معناشناسی لَهو:
لهو اشتغال و سرگرمی عام است.
لهو و بازداری از وظیفه:
لهو در معنای خود بازداری از وظیفه را دارد. بر این پایه، سرگرمی عام اگر عنصر بازداری از وظیفه از آن گرفته شود بهگونهای که انسان را از وظایف الزامی باز ندارد، لهوِ بدون اشکال است؛ مانند مسابقات، شادمانی ها و موسیقی.
تفاوت لهو با لغو و لعب:
«لهو» به معنای «اشتغل بشیء عن شیء» و بازماندن از کاری به سبب پرداختن به امری دیگر است. در لغو و لعب اشتغال نیست و این دو، انسان را از وظیفه انسانی او باز نمیدارند، ولی در لهو اشتغال است و لهو سبب میشود انسان عاقل به نوعی از وظیفه خود باز ماند. بر این پایه، اگر آنچه لعب و لغو خوانده میشود، دامنهای بیابد که منع از وظیفه کند، داخل در لهو میگردد. لغو ضرری نیز پیآمد خود ندارد و تفاوت آن با لهو در همین گزینه است.
غایت لهو:
از لحاظ فلسفی، هیچ فعلی بدون غایت نیست؛ خواه فاعل آن طبیعی، ارادی، علمی یا قسری و یا حبی، عشقی و برتر از همه، وجودی باشد. فاعل طبیعی همچون خورشید است که فعل آن در طبیعتش نهفته است و در فعل خود ارادهای ندارد. اگر فاعل در فعل خود اراده داشته باشد، همچون انسان، فاعل ارادی نامیده میشود. هیچ فعلی در بروز و ظهور خود بدون غایت نیست. از این رو لهو نیز بدون غایت نیست؛ چون فاعل در بروز و ظهور آن قصدی را در نظر داشته است.
حکم لهو از دیدگاه قرآن کریم:
گفته شد لهو در معنای خود بازداری از وظیفه را دارد. بر این پایه، سرگرمی عام اگر عنصر بازداری از وظیفه از آن گرفته شود بهگونهای که انسان را از خداوند متعال و احکام الزامی شریعت باز ندارد، اشکالی بر آن وارد نیست.
بازخوانی موارد استفاده از لهو در قرآن کریم میرساند تنها در موردی از لهو نکوهش شده که لازم و عارض بدی با آن همراه شده است.
بررسی موارد لهو در قرآن کریم:
ماده لهو و مشتقات آن؛ مانند: «ألهاکم»، «تلهکم»، «تلهیهم»، «یلههم»، «تلهی» و «لاهیة» هر کدام یک بار در قرآن کریم دیده میشود، غیر از «لهو» به صورت مرفوع که شش بار و «لهوا» به صورت منصوب که چهار بار از آن استفاده گردیده است.
باید توجه داشت آیاتی که لهو را بر میشمرد، چون از امور عقلانی و عقلایی سخن میگوید، همانند آیه: « أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ» است که ارشادی است و اوامر ارشادی تکلیفآور نیست. برای نمونه، در آیه اطاعت میفرماید: از خدا و پیامبر اطاعت کنید؛ اما نمیفرماید متعلق اطاعت چیست، و اوامری مانند: «صلّ» تکلیف را بر مکلفان ثابت میداند. در حقیقت «أطیعوا الله» میگوید مواظب باشید تا هر گاه متعلق اطاعت به شما رسید، آن را انجام دهید.
لهو غفلتآور مؤمنان متوسط:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تُلْهِکمْ أَمْوَالُکمْ وَلاَ أَوْلاَدُکمْ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ وَمَنْ یفْعَلْ ذَلِک فَأُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ»(منافقون / ۹).
ـ ای گروه مؤمنان، دارایی و فرزند، شما را از یاد خدا باز ندارد، و کسانی که چنین کنند، پس آنان زیانکار هستند.
اشتغال به اموال و فرزندان و سرگرم شدن به آنان، به خودی خود اشکالی ندارد و کسی که بدون دلیل موجه و منطقی زن و فرزندی ندارد و خانوادهای را اداره نمیکند، بیعار و بیعرضه است، اما سخن قرآن کریم این است که نباید در این امر، افراط یا تفریط داشت و با مال و اولاد به گونهای برخورد نمود که فرد را از یاد حق و ذکر او همچون نماز واجب باز دارد. بر اساس این تفسیر، نه تنها اموال و اولاد، بلکه مطالعه یا تماشای تلویزیون یا غنا و موسیقی نیز میتواند چنین نقشی را داشته باشد. مطالعهای که انسان را از یاد حق باز دارد و نماز صبح آدمی را قضا نماید، لهو است. در مورد غنا و موسیقی نیز باید گفت کسی که آن را شغل و پیشه نخست خود قرار دهد و همواره تار بزند، بیمار است.
لازم به ذکر است خطاب آیه شریفه اهل ایمان است چرا که میفرماید: اگر لهو مؤمن اشتغال از یاد حق آورد، در حقیقت کم آورده و فرمان از دستش رها گردیده است.
تجارت غیر لهوی مؤمنان:
«رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکاةِ یخَافُونَ یوْما تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالاْءَبْصَارُ»(نور / ۳۷).
ـ پاک مردانی که کسب و تجارتی آنان را از یاد حق و گزاردن نماز و پرداخت زکات باز نمیدارد، آنان از روزی که در آن دلها و چشمها حیران و دگرگون است، ترسان هستند.
برای این که دریابیم این سخن در مورد کیست و خداوند از چه کسانی با عنوان «رجال» یاد میکند لازم است آیات پیش از این کریمه بررسیده شود. خداوند در این آیات میفرماید:
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کأَنَّهَا کوْکبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکةٍ زَیتُونَةٍ لاَ شَرْقِیةٍ وَلاَ غَرْبِیةٍ یکادُ زَیتُهَا یضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشَاءُ وَیضْرِبُ اللَّهُ الاْءَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ»(نور / ۳۵).
ـ خداوند نور آسمانها و زمین است. حکایت نور وی به مشکاتی ماند که چراغی در آن روشن است و آن چراغ در میان شیشهای است که تلألویی چون ستارهای درخشان دارد و روشنی از درخت مبارک زیتون گیرد و با آن که نه شرقی است و نه غربی، شرق و غرب جهان را فروزان داشته و خود به خود جهانی را روشنی بخشد، بدون آن که آتشی روغن آن را برافروزد و پرتو نور آن بر روی نور دیگر قرار گرفته و خداوند هر که را خواهد هدایت کند و این مثلها را خداوند برای مردم هوشمند میآورد و خدا به همه امور آگاه است.
خداوند در این آیه کریمه میفرماید گروهی از مردان، بیوت آنان چنان بلندی یافته که چیزی آنان را از یاد خدا باز نمیدارد. تجارت که از آن یاد شده به خودی خود بد نیست، ولی اگر چهره غفلت به خود گیرد و غفلتآور شود، مذموم است. آیه هم در مقام نفی و نهی از تجارت و بیع نیست، بلکه صفت چنین پاک مردانی را بیان میکند. آنان که ارادهای قوی دارند و نماز و زکات خود را به گاه خود ادا میکنند. برای نمونه، اگر عالمی دینی در آغاز وقت نماز برای خرید بیرون رود، کار وی درست نیست؛ اگرچه باز بودن مغازه برای فروشنده ایرادی ندارد؛ زیرا وی رجل است و نه از رجال و در صورتی که وی نیز از رجال باشد چنین کاری در اول وقت نماز برای او نیز قبیح است. آن که نان امام زمان (عجل اللّه تعال فرجه الشریف) را میخورد و در فضای مادی و معنوی آن حضرت علیهالسلام نفس میکشد، نباید خود را بسان مردم عادی ببیند و همچون آنان شود. وقت و زمان عالم دینی برای خودش نیست تا بتواند هر کاری انجام دهد. مردم عادی روز کار میکنند و شبهای خود را گاه به سینما و گاه به گردش و مهمانی و…. میگذرانند، ولی عالم دینی نباید این گونه باشد و شب برای وی آغاز تحقیق و شروع خلوت عارفانه است. البته، اگر وی به آوازی مُجاز نیز گوش فرا دهد ایرادی ندارد، ولی نه این که همواره خود را به آن مشغول دارد.
این آیه همانند آیه پیش که از اموال و اولاد سخن میگفت، در مقام نفی و حرمت تجارت و بیع نیست و موضوع آن نیز انسانهای اعلایی است و امر آخر این که آن چه مورد نهی است اشتغال از ذکر خداست آن هم نه به صورت فرمانی، بلکه به شیوه توصیفی که شیوه غالب در بیان معارف و احکام است. شیوهای که دور از قلدرمآبی است.
لهو آرزوهای غیر عملیاتی:
«رُبَمَا یوَدُّ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ. ذَرْهُمْ یأْکلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَیلْهِهِمُ الاْءَمَلُ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ»(حجر/ ۲ ـ ۳).
ـ چه بسا آنان که کفر ورزیدند دوست داشتند که مسلمان باشند. آنان را بگذار تا بخورند و کام روا دارند و آرزو سرگرمشان سازد. پس به زودی خواهند دانست.
مسلمانی بی پیرایه چنان خوب است که کافران را نیز دلبسته خود میسازد و آنان را به آرزو میکشاند. این که میگویند:
«اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست»
سخن درستی است. در هر حال با آن که کافران آرزوی مسلمانی را در سر داشتند، ولی تنها به آرزو و امید آن بسنده نموده بودند و کار عملی برای رسیدن به آن انجام نمیدادند، از این رو قرآن کریم میفرماید آنان را رها کن تا بخورند و کام خویش روا دارند و آرزو آنان را سرگردان سازد، حتی آرزوی مسلمانی. «فَسَوْفَ یعْلَمُونَ» همان معنای «فَأُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ» را دارد.
آنان اگر در آرزوی خود صادق باشند، آرزو را کنار میگذارند و مسلمان میشوند. نفس لهو از آن جهت که لهو است در این آیه بدون اشکال است و آنچه سبب بازداری انسان از خیر گردد، اشکال دارد؛ اما اگر لهوی باشد که جوان را از معصیت باز دارد و او را از قمار و تجاوز دور سازد، پسندیده است.
لهو اقتضایی ناسوت:
«وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ»(انعام / ۳۲).
ـ زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست.
«وَمَا هَذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ»(عنکبوت / ۶۴).
ـ زندگی دنیوی جز سرگرمی و بازی نمیباشد.
در موارد پیش، «لهو» به صورت اقتضایی توصیف میشد و در این دو آیه و نیز چهار آیه بعد، لهو از آن جهت که لهو است موضوع آیه قرار میگیرد. دو آیه یاد شده میرساند زندگی دنیا لهو، لعب و لغو دارد و آدمی از تمایلات گوناگون برخوردار است و سلامت آن را تا زمانی میرساند که از یاد خدا باز ندارد.
لهوِ خادمِ جبهه باطل:
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ»(لقمان / ۶).
ـ و از مردم کسانی هستند که احادیث لهو را میخرند تا دیگران را از راه خدا باز دارند.
در شأن نزول این آیه باید گفت: برخی میخواستند با داستانها و حکایات و قصههایی که از پارسیان یا چینیان و دیگران یاد گرفته بودند و با قصهپردازی آن برای اعراب، در برابر قرآن کریم برای دفاع از مرام کفار و مشرکان پایگاهی ایجاد کنند و با جذب مردم به طرف خود و سرگرم نمودن آنان از رونق قرآن کریم بکاهند و مردم را از راه حق و حقیقت غافل نمایند. با توجه به این توضیح، آنچه مورد مذمت قرار گرفته موضعگیری در برابر قرآن کریم و احکام الهی با استفاده از «لهو الحدیث» است و حتی اگر این کار با احکام الهی و موازین شرعی نیز انجام پذیرد باز مورد ایراد است و چون مسجد ضرار میماند که برای تخریب و تضعیف اسلام از آن استفاده میشد و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از این رو به تخریب آن امر نمود.
توجه شود که نه صوت به تنهایی داخل در حدیث لهوی است و نه صوت همراه با حدیث لهو؛ بلکه آنچه دارای حرمت است، همان «لهو الحدیث» به تنهایی است؛ خواه همراه صوت یا بدون آن باشد؛ چرا که مورد و اطلاق آیه در لهو الحدیث است، نه لهو الصوت و از صوت گفتوگویی نشده است. حدیث لهو که قصههای قصهپردازانی بوده که به ایران سفر میکردند، به این خاطر حرام شده و بر آن وعده عذاب داده شده است که موجبات اندراس دین و کنار زدن پیام وحی را در پی داشته است و مشرکان مکه میخواستند با ترویج چنین قصههایی، مردم را از پیامهای وحیانی قرآن کریم دور دارند.
لهو دورکننده از جبهه صاحبان ولایت:
«وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوا انْفَضُّوا إِلَیهَا وَتَرَکوک قَائِما قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیرُ الرَّازِقِینَ»(جمعه / ۱۱).
ـ و مردم چون تجارت یا لهوی را ببینند به سوی آن شتاب بر میدارند و تو را در نماز تنها میگذارند. ای پیامبر، بگو آنچه نزد خداست از لهو و تجارت بهتر بوده و خداوند بهترین روزی دهنده است.
در تبیین آیه شریفه باید گفت: تجارت و لهو از آن جهت که تجارت یا لهو است نکوهش نمیشود، ولی اگر این دو موجب تنها گذاردن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و هر صاحب ولایتی شود و جبهه حق را خالی گذارد، مذموم است. بنابراین میتوان گفت: هر تجارت و لهوی که گناهی را در بر نداشته باشد، انجام آن بدون ایراد است. نکتهای که میتوان از این آیه الهی برداشت کرد این است که کنار هم آوردن لفظ تجارت و لهو میرساند که لهو موضوعیت ندارد، بلکه اگر تجارت نیز چنین آسیبی را به همراه داشته باشد ـ با آن که گفته میشود الکاسب حبیب الله ـ باز مورد نکوهش است و نیز حتی اگر گزاردن نماز و انجام هر عبادتی که موجب تنها گذاردن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و هر صاحب ولایت دینی شود، دارای مذمت و نکوهش است.
همچنین این آیه میتواند به عنوان تأییدی بر توصیفی بودن احکام دینی و دور بودن آن از فرمانی بودن استفاده شود. مراد از آنچه نزد خداست همان نماز، نماز جمعه و عبادت در معنای عام آن است.
خداوند در پایان آیه شریفه، خود را بهترین روزی رسان معرفی مینماید تا مردم گمان نکنند اگر در جای مناسب و درست خود، به کارهای عبادی بپردازند، از روزی باز میمانند و خداوند تأمین روزی آنان را با این کلام تضمین میکند.
خداوند در صدر آیه شریفه میفرماید: « وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوا» و تجارت را پیش از لهو ذکر مینماید اما در ذیل آن میفرماید: « قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ» و لهو را بر تجارت پیشی میدارد.
لهو بودن زندگی دنیوی:
« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الاْءَمْوَالِ وَالاْءَوْلاَدِ کمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّا ثُمَّ یکونُ حُطَاما وَفِی الاْآَخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ»(حدید / ۲۰).
ـ بدانید که زندگی دنیوی بازی، سرگرمی، آرایش و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان است. این حقیقت کار دنیاست و در مَثَل مانند بارانی است که به موقع ببارد و گیاهی در پی آن بروید که کفار را به شگفت آورد و سپس بنگری که زرد و خشک شود و بپوسد و در عالم آخرت، عذاب سختِ جهنم و نیز آمرزش و خشنودی حق است و بدانید که دنیا جز متاع فریب و غرور چیزی نیست.
آیه شریفه سخن را با «اعلموا» آغاز میکند و شروع هر آیه با «اعلموا» بیانگر این است که در آیه رمزی است که نیازمند گشودن است و با باز شدن آن دریچهای به برخی از معارف گشوده میشود.
البته استفاده از «اعلموا» در قرآن کریم با آنچه در کتابهای علمی میآید متفاوت است. علامه شعرانی رحمهالله میفرمود: اگر در کتابی دیدید که نویسنده نگارش خود را با «إعلم» شروع کرده است بدانید که مطلب وی مشکل دارد. نگارنده تمامی «اعلم»هایی که در کفایه الاصول آمده را بررسیده و به همین نتیجه رسیده است؛ اما خداوند با فرمان «إعلموا» تلنگری به اندیشه گفتهخوان وارد میآورد و میفرماید باید مواظب باشید در معنای یاد شده به مشکل برخورد نکنید. خداوند متعال در این آیه میفرماید: بدانید که زندگی دنیایی که من آفریننده آن هستم بازیچه بچهها و سرگرمی بزرگترها و نیز زینت زیبارویان و موجب فخرفروشی قدرتمندان است. البته «بینکم» نمیرساند که تمامی این کارها از همه سر میزند، بلکه هر فردی به برخی از آن گرفتار است. همچنین دنیا محل تکاثر در اموال و اولاد است.
امور گفته شده در نهاد دنیا نهفته است. بخشی از دنیا، بازی و زینت است، ولی به خودی خود عیبی برای آن نیست؛ اما اگر همین زینت به حرامها سوق پیدا کند اشکال دارد. نه تنها لعب، لهو و زینت به خودی خود اشکال ندارد، بلکه تفاخر و تکاثر در اموال و اولاد نیز همین حکم را دارد، ولی در جایی که این امور غفلت از یاد حق آورد، مورد مذمت است. تفاخر و تکاثری که برای غیر خدا باشد، بدون تردید نکوهیده است.
امور یاد شده اقتضایی دنیاست و اگر این اقتضاءات در جهت امور مثبت فعلیت یابد و با وجود بازی و سرگرمی و آراستن خویش، یاد حق فراموش نشود، ایرادی بر آن نیست؛ چرا که مصداقی برای تمثیل موجود نیست و مصداق « مُصْفَرّا ثُمَّ یکونُ حُطَاما» دانسته نمیشود.
لهو تک بُعدی:
«وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبا وَلَهْوا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»(انعام / ۷۰).
ـ رها نما کسانی را که دین خود را بازیچه و سرگرمی پنداشته و دنیا آنان را به فریب و غرور کشانده است.
در این آیه لهو و لعبی که دین را بازیچه قرار دهد یا خوضی و دایمی باشد و سرمایهگذاری در یک جهت و غفلت از دیگر ابعاد به شمار رود، نکوهش شده و نه لهو و لعب از آن جهت که لهو و لعب است. این که میگوییم سرمایهگذاری نباید تنها در یک جهت لهوی باشد، مثالهای گوناگونی دارد. برای نمونه کسی که همواره به بدنسازی و نرمش دایمی رو میآرود تا در ورزش به برتری و قهرمانی رسد، از لحاظ عقلی مشکل پیدا میکند؛ چرا که تنها در یک جهت لهوی سرمایه عمر خود را قرار داده است. همینطور است کسی که به صورت پیوسته به تقویت حافظه میپردازد و تمام سرمایه خود را روی آن میگذارد و یا تمام وقت خود را به حفظ قرآن کریم رو میآورد، در واقع وجود خود را از بین میبرد. حتی در میان بزرگان نیز کسانی بودند که به خاطر استفاده فراوان از مغز خویش، دچار مشکل گردیدند و نتوانستند خویش را در دوران پایانی عمر، به صورت متعادل نگاه دارند، مگر برخی از نوادر روزگار که جزو اولیای الهی هستند و تنها آنان توان این کار را دارند.
باید توجه داشت که آدمیزاد مراتب فراوان و حالات بسیار دارد و نمیتواند خود را همیشه به یک حالت نگاه دارد. اگر حکم شود که آدمی همواره در یک مرتبه و حالت باشد و تکانی به خود ندهد، بیشتر به پوست خشک شده جانوری میماند که برای دکور مناسب است. انسان سالم چنین زیست یکنواختی ندارد و نسبت به امور مختلف تفریحی و نشاطآور، برخوردی خمودانه ندارد.
انسان عادی گاه دوست دارد که بخواند یا به صدای کسی گوش فرا دهد یا رقص و حرکتی داشته باشد، همه این امور به نهاد و باطن دنیا باز میگردد که خداوند آفریننده سرشت و نهاد آن است؛ اما چیزی که باید مورد اعتبار قرار گیرد، دوری از حطام شدن و مبتلا گردیدن به بازی با دین و غرّه نشدن به زندگی دنیوی و غفلت نداشتن از خداوند است.
دخالت جزیی لهو در آفرینش:
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لاَعِبِینَ. لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوا لاَتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کنَّا فَاعِلِینَ»(انبیاء / ۱۶ ـ ۱۷).
ـ ما آسمان و زمین و آنچه را که در بین آن است بازیچه نیافریدیم. اگر میخواستیم اراده لهو نماییم، این کار را خود انجام میدادیم که ما انجام دهنده هستیم.
«لاعب» اسم فاعل است و میفرماید ما اشتغال دایمی به لهو نداریم و آیه شریفه در مقام نفی فعلیت آن و نیز نفی موجب جزیی آن نیست؛ چرا که نفی موجب کلی یا سالب کلی نفی موجب جزیی یا سالب جزیی را لازم ندارد و «ما خلقنا… لا عبین» یعنی ما همه را به بازی همیشگی نیافریدهایم، اما نفرمود که ما به هیچ وجه بازی نداریم. برای نمونه، کسی که میگوید من ۲۴ ساعته نمیخوابم به این معنا نیست که وی به هیچ وجه نمیخوابد و تلازمی با این گزاره ندارد، بلکه یعنی من همیشه خواب نیستم. آیه شریفه نیز میفرماید آفرینش به بازی نیست، یعنی خلقت امری جدی است، اما نمیفرماید: در خلقت، به هیچ وجه بازی نیست.
خداوند در آیه بعد میفرماید: اگر ما میخواستیم لهو را قانون، امری کلی یا اجبار نماییم، خود این کار را انجام میدادیم: «کنا فاعلین». لهو قانون، اجبار و امری واجب و کلی نیست. ما در تقسیم انسانها شأن «عباد الرحمان» را بالاتر از این امور دانستیم و گفتیم آنان نیازی به آن ندارند، ولی متوسطان، گاهی، و مردم عادی، بسیار به بازی رو میآورند و کار آنان تا به غفلت، کثرت، خوض، و انصراف از ذکر حق نرسد اشکال ندارد.
پس همان گونه که گذشت، لهو از آن جهت که لهو است، اشکالی ندارد. این آیه شریفه کلیت لهو را بیان میکند که اگر میخواستیم آن را به عنوان اصلی کلی و قانونی واجب قرار دهیم، ما خود این کار را میکردیم و مانند نماز، حکم به وجوب میدادیم.
لهو فراگیر و پیرو جبهه باطل:
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ. مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یلْعَبُونَ»(انبیاء / ۱ ـ ۳).
ـ روز حساب مردم نزدیک شده و مردم در غفلتی سخت اعراض مینمایند. هیچ پند و موعظهای از جانب حق نیامد؛ مگر این که آن پند را شنیده و به بازی دنیا مشغول بودند. با آن که خبر قیامت را شنیدند، دلهایشان به دنیا گرم است. ستمکاران با هم در پنهانی نجوا میکنند و به یکدیگر میگویند: آیا این شخص نیست جز آن که بشری همچون شماست، چرا سِحرهای او را معجزه میشمرید و سخنش را میپذیرید.
تعبیر « وَهُمْ یلْعَبُونَ» در آیه دوم بیان « وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» در آیه نخست و نیز «لاَهِیةً قُلُوبُهُمْ» بیان این دو فراز است؛ چرا که لهو در قلب و دل آنان نفوذ میکند و چنین لهو نافذی اشکال دارد. وقتی قلبهای مشرکان به لهو سرگرم شد، پنهانی به نجوای با هم رو میآورند و به دلیل سرگرم شدن دلهای آنان، باور ندارند این شخص، پیامبر و فرستاده خداست و چنین لهوی چون برآمده از خوض و دایمی بودن اشتغال است که آنان را پیرو جبهه باطل قرار میدهد، نکوهش میشود، نه صِرف و لیسیده لهو، لغو، لعب و باطل.
لهو از نظرگاه روایات:
۱٫عن محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن یونس بن یعقوب، عن عبد الأعلی قال: سألت أبا عبد اللّه علیهالسلام عن الغناء وقلت: إنّهم یزعمون أنّ رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله رخّص فی أن یقال: جئناکم جئناکم حیونا حیونا نحیکم، فقال: کذبوا، إنّ اللّه عزّ وجلّ یقول: « وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لاَعِبِینَ لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوا لاَتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کنَّا فَاعِلِینَ. بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الباطلِ فَیدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکمُ الْوَیلُ مِمَّا تَصِفُونَ»(انبیاء/ ۱۸). ثمّ قال: ویل لفلان ممّا یصف (رجل لم یحضر المجلس).( الکافی، ج ۶، ص ۴۳۳)
ـ از امام صادق درباره غنا پرسیدم و گفتم: مردم میپندارند رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله خواندن شعرهایی مانند: «جئناکم جئناکم، حیونا حیونا، نحیکم» را اجازه داده است. آن حضرت فرمود: دروغ میگویند، خداوند میفرماید: ما آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است را به بازی نیافریدهایم، اگر میخواستیم برای سرگرمی آن را برگیریم، لهوی از نزد خود اختیار میکردیم، و بلکه این کار را به انجام میرسانیم. ما حق را بر باطل چیره میسازیم، پس باطل به ناگاه میرود، و وای بر شما از آنچه به ستایش او مشغولید. سپس امام فرمودند: وای بر فلانی از آنچه میگوید. (مراد مردی است که در جلسه حاضر نبوده است).
روایت یاد شده نکتههای بسیاری را در بر دارد و در به دست آوردن حکم غنا روشنگر است. امام صادق علیهالسلام در این روایت مردم را از ترانههای باطل پرهیز میدهند. این حدیث، یکی از شعارهای باطل قریش را که در فرهنگ کفر و شرک زبانزد بوده خاطرنشان میسازد. این روایت میرساند ترانههای باطلی مانند گفتن «جئناکم، جئناکم، حیونا، حیونا» غناست.
در آیه مورد استشهاد امام علیهالسلام ، نکات بسیار مهمی ذکر شده است.
در این آیه میفرماید: « لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوا لاَتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا» و باید دانست در همه مواردی که در قرآن کریم «لو» به کار رفته است، آن امر یا واقع شده و یا پدید خواهد آمد و «لو» در فرهنگ قرآن کریم بر امر محال و ناشدنی دلالت ندارد و چگونگی این امر و توضیح آن را باید در جای خود جست و در این جا تنها به اجمال از آن یادی شده است و حدود و مرزهای آن را باید در بحث تفسیر دید. خداوند میفرماید: اگر آهنگ آن داشتیم که ما لهوی بپا کنیم، خود آن را بنا مینمودیم و آن را سامان میدادیم! البته به گاه ظهور و در زمان قیامت، صوت الهی میدانداری خواهد کرد.
در این روایت، یکی از شعارهای اهل کفر ذکر میشود، و برخی در پی آن بودهاند که این شعار را زنده و احیا نمایند و حضرت از آن منع مینماید. روشن است که احیای سنتهای باطل، حکمی جدای از حکم غنا و موسیقی از آن جهت که غنا و موسیقی است، دارد و نمیتوان آن را دلیل بر حرمت غنایی گرفت که در خدمت باطل نیست. دین و شریعت بر آن است تا سنتهای اهل کفر را که ریشه در کفر آنان دارد، زایل گرداند.
۲٫دعائم الاسلام: روینا عن جعفر بن محمّد علیهماالسلام أنّه سئل عن اللهو فی غیر النکاح، فأنکره، وتلا قول اللّه عزّ وجلّ: « وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لاَعِبِینَ لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوا لاَتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا ـ إلی قوله ـ تَصِفُونَ».(قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، ص ۲۰۶)
ـ از امام صادق علیهالسلام از لهو در غیر از ازدواج پرسیده شد، امام آن را ناپسند داشت و این آیه را قرائت نمود: «ما آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است را به بازی نیافریدهایم، اگر میخواستیم برای سرگرمی آن را برگیریم، لهوی از نزد خود اختیار میکردیم، بلکه ما حق را بر باطل چیره میسازیم، پس به ناگاه باطل میرود، و وای بر شما از آنچه به ستایش او مشغولید».
در این روایت، لهو در مورد زناشویی و ازدواج، امری پذیرفته شده تلقی شده است در حالی که اگر ذات لهو حرام باشد، چنین استثنایی نمیپذیرفت.
۳٫وفی معانی الأخبار عن المظفّر بن جعفر بن المظفر العلوی، قال حدثنا جعفر بن محمّد بن مسعود، عن أبیه، قال حدثنا الحسین بن اشکیب، قال حدثنا محمّد ابن السرّی، عن الحسین بن سعید، عن أبی أحمد محمّد بن أبی عمیر، عن علی بن أبی حمزة، عن عبد الأعلی، قال: سألت جعفر بن محمّد علیهالسلام عن قول اللّه عزّ وجلّ: « فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»، قال: الرجس من الأوثان: الشطرنج، وقول الزور: الغناء. قلت: قول اللّه عزّ وجلّ: « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ»، قال: منه الغناء.(معانی الخبار، ص ۳۴۹)
ـ از امام صادق علیهالسلام درباره آیه «از پلیدی بتها و نیز از قول زور دوری کنید» پرسیدم، فرمودند: رجس شطرنج و قول زور غناست. از امام درباره آیه «و از مردم کسانی هستند که سخنان بیهوده را میخرند تا به نادانی مردم را از راه خدا گمراه گردانند» پرسیدم، امام فرمود: از افراد آن غناست.
پیش از این گذشت که «رجس من الأوثان» به معنای بتپرستی و شطرنج نیست، بلکه حضرت در مقام بیان مصداق آن بودهاند. در واقع حضرت با قرار دادن بتپرستی و شطرنج در کنار هم، این معنا را میرسانند که همانگونه که بتپرست با بتپرستی خود باطلی را رواج میداده و ندای توحید را پنهان میساخته است، امویان و عباسیان و حاکمان جور زمانه، بر آن بودهاند که با ترویج شطرنجی که در خدمت آنان است و در آن زمانها آلت قمار بوده و به خودی خود حرام بوده است، ندای ولایت را خاموش سازند و دستگاه خلافت، سرگرم داشتن تودهها به چنین اموری، که آنان را از یاد و نام اهل بیت باز میدارد و این خاندان را به فراموشی میسپارد، در دستور کار خود قرار داده بود. آنان در کنار تخته شطرنج، آوازخوانی و رقاصی زنان عریان و شرابخوار را داشتند و در این شرایط که حکومت به دست پلیدترین افراد زمان است، امام معصوم علیهالسلام با استشهاد به آیه، خود را از خطرات این ستمپیشگان محفوظ میدارد و غنا را در زمره لهو الحدیث برمیشمرد. حال، با توجه به شأن نزول این احادیث که پردهای از آن روزگار را نمایان میسازد، در صورتی که غنا با هیچ گونه فسادی همراه نباشد، نمیتوان حکم به حرمت آن نمود؛ زیرا غنا از آن جهت که غناست فسادآور نیست، بلکه هر امر باطلی که در کنار چیزی قرار گیرد، آن را از آن جهت که با باطل همراه است، حرام مینماید.
۴٫محمّد بن یعقوب، عن عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن علی بن أبی حمزة، عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبد اللّه علیهالسلام عن کسب المغنّیات؟ فقال: التی یدخل علیها الرجال حرام، والتی تدعی إلی الأعراس لیس به بأس، وهو قول اللّه عزّ وجلّ: « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»(الکافی، ج ۵، ص ۱۱۹).
ـ ابوبصیر گوید از امام صادق علیهالسلام درباره حکم درآمد زنان خواننده پرسیدم، امام علیهالسلام فرمود: خوانندهای که مردان بر او وارد میشوند حرام است، اما خوانندهای که برای خواندن در مراسم عروسی دعوت میشود، اشکالی ندارد. این حکم از این آیه شریفه به دست میآید: «و از مردم کسانی هستند که سخنان بیهوده را میخرند تا به نادانی، مردم را از راه خدا گمراه گردانند».
«مغنّیه» به زنان خواننده و رقاصی میگویند که از هیچ فسادی فرو گذار نیستند و حلال و حرامی را نمیشناسند و برای کسب درآمد بیشتر و نیز شهوتپرستی، لخت و عریان میشوند. در این حدیث نیز ابوبصیر از درآمد کنیزان و زنان خواننده میپرسد. این زنان، افزوده بر صدای خوش از زیبایی نیز برخوردار بودهاند و از این رو این کنیزان بیشتر با خوانندگی کسب درآمد میکردند تا آن که به عنوان کلفت و کنیز خانه از آنان استفاده شود. این حدیث تأکید میکند که کسب و درآمد این زنان که به عروسی دعوت میشوند اشکال ندارد. این روایت جواز خوانندگی در مجالسی را ثابت میداند که با فسادی همراه نباشد و احکام شرعی را پاس میدارند.
۵٫«روی عن عن أبی عبداللّه علیهالسلام : استماع اللهو والغناء ینبت النفاق کما ینبت الماء الزرع»(وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۱۲، ص: ۲۳۵، ح ۱).
ـ شنیدن لهو و غنا نفاق و دوچهرگی را میرویاند؛ همانند آب که کشتزار را رشد میدهد.
لهو و غنا ـ بهویژه اگر برآمده از دستگاه جور و دولت ظلم و باطل باشد ـ دوچهرگی میآورد و دل را خراب میسازد و موجب میشود که انسان توان عبادت و معرفت نداشته باشد. این روایت از آثار وضعی غنا میگوید و حکم تکلیفی را بیان نمیکند.
۶٫«عن علی بن موسی عن آبائه علیهمالسلام عن علی علیهالسلام قال: کلّ ما ألهی عن ذکر اللّه فهو من المیسر»(وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۱۲، ص: ۲۳۵، ح ۱۵).
چیزی که از یاد خدا باز دارد، در حکم قمار است.
قمار نوعی برد و باخت است و هرچه که غفلت از یاد خدا آورد نوعی بازندگی است و چنین سرمایه باختهای در «یوم التغابن» درمییابد که چه از دست داده و عمر خود را چگونه تلف نموده است. کسی که قمار میکند از آن رو قمار باز خوانده میشود که بردی ندارد و همیشه بازنده است. «میسر» به معنای باختن است و این گونه سخن گفتن، جز از عهده معصوم بر نمیآید.
لهوهای حق:
«روی عن رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : کلّ لهو المؤمن باطل إلاّ فی ثلاث: فی تأدیبه الفرس، ورمیه عن قوسه، وملاعبة امرأته؛ فإنّهنّ حق»(وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۸، ص: ۳۶۱، ح ۳).
ـ حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: تمامی لهوهای مؤمن باطل است مگر سه لهو: تیمار و تأدیب اسب، تیراندازی و بازی با همسر؛ چرا که این لعبها حق است.
مراد حضرت از حق بودن لعب، عقلایی و لازم بودن آن است، ولی این سخن به معنای وجوب آن نیست.
البته، برخی نیازی به بازی ندارند؛ زیرا از کاملان روزگار هستند و غیر از آنان، کسانی که بازی نمیکنند، یا مشکل روحی و روانی دارند، یا در امور دیگری غرق هستند که نیاز به این سخنان ندارند. تعبیر لهو غیر باطل (حق) در این روایت، میرساند بسیاری از شؤون زندگی میتواند در خدمت جبهه حق قرار گیرد؛ چنانکه پرورش اسب و مهارت تیراندازی ارتباط مستقیم با مبارزه جهادی (جهاد اصغر) در میدان حق دارد و البته میدان جهاد اکبر در حمایت حق و مبارزه و رویارویی با باطل و مخالفان صاحب ولایت، بسیار گسترده است.
غفلت و غرور لهو:
«وایاکم والتنعّم، والتلهّی، والفاکهات؛ فإنّ فی ذلک غفلةً واغترار»(من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۵۱۶).
و بر شما باد به پرهیز از عافیتطلبی و خوش گذرانی، اشتغال از ذکر خدا و خوش خوراکی؛ چرا که در این امور غفلت و غرور است.
عافیتطلبی و خوش گذرانی انسان را سست و پوک میکند و غفلت از یاد حق نیز همه زندگی انسان را بر باد میدهد و چنین اموری است که نکوهش شده است وگرنه نفس اشتغال اگر موجب عوارض یاد شده نباشد اشکال ندارد. فاکهات انسانهای خوش خوراک هستند که همه چیز را میخورند و در صورتی که کم بیاورند حاضرند دین خود را نیز بخورند. چنین انسانهایی فسیل و پوک هستند. البته ممکن است فکاهیات و افراد زیاد مزاح کننده مورد نظر حضرت باشد.
لهو فسقی:
«وأمّا علامة الفاسق فأربعة: اللهو، واللغو، والعدوان، والبهتان»(بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۲۲).
چهار چیز از نشانههای فاسق است: لهو، لغو، دشمنی و بهتان.
باید نخست رابطه منطقی فسق و نشانههای یاد شده را به دست آورد. این روایت میگوید هر فاسقی اهل لهو و لغو است، اما چنین نیست که هر لهوپردازِ لغوکاری فاسق باشد و رابطه این دو عموم و خصوص من وجه است؛ چرا که هر لغو و هر لهوی نکوهیده نیست. لهو و لغو انسان فاسق، نه اشتغال به امور عادی است، بلکه اشتغال به اموری است که او را از یاد حق باز داشته است؛ همچون اشتغال به معاصی.
لهو غافلان:
«قال ابو عبد الله قال لقمان لابنه: وللغافل ثلاث علامات: السهو، واللهو، والنسیان»(بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۴۱۵).
ـ لقمان به فرزند خویش سفارش نمود: برای غافل سه نشانه است: سهو، لهو و فراموشی.
«روی عن الإمام علی علیهالسلام : مجالسة اهل اللهو ینسی القرآن»(ابن شعبه بحرانی، تحف العقول، ص ۱۵۱).
ـ همنشینی با اهل لهو قرآن کریم را به فراموشی میبرد.
در این احادیث آنچه مورد اهمیت است نبود غفلت و نسیان است، اما کلی لهو و لعب نکوهش نشده است؛ مگر این که به معصیت بینجامد یا تباهی و اعتیاد را در بر داشته باشد.
قساوتزایی لهو:
«فی وصیة النبی صلیاللهعلیهوآله لعلی علیهالسلام : ثلاثة یقسین القلب: استماع اللهو، وطلب الصید، وإتیان باب السلطان»(وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج ۱۷، ص ۲۳۴، ح ۸).
ـ رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله به حضرت علی علیهالسلام سفارش نمودند: سه چیز است که قساوت و سنگدلی میآورد: شنیدن لهو و در پی شکار رفتن و مراجعه به پادشاهان و حاکمان.
این روایت از آثار وضعی شنیدن لهو سخن میگوید، نه از حکم فقهی آن. البته مراد از لهو، همان لهوی است که حاکمان بنی امیه و بنیعباس داشتهاند و به آن انصراف دارد و چند و چون این بحث را بارها در پیش مطرح نمودهایم. در پی شکار رفتن و خوشامد از این که به کوه و دشت رود و حیوانات را با تیر به زمین زند قساوت میآورد و حکایت از نوعی سادیسم و لذتبری از کشتن حیوانات دارد. ملازمت و همراهی با شاهان و کارگزاران دولتی نیز از عوامل قساوت است؛ چرا که انسانی که نوکر دیگری میشود از خود چیزی ندارد و حتی قلب خود را نیز از دست میدهد؛ ؛ چرا که محیط سلطانی غفلتزاست و کمترین احتمال عدل و درستی در آن داده میشود.
این روایت شنیدن لهوی که غیر از شأن نزول روایات است یا انجام صید برای طلب روزی خانواده و نیز رجوع به حاکم برای گرفتن حق شخصی را عامل قساوت قلب نمیداند.
شکار لهوی:
لهو، تنزه، تفریح و به کوه و کمر رفتن اشکال ندارد و حتی میتوان در ماه رمضان به این قصد و حتی فرار از روزه بیرون رفت و نماز را شکسته خواند و روزه را افطار نمود گرچه کراهت فرار از روزه در جای خود باقی است اما اصل آن بدون اشکال است.
باید توجه داشت اسلام هیچ گاه با تفریح و شادمانی مخالف نیست و « سَخَّرَ لَکمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ»( لقمان / ۲۰) از اصول اولی دین است و دشت و دمن و کوه و صحرا و در دست گرفتن تفنگ اشکال ندارد، اما شریعت هیچ گاه اجازه نمیدهد جان حیوان بیگناهی برای تفریح شکار شود؛ چرا که کشتار حیوانات قساوت قلب میآورد؛ مگر آن که حیوان خطر و آسیبی داشته باشد که «اقتلوا الموذی قبل أن یوذی»( ر. ک : وسائل الشیعه، (اسلامیه) ج ۹، ص ۲۳۷) شامل آن میشود. قصابی و سلاخی نیز از همین رو مکروه دانسته شده است. صیادی که برای تفریح کمان میکشد و اسلحه به دست میگیرد و حیوانات را بر زمین میزند، بسان گرگی است که به گله حمله میکند.
همچنین جواز صید تفریحی انقراض نسل حیوان را در پی دارد؛ در حالی که وجود آن برای طبیعت لازم است و نبود آنان نظام انسانی را به اختلال گرفتار میآورد. اسلام با گشت و گذار و با تفریح و شاد زیستن مخالفتی ندارد؛ هرچند لهو باشد ولی نباید کشتن حیوان تفریحی شود و این آسیب روانی که نوعی سادیسم حیوان آزاری است فعلیت یابد.
مطالعه بر حکایات برخی از شکارچیان که آن را با طول و تفصیل فراوان نقل میکنند این حقیقت را آشکار میکند. آنان بیمارانی هستند که از کشتن حیوانات لذت بسیار میبرند، اما دین برای مهار آنان، چنین صید و این گونه بازی کردن با حیات موجودات را ممنوع کرده است.
روزی شخصی میگفت من صد و ده گنجشک را در دیگ گذاشتم و همه را با استخوانهایش خوردم. حال گرچه گوشت و استخوان گنجشک نرم است و خوردن آن برای قوت اشکالی ندارد، ولی همین که این همه گنجشک را اینچنین میخورد، وی قساوت دارد تا چه رسد به آن که کسی حیوانات را بکشد و آن را دور بریزد.
در شکار باید از افراط و تفریط دوری نمود برخی به شکار بی رویه حیوانات رو میآورند و از سوی دیگر، حتی برخی از کشتن حیوانات موذی در خانه نیز پرهیز دارند و مورچه، مگس و سوسک در خانه آنان پرورش مییابد. این در حالی است که خانه مسلمان باید از تمامی حیوانات؛ حتی مرغ و خروس و دیگر حیوانات اهلی و نیز از گربههای ولگرد خالی باشد؛ چرا که زندگی شهر نشینی چنین اقتضایی دارد و وجود آنان با پاکیزگی و بهداشت شهر و خانه منافات دارد، به عکسِ شرایط روستا که گریزی از آن نیست و گاه پرورش حیواناتی در خانه لازم است؛ البته امروزه با گسترش امکانات در روستاها، بیشتر آنها فضای زندگی شهری را به خود گرفته است.
برخی مسلمانان با آن که شعار «النظافة من الایمان»(مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۳۱۹) سر میدهند، متأسفانه کمتر به آن عمل مینمایند و گاه حریم خانه همچون فضای باغ وحش و لانه حیوانات است. بسیاری از بیماریهای تنفسی از حیوانات اهلی به انسان سرایت میکند. اگر چارهای از رد حیوانات درون خانه نیست مانند برخی از گربهها که خانه را تحت هیچ شرایطی ترک نمیکنند، باید آنان را به نوعی دور داشت و چنانچه ممکن نباشد، اداره بهداشت و مسؤولان ذی ربط آنان را بکشند و نباید احادیثی که آب دهان گربه را موجب شفا میداند بهانه برای حضور این حیوانات در خانه قرار داد؛ چرا که بزاق گربه با آن که آنتیبیوتیکی قوی است، باید بر اساس تجویز پزشک مصرف شود، نه به صورت خودسرانه. صنعت داروسازی باید داروهایی از بزاق مفید گربه فراهم آورد و آن را در اختیار بیماران نیازمند قرار دهد تا مصرف خودسرانه آن سبب نشود ویروسهای مضری وارد سیستم بدن شود.
لازم به ذکر است که حاکم اسلامی که ولایتی مشروع دارد میتواند برخی از شکارهایی که در شرع جایز است را ممنوع اعلام دارد؛ همانگونه که وی میتواند از قطع درختان جنگل جلوگیری کند تا جنگلها به کویر تبدیل نشود و محیط زیست در مخاطره قرار نگیرد.
اگر گفته شود صید لهوی در روایات در برابر سفر معصیت قرار گرفته، از این رو چنین شکاری حرام نیست و صید لهوی تنها موضوع برای عدم قصر است و حرمت آن را نمیرساند؛ همانگونه که جناب مقدس اردبیلی رحمهالله بر این عقیده است و کلام وی در جلدهای بعد میآید، در پاسخ باید گفت صید لهوی حرام است؛ هرچند لهو از آن جهت که لهو است حرام نیست و روایاتی که میفرماید: «إلاّ أن یکون علی صید أو فی معصیة اللّه» در مقام آن نیست که این دو را مقابل هم قرار دهد بلکه بر آن است که مصداقی از آن را بیان نماید؛ چرا که در روایات دیگر از آن در کنار سارق و محارب یاد شده است. همچنین باید توجه داشت که روش امامان معصوم علیهمالسلام این نیست که معارف و گزارههای دینی را به صورت آکادمیک و مدرسی به مردم آموزش دهند و در این روایات نیز بحث شکار لهوی برآمده از متن مردم و در کنار مردم ارایه شده و شکارچی لهوی با سارق، محارب و در کنار تابعان سلطان ظالم که از بزرگترین گناهان است آمده است و چنین شخصی دور از مسیر حق و کرامت انسانی دانسته شده است. افزوده بر این، در عرف آن زمان صید لهوی برای خود شکوهی داشته است و این روایات با این تعابیر میخواهد غرور این عمل را بشکند و آن را تقبیح سازد.
بارها گفتهایم که چنین احکامی مانند « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ» است که تنها به عنوان تمهید و مقدمهای برای بیان حکم حرمت رباست و شریعت بر آن بوده که بگوید ربا بیع نیست وگرنه ذکر آن لازم نبود؛ زیرا شریعت در پی مخالفت با عرف و سنتها نیست و بیع نیز سیستمی تجاری است ولی ربا ویروس خطرناکی است که نظام اقتصادی را به افول و مرگ میکشاند. در این مورد نیز اگر شریعت نمیفرمود شکار لهوی حرام است ما به اطلاق ادله عمل میکردیم و با توجه به: « سَخَّرَ لَکمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ» میگفتیم هر کس میتواند به شوخی یا به جدی هر قدر که میتواند از حیوانات بکشد؛ اما دین صید لهوی را به سبب قساوت قلب و انقراض نسل یا کاهش بی رویه شمار حیوانات حرام کرده است. بنابراین آنچه حرام است صید لهوی است وگرنه، نه صید حرام است و نه لهو. فقیهان از لهو در بحث سفر برای صید لهوی سخن گفتهاند؛ در حالی که حرمت صید لهوی دلیل خاص دارد و صید خصوصیت مورد دارد و نمیشود آن را در لهوهای دیگر جریان داد و در اینجا با نفْس کشی روبهرو هستیم و نمیتوان بحث غنا و موسیقی را با آن در هم آمیخت.
شخصی که برای شکار لهوی به سفر میرود باید نماز خود را تمام بگزارد؛ چرا که شریعت برای این که بار مسافر سبک شود حکم به قصر و شکسته بودن نماز مسافر و کوتاه خواندن او داده و روزه را از او برداشته است، اما شکارچی لهوی مبتلا به سادیسم است و میخواهد آتش درون خود را با کشتن حیوانات فرو نشاند و از آن لذت ببرد و چنین شخصی با چنین خصوصیتی ارزش آن را ندارد که مشمول لطف ویژه شارع گردد و بر این اساس نباید نماز را در سفر شکسته بخواند و در این مورد، بحث بر سر لهو و لعب از آن جهت که لهو و لعب است نیست بلکه کشتن موجود زنده است که از آن جهت که لعب و لهو است حکم شارع را چنین تغییر میدهد و چنانچه کسی حیوانی را برای فراهم آوردن روزی خویش و خانواده خود شکار کند چنین حکمی را ندارد؛ چرا که چنین فردی بیمار نیست تا نسخه ویژه داشته باشد و نتواند از شرایط عمومی بهره ببرد. بیشتر افراد این حکم نیز شاهان و درباریان زمان صدور روایات و مستکبرانی خوشگذران بودند که با اهل بیت علیهمالسلام مقابله میکردند.
البته، اصل هر نمازی دو رکعت است و رکعات بیش از آن از باب زیادت است و شریعت به مسافر که غایت حرامی ندارد اجازه میدهد دو رکعت زیادت آن را نگزارد اما انسان سادیسمی که از کشتن حیوانات دریغ ندارد، مشمول چنین حکم عامی نیست و باید دو رکعت زیادتی آن را نیز بخواند.
با دقت نظر در این روایات و واقعیت خارجی، درمییابیم که موضوع سخن در این روایات، گردش و تفریح نیست، بلکه بیماری روانی و مشکلات اجتماعی است که چنین حکمی را میطلبد. کسی که تیر و کمان یا تفنگ و فشنگی بر میدارد و بدون دلیل منطقی حیوانات را میکشد، انسان پلیدی است که باید از او پرهیز داشت. کشتن نفس حتی نفس حیوان، کاری بس قبیح است و ما از این معنا غفلت داریم: «مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الاْءَرْضِ فَکأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعا». اسلام اجازه میدهد با حیوانات بازی شود، از آنها سواری گرفته شود اما کشتن آن در غیر مصرف خوراکی را اجازه نمیدهد و در کامیابی، آزار فراوان و اعمال سادیسمی و وحشیگری را ممنوع میشمرد و همین امر سبب میشود از وی در کنار دزد و جنایتکار یاد شود.
میتوان حیوان را آلت لهو قرار داد و با او بازی کرد یا پالان الاغی را برعکس گذارد و شادی نمود یا دو خروس را به جنگ هم برد؛ زیرا آلت لهو بودن دلیل بر حرمت ندارد، بلکه کشتن موجود زنده بدون غرض خوراکی یا استفاده از حیوان یا برای دفع آزار وی حرام است. کسی که در فقه، شناخت کافی از موضوع و ملاک حکم نداشته باشد، در چنین مواردی دچار خطای فاحش میشود. با توجه به این توضیح، باید گفت لهو بودن غنا و موسیقی نمیتواند سبب حرمت آن گردد و لهو از آن جهت که لهو است و به سبب لهو بودن، حرام نیست.
قرائت لهوی قرآن کریم:
استفاده از دستگاههای باطل موسیقی در قرائت و ترتیل قرآن کریم حرام است. همانگونه که توجه به سبک آوازها و موسیقیهای عربی این معنا را به دست میدهد که نوع آواز و ترانههای آنان به سبک قرآن کریم است، عکس این مطلب نیز صادق است و برخی از قاریان امروز دنیای عرب، در قرائت قرآن کریم، سبکهایی را اجرا میکنند که در کابارهها خوانده میشود و البته، به واقع هم زیبا میخوانند، به ویژه قاریان عربی که سبک خاصی دارند. دستگاه حجاز قرآن یکی از دستگاههایی است که در کابارههای مورد پسند اعراب، خوانده میشود. برخی از قاریان یا خوانندگان، سبک قرائت قرآن و خواندن ترانه را با هم خلط میکنند و با سبک قرآن، ترانه و با سبک ترانه، قرآن میخوانند. در این صورت میتوان گفت قرآن کریم به سبک باطل خوانده میشود و مراد از باطل نیز هوسناک شدن آن است و صدای قاری، صدایی لهوی میگردد؛ چرا که صوت و صدا یا شهوتانگیز، محرک و رقصآور است و یا متانت، کشش به مناجات و دعا و معنویت و صفا را در پی میآورد. صدای غنایی لهوی حرام، و صدای متانتآورِ حلال، دو ماهیت گوناگون دارد؛ اگرچه هر دو برآمده از صوت و صداست. این امر به تفاوت نکاح و زنا میماند که هر دو هرچند صورتی واحد دارد، تفاوت محتوا و ماهیت بسیاری در آن است. اما تمایز این دو از هم و بهویژه در مقام ارایه شناسهای منطقی و تعریفی جامع و مانع از آن، بسیار مشکل است و خصوصیات خود را میطلبد که هم به محتوا و معنا و کلمات و هم به سنتهای مرسوم در هر جامعهای باز میگردد.
در قرائت قرآن کریم، باید آن را با لحن عرب خواند، نه با الحان آوازی عجم و به صورت ترجیعی. قرآن کریم را باید به زبان و صوت آن که عربی است خواند. دُنگ صوت در تلاوت قرآن کریم با دُنگ آواز تفاوت دارد، از این رو قرآن کریم را باید به لحن خود و به زبان عربی خواند و نه فارسی؛ چرا که دُنگ خویش را میطلبد. بعضی از عروضها مخصوص عرب است و بهطور مثال، گرچه جناب مؤذنزاده اردبیلی اذانی بسیار زیبا میگوید، یک عرب این اذان را اذان نمیداند، بلکه میگوید او آواز میخواند و این غیر اذانی است که ذبیحی در زمان سابق، به حجاز میخواند، حال این که حضرت میفرماید قرآن را به زبان عربی بخوانید، همین معنا را دنبال میفرماید.
همانطور که قرآن کریم را باید به لحن عرب خواند، در اذان نیز لازم است این نکته رعایت شود و از استفاده از دستگاهها و سبکهای ویژه فارسی یا دیگر زبانها در آن پرهیز داشت. گرچه جناب مؤذنزاده زیبا اذان میگوید، اذان وی آوازخوانی است و چنانچه اذان وی در کشورهای عربی پخش شود، نمرهای به آن نمیدهند و آن را به صورت تخصصی از اذان بودن خارج میکنند، اما اذان ذبیحی به لهجه حجاز است و هرچند وی را انسان شایسته و نیکوکرداری ندانند، بعد از امکلثوم باید او را سلطان صوت عرب دانست، همانطور که اذان و ربنای مشهور او که به حجاز است را پذیرفتهاند.
قرآن را باید به الحان عرب خواند؛ زیرا الحان عربی ملاحت و حجاز دارد، نه این که به هنگام قرائت قرآن کریم، چهچهه زده شود و یا مانند نوحهگران، سینه چاک گردد و نه مانند رهبانیت، مِن من کرد و قرآن کریم را بدون صوت و با وز وز زنبوری خواند.
نباید قرائت قرآن کریم بر اساس دستگاههایی باشد که در خواندن ترانههای شاد یا غمگین و مویهگر استفاده میشود. البته، این کار در کشور ما اندک دیده میشود و بیشتر در برخی از قاریان دیگر کشورها وجود دارد. البته چنین هم نیست که هر خواننده عربی بتواند بر اساس دستگاه قرآن کریم بخواند. چنین خوانندگانی اندک هستند و گاه هر چند قرن، یکی از آنان رخ مینماید.
برخی از مداحان و قاریان امروز جامعه عرب که گاه با صرف هزینههای کلان به ایران دعوت میشوند، بر اساس ترانههای افرادی همانند «امکلثوم» میخوانند. امکلثوم در عرب همانند ذبیحی یا گلپا در ایران بود. ذبیحی در میان خوانندههای ایران در امور مذهبی ممتاز بود و حتی کسانی همچون بهاری و مؤذنزاده قابل مقایسه با او نبودند. متأسفانه ذبیحی در نهایت همانند گلپا شد که رِنگی و خواننده دستگاهخوان بود. جوهر صدای گلپا بسیار عالی و شش دانگ بود؛ ولی در موسیقی و دستگاههای ایرانی مهارت و استادی نداشت. تریاک هویت صدای ذبیحی را خدشهدار کرد، اما هیچگاه هویت مذهبی خویش را از دست نداد. او کسی بود که مجالس شب ماه رمضان را چنان اداره مینمود که هزار خواننده کنونی به گرد پای او در زیبایی صدا نمیرسند. او چنان صدای زیبایی داشت که وقتی «ربنا» را میکشید و میخواند، گویا داود نبی علیهالسلام نغمه سر میدهد؛ ولی افسوس که مطربگرایی، تریاک و بازیهای دیگر و نیز مداحیهای او که همانند مزماری قرار دادن قرآن کریم بود، حُسنی را که در صدای او بود لجنمال نمود و بدینگونه از این دنیا رفت. اما گلپا پدر بزرگواری داشت که از بهترین مداحان شمرده میشد و بهطور کلی، خانواده وی اعم از مردان و زنان خوش صدا بودند، اما پدر گلپا به خواهر وی اجازه خوانندگی نمیداد. امکلثوم موقعیتی همانند ذبیحی داشت. استاد ماهر در فن موسیقی که ترانههای امکلثوم را شنیده باشد به خوبی تشخیص میدهد که فلان قاری بر اساس سبک کدام ترانه ام کلثوم در حال قرائت قرآن کریم برای شنوندگانی است که از نهاد دل، کار او را تحسین میکنند. چنین قاریانی بارها و بارها ترانههای وی را گوش میکنند تا بتوانند سبک او را در قرائت قرآن کریم و با صوتی لهوی و غنایی در هم آمیزند و قرائتی زیبا را بیافرینند و شنوندگان را به وجد و سرور آورند، غافل از این که قرآن کریم زبان ویژه قرائت و کد، نت و سبک مخصوص به خود را دارد؛ اگرچه دریافت و اجرای آن بسیار سخت است و تشخیص این دو؛ یعنی قرائت لهوی و قرائت دینی نیز بسیار مشکل است و از عهده هر کس بر نمیآید.
این مطلب با توجه به رفتارشناسی اعراب، معنای خود را به دست میدهد. خوشگذرانی به وسیله رقص و آواز مشی اعراب و از ارکان غفلت آنان بوده است. اعراب، اهل فصاحت و بلاغت بودند و در محافل خود، از شعر و غزل به همراه صوت و صدای زیبا در کنار رقص استفاده میکردند. امروزه نیز اعراب در فصاحت و بلاغت مقام نخست را دارند و پیشی خود را حتی از مغرب زمینِ امروز، حفظ کردهاند. البته، هندیان مقام نخست را در رقص دارند؛ ولی در سرود و غزل و آوازخوانی، آن هم در مایههای خاص عربی، عربها پیشتاز هستند و کسانی که میخواهند صدای خود را نمکین سازند و آن را ملیح بیاورند، از سبکهای عربی بهره میجویند. برخی از موسیقیهای ایرانی که بسیار خوشایند است همچون موسیقی فیلم «خوش رکاب» از دستگاه حجاز عربی استفاده شده که به آن جذابیت داده است.
قرآن کریم بر عربهایی نازل شد که چنین زیست فرهنگی داشتهاند. همانگونه که گفتیم خوانندهای مانند امکلثوم نمونهای از این خوانندگان است. تقلید ام کلثوم، فرصت را برای عرضه خوانندگی در کابارهها و دانسینگها به زیباترین سبکهای ممکن پیش آورد و در نتیجه، این کتاب قانون الهی قانون چنین موسیقارانی شد. این کار را عایشه در آغازین سالهای رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و در جمع مشرکان، با خواندن آیات سوره تین انجام داده بود. قرائت قرآن کریم میتواند طربانگیز باشد. حکایت عایشه که در سنین کودکی بوده است و خواندن سوره «والتین والزیتون» به همراه رقص وی دلالت بر این امر دارد. فصحای عرب چنان بهتزده شده بودند که میاندیشیدند غزلی که این دختر میخواند چیست. عایشه پس از آن بر گوش کسی که به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بیاحترامی کرده بود سیلی زد، ولی چون مشرکان دیدند وی کودکی بیش نیست، شمشیرها را کنار گذاشتند (ما از نقش عایشه در انحطاط موسیقی در کتاب تاریخ تحلیلی موسیقی سخن گفتهایم). دستگاههای موسیقی امری طبعی است، از این رو عایشه به طبع، آیه را به گونهای خوانده است که فصحای عرب را تحتتأثیر قرار دهد، وگرنه وی دستگاههای موسیقی را نمیشناخته است.
خوانندگان عرب « الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَةُ»(قارعه / ۱ ـ ۲) را چنان در دستگاه حجاز و زابل میخوانند که شعرهای حافظ و سعدی که گاه توسط اهل فسق در دانسینگها خوانده میشود، شرم میکند در برابر آن عرض اندام نماید. گاه اشعار این دو نامدار پارسی زبان چنان در بیتالغناها خوانده میشود که گویا دیوان حافظ و بوستان سعدی کتاب مُطربی است و حقیقت عرفانی خود را از دست داده است، برای این که چنین آسیبی به قرآن کریم نرسد و کتاب قانون زندگی باقی بماند، از قرائت آن به شیوه و دستگاههای اختصاصی اهل فسق نهی شده است و ما نیز چنین قرائتی را حرام میدانیم.
کلام خدا باید بهگونهای قرائت شود که ضایع نشود و آن را بر لحنهای عجمی و دستگاههای ویژه فارسی نخواند و از وزو وز زنبوری یهودیان نیز دوری جست، بلکه آن را به ترتیل قرائت نمود. اقتضای وصف ذاتی این است که به قدری که ممکن است بتوان آن را بهخوبی پرداخت، بنابراین، اگر نتوان چیزی را با صوت داودی خواند، دستکم با کمتر از آن خواند تا حق مطلب ادا شود. حسن صوت نیز ذاتی است و با استفاده از این وصف ذاتی در قرائت میتوان آن را بهتر در قلوب تأثیر بخشید، برای این مقصود باید در قرائت آن از دستگاه مناسب استفاده نمود، آن را به لحن عربی خواند و صدای نیکو داشت و پسندیده است کسی که چندان صدای خوبی ندارد، به هر اندازه که میتواند آن را به نیکی بخواند و به صدای خویش از حزن، تحازن، بکا و تباکی بیفزاید.
برای خواندن روضه، مدح، فخر، غزل، هجا و دیگر امور نیز این چنین است و باید آن را با صدای خوش خواند تا شنونده نه تنها از آن بیزار نگردد، بلکه تأثیری نیکو در نفس وی باقی گذارد.
فقیهان و حکم لهو:
در فقه باب مستقلی برای بررسی حکم لهو گشوده نشده و در نتیجه، این امور جایگاه شایسته خود را نیافته است. از لهو در بحث نماز مسافر و کسی که برای سفر به شکار میرود یا در مکاسب به صورت طردا للباب، مطالبی بیان شده است. ما در اینجا نظرگاه شیخ انصاری در رابطه با لهو را بر می رسیم:
باید توجه داشت شیخ انصاری رحمهالله نخست حرمت لهو را به نقل از فقیهان میآورد و چنین نیست که نظرگاه خویش را به صورت صریح بیان دارد. وی حتی در نقل ادله نیز از خود استدلالی را ارایه نمیدهد.
جناب شیخ رحمهالله که در فقه، همچون حافظ در شعر، و رستم در قدرت، و ابنسینا در فلسفه است و قیاس فقیهان دیگر با ایشان قیاس مع الفارق است، در باب لهو و لعب تحقیقی جامع و در نتیجه فتوایی نیز ارایه نمیدهد. این شیخ همان است که در بحث معاطات، بدون استدلال به آیه یا روایتی، چنان بحث میکند که همه را به حیرت وا میدارد و آدمی را به یاد این شعر فردوسی میاندازد:
تهمتن یلی بود در سیستان
من او را بکردم رستم داستان
با این تفاوت که رستم پیش از خود تهمتن سیستان بود، اما معاطات بدون پیشینه و با دستان مرحوم شیخ چنین عظمت یافت. شیخ رحمهالله که چنین چیرهدست در معاطات سخن میگوید، به باب لهو و لعب که میرسد، تنها به آوردن نظرگاه دیگران بسنده میکند و از خود سخنی نمیگوید.
در هر حال، شیخ انصاری رحمهالله نتوانست حرمت مطلق لهو یا لعب یا لغو را ثابت کند. البته گوشها چنان آلوده شده است که دیگر همچون سابق نیست که اگر کسی چیزی شنید، تکانی شدید بخورد. اگر مطلق لعب و لهو حرام باشد، بسیاری باید از جای خود برنخیزند و به تعبیر دیگر باید بمیرند.
متأسفانه مرحوم شیخ رحمهالله کلام خود را با بیان چند احتمال پی میگیرد و به صورت صریح، گزارهای علمی و روشن را بیان نمیدارد. مشکلی که در رسالههای عملیه و استفتاءات نیز دیده میشود. وقتی مرجع تقلید و حاکم دینی، پاسخ مسألهای را با احتمال پیش میبرد، فردی عادی چگونه میتواند نسبت به آن آگاهی یابد. عبارت مرحوم شیخ نیز در این مسأله این گونه است و میفرماید: «هذا، ولکن الاشکال فی معنی اللهو، فإنّه إن أرید… فالظاهر…» و خلاصه سخن و رأی نهایی خویش را این گونه ارایه میکند.
جناب شیخ رحمهالله در این عبارات میگوید: اگر لهو به بطر اختصاص یابد قول قویتر تحریم آن است. بطر شدت شادی را گویند. اما دلیلی برای حرمت بطر و خوشامد بسیار نمیآورد و چنین فتاوایی در همان مسیری است که کامیابی را از مسلمانان گرفته و آنان را به غمباری و انزوا مبتلا نموده است. شدت شادی و فرح در نماز، بوییدن گل، دیدن برادری که در غربت بوده است بعد از سالیان بسیار، غش نمودن پای ضریح امام رضا علیهالسلام از خوشحالی درک محضر آن حضرت علیهالسلام همه نوعی بطر است، اما هیچ یک ایرادی ندارد. مگر در روایت نیست که حضرت ابراهیم علیهالسلام وقتی صدایی که به زیبایی میگفت: «سبّوح قدّوس، ربّنا وربّ الملائکة والروح» شنید، چنان برای او خوشایند بود که نیمی از گوسفندان خود را برای دوباره گفتن آن بخشید. البته، خوشامدی در صورتی که با احتمال ضرر شدید همراه شود، باید از آن پرهیز نمود. مثل اینکه دادن خبر خوشی به کسی موجب سکته وی میشود و اگر کسی از آن آگاه باشد و چنین نماید، کار وی حرام است. چه بسیار اموری است که خوشایند چشم یا شامّه یا دیگر حواس است. دین به استعمال عطر و بهداشت و نظافت، سفارش بسیار دارد و همه نیز خوشایند نفس است، در حالی که هیچ یک حرام نیست. بله، لهوی که انسان را از یاد خدا باز دارد و مصداق «یصدّون عن ذکر اللّه» در مرتبه شدید آن باشد اشکال دارد، وگرنه بسیاری از افعال افراد عادی، با غفلت همراه است و چه بسا که درس فقه و اصول یا عرفان و توحید نیز موردی از «یصدون عن ذکر اللّه» باشد.
مرحوم شیخ، دلیلِ: غفلتآوری و لذتبری و خوشایندی و نیز دلیلهای نقلی را بر حرمت رقص و شادمانی و نیز غنا ذکر میکند، ولی تحلیل این دلایل، نادرستی هریک را به دست داد.
متأسفانه، مرحوم شیخ در این بحث رویکردی نقلی دارد تا تحقیقی، به این معنا که به نقل آرا و نظرات دیگران بسنده میکند. البته، حادثه جانسوز کربلا و در تقیه و غربت بودن شیعه و بهویژه عالمان آن و نیز غرق معنویت و سرور حاصل از آن و سیر در عالم تجردی، جایی برای ارایه طرحهای شاد زیستن و شادمانی باقی نگذاشته بود و عالمان دینی به همین جهت از این مسایل با سرعت گذر میکردهاند.
شادمانی هرچند زیاد باشد؛ در صورتی که برآمده از مرزهای شرعی و در چارچوب احکام دینی باشد اشکالی ندارد. انزال منی نیز خوشی بسیار به همراه دارد که گاهی برخی از هوش میروند. کسی که شدت نیروی جنسی دارد و حالت رخوت و سستی پیدا نمیکند، حالت بسیار خوشی در انزال دارد، بهگونهای که عالم را در خود غرق میبیند و تا مدتها به طول میانجامیده است. این که میگویند وقتی مردی در بهشت انزال میشود، سرمستی آن تا چهل سال بعد برای وی وجود دارد و هر بار انزال نیز تا چهل سال یا بیشتر به طول میانجامد و خوشی را به خوشی خود میافزایند، همه بر این امر دلالت دارد که خوشی و حتی خوشی بسیار ایرادی ندارد و آنان که برخی از خوشیها را ندارند ناقص هستند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از کسانی است که در جهت کامیابی و سرمستی مانند دیگر جهات کامل بوده و مقام جمعی را داشته است، چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خود میفرماید قدرت چهل مرد را در وجود خویش دارد. به عکس، بسیاری هستند که با آن که سایش و ریزش دارند، خوشایند چندانی ندارند و شاید حتی خوشی انزال را بهخوبی متوجه نشوند.
جناب شیخ رحمهالله ، اموری همچون رقص، کف زدن، به تشت زدن به جای دف و مانند آن را به سبب خوشی فراوانی که دارد، ممنوع میشمرد! بر اساس این معیار، هر چیزی که فایده آلات لهو را داشته باشد و برای نمونه چنانچه کسی از فرزند خود نیز لذت ببرد یا در چرخ و فلک نشیند و یا دستگاههای بازی امروزی نشیند و هیجان و شادی بسیار ببیند، باید گفته شود، اشکال دارد.
شیخ رحمهالله حرمت غنا را تنها در لهو بودن آن دید و در لهو نیز دلیلی برای حرمت مطلق لهو ارایه نکرد و در نهایت، لهو را مکروه دانست و تنها چیزی که آن را اقوی دانست، حرمت لهوی است که بطری باشد و رقص را نیز از این جهت، فتوای به حرام داد. وی در باب غنا نیز گفت دلیلی بر حرمت غنا از آن جهت که غناست وجود ندارد و در نتیجه، در نظر شیخ رحمهالله تنها غنایی حرام است که بطری باشد، نه غیر آن.
بر اساس دیدگاه شیخ انصاری، هم بسیاری از بازیهای امروزی و هم پخش برخی از موسیقیهای صدا و سیما، اعم از نا و نواها تا موسیقی متن فیلمها حرام است؛ چرا که برای مردم خوشامد فراوانی دارد.
شایان ذکر است فقه جناب شیخ رحمهالله بسیار محققانه است و ما ایشان را سلطان فقها میدانیم، ولی زمانه ایشان فرصت و مجالی برای شناخت موضوعات فقهی به وی نداده است و برای نمونه، ایشان دانش موسیقی را نمیدانند، چنانکه در برخی مسایل ریاضی نیز اشتباهاتی دارند. البته، احتمال دیگری نیز هست و آن اینکه این نابغه فقه، در زمان خود به دلایل گوناگون نمیتوانسته است نظر نهایی خویش را با صراحت بیان دارد، از این رو برای نمونه بحث لهو را با «لعلّ» و «یؤید»های بسیار و نقل کلمات دیگر فقیهان پی میگیرد، وگرنه چنین تردیدهایی از مثل جناب شیخ بهدور است. اشکالات یاد شده نیز به جناب شیخ وارد نیست؛ بلکه کلام ایشان است که نقد شده که آن نیز معلول جامعه آن زمان است. عظمت جناب شیخ، همواره محفوظ است؛ اما عظمت ایشان به این نیست که کلام نادرست ایشان چشم بسته، درست دانسته شود. ما وارث گذشتگان هستیم، اما نه به این معنا که نقایص آنان جبران نشود. مثل آثار باستانی که ما برای جلوگیری از تخریب آن، در مرمت و نگهداری آن تلاش میکنیم و آن را به حال خود رها نمیسازیم تا ویران گردد. البته، با این تفاوت که اهمیت آثار باستانی به ماندگاری بیشتر گذشته آن است، اما کلمات گذشتگان به ترمیم و بازسازی آن است، نه ماندگاری دست نخورده گذشته آن که چنین پنداری ارتجاع و تعصب است.
رابطه لهو با حرمت موسیقی:
فقیهان برای حرمت لهو و لغو دلیل خاص ندارند و به دلایل عامی تمسک میکنند و بر آن هستند تا با این دلایل، حرمت غنا و موسیقی را ثابت کنند. ما ثابت نمودیم که باطل، لهو و لغو، به خودی خود اشکالی ندارد و با این دلایل نمیتوان حرمت غنا و موسیقی را ثابت کرد. بله با وجود لوازم و عوارض گناهآلود، لهو و لغو نیز به تبع آن حرام میشود، اما این عارض و لازم است که آن را حرام میسازد و ذات لهو و لغو حرمتی ندارد، از این رو نمیتوان غنا و موسیقی را از این باب حرام دانست؛ مگر آن که عوارض سوء یاد شده؛ مانند غفلت از یاد خدا و اشتغال دایمی به باطل، لهو و لغو یا خدمت به استعمار و دنیای استکبار، با غنا و موسیقی همراه شود.
قرآن کریم ذات غنا و موسیقی را امری اقتضایی میشمرد و قبح و حرمتی برای آن قایل نیست. بر این پایه، غنا و موسیقی به خودی خود امری مجاز است؛ مگر آن که در خدمت دستگاه باطل و ظلم قرار گیرد و صدای باطل شود یا مصداق لهوی گردد که مانع از وظیفه الزامی میشود یا به صورت افراطی به آن پرداخته شود و رعایت تناسبها نگردد. به دست آوردن تناسبها نیاز به ویزیت هر فرد به صورت جداگانه دارد، تا مرتبه کمالی و ساختار باطنی وی به دست آید و بر اساس آن، حکم غنا و موسیقی برای وی داده شود.
نتیجه بحث از حکم شرعی لهو:
نمونهای از سرگرمیهای عام، غنا و موسیقی و نیز فوتبال و دیگر مسابقات است. این گونه سرگرمیها لهو و اشتغال است و این امر اشکالی ندارد تا زمانی که موجب بازماندن از امری واجب مانند نماز فریضه و تحصیل علم شود. فوتبالی که انسان را از اعتیاد و استفاده از مواد مخدر یا قمار باز میدارد و به حکمی شرعی ضرر نمیزند، نیکوست؛ همانگونه که اگر اشتغال به دعا، انسان را از نماز واجب باز دارد، اشتغال وی لهو مذموم است.
لهو از آن جهت که لهو است، اشکالی ندارد و مهم متعلق آن است که آن را نیکو یا مذموم میسازد. اگر متعلق لهو، اشتغال از ذکر حضرت حق و دین و دیانت باشد، قبیح و چنانچه موجب نپرداختن به امور آلوده باشد، حسن است. همچنین کردار دینی نیز اگر به تناسب و در جای خود و به اندازه نباشد، میتواند لهو به حساب آید، مانند کسی که همواره به دعا و زیارت مشغول است و از نماز واجب خویش باز میماند. کسی که شبها تا دیروقت عزاداری میکند و نماز صبح خود را پیوسته از دست میدهد، چنین است.
اشتغال به اموال و فرزندان و سرگرم شدن به آنان، به خودی خود برای افراد عادی اشکالی ندارد و کسی که بدون دلیل موجه و منطقی زن و فرزندی ندارد و خانوادهای را اداره نمیکند، بیعار و بیعرضه است، اما در این امر، نباید افراط یا تفریط داشت و با مال و اولاد به گونهای برخورد نمود که فرد را از یاد حق و ذکر او همچون نماز واجب باز دارد. بخشی از دنیا، بازی و زینت است، ولی به خودی خود عیبی برای آن نیست؛ اما اگر همین زینت به حرامها سوق پیدا کند، اشکال دارد. نه تنها لعب، لهو و زینت به خودی خود اشکال ندارد، بلکه تفاخر و تکاثر در اموال و اولاد نیز همین حکم را دارد، ولی در جایی که این امور غفلت از یاد حق آورد، مورد مذمت است. تفاخر و تکاثری که برای غیر خدا باشد، بدون تردید نکوهیده است. بر این اساس، نه تنها اموال و اولاد، بلکه مطالعه یا تماشای تلویزیون یا غنا و موسیقی نیز میتواند چنین نقشی را داشته باشد. مطالعهای که انسان را از یاد حق باز دارد و نماز صبح آدمی را قضا نماید، لهو است. در مورد غنا و موسیقی نیز باید گفت کسی که آن را شغل و پیشه نخست خود قرار دهد و همواره تار بزند، بیمار است.
غنا و موسیقی اگر چهره غفلت به خود گیرد و غفلتآور شود و سبب بازداری انسان از خیر گردد، اشکال دارد؛ اما اگر لهوی باشد که جوان را از معصیت باز دارد و او را از قمار و تجاوز دور سازد، پسندیده است؛ از این رو وقتی که دهها هزار نفر در ورزشگاه آزادی جمع میشوند و فوتبال را به تماشا مینشینند، بر اساس آمار ارایه شده بهترین فصل امنیت است و بر این اساس، هزینه میلیونها دلار به مربی خارجی را قابل توجیه میدانند. این در حالی است که در صورتی که فوتبال کشور برنامه مدونی نداشته باشد و جوانان را به نشستن و بیحرکتی بکشاند و قدرت تحرک و فعالیت را از آنان بگیرد و آرزوی محقق، مدقق، مخترع و مکتشف شدن را از آنان بردارد و افت تحصیلی جوانان و پایین آمدن راندمان علمی دانشگاهها و در نهایت فسیل شدن فکر جوانان را در پی داشته باشد، پرداختن به چنین لهوی اشکال دارد. در همه امور، حکم همین است و عمده آن است که اشتغال چگونه و به چه کیفیتی باشد و اگر بتوان آن را در حد متناسب نگاه داشت که شخص به همه کارهای لازم خود برسد، از نظرگاه دینی ایرادی بر آن نیست، بلکه لهو در برخی موارد نیکوست. لهو از آن جهت که لهو است نکوهش نشده است، ولی اگر لهو و اشتغال، موجب تنها گذاردن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و هر صاحب ولایتی شود و جبهه حق را خالی گذارد، مذموم است. بنابراین میتوان گفت: هر لهوی که گناهی را در بر نداشته باشد، انجام آن بدون ایراد است، اما حتی گزاردن نماز و انجام هر عبادتی که موجب تنها گذاردن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و هر صاحب ولایت دینی شود، دارای مذمت و نکوهش است تا چه رسد به لهو.
لهو از آن جهت که لهو است، دلیلی بر حرمت ندارد و تنها در صورتی که فراوان شود و مانع از ذکر الهی باشد، حرام است، که در این صورت، از اقسام باطل شناخته میشود. برای نمونه، بر نیزه کردن قرآن کریم و خود را در چتر حمایتی آن قرار دادن، مصداق بازداشت از ذکر الهی میگردد، از این رو محترم شمردن آن، همانند آنچه در جنگ صفین واقع شد، حرام است و به تیر بستن لشکریان معاویه با قرآنهایی که در دست داشتند، واجب بوده است. مقدسات و شعایر مذهبی نباید پناهگاه جبهه باطل باشد و جبهه باطل برای آن اشک بریزد تا جبهه حق و اهل ولایت را در پرتو مقدسات و با تهییج احساسات تودهها، به ضعف و انزوا بگرایاند یا حادثهای همچون کربلا بیافریند؛ در حالی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دستور تخریب مسجد را دادند؛ یعنی مسجد ضرار، که پایگاه جبهه باطل شده بود.
ضرورت توجه به طبقات مردمان در حکم لهو:
گوناگونی مردم بر سه طبقه کلی، اندیشه، رفتار و کردار آنان را متفاوت میسازد و هر گروه در شریعت حکمی ویژه دارد و این بیان از قرآن کریم استنباط شده است. انسانها یا از «عباد الرحمان» هستند و یا از گروه مؤمنان متوسط و یا از مردم عادی. لغو و لعب و لهو برای مردم عادی اشکالی ندارد و حتی در برخی موارد ممدوح نیز دانسته شده است. «لهو» از جهت لهو بودن حرام نیست و چنانچه غفلت از حق آورد یا به تکبُعدی شدن انسان بینجامد و یا در خدمت جبهه باطل قرار گیرد و فرد را از صاحبان ولایت دور دارد، اشکال دارد. استفاده فراوان از امور لهوی زیانبار است، مانند استفاده فراوان از زعفران، گردو و خرما که مضر میباشد، اما استفاده متناسب از آن مجاز است. این سخن با نگرش به جهان هستی و نیز دقت در آیات قرآن کریم که شناسنامه عالم هستی است دریافت میشود.
خداوند کریم نماز شب را برای عباد الرحمانی چون معصوم واجب میسازد، نه برای متوسطان و عموم مردم. برخی از کارها برای برخی از افراد قبیح و برای برخی بدون اشکال است. به طور مثال، انجام بسیاری از کارها برای افراد عادی جایز است، ولی در صورتی که کسی به سلک اهل علم درآید و لباس قدسی روحانیت را بر تن کند، باید مراقب کارهای خُرد و کلان خود باشد؛ چرا که وی نماینده مکتب اسلام خوانده میشود و باید «کونوا لنا زینا، ولا تکونوا علینا شینا» را همواره نصب عین خود قرار دهد، اما مردم عادی را باید رها نمود تا مانند خود زندگی کنند و توقع نداشت آنان همچون عالمان دینی باشند؛ چرا که طبیعت و واقعیت دنیا این گونه است. نباید درهایی را که خداوند برای مردم باز نگاه داشته است، به روی آنان بست. این فرهنگی است که دین به ما آموزش میدهد و اگر نظام میخواهد جامعه و امت داشته باشد، باید همین الگو را در پیش رو نهد و از بستن و ایجاد محیطی خفقانی دوری نماید و مردم را باز بگذارد.
جامعه شناسی امور لهوی:
باید توجه داشت که تخریب مفاهیم و واقعیاتی که دین با آنها مخالفتی ندارد، خود نادیده گرفتن مرزهای شرعی است و تخریب دیانت را در پی دارد. در اوایل انقلاب برخی موج خطرناکی را ایجاد کرده بودند و معتقدان به عید نوروز را همچون کافران و گبران میپنداشتند. این در حالی است که در عید نوروز طبیعت به رقص میآید و گلها و گیاهان سرخوش میگردند. چه اشکال دارد انسانها نیز در این ایام در چارچوب احکام شرع، سرخوش باشند، بله، مرزهای شریعت با پرهیز از گناه و غفلت باید همواره پاس داشته شود.
وجود این گونه امور در جامعه، امری طبیعی است و نباید به مردم فشار وارد آورد. بله، اجرای این امر ایدئولوگ و نظریهپرداز قوی و جراحی حاذق را نیاز دارد تا آن را با توجه به چکاپها و تستهایی که انجام میدهد، عملیاتی سازد. این مسؤولیت بزرگ در توان دولت و مجلس به تنهایی نیست و قوه متفکره و لیدری توانا که قدرت طراحی کارکردهای بایسته اجتماع را دارد از عهده این مهم بر میآید و اوست که میتواند فرهنگ دینی را با طرحهایی که میدهد، در جامعه نهادینه سازد، تا هر کس با توجه به استعداد و توانمندیها و نیز علایق خویش راهی را بر گزیند و نوعی بازی را که با او تناسب دارد، برای خویش فراهم آورد، اما در این راستا باید مراقب بود که غفلت و گناه، جامعه را آلوده نسازد، ولی متأسفانه جامعه امروز ما چنین ساختار سالمی ندارد و طراحی که بتواند کار و لهو و لغو متناسب با هر کس و هر سلیقه را ارایه دهد وجود ندارد. این طراح نیز جز از حوزههای علمی نمیتواند باشد و حوزههای علمی باید خود را برای چنین هدفی در آیندهای نه چندان دور آماده سازد، وگرنه از عواقب سادهانگاری در این امر ایمن نخواهد بود و روز به روز از شمار دینمداران و ژرفا یافتن کیفیت مؤمنان، کاسته خواهد شد.
بررسی آیات و روایات و پژوهش در واقعیتهای جامعه و طبیعت انسانها نشان داد که لعب، لغو، لهو و باطل از امور ضروری زندگی بشر عادی است و بشر با این امور، زندگی میکند و نوع کارهایی که انجام میپذیرد، از این قبیل است. کارهایی که اجری اخروی برای آن فرض نمیشود و ساختار آفرینش نیز بر آن است: « وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ»، ولی این واقعیت به آن معنا نیست که گفته شود همه انسانها به امور لهوی و مانند آن نیاز دارند؛ چرا که اولیای الهی از این امور دور هستند و آنان خود را به کمتر از حق نمیفروشند. البته این مقام برای اوحدی از بندگان است، ولی قانون کلی این است که هر کس دارای معرفت بیشتری باشد، خود را کمتر به این امور مشغول میدارد و در نتیجه، با نبود معرفت یا کمبود آن، پرداختن به این امور نیز بیشتر میشود.
منابع:
۱٫منطق موسیقی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/واکاوی دانش موسیقی، موسیقیدرمانی، فلسفه هنر موسیقی و احکام غناخوانی و مغالطات آن/انتشارات صبح فردا، چاپ اول: ۱۳۹۳/شابک: ۶ ـ ۰۹ ـ ۹۶۵۱۳ ـ ۹۶۴ ـ ۹۷۸٫
۲٫فقه غنا و موسیقی/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ غنا و موسیقی از دیدگاه قرآن کریم و روایات تفسیری و بررسی حکم باطل، لغو و لهـو/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳/ شابک دوره: ۰ – ۱۹ – ۶۴۳۵ – ۶۰۰ – ۹۷۸
۳٫دانش زندگی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳٫
جستارهای وابسته:
باطل، حلال، حرام، صوت، موسیقی، غنا، طَرَب، حزن، سرور، ترجیع، تهییج، تجوید، نغمه، لغو، لعب