاقله باشد و او دارای مقام استجماعی گردد.
ششم ـ فاعل باید هستی و عالَم را بدن خود سازد و ارادهٔ کامل خود را حاکم بر آن نماید، تا جهان هستی همچون اجزای بدن او به شمار آید.
با فرض تحقق شش امر گفته شده، برای تحقق معجزه مانعی نمیباشد و همانطور که آدمی در حال عادی و در صورت سلامت به آسانی در دست و پای خود و تمامی اجزای ظاهری بدن خود تصرّف میکند، نبی یا ولی و یا عارف واصل نیز بیهیچ تفاوتی این کار را میکند و این مطلب هیچ گونه بعد عقلی ندارد.
بر این اساس، معجزه امری خارق عادت نیست و اگر هم هست، در نزد افراد عادی این گونه است وگرنه معجزه مطابق تمام قوانین کلی نظام طبیعی آفرینش میباشد و تفاوتی از این جهت با امور عادی ندارد.
معجزه و احراز صداقت:
آنچه گذشت تبیین امکان و ثبوت معجزه میباشد و برای اثبات آن کشف إنّی لازم است که در صورت تحقق چنین امری از فاعلی با درک سالم عقلی انسان از او پی به قدرت کامل فاعل میبرد و این استکشاف، دلیل احراز صداقت فاعل میباشد؛ زیرا فرد قادر و توانا نمیتواند کاذب و دروغگو باشد و در اصل نیازی به آن ندارد. بنابراین، صاحب این قدرت از دروغ عاری است و نیازی به آن ندارد؛ گذشته از آن که امکان تحقق کذب با مقام جمعی او سازگار نیست. پس کشف انّی، ثبوت فلسفی و علّی مییابد.
البته، تفاوت در قدرت و اکتساب مقام جمعی، تنوّع و گوناگونی معجزه را همراه دارد و تمامی، حدود متفاوتی را مییابد؛ اگرچه همه از نوعیت و کلیت واحدی حکایت میکند.