معناشناسی لغو:
لغو یعنی کار بیهدف و دور از فایده که خوشایندی در آن لحاظ نمیشود.
لغو و باطل:
باطل چیزی است که غرض عقلایی و معنوی ندارد، ولی قصد در آن دخالت دارد، اما به مقصود نهایی نمیرسد و غایت آن غیر مقصود است. امور باطل، غرض عقلایی، معنوی و حقی ندارد، نه این که دارای هیچ گونه غرضی نیست، بلکه غرضهای خَلقی و هوسهای نفسانی بر آن حاکم است. برای نمونه، کسی که با محاسن خود بازی میکند یا ناخن خود را با دندان میگیرد نیز غرض دارد؛ اما غرضی نفسانی.
هر لغوی باطل است، اما باطلِ تنزیل یافته. لغو نازل یافته باطل است که توجه و قصد را ندارد و همین امر وجه تمایز آن با باطل است و سبب میشود هر باطلی لغو نباشد. باطل، هم امور غیر مقصودی را که گناه نیست و هم کارهایی را که معصیت و غرض شیطانی دارد، در بر میگیرد، اما لغو همیشه خالی از معصیت و غرض شیطانی است.
مبدأ صدور لغو:
فاعل کردار میتواند مباشری، متوسط و بعید باشد. هر کاری نیز یک مبدء علمی دارد. علم شوق میآورد؛ ولی این شوق در انسان بیمار کور است. شوق باعث میشود که فرد به دنبال انجام آن کار رود. برای نمونه، کسی که تشنه است و آب میطلبد، علم به تشنگی، فاعل بعید، شوق، فاعل متوسط و آب خوردن فاعل مباشری است.
فاعل علمی داخل در حکمت نظری است و از آموزههای آن رهنمون میگیرد و فاعل شوقی از حکمت عملی شکل میپذیرد و فاعل علمی و شوقی است که ویژه انسان است و فاعل مباشری میان انسان و حیوان مشترک است و فعل به لحاظ این دو فاعل است که به لغو، لعب و عبث وصف میشود. تفاوت فاعل بودن انسان که ارادی است با فاعل طبیعی در علم و شوق نهفته است وگرنه به لحاظ فاعل مباشری، میان انسان و طبیعت تفاوتی نیست و هر دو از این لحاظ مأمور و معذور هستند.
مبدء بعید فعل حق، فاعل علمی است که نفس الامر دارد و مطابق با آن است. چنین فعلی از بندگان بسیار اندک ظهور مییابد. پیش داشتههای ما از علم بسیار اندکی برخوردار است و فراوانی از افعال انسانی – حتی خیرات و عبادات او – به خاطر فاعل شوقی، خیالی یا وهمی است و شمار فاعلهای علمی محدود است و تنها اولیای الهی و مردانی ربانی هستند که کارهای خود را به اذن حضرت حق پدیدار مینمایند.
برخی از کارها حقی است و مبدء بعید آن علم است. علمی که با حقیقت و نفس الامر آن هماهنگ است. این نکته معیار ارزشیابی کردار آدمی است و عیار هر کس به مبدء علمی و فکری اوست و عمل ارزش ذاتی ندارد؛ چرا که عمل قالبی بیش نیست. تفاوت هزار رکعت نماز با دو رکعت نماز در ارزشیابی به اندازه آن نیست، بلکه باید دید از طرف کدام صاحب نفسی و با چه نیت و انگیزهای اقامه میشود. با توجه به این معیار ارزشیابی انسانهاست که آدمیان بر سه گروه میباشند: عالی، متوسط و دانی. انسانهای عالی کسانی هستند که کارهای حقی انجام میدهند و البته شمار بسیار اندکی از مردم چنین هستند. آنان کسانی هستند که میتوانند زندگی، مرگ، حب و بغض خویش را وقف خدا نمایند.
اما گروه دوم و سوم، اندیشه علمی آنان را به حرکت و شوق نمیآورد، بلکه این خیال، وهم و گمان است که بر اندیشه آنان چیره است. گمان صورتی از یک معنای خیالی است و وهم آن معناست و خیال همان صورت است که شکل دارد و جزیی است مانند دوست داشتن فرزند که غیر از دوست داشتن کلی است و این صورت خیالی است که شوق آفرین است و بحث «مأمور معذور است» را پیش میآورد. هر یک از مبادی یاد شده در مقایسه با هم ترکیبهای مختلفی میپذیرد که شمار آن به بیش از پنجاه قسم میرسد و کتابهای فلسفی از این بحث خالی است و روانشناسی یا عرفان است که چنین مسایلی را بر میرسد.
گاه مبدء انجام فعل خیال به تنهایی نیست و چیزی با آن ترکیب شده است مانند این که خیال گاه با طبیعت یا با عادت یا با بیماری همراه است و در همه این حالات، خیال، مبدء بعید است و مبدء متوسط آن نیز که شوق است، امری اشتدادی است و از شدت و ضعف برخوردار است.
منشأ لغو شوق است که در آن «ما ینتهی الیه الفعل» شکل میپذیرد، ولی مبدأ بعید آن، بهجای اندیشه و علم، خیال است. غایت لغو نیز امری خیالی است. یکی شوق پیدا میکند و زخم خویش را با این که درد دارد، خراش میدهد، بهگونهای که تا مدتها زخم روی بدن وی التیام نمیپذیرد؛ چرا که همواره آن را خراش میدهد و از این کار لذت میبرد. بعضی نیز پا را فراتر از این گذاشته و از کندن زخمهای دیگران لذت میبرند. این گونه کارها خیالی است و مبدء قریب آن تخیل است که با برخورد شوق به آن، به عمل میگراید. هیچ فعلی در بروز و ظهور خود بدون غایت نیست. از این رو لغو نیز بدون غایت نیست؛ چون فاعل در بروز و ظهور آن قصدی را در نظر داشته است.
غایت لغو:
برخی از عالمان، لغو را همانند باطل، کاری میدانند که غایتی ندارد؛ در حالی که از لحاظ فلسفی، هیچ فعلی بدون غایت نیست؛ خواه فاعل آن طبیعی، ارادی، علمی یا قسری و یا حبی، عشقی و برتر از همه، وجودی باشد. فاعل طبیعی همچون خورشید است که فعل آن در طبیعتش نهفته است و در فعل خود ارادهای ندارد. اگر فاعل در فعل خود اراده داشته باشد، همچون انسان، فاعل ارادی نامیده میشود. هیچ فعلی در بروز و ظهور خود بدون غایت نیست. از این رو لغو نیز بدون غایت نیست؛ چون فاعل در بروز و ظهور آن قصدی را در نظر داشته است.
تفاوت لغو با لهو و لعب:
گفته شد لغو یعنی کار بیهدف و دور از فایده که خوشایندی در آن لحاظ نمیشود. تفاوت آن با لعب نیز در همین نکته است. لغو ضرری پیآمد خود ندارد و تفاوت آن با لهو در همین گزینه است. «لهو» به معنای بازماندن از کاری مهم به سبب پرداختن به امری دیگر و جزیی است. در لغو و لعب اشتغال نیست و این دو، انسان را از وظیفه انسانی او باز نمیدارند، ولی در لهو اشتغال است و لهو سبب میشود انسان عاقل به نوعی از وظیفه خود باز ماند. بر این پایه، اگر آنچه لعب و لغو خوانده میشود، دامنهای بیابد که منع از وظیفه کند، داخل در لهو میگردد.
لغو و سلامت نفس انسان عادی:
مؤمنان بر سه گروه کلی انسانهای کامل و وارسته، مؤمنان متوسط و مردم عادی تقسیم میشوند و کردار آنان نیز به تبع این امر بر سه قسم است و هر کاری شایسته گروهی است.
نوع انسانها در قوه خیال به سر میبرند و این حکمت آفرینش است که افراد عادی کارهای بیهوده بسیار انجام میدهند. قرآن کریم در حکایت این معنا میفرماید: « إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ»؛ چرا که طبیعت آدمی این گونه است و نوع افراد از این گروه هستند.
نوع انسانها به انواع لغو دچار هستند و این امر برای آنان مفید است؛ چرا که هرگونه کاستی در لغو، آنان را دچار «سالوس»، «ریا»، «نفاق» و «تکبر» میسازد. هر کیسهای ظرفیتی دارد و قرار دادن بار بیش از اندازه، آن را پاره مینماید. انسانی عادی در صورتی که بیش از اندازه عبادی باشد و خود را از هر لغوی برهاند و در هر کاری، غرضی عقلایی و علمی داشته باشد، از سلامت دور میماند و به سالوس و ریا و نفاق و تکبر گرفتار میشود و چه بسا که شمار مدعیان خدایی و خدایگان همچون نمرودها و شدادها به بینهایت میرسد؛ همانطور که برخی از مدعیان، خود را بسیار قوی، بزرگ، پاک و منزه میبینند، اما حقیقتی در باطن آنان نیست و باطن آنان را واقعیت پلیدی و خباثت، در خود گرفته است.
لغو از اسباب دوری بندگان از کفر، شرک و تکبر است. لغو بسان لنگر کشتی بندگان و هستی است که آن را نگاه میدارد. لغو برای افراد عادی نکوهیده نیست. لغو در طبیعت و نهاد انسانهای عادی نهفته است و آشکار ساختن آن برای این گروه، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه در نگاه به کثرت جمعیت انسانی، لازم است؛ همانگونه که در لهو نیز چنین است و ساختار و شاکله دنیا با «وَمَا هَذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ»چیده شده است.
لزوم توجه به “مراتب مکلفان با حکم شرعی” در حکم شرعی لغو:
گذشت که آدمیان بر سه گروه کلی انسانهای کامل و وارسته، مؤمنان متوسط و مردم عادی تقسیم میشوند و کردار آنان نیز به تبع این امر بر سه قسم است و هر کاری شایسته گروهی است و مجتهد در مقام فتوا باید به این امر توجه داشته باشد و مخاطب فتوا را لحاظ نماید. برای نمونه، تنها ماندن و تنها خوابیدن در خانه کراهت دارد اما چنین فتوایی به صورت کلی درست نیست؛ چرا که مخاطب آن افراد عادی هستند و آنان اگر تنها باشند به ترس میافتند و اعصاب آنان ضعیف میگردد یا به گناه آلوده میشوند اما برای اولیای الهی و افراد قوی و عاقل تنهایی نشان قوت اندیشه و قدرت روحی است و باید گفت: «علامة قوّة الفکر الوحدة» و تنهایی برای آنان مستحب مؤکد است چرا که تنهایی برای آنان نزول فیض و غیب الهی را در پی دارد و فرشتگان رحمت بر شخصی وارد میشوند که کثرتی نباشد و نامحرمانی در اطراف او نباشند.
ضرورت انسانشناسی در حکم شرعی لغو:
فقیه برای در دست داشتن مکانیسم درست فتوا نیازمند انسانشناسی دقیق است. هر موضوعی حکمی ویژه دارد و با تغییر موضوع، حکم نیز تغییر مییابد و انسانشناسی در شناخت موضوع هر حکمی، دخالت مستقیم دارد و ساختار روانی و فیزیکی مکلف، ارتباط مباشری با آن دارد. برای نمونه، فقیه به طور قهری باید خود اهل راه باشد تا بداند اگر سالک عارفی در شبانهروز بخشی از وقت خود را به تنهایی اختصاص ندهد، خیری به او نمیرسد و کسی که میخواهد به او نزدیک شود و خیری را نصیب او گرداند، مزاحمانی را نزد او میبیند که سبب حرمان او میشوند. سالک نیازمند خلوت است و وی باید خود را با همه هستی میزان کند و سهم خویش را از غیب دریابد. بر این اساس،البته این که میگوییم تنهایی برای برخی از افراد مستحب مؤکد است به اعتبار وجود دلیل شرعی بر آن است، وگرنه با نبود دلیل شرعی تنها میتوان از استحسان آن سخن گفت چرا که فقیه نمیتواند مشرع باشد و از حلال، حرام، استحباب یا کراهت چیزی از پیش خود و بدون پشتوانه دلیل شرعی سخن گوید؛ چرا که عقل با آن که تواناییها و توانمندیهای بسیار دارد و از موهبت نیروی پذیرش رسولان الهی علیهمالسلام و تصدیق آنان و سر ساییدن بر آستان آن حضرات علیهمالسلام برخوردار است اما چون نمیتواند بر همه اطراف یک مسأله و نیمه پنهان آن، آگاهی یابد و نیز تنها قدرت درک امور کلی را دارد و در فهم جزییات، چیره وهم و تخیل است، نمیتواند منبع مستقلی در فهم احکام جزیی شریعت به شمار رود و شمار مستقلات عقلی یا موردی ندارد و یا اندک است.
غرض این که انسانها گروههای متفاوتی دارند و به تبع و به پیرو تفاوت انسانها، احکام نیز گوناگون میشود. در مثالی دیگر، نماز شب بر معصوم علیهمالسلام که از سر عشق به عبادت میایستد واجب است، ولی چنین نیست که این وجوب برای همگان ثابت باشد؛ چرا که کثرت عبادت با نبود عشق، سبب دلزدگی میشود، از این رو با تغییر موضوع، حکم متفاوت میشود. حال در بحث لغو نیز همین حکایت جریان دارد و قرآن کریم برای افراد مختلف، حکمی متفاوت از لغو ارایه داده است.
لغو از دیدگاه قرآن کریم:
کلمه «اللغو» در قرآن کریم پنج بار، «لغوٌ» یک مرتبه، و «لغوا» سه بار و «لاغیة» یک بار آمده است که مجموع آن به ده مورد میرسد.
قرآن کریم درباره لغو میفرماید:
۱٫« لاَ یؤَاخِذُکمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیمَانِکمْ وَلَکنْ یؤَاخِذُکمْ بِمَا کسَبَتْ قُلُوبُکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ»(بقره / ۲۲۵).
ـ خداوند شما را به سبب سوگندهای لغو بازخواست نمیکند؛ ولی به آنچه در دل دارید پرسش میشوید. و خداوند بسیار بخشنده و بردبار است.
مخاطبان این آیه مردم عادی هستند وگرنه مؤمنان وارسته از لغو دوری میکنند و وصف آنان: «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»(مؤمنون / ۳) یا « وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما» است.
به چینش این آیه توجه بفرمایید: خداوند نخست از عدم بازخواست یاد میکند و میفرماید: « لاَ یؤَاخِذُکمُ» و سپس میفرماید: «یؤَاخِذُکمْ»، اما پیرو آن نیز هم « غَفُورٌ» را میآورد و هم « حَلِیمٌ» را. خداوند، نه چیزی را اهمال میکند و با «یؤاخذکم» تیغ تیز را نشان میدهد و نه در امور همگانی سختگیر است و شریعت خود را سهله و سمحه نشان میدهد و حتی در موردی که جلالی رفتار میکند، آن را با «غفور» و نیز «حلیم» همراه میسازد و در این موردِ اقتضایی، با توجه به آنچه شکل خواهد گرفت، عمل مینماید. این چینش در آیه زیر نیز وجود دارد.
۲٫« لاَ یؤَاخِذُکمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیمَانِکمْ وَلَکنْ یؤَاخِذُکمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الاْءَیمَانَ فَکفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاکینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکمْ أَوْ کسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یجِدْ فَصِیامُ ثَلاَثَةِ أَیامٍ ذَلِک کفَّارَةُ أَیمَانِکمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَیمَانَکمْ کذَلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمْ آَیاتِهِ لَعَلَّکمْ تشکرونَ»(مائده / ۸۹).
ـ خداوند به سوگندهای لغو و بیهوده که بر زبان دارید شما را مؤاخذه نخواهد نمود، بلکه بر قسمی که از روی عقیده قلبی یاد میکنید شما را مؤاخذه خواهد کرد. و کفاره آن قسم، طعام دادن ده فقیر است از آن طعامی که اهل خود را میخورانید یا ده فقیر را لباس بپوشانید یا بندهای را آزاد نمایید. هر کس توانایی آن را ندارد سه روز روزه بگیرد. این حکم کفاره قسمهایی است که یاد میکنید. باید سوگندهای خود را پاس دارید. خداوند بدین گونه آیات خویش را به آشکاری برای شما بیان میکند شاید شکر او را بجای آرید.
مخاطب آیه شریفه همان مردم عادی است و ضمیر «کم» بر آن دلالت دارد و نه اولیای الهی و مؤمنان به حق؛ چرا که ضمیر «کم» لسان عموم دارد و به مثابه «یا ایها الناس» است.
آیه پیشین با « وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ» پایان پذیرفت، ولی ظاهر این آیه چنین اسمای رحمتی را ندارد؛ در حالی که مفاد هر دو آیه یکسان است. باید گفت این کریمه نیز «غفور» را میرساند؛ بدین گونه که وقتی میفرماید کفاره سوگند را باید پرداخت، راههای مختلفی برای جبران و آمرزش قرار میدهد و در نهایت، برای ناتوانان، سه روز روزه را تعیین میکند و این امر، همان معنای غفور بودن خداوند است.
اما اسم «حلیم» در این آیه برخلاف آیه پیش نیامده است؛ چرا که در آن جا، از توحید و اصول دین سخن گفته میشد، ولی در این جا، از توحید بحثی به میان نمیآید و کردار آدمی را به میان میآورد و عمل بندگان چون با کاستی همراه است، غفران را میطلبد، ولی بیعملی یا بد عملی بندگان خداوند را به خشم نمیآورد و این باورها و اعتقادات کفرآور است که «حلیم» بودن خداوند را خواستار است و شرک است که غفرانپذیر نیست و میفرماید: « لاَ یغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ»؛ به این معنا که شرک هرچند بخشودنی نیست ولی خداوند در آن از حلیم بودن و بردباری و صبر خود سخن میگوید. آیه پیش به این اعتبار بسیار سنگینتر از آیه حاضر است؛ چرا که آن آیه، از اصول و کسب قلب سخن میگفت و این آیه از «ما عقدتم الأیمان» که اثر قلب است و نه خود قلب تعبیر میآورد.
۳٫« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خاشعونَ. وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»(مؤمنون / ۱ ـ ۳).
ـ همانا اهل ایمان رستگار گردیدند. آنان که در نماز همواره خشوع دارند، و آنان که از لغو دوری میجویند.
خطاب در این آیه، خطاب خاص و به مؤمنان وارسته و متوسط و نه عالی است و استفاده از ضمیر «هم» به جای «کم» که در آیه پیشین آمده بود، این نکته را میرساند.
این آیه به توصیف مؤمنان متوسط میپردازد و بدینگونه این امر را خاطرنشان میسازد که دین اسلام دینی فرمانی و فرمایشی نیست بلکه شریعتی توصیفی است که صلاح بندگان را ترسیم میکند.
فراز « وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» دلالت دارد که مؤمنان خود از لغو اعراض دارند و نه آن که خداوند آنان را به دوری از آن دستور داده باشد.
۴٫« وَالَّذِینَ لاَ یشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما»(فرقان / ۷۲).
ـ و کسانی که به باطل شهادت نمیدهند و چون بر لغوی گذر کنند، کریمانه از آن در گذرند.
برای یافت این معنا که مراد از «والذین» چه کسانی است باید آیات پیش از این کریمه را دید. این آیه به توصیف «عباد الرحمن» میپردازد که مؤمنان ویژه و عالی هستند، نه مؤمنان متوسط یا عموم مردم.
۵٫« الَّذِینَ آَتَینَاهُمُ الْکتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یؤْمِنُونَ. وَإِذَا یتْلَی عَلَیهِمْ قَالُوا آَمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا کنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ. أُولَئِک یؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَینِ بِمَا صَبَرُوا وَیدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ. وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکمْ أَعْمَالُکمْ سَلاَمٌ عَلَیکمْ لاَ نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ»(قصص / ۵۲ ـ ۵۵).
ـ آنان که ما پیش از این برایشان کتاب آسمانی فرستادیم، البته به این کتاب آسمانی(قرآن کریم) ایمان میآورند. و چون آیات ما بر آنان خوانده شود گویند به آن ایمان آوردیم که این قرآن به حق از جانب پروردگار ما نازل شده و ما پیش از این نیز تسلیم فرمان خدا بودیم. اینان را دو بار پاداش نیکو دهند؛ زیرا صبر و ثبات ورزیدند و بدی را به نیکی دفع میکنند و از آنچه روزی آنان کردیم انفاق میکنند و چون سخن لغوی بشنوند از آن اعراض کرده و گویند اعمال ما از ما و اعمال شما برای شماست، بروید سلامت باشید که ما هرگز مردم هرزهگوی نادان را نمیخواهیم.
مخاطب این آیات، اهل کتاب هستند. اهل کتابی که به قرآن کریم نیز ایمان آوردهاند و به حقانیت این کتاب آسمانی اعتراف و ایمان دارند. این گروه اجری مضاعف و دوگانه دارند: یکی به سبب صبر و بردباری و دیگری بهخاطر پاسخ خوب دادن به بدرفتاریهایی که به آنان میشود و نیز انفاق در راه حق. گروه یاد شده که خصوصیاتی ویژه دارند که ذکر آن گذشت چون سخن لغوی را میشنوند، از آن دوری میکنند و اعمال خود را از کرده اهل لغو بیگانه میدانند و به آنان توصیه رفتاری به سلامت دارند.
خطاب این آیه با توجه به چندگانگی تعامل بندگان با لغو و تحلیل گذشته، مؤمنان متوسط است و نه «عباد الرحمن»، چرا که از اعراض از لغو و پشت نمودن به آن و نیز تعیین مرز میان اینان و اهل لغو و احاله کرده هر کس به خود سخن میگوید. در ادامه که میفرماید: « سَلاَمٌ عَلَیکمْ»، این سلام برای بیاحترامی به اهل لغو و نوعی متل برای تحریک و برانگیختن اوست و با زبان بیزبانی او را نادان میداند.
لغو؛ ویژه ناسوت:
از آیات شریف زیر به دست می آید که لغو ویژه ی دنیاست.
« یتَنَازَعُونَ فِیهَا کأْسا لاَ لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ»( طور / ۲۳).
ـ بهشتیان چنان جام را از دست هم بر ربایند که گویی با هم درگیر هستند. در بهشت هیچ گونه لغو و بیهوده و نیز نزاعی نیست.
« لاَ یسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوا إِلاَّ سَلاَما وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکرَةً وَعَشِیا»(مریم / ۶۲).
ـ هرگز سخن لغوی در بهشت نشنوند مگر سلام، و هر صبح و شام به آنان رزق ویژه ایشان میرسد.
« لاَ یسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوا وَلاَ تَأْثِیما إِلاَّ قِیلاً سَلاَما سَلاَما»(واقعه / ۲۵ ـ ۲۶).
ـ در بهشت نه سخن لغو و بیهوده شنوند و نه سخنان گناه آلودی در آن وجود دارد؛ مگر سلام، سلام و تحیت.
« لاَ یسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوا وَلاَ کذَّابا»(نبأ/۳۵).
ـ هرگز سخن بیهوده و دروغ نشنوند.
۳۳ ـ « فِی جَنَّةٍ عَالِیةٍ. لاَ تَسْمَعُ فِیهَا لاَغِیةً»(غاشیه / ۱۰ ـ ۱۱).
ـ در بهشت بلند مرتبت مقام عالی یافتهاند، و در آن جا هیچ سخن زشت و بیهوده نشنوند.
سخن گفتن از بهشت عالی این نکته را میرساند که بهشتی دانی نیز وجود دارد که در آن خبرها و سخنانی است. مجموع چند آیه در وصف بهشت است و از زندگی در دنیا و تکلیف این جهانی سخن نمیگوید.
مؤاخذه از عقیده و کردار جِدّی، نه لغو و امور غیر جدی:
افراد عادی از آنچه مؤاخذه میشوند که قلب آنها آن را به دست آورده است، که همان امور جدی است، نه شوخیها و لغوها. خداوند متعال با مردم عادی، با گذشت بسیار مواجهه میشود و بسیاری از کردار آنان را نادیده میگیرد.
بر مؤمنان متوسط و عالی، پرداختن به برخی از لغوها حرام است، اما چنین تکلیفی را نمیتوان بر عموم مردم بار نمود و باید اهرمهای فشار بر آنان را که از دین نیست کاست؛ چرا که تأثیر عکس دارد. نباید انتظار داشت تمامی افراد جامعه همچون مؤمنان متوسط یا عالی و همانند قدیسان زندگی کنند و آنان که بخواهند فراتر از عموم مردم زندگی کنند و خود را بالا کشند، بسیار نادر و کمیاب هستند؛ زیرا نوع انسانها در اراده و توان، نیروی چندانی ندارند. لغو برای هر مرتبهای حکمی خاص دارد. خداوند از افراد عادی نسبت به لغوهای متعارف مؤاخذه ندارد و حکم خداوند در مورد لغوِ مردم عادی، جواز آن است. خداوند نمیخواهد به دست و پای مردم عادی زنجیر زند، بلکه بر اساس طبیعت آنان حکم میدهد. خداوند که خالق هستی است بهترین کسی است که تمامی نیازمندیهای پدیدهها را میداند؛ نیازهایی که در نهاد آدمی قرار داده شده است. در بحث حاضر نیز انسانها بر سه دسته سرشته شدهاند و از هر کدام، همان قدر که در توان و نهاد خویش دارند، در رابطه با لغو انتظار میرود. از عباد الرحمان مرور کریمانه از لغو و از متوسطان، اعراض از آن انتظار میرود؛ همانطور که مردمان عادی را جز انجام امور لغو انتظار دیگری نیست. این روش و بیان قرآن کریم، خود بهترین الگوی تربیتی است که همه باید آن را در خانه و اجتماع مورد نظر قرار دهند و از آن بهرهمند شوند.
رهبران جامعه نباید بر مردم عادی سخت بگیرند و نباید ترس را بر آنان چیره سازند؛ زیرا بسیاری از کارهای آنان از سر قصد نیست و جدیت و همتی در آن وجود ندارد و به گونه غیر مقصود، از آنان صادر میشود. بله، اموری مانند شرک، کفر، قتل و ایجاد فساد عمومی، جدی است و مصالحه و گذشتی را بر نمیتابد، اما امور لغوی مصالحهپذیر است و خداوند با گذشتی بسیار از آن چشم میپوشد. این اصلی بسیار مهم در تعامل اجتماعی است که باید در مواجه شدن با افراد، دید آیا کرداری که داشتهاند از روی عمد و به جد و مقصود بوده است، یا آنان قصدی نداشتهاند. البته اگر توهم دخالت ناشایست نکند و اندیشه به خطا نرود، تا بتواند غیر مقصود بودن بیشتر کردار مردمان را دریابد و آن را با بدبینی و سوء ظن، مقصود و جدّی نپندارد.
کسب قلبی و عقاید و باورهای درونی و باطنی افراد عادی قابل بازخواست است، ولی لغو برای آنان چنین نیست و نادیده انگاشته میشود. خداوند، نه چیزی را اهمال میکند و در موارد مهم مانند توحید، تیغ تیز خود را نشان میدهد و نه در امور همگانی و در مرحله عملِ افراد عادی و ضعیف که مقام اراده و قصد را ندارند، سختگیر است و شریعت خود را سهله و سمحه نشان میدهد. عمل بندگان چون با کاستی همراه است، غفران حق را میطلبد، ولی بیعملی یا بد عملی بندگان ضعیف که فاقد قصد و اراده میباشند، خداوند را به خشم نمیآورد.
روی گردانی مؤمنان متوسط از لغو:
در فراز شریف « وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» در توصیف حالات مؤمنان، حکمی تعیین نشده و خداوند نمیفرماید من امر کردم از لغو بپرهیزید بلکه مؤمنان خود از لغو اعراض دارند. بدیهی است اعراض از لغو امری برتر و فراتر از عمل ننمودن به آن در پی وارد شدن نهی از آن است.
مؤمنان متوسط، غیر از عموم مردم هستند و آنان به لغو نیاز دارند. با توجه به این تحلیل است که وظیفه اهل علم از مردم عادی سنگینتر میگردد و بسیاری از امور که برای مردم عادی جایز است، برای عالمان دینی و مؤمنان متوسط روا نیست، بلکه ناپسند است و آنان باید «لا تکونوا علینا شینا» را پاس بدارند تا نعوذ بالله مردم بر اولیای دین خرده نگیرند. اگر کردار عالمی مصداق «شِین» بودن شود، گناه کبیره دانسته میشود. به طور نمونه، چنانچه عالمی در حضور مردم یا در جلوی دوربین تلویزیون با گوش یا بینی خود بازی کند، گرچه این کار برای مردم عادی و برای همین فرد در شرایط عادی اشکال ندارد، ولی چون در چنین جایگاهی آبروی اولیای دین و حضرات معصومین علیهمالسلام در مخاطره است و این فرد با پوشیدن لباس روحانیت ادعای وراثت آنان را دارد، هر کاری که برخلاف روش انبیا علیهمالسلام باشد، برای وی اشکال دارد؛ بر خلاف مردم عادی که چنین ادعایی ندارند.
اگر خدای نخواسته عالمی دیده شود که سیگار میکشد یا تسبیح را چون زنجیری در دست لاتهای خیابان میچرخاند، وی باید توبیخ شود؛ چرا که تسبیح تنها برای ذکر خداست اما چنانچه فردی عادی زنجیر یا تسبیحی را بچرخاند یا سیگار بکشد، نمیتوان او را مورد توبیخ قرار داد. پس انسانها با تفاوت درجه و مقام، احکام متفاوتی دارند. عالم دینی باید چنان لطیف و شریف باشد که وقتی کسی به او مینگرد، انبیا و اولیای الهی علیهمالسلام را یادآور شود نه این که دیدن او آدمی را به تنفر بکشاند.
عدم آلودگی مؤمنان متوسط و عالی به لغو:
کمتر کسی است که جزو گروه مؤمنان متوسط یا عالی قرار گیرد و آنان کسانی هستند که قرآن کریم در مورد آنان میفرماید: «إِلاَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»؛ مگر آنان که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند. البته، این بیان نسبت به خوب و نیک بودن افراد استثناست. قرآن کریم به این معنا اشاره میکند و میفرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی». خداوند در این دو آیه در مقام بیان این حقیقت است که انسانهای معمولی نسبت به دو گروه دیگر در خسران و زیان هستند و از بهرههایی که آنان دارند، بینصیب میگردند.
بسیاری از امور که برای مردم عادی جایز است، برای مؤمنان متوسط و عالی روا نیست، بلکه ناپسند یا حرام است. انسانها با تفاوت درجه و مقام، احکام متفاوتی دارند. برای نمونه، آیه « وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» در مورد مؤمنان متوسط است، اما این وصف، پاکی آنان و آلوده نگردیدن آنان با گذر بر لغو را نمیرساند، ولی وصفی که برای مؤمنان عالی یا «عباد الرحمان» آمده است، میگوید آنان هنگام مرور بر لغو نیز به آن آلوده نمیشوند: «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما». اعراض از لغو با پشت کردن بر آن شکل میپذیرد، اما مرور بر آن، به پشت کردن بر لغو نیست، بلکه از کنار آن گذر کردن و آلوده نشدن به آن و نادیده انگاشتن آن است. عباد الرحمان از لغو تحریک نمیشوند و از آن تأثیر نمیپذیرند، بلکه آنان بر اهل لغو تأثیر میگذارند و آنان را به تذکر و یادآوری یاد خدا میرسانند و این مقامِ بسیار بالایی است که هر کسی را نه سزاست و نه در توان آن است.
تعامل بندگان عالی با اهل لغو:
عباد الرحمان برترین گروه بندگان هستند و بالاتر از آنان وجود ندارد؛ چرا که در نماز میگوییم: «أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، وأشهد أنّ محمّدا عبده ورسوله، اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد» که مقام بندگی برای حضرت خاتم محقق میشود.
عباد الرحمان از لغو تحریک نمیشوند و از آن تأثیر نمیپذیرند، بلکه آنان بر اهل لغو تأثیر میگذارند و آنان را به تذکر و یادآوری یاد خدا میرسانند و این مقام بسیار بالایی است که هر کسی را نه سزاست و نه در توان آن است.
لغو از نظرگاه روایات:
۱٫«عن أبی بصیر قال: قال أبو عبد اللّه علیهالسلام : الصیام لیس من الطعام والشراب، والإنسان ینبغی أن یحفظ لسانه من اللغو والباطل»(وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج ۷، ص ۱۱۷، ح ۶).
ـ امام صادق علیهالسلام میفرماید: روزه از خوراکی و نوشیدنی نیست، بلکه شایسته است انسان در ماه رمضان و غیر آن، زبان خویش را از لغو و باطل نگاه دارد.
مراد حضرت از «الانسان» انسانهای مؤمن است و نه عموم مردم؛ چرا که حدیث، ماه رمضان را لحاظ دارد که مشعر به علیت است. حضرت علیهالسلام ، مؤمنان را از لغو و باطل به صورت وجوبی پرهیز نمیدهد، بلکه چون آن حضرت، مردم را به نیکی میشناسد، وضعیت مؤمن را با «ینبغی» ترسیم مینماید. پس ما باید مراقب باشیم که از نزد خود و با تأثیرپذیری از سلیقه شخصی خویش فتوا ندهیم. ماه رمضان که در کلام حضرت از آن یاد شده است، به خاطر ضیافت الله بودن آن است. میان ماه رمضان و غیر آن تفاوت وجود دارد و باید حرمتها حفظ شود؛ همانگونه که میان مسجد و خیابان تفاوت است.
۲٫عن عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن سعید بن جناح، عن حمّاد، عن أبی أیوب الخرّاز قال: نزلنا بالمدینة فأتینا أبا عبد اللّه علیهالسلام فقال لنا: أین نزلتم؟ فقلنا: علی فلان صاحب القیان، فقال: کونوا کراما، فواللّه ما علمنا ما أراد به، وظننا أنّه یقول: تفضلوا علیه، فعدنا إلیه فقلنا: لا ندری ما أردت بقولک: کونوا کراما، فقال: أما سمعتم اللّه عزّ وجلّ یقول: « وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما»(الکافی، ج ۶، ص ۴۳۲).
ـ ما در مدینه فرود آمدیم و به محضر امام صادق علیهالسلام شرفیاب گردیدیم، و امام فرمودند: کجا مسکن گزیدهاید؟ عرض کردیم پیش فلانی که کنیزکان آوازهخوان دارد، امام فرمودند: کریمانه زندگی کنید، راوی گوید: من منظور آن حضرت را در نیافتم، و گمان نمودم آن حضرت میفرماید برای آنان هدیهای ببر، از این رو به محضر امام باز میگردد و حضرت میفرماید: آیا نشنیدهاید خداوند هشدار میدهد: «چون بر لغو گذر کنند کریمانه از آن درگذرند».
روایت یاد شده میرساند که نظر حضرت در مورد شخصی که یاران آن حضرت در منزل او جای گزیده بودند مساعد نبوده و وی دارای برنامههایی بوده است؛ از این رو میفرماید: «کونوا کراما» با کرامت زندگی کنید و در آنجا نمانید چون آن شخص اهل غنا بوده است. راوی میداند که منظور امام علیهالسلام از «کونوا کراما» چیست و نیز صاحب منزل او چگونه آدمی بوده و چه نوع غنایی داشته است؛ اما این مسأله برای ما روشن نیست.
حضرت به وی سفارش مینماید بزرگوار باشید، ولی آن شخص مراد حضرت را در نمییابد و گمان میبرد منظور حضرت آن است که با دست خالی به آن خانه نروید.
برداشت راوی فرهنگ خوبی است و شایسته است میهمان، بهخصوص کسی که میخواهد چند روز در جایی بماند، دست خالی و بدون تهیه هدیهای پیش میزبان نرود. اما وی که تردید داشته است، به نزد امام باز میگردد و میگوید مراد شما را در نیافتم و حضرت آیه شریفه را برای وی تلاوت مینماید. خواندن این آیه به وی یادآور میشود که میزبان وی، کنیزانی خوشگذران و فاسد دارد، و او را ـ که از موالیان و فرد نزدیک و آشنای امام است ـ با آنان چه کار. البته این معنا از روایت به صراحت دانسته نمیشود و معلوم نیست مشکل آنان چه بوده است، آیا اشکال از کنیزان بوده یا از کسب صاحبخانه و یا اجارهبها و مانند آن و نیز برخورد همراه با عطوفت امام با راوی چنین برداشتی را سخت میکند؟
تلاوت آیه نیز از صراحت مطلب میکاهد تا از غیبت میزبان پرهیز شود و حضرت تنها میفرماید: مگر قرآن نخواندهای: « وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما»؟
البته، نمیتوان گفت فروش کنیز یا اجاره دادن آن حرام است؛ زیرا بر پایه احادیث دیگر، این کار در حرام اقتضا دارد، نه علیت و غلبه استفاده از آن در حرام است که آن را حرام میسازد و از طرفی، مرام دین در امور اقتضایی، سختگیری بر مردم و مکلفان نیست، از این رو، حضرت علیهالسلام در روایات دیگر، به صرف اقتضای در حلال، حکم به حلیت آن میدهند.
ملاحظه این روایت با روایات دیگر که فروش زنان خواننده را جایز میداند و با توجه به عبارت «کونوا کراما» به دست میدهد که میزبان وی اهل لغو بوده است، ولی باید توجه داشت که حضرت نمیخواهد بفرماید کار وی حرام است؛ چرا که در این صورت، «مرّوا کراما» شأن نزولی نداشت و بهویژه آن که راوی منظور حضرت را در نیافت. به واقع حضرت نمیخواهد از کسی نام ببرد و کار میزبان نیز لغو بوده است و نه معصیت و گناه کبیره که گذشتن از آن نابهجاست؛ چرا که اگر فعل وی حرام بود، حضرت به واسطه غیرت دینی به راوی میفرمود کار حرام میکنی و به خانه ما نیز میآیی، اما حضرت، کار میزبان را در حد لغو ارزیابی میکند و به همین میزان، به وی هشدار میدهد.
لغو، باطلی کوچک است که ضرری در پی ندارد، از این رو باید کریمانه از آن درگذشت، اما اگر لغو حرام باشد، از کنار امور حرام نباید کریمانه گذر نمود، بلکه با وجود شرایط، امر به معروف و نهی از منکر ضرورت مییابد. با توجه به این توضیح، از روایت حاضر نمیتوان به حرمت خوانندگی و به ویژه خوانندگی زنان به صورت مطلق حکم داد.
در واقع، حضرت به آن شخص میفرماید شما که فرد شناخته شدهای هستی و همه میدانند که تو از موالیان ما به شمار میروی و مردم تو را به عنوان دوستدار ما که به منزل ما رفت و آمد دارد میشناسند، شایسته نیست در چنین مکانهایی که شاید برای خود بیت الغنایی واقع شده در منزل به شمار میرفته، وارد شوی و تو بزرگوارتر از آن هستی. به ویژه در این زمان که محدودیت است و همه یکدیگر را میشناسند و اگر مردم ببینند شخصی هم به خانه امام صادق علیهالسلام میرود و هم به خانه کسی که کنیزان خواننده دارد، آن را به امام منتسب میدارند.
این تحلیل در روایت زیر نیز جاری است:
۳۶ ـ عن جعفر بن محمّد علیهماالسلام أنّه بلغه قدوم قوم قدموا الکوفة فنزلوا فی دار مغنّ، فقال لهم: کیف فعلتم هذا؟ قالوا: ما وجدنا غیرها! یا بن رسول اللّه، وما علمنا إلاّ بعد أن نزلنا، فقال: أما إذا کان ذلک فکونوا کراما، فإنّ اللّه عزّ وجلّ یقول: « وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما»(دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۲۰۹).
ـ به امام صادق علیهالسلام خبر رسید گروهی از موالیان شما از کوفه آمدهاند و در منزل خوانندهای سکونت گزیدهاند، امام به آنان فرمود: چگونه چنین کردید، آنان گفتند: غیر از آن جا منزلی نیافتیم ای پسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و ما آن را بعد از آن دانستیم و از پیش، بر آن آگاهی نداشتیم، امام فرمود: آیا نمیشد بعد از آن، کریمانه باشید؟ خداوند میفرماید: «چون بر لغو گذر کنند از آن کریمانه در گذرند».
نکوهش افراط در لغوگرایی:
افرادی که تکاثرگرایی دارند و همواره میخواهند مال و اموال و املاک خویش را افزایش دهند و درآمدزایی بیش از پیش داشته باشند، دچار بیماری لغوگرایی افراطی هستند. توصیه به لزوم اقتصاد و میانهروی و نکوهش دنیاگرایی، برای مهار این بیماری است که در طبیعت آدمی ریخته شده است. البته همه لغوها بیماری نیست و همان طور که گفتیم افراط در لغوگرایی آسیب و بیماری است. کسی که چنان میخورد که معده وی از سنگینی به بادکنکی بزرگ تبدیل میشود و توان دفع آنچه را که خورده است، ندارد، در لذت خیالی غرق گردیده است. انسان عاقل میداند بدن وی در طول روز به حدود دو هزار کالری انرژی نیاز دارد و خوراک خود را برای تأمین این مقدار انرژی تنظیم میکند تا بدون دلیل از کارخانه درونی خویش کار نکشیده باشد و بدن خویش را گرفتار چربی، عوره، قند و پیری زودرس و هزاران بیماری دیگر ننماید؛ اما کسی که مبدء فعل او تخیل و شوق است، وقتی که میخورد، اندیشه تأمین کالری او را بر خوردن برانگیخته نمیسازد، بلکه او میخورد تا لذت برد، مانند کسی که از خراش دادن زخم خویش لذت میبرد.
نتیجهگیری بحث لغو:
لغو در طبیعت و نهاد انسانها نهفته است و آشکار ساختن آن برای این گروه نه تنها اشکالی ندارد، بلکه در نگاه به کثرت جمعیت انسانی، لازم است؛ همانگونه که در لهو نیز چنین است و ساختار و شاکله دنیا با «وَمَا هَذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ» چیده شده است.
وجود لغو در زندگی امری طبیعی است و با توجه به مرتبه کمال افراد، افزایش یا کاهش مییابد. اولیای الهی و شریعت بر آن نیستند تا چنین صفتی را به کلی از میان بردارند، بلکه میخواهند آن را با ملایمت و به نرمی و با رعایت تناسبها کاهش دهند، نه با امر به ترک کلی آن، که چنین چیزی با توجه به ساختار خلقتی انسانها و روانشناسی آنها عملی و کاربردی نیست و قرار نیست تمامی انسانها به نقطه کمال انسانی مانند مقام دوام ذکر و یاد خداوند برسند. فرد عادیای که اهل لغو باشد، به سبب لغو خود شایسته ورود به جهنم نمیشود، بلکه جهنم برای غافلان از خدا و گناهکاران و نیز ستمپیشگان به بندگان خدا و آنان که در جبهه باطل و دستگاه جور و ظلم، به عمد قرار میگیرند و حق را به انحراف میبرند و باطل را حقنما میسازند، میباشد، وگرنه خدا نه تنها لغو، بلکه برای بالاتر از آن نیز وعده بخشایش داده است، اما در این میان، باید بسیار مواظب و مراقب ارکان و محورهای مهم دینمداری بود و نگذاشت چنین پایههای اعتقادی سست شود و ریزش کند، اما در دیگر امور، خداوند از بسیاری از افعال بندگان عادی چشم میپوشد. بسیاری از تنفسها، خوردنها، شغلها، رفتنها و آمدنها لغو است و چهبسا که این کارها موجب کشته شدن افرادی نیز میشود. کسانی که قصد بیرون آمدن از منزل را دارند، ولی چنان خود را به کارهای لغو مشغول میسازند که به خاطر جبران زمانی که از دست دادهاند، سرعت خودروی خود را دو برابر معمول میگردانند و در نهایت، به تصادف و مرگ و میر انسانهای بیگناه میانجامند، نمونهای از آن هستند.
منابع:
۱٫منطق موسیقی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/واکاوی دانش موسیقی، موسیقیدرمانی، فلسفه هنر موسیقی و احکام غناخوانی و مغالطات آن/انتشارات صبح فردا، چاپ اول: ۱۳۹۳/شابک: ۶ ـ ۰۹ ـ ۹۶۵۱۳ ـ ۹۶۴ ـ ۹۷۸٫
۲٫فقه غنا و موسیقی/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ غنا و موسیقی از دیدگاه قرآن کریم و روایات تفسیری و بررسی حکم باطل، لغو و لهـو/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳/ شابک دوره: ۰ – ۱۹ – ۶۴۳۵ – ۶۰۰ – ۹۷۸
۳٫دانش زندگی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳٫
جستارهای وابسته:
باطل، حلال، حرام، صوت، موسیقی، غنا، طَرَب، حزن، سرور، ترجیع، تهییج، تجوید، نغمه، لهو، لعب