لَعِب

معناشناسی لَعِب:

لعب از لعاب است. لُعبه، لعاب، لعب همه از یک باب است. لعاب آبی است که از دهان کودک به هنگام خواب خارج می‌شود. بازی نیز لیز است و از این جهت به بازی «لعب» گفته می شود. کودک وقتی به بازی مشغول می‌شود این چنین است و از او کار می‌ریزد.

مبدء صدور لَعب و بازی:

فاعل کردار می‌تواند مباشری، متوسط و بعید باشد. هر کاری نیز یک مبدء علمی دارد. علم شوق می‌آورد؛ ولی این شوق در انسان بیمار کور است. شوق باعث می‌شود که فرد به دنبال انجام آن کار رود. برای نمونه، کسی که تشنه است و آب می‌طلبد، علم به تشنگی، فاعل بعید، شوق، فاعل متوسط و آب خوردن فاعل مباشری است.

فاعل علمی داخل در حکمت نظری است و از آموزه‌های آن رهنمون می‌گیرد و فاعل شوقی از حکمت عملی شکل می‌پذیرد و فاعل علمی و شوقی است که ویژه انسان است و فاعل مباشری میان انسان و حیوان مشترک است و فعل به لحاظ این دو فاعل است که به لغو، لعب و عبث وصف می‌شود. تفاوت فاعل بودن انسان که ارادی است با فاعل طبیعی در علم و شوق نهفته است وگرنه به لحاظ فاعل مباشری، میان انسان و طبیعت تفاوتی نیست و هر دو از این لحاظ مأمور و معذور هستند.

مبدء بعید فعل حق، فاعل علمی است که نفس الامر دارد و مطابق با آن است. چنین فعلی از بندگان بسیار اندک ظهور می‌یابد. پیش داشته‌های ما از علم بسیار اندکی برخوردار است و فراوانی از افعال انسانی – حتی خیرات و عبادات او – به خاطر فاعل شوقی، خیالی یا وهمی است و شمار فاعل‌های علمی محدود است و تنها اولیای الهی و مردانی ربانی هستند که کارهای خود را به اذن حضرت حق پدیدار می‌نمایند.

برخی از کارها حقی است و مبدء بعید آن علم است. علمی که با حقیقت و نفس الامر آن هماهنگ است. این نکته معیار ارزشیابی کردار آدمی است و عیار هر کس به مبدء علمی و فکری اوست و عمل ارزش ذاتی ندارد؛ چرا که عمل قالبی بیش نیست. تفاوت هزار رکعت نماز با دو رکعت نماز در ارزشیابی به اندازه آن نیست، بلکه باید دید از طرف کدام صاحب نفسی و با چه نیت و انگیزه‌ای اقامه می‌شود. با توجه به این معیار ارزشیابی انسان‌هاست که آدمیان بر سه گروه می‌باشند: عالی، متوسط و دانی. انسان‌های عالی کسانی هستند که کارهای حقی انجام می‌دهند و البته شمار بسیار اندکی از مردم چنین هستند. آنان کسانی هستند که می‌توانند زندگی، مرگ، حب و بغض خویش را وقف خدا نمایند.

اما گروه دوم و سوم، اندیشه علمی آنان را به حرکت و شوق نمی‌آورد، بلکه این خیال، وهم و گمان است که بر اندیشه آنان چیره است. گمان صورتی از یک معنای خیالی است و وهم آن معناست و خیال همان صورت است که شکل دارد و جزیی است مانند دوست داشتن فرزند که غیر از دوست داشتن کلی است و این صورت خیالی است که شوق آفرین است و بحث «مأمور معذور است» را پیش می‌آورد. هر یک از مبادی یاد شده در مقایسه با هم ترکیب‌های مختلفی می‌پذیرد که شمار آن به بیش از پنجاه قسم می‌رسد و کتاب‌های فلسفی از این بحث خالی است و روان‌شناسی یا عرفان است که چنین مسایلی را بر می‌رسد.

گاه مبدء انجام فعل خیال به تنهایی نیست و چیزی با آن ترکیب شده است مانند این که خیال گاه با طبیعت یا با عادت یا با بیماری همراه است و در همه این حالات، خیال، مبدء بعید است و مبدء متوسط آن نیز که شوق است، امری اشتدادی است و از شدت و ضعف برخوردار است.

مبدء بعید لعب، خیال است. چینش کار در آن، چنین است که فرد انجام کاری را اراده می‌کند و شوق در او ایجاد می‌شود و این کرده خوشایند اوست و می‌خواهد آن را پدیدار سازد. لعاب؛ آب دهان کودک است که به هنگام خواب، از گوشه دهان وی جاری می‌شود. کودک وقتی به بازی مشغول می‌شود این چنین است و از او کار می‌ریزد. او قوه‌ای تخیلی در اندیشه و شوق متراکمی در وجود دارد که تنها می‌خواهد لذت ببرد و از کرده خود خوشایندی داشته باشد و کرده‌ای که در چنین مرتبه‌ای پدیدار می‌شود «بازی» و «لعب» نام دارد. البته، خوشامدن غیر از شهوت است؛ چرا که خوشامدن از میل بوده و شهوت امری متمایز از میل است.

وقتی طفل آجرها را روی هم می‌چیند، برجی سی طبقه را که در نهاد خویش دارد، این گونه پیاده می‌کند. وی به گاه بزرگ‌سالی خویش نیز همین کار را ادامه می‌دهد. کودکی که همواره در این فکر است که دوست خود را بزند یا حیوانی را بکشد، وقتی که بزرگ شود، به سلاخی و قصابی رو می‌آورد و دوست دارد روزی ده‌ها گوسفند را سر ببرد و هر روز نیم کیلو گوشت کبابی را بخورد. چنین افرادی غرق در تخیل و شوق حاصل از آن هستند و در نهایت نیز مباشر انجام آن کار می‌شوند و ندای «المأمور معذور» سر می‌دهند.

تفاوت لعب با لغو و لهو:

لعب دارای وصف خوشایندی است اما لغو یعنی کار بی‌هدف و دور از فایده که خوشایندی در آن لحاظ نمی‌شود. تفاوت لعب با لغو در همین نکته است. در لعب اشتغال نیست و لعب، انسان را از وظیفه انسانی او باز نمی‌دارد، ولی در لهو اشتغال است و لهو سبب می‌شود انسان عاقل به نوعی از وظیفه خود باز ماند. بر این پایه، اگر آن‌چه لعب و لغو خوانده می‌شود، دامنه‌ای بیابد که منع از وظیفه کند، داخل در لهو می‌گردد.

موارد کاربرد واژه لعب در قرآن کریم:

واژه‌های «نلعب»، «یلعب»، «یلعبوا»، «یلعبون»، «لعب»، «لعبا» و «لاعبین» به ترتیب هر کدام یک بار، یک بار، دو بار، پنج بار، چهار بار و سه بار در قرآن کریم آمده است.

دیدگاه قرآن کریم نسبت به لعب:

در پژوهش واژگانی این لغت از دیدگاه قرآن کریم، آن‌چه مهم است چگونگی رویکرد این کتاب آسمانی به آن می‌باشد. آیا قرآن کریم لعب را نکوهش نموده است؟

در قرآن کریم، لعب به خودی خود امری مستحسن و نیکوست، برخلاف لغو؛ اما فرو رفتن در بازی و غرق شدن در آن؛ به این معنا که کسی در تمام شبانه‌روز یا در اندیشه بازی باشد و یا به بازی بپردازد، نکوهیده است. چنین اراده‌ای بسیار سست، ضعیف و میان تهی است.

بررسی موارد لعب در قرآن کریم:

۱٫« وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیقُولُنَّ إِنَّمَا کنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ»(توبه / ۶۵).

ـ اگر از آن‌ها (منافقان) بپرسی (که چرا به سخریه می‌گیرید) پاسخ دهند ما همواره به بازی می‌گذرانیم.

باید دقت داشت که منافقان در مقام دفاع از خود سخن می‌گویند و چنان‌چه بازی امری بسیار نکوهیده بود، آنان هرگز راضی نمی‌شدند از چنین وصفی برای خود استفاده کنند. هم‌چنین میان «نلعب» با «نَخُوضُ وَنَلْعَبُ» تفاوت بسیار است. فرو رفتن در بازی و غرق شدن در آن به این معناست که کسی در تمام شبانه‌روز یا در اندیشه بازی باشد و یا به بازی بپردازد. چنین اراده‌ای بسیار سست، ضعیف و میان تهی است. با آمدن «نَخُوضُ وَنَلْعَبُ» رنگ می‌بازد؛ چرا که نفس بازی و شادی امری شایسته است و آنان که روحیه‌ای شاد ندارند، مشکل روحی و روانی دارند؛ هرچند سالخورده و پیر باشند. بله شاد زیستن همیشگی و غفلت‌زا نیز بد و نفاق‌آور است و در غنا و موسیقی نیز این اشتغال دایمی به آن است که آسیب‌زا و نکوهیده است و سبب بروز مشکلات روحی و روانی می‌شود؛ همان‌طور که افراد بیگانه از این معانی نیز دچار همین مشکل هستند. در این آیه می‌فرماید: اگر از آنان بپرسی در پاسخ خواهند گفت: همانا ما در سرگرمی فرو می‌رویم و بازی می‌کنیم. حال، اگر «نخوض» برداشته شود و تنها به «نلعب» حصر توجه شود، مذمتی که آیه در مقام بیان آن است، به دست نمی‌آید. این امر در دو آیه بعد نیز وجود دارد.

۲٫« فَذَرْهُمْ یخُوضُوا وَیلْعَبُوا حَتَّی یلاَقُوا یوْمَهُمُ الَّذِی یوعَدُونَ»(زخرف / ۸۳).

ـ آنان را به حال خود رها کن تا در دنیای خویش فرو روند و بازی کنند تا روزی را که وعده داده شده بودند ببیند.

در این آیه شریفه «یخوضوا» با «یلعبوا» آمده است که اشتغال دایمی را می‌رساند وگرنه «یلعبوا» به تنهایی مذمتی ندارد.

۳٫« قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ»(انعام / ۹۱).

ـ بگو: فقط خدا، سپس آنان را رها ساز تا در فرو رفتن خود به بازی گرایند.

در این آیه نیز «خوض» در لعب است که نکوهش شده است و «یلعبون» به تنهایی مورد نظر نیست. همان‌گونه که گذشت لعب از لعاب است و لعاب آبی است که از دهان کودک به هنگام خواب خارج می‌شود. بازی نیز لیز است و باید مراقب بود تا به خوض و افراط نرسد؛ همان‌گونه که تفریط آن نیز زیان‌بار است.

اگر در این آیات، لعب بر خوض پیشی داشت، آن‌گاه می‌گفتیم لعب از مبادی مذموم است اما در همه این موارد، «خوض» بر آن مقدم شده است. «خوض» امری مذموم است و غفلت و دوری از خدا را سبب می‌شود، ولی چنان‌چه بازی‌ها به گونه‌ای باشد که تقرب بیاورد مستحسن است؛ چنان‌که در عنوان بازی کودکانه از آن سخن خواهیم گفت. آیات بعد نیز از افراط در بازی پرهیز می‌دهد.

۴٫« أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَی أَنْ یأْتِیهُمْ بَأْسُنَا ضُحًی وَهُمْ یلْعَبُونَ»(اعراف / ۹۸).

ـ آیا اهل شهرها از این که روزی خشم ما به سراغ آنان آید و آنان به بازی سرگرم باشند ایمن هستند؟

گروه یاد شده چنان سرگرم بازی بوده‌اند که پیش درآمدهای عذاب و نزدیک شدن آن را فهم نمی‌کرده‌اند.

۵٫« مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یلْعَبُونَ»(انبیاء / ۲).

ـ هیچ ذکر و پندی از ناحیه پروردگارشان نیامد جز این که آن را شنیدند؛ در حالی که به بازی مشغول بودند.

این آیه نیز کثرت بازی و غفلت آنان را می‌رساند و آن را تقبیح می‌کند.

بازی شکاکانه:

«بَلْ هُمْ فِی شَک یلْعَبُونَ»(دخان / ۹).

ـ بلکه آنان که در شک‌اند بازی می‌کنند.

بازی اهل دنیا معلول شک است و بازی آنان در انکار خدا و حقیقت مقام گرفته است. بازی این گروه صرف بازی از آن جهت که بازی است نیست، بلکه آنان با انکار حق به بازی می‌پرداختند.

برای روشن شدن بازی که با نوعی شک و انکار و بلکه لجاجت همراه است می‌توان به برخی از جوانان مثال زد. در خیابان‌های برخی محله‌ها گاه جوانانی دیده می‌شوند که از فضای انقلاب دور شده‌اند و آنان سگی را در بغل دارند و چنان‌چه یکی از روحانیان را ببینند به وی می‌گویند: حاج آقا من سگ‌بازی می‌کنم به این معنا که لج‌بازی می‌کنم. در گذشته، برخی از جوانان سگ داشتند، ولی لجاجت نمی‌کردند، اما برخی جوانان امروز از باب انکار و لج‌بازی چنین بازی‌هایی را پیشه می‌کنند. جوانانی که باید روحانی را هم‌چون پدر خویش ملجأ و مأوایی برای خود بدانند؛ به‌ویژه آن که جامعه ایران جامعه‌ای جوان است. هم‌چون کشور ژاپن که روزی جوان بود و امروز پیر به شمار می‌رود. ولی آن‌چه که جوانان دیروز در توان داشته‌اند، انجام داده‌اند، از همین رو توانسته‌اند بسیاری از قله‌ها را فتح کنند. ما نیز باید از این نیروی نهفته جوانان امروز، برای اعتلای کشور اسلامی خویش و فتح بلندترین قله‌های فیروزی و کمال بیش‌ترین استفاده را ببریم و چنین نباشد که این نیرو در لجاجت با نیروهای ایمانی هزینه شود و هرز رود.

کریمه یاد شده با دیدی روان‌شناسی می‌فرماید برخی شک خود را با بازی ظاهر می‌سازند.

بازی کودکانه:

«أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدا یرْتَعْ وَیلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُون»(یوسف / ۱۲).

ـ برادران یوسف به پدر عرض داشتند: یوسف را برای فردا با ما همراه کن تا با خوشی و فذاخی بخورد و بیاشامد و بازی کند و البته ما او را نگاهبان هستیم.

برادران با آن که پیشنهاد بازی یوسف که پیامبری معصوم است را به یعقوب علیه‌السلام دادند، وی که از پیامبران بزرگ الهی است نگفت چرا به یوسف که فردی معصوم است، نسبت بازی می‌دهید.

البته، بازی به کودک اختصاص دارد و مقتضای کودکی حضرت یوسف علیه‌السلام است که بازی کند، اما اطفارهای کودکانه برای بزرگ‌سالان مناسب نیست. این آیه بازی را برای کودکی چون حضرت یوسف علیه‌السلام از زبان برادران وی و با تأیید حضرت یعقوب علیه‌السلام ، نیکویی و حسن می‌داند و برادران خواهان آن می‌شوند که یوسف علیه‌السلام را برای بازی و تفریح بیرون برند.

از مشکلات کنونی مردم جهان کوچکی منازل مسکونی و تجمع و تراکم جمعیت در محیط‌های کوچک است که موجب بروز مشکلات روانی برای افراد گردیده است؛ چرا که آنان در اطراف خود تنها دیوارهایی بلند را می‌بینند. دیوارهایی که بسته بودن را تداعی می‌کند و تأثیر روانی بدی بر جای می‌گذارد. در این آیه اگرچه نیت برادران خالی از غرض سوء نیست، امر لازم و مناسبی را بهانه قرار می‌دهند و آن لزوم بیرون شدن حضرت یوسف علیه‌السلام و تفریح نمودن وی در صحراست.

چنین نیست که آیه شریفه از مذموم نبودن درخواست برادران ساکت باشد، بلکه آن را امری مستحسن و عقلایی می‌شمرد. نطاق کلام نیز عاقلانه است؛ زیرا بازی بخشی از وجود بچه‌هاست و آنان که کودک خود را با «تکان نخور» و «بنشین» می‌نشانند و نمی‌گذارند تحرکی داشته باشد بسیار اشتباه می‌کنند. بله، بازی نباید به شیطنت تبدیل شود؛ زیرا شیطنت ایجاد مزاحمت برای اعضای خانه است.

یادآوری می‌شود ما در مقام بیان حکم شرعی لعب نیستیم و تنها حسن و قبح آن را بیان می‌کنیم. از این آیات الهی دریافت می‌شود در مواردی که «لعب» به تنهایی آمده است، بازی مذموم نیست و حتی در این آیه از حسن آن سخن گفته شد.

حوزه‌های علمیه باید بتوانند بازی‌هایی سالم را برای رده‌های مختلف سنی طراحی نمایند و چنین نباشد که بدون مداقه بر مدارک و متون شرعی، هرگونه تفریح و نقاشی و ساخت عروسک را حرام بدانند.

بازی کودکی و لهو بزرگی:

«فَوَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکذِّبِینَ الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یلْعَبُونَ»(طور / ۱۱ ـ ۱۲).

ـ امروز وای بر دروغ‌پردازان. کسانی که در فرو رفتن خویش به بازی سرگرم‌اند و همواره غافل هستند.

«وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ»(انعام / ۳۲).

ـ زندگی دنیا جز بازی و لهو نیست.

پیشی داشتن لعب بر لهو این نکته را می‌رساند که لعب در سال‌های ابتدایی و دوران کودکی و نوجوانی و لهو برای دوره بزرگ‌سالی انسان است و به عبارت دیگر، دوران کودکی لعب و دوران پدری یا مادری افراد، دوره لهو و اشتغال آنان است. لهو انسان را از چیزی باز می‌دارد، ولی لعب چنین معنایی را به صورت لزومی نمی‌رساند؛ چرا که لعب، اقتضای دوره کودکی است و کودکی که بچگی نمی‌کند، بیمار و نیازمند درمان است و باید به فکر درمان آن بود، در غیر این صورت، در بزرگسالی به مشکلات اخلاقی گرفتار می‌گردد.

بازی؛ خمیره ناسوت:

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الاْءَمْوَالِ وَالاْءَوْلاَدِ»(حدید / ۲۰).

ـ بدانید که زندگی دنیایی لعب، لهو و زینت و آرایش، تفاخر و خودستایی با یک‌دیگر و حرص افزودن مال و فرزندان است.

خداوند کریم دنیا را بر لعب و لهو و زینت به آفرینش رسانده و چنین ساختاری مذمت و عیب آن دانسته نمی‌شود. البته، لهو، لعب، زینت، تفاخر و دیگر صفاتی که برای دنیا آمده، همه در مقام بیان اقتضای دنیاست که چون به خوض تبدیل شود، از آن مذمت شده است و می‌تواند در برابر، سبب کمال نیز شود. از این رو، دنیا به خودی خود مذموم نیست و تنها اقتضای مذمت برای آن هست و تا این اقتضا فعلیت نیابد، کمال به شمار می‌آید.

بازی با دین:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکمْ هُزُوا وَلَعِبا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِنْ قَبْلِکمْ وَالْکفَّارَ أَوْلِیاءَ».(مائده / ۵۷)

ـ ای گروه گروندگان به ایمان، کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازی گرفته‌اند، آنانی که پیش از شما کتاب داده شده‌اند و هم‌چنین کافران را دوستدار و ولی خود برنگزینید.

متعلق بازی در این آیه شریفه دنیا نیست، بلکه دین است و دین را به بازی گرفتن غیر از نفس بازی است و آن‌چه که مورد نهی و مذمت قرار گرفته، بازی با آموزه‌های دینی است و خرده‌ای بر بازی از آن جهت که بازی است گرفته نمی‌شود.

بازی با شعایر دینی:

«وَإِذَا نَادَیتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوا وَلَعِبا»( مائده / ۵۸).

ـ چون شما را به نماز بانگ دهند و به آن خوانده شوید، آن را به سخریه و بازی می‌گیرند.

«لعب» در کنار «هزوا» آمده و متعلق آن نماز است و نماز و اعتقادات و باورها و ارزش‌های دینی را به بازی گرفتن، غیر از بازی و سرگرمی رایج است. قرآن کریم در هیچ موردی اصل بازی را مذمت نکرده است، بلکه در مواردی، آن را برای کودکان نیک می‌شمرد؛ هرچند آن کودک، فرزند پیامبر باشد، یا خود روزی به نبوت برانگیخته گردد.

تفاوت میان بازی و بازیگری:

«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لاَعِبِینَ»(انبیاء / ۱۶).

ـ آسمان، زمین و آن‌چه میان آن دو قرار دارد را به بازی نیافریده‌ایم.

خداوند در این آیه می‌فرماید ما آسمان و زمین را به لعب نیافریدیم. این در حالی است که در آیات پیش گذشت دنیا لعب و لهو است و باید دید میان این دو گزاره به ظاهر متناقض چگونه می‌توان جمع نمود. در پاسخ این اشکال باید گفت لعب امری ورای از لاعب است. برای مثال، خواننده به کسی می‌گویند که خوانندگی پیشه وی باشد، نه این که تنها چند بار بخواند. «لعب» اسم مصدر و امری مجرد است، ولی لاعبین اشتغال دایمی به بازی را می‌رساند و در حقیقت، لاعب همان کسی است که خوض در لعب و افراط در آن دارد و خداوند از آن منزه است.

نتیجه بحث از لعب در قرآن کریم:

بررسی این آیات به دست داد که لعب امری مذموم نیست و بازی و کامیابی از آن اشکال ندارد و گاه پسندیده است. بله، لعب‌هایی که خوضی و اشتغال دایمی می‌شود یا باورها و ارزش‌های دینی را به بازی و ریشخند می‌گیرد، نکوهش شده است و غیر از این موارد، دلیلی بر حرمت ندارد.

لعب از نظرگاه روایات:

۱٫«عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: دع ابنک یلعب سبع سنین، والزمه نفسک سبع سنین، فإن أفلح وإلاّ فإنّه من لا خیر فیه»(وسائل الشیعة، ج ۱۵، ص ۱۹۳، ح ۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: کودک خویش را تا هفت سالگی آزاد گذار تا بازی کند و هفت سال دیگر نیز مراقب او باش. چنان‌چه رستگار شد که سعادت برای اوست، وگرنه خیری در او نیست.

حضرت امام صادق علیه‌السلام هماهنگ با آموزه‌های قرآن کریم که بازی را برای کودک لازم می‌داند و نمونه‌ای از آن که در حکایت برادران یوسف می‌آید، می‌فرماید باید اجازه داد کودک تا هفت سالگی بازی کند تا خود را تخلیه نماید.

متأسفانه زندگی‌های امروزه به گونه‌ای شده است که کودک تا هفت سالگی نمی‌تواند بازی کند، از این رو انرژی نهفته شده درون خود را به گونه‌ای ناصواب در سنین بالاتر تخلیه می‌کند. توصیه حضرت در دوره دوم مراقبت از کودک است؛ چرا که شاکله و ساختار وجودی وی در این دوران شکل می‌گیرد و فلاح و رستگاری او در این زمان رقم می‌خورد. این روایت نیز بازی را امری نیکو می‌داند.

۲٫«السلام علی من کان یناغیه جبرئیل ویلاعبه میکائیل»(بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۲۳۶).

ـ سلام بر کسی که حضرت جبرائیل بر او لالایی می‌خواند و حضرت میکاییل با او بازی می‌کرد.

گرچه ما نمی‌دانیم بازی میکائیل با حضرت چگونه بوده است، اما در هر حال، این زیارت‌نامه از بازی این فرشته بزرگ الهی با امام حسین علیه‌السلام در زمان خردسالی دلالت دارد.

۳٫«عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: کان الحسین بن علی علیهماالسلام ذات یوم فی حجر النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله یلاعبه ویضاحکه، فقالت عائشة: یا رسول اللّه ما أشدّ إعجابک بهذا الصبی؟ فقال لها: ویلک، ویلک، وکیف لا أحبّه ولا أعجب به، وهو ثمرة فؤادی، وقرّة عینی»(امالی، شیخ طوسی، ص ۶۶۸).

ـ از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که فرمودند: روزی امام حسین در خانه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بود و حضرت با وی بازی می‌کرد و او را می‌خنداند. عایشه به حضرت عرض کرد: ای رسول خدا، چرا این قدر از این کودک به وجد و شگفت آمده‌ای؟ حضرت فرمود: وای بر تو، وای بر تو، چگونه او را دوست نداشته باشم و از او به شگفتی نیایم، در حالی که میوه دل و نور چشم من است.

بر اساس این روایت، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با امام حسین علیه‌السلام بازی می‌کند، می‌خندد و او را می‌خنداند و نباید گمان نمود صاحبان دین عبوس و قمطریر بوده‌اند.

۴٫«عن جابر عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: سألته عن علم العالم، فقال لی: یا جابر، إنّ فی الانبیاء والاوصیاء خمسة أرواح: روح القدس، وروح الایمان، وروح الحیاة، وروح القوّة، وروح الشهوة، فبروح القدس یا جابر عرفوا ما تحت العرش إلی ما تحت الثری، ثمّ قال: یا جابر، إنّ هذه الأربعة أرواح یصیبها الحدثان إلاّ روح القدس فانّها لا تلهو ولا تلعب»(کافی، ج ۱، ص ۲۷۲).

ـ جابر از امام باقر علیه‌السلام در مورد دانش و میزان آگاهی عالم پرسش نمود و حضرت فرمود: ای جابر، همانا در انبیا و اوصیا پنج روح است: روح القدس، روح الایمان، روح الحیاة، روح القوّه و روح الشهوة. ای جابر، آنان با روح القدس از زیر عرش تا به زیر زمین را آگاه می‌شوند و سپس حضرت فرمود: ای جابر، برای چهار روح دو حدث اتفاق می‌افتد، جز برای روح القدس که لهو و لعب ندارد.

در این بیان اگرچه از روح القدس نفی لهو و لعب می‌شود، ولی به طور اطلاقی نمی‌توان گفت این وصف کمال دانسته می‌شود؛ زیرا بازی برای انسان که دارای مقام جمعی است کمال است، ولی روح القدس فاقد این مقام جمعی است و از سوی دیگر چون روح القدس دارای مقام عالی است این وصف برای ایشان کمال است.

نکته‌ای که باید توجه داشت این که آیا روح القدس بالاتر است یا میکائیل که با امام حسین علیه‌السلام بازی می‌کند و اگر روح القدس به امام حسین علیه‌السلام برسد، آیا دیگر بازی نمی‌کند یا چنین نیست؟ باید گفت وقتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با حضرت بازی می‌کند و حضرت نیز همه هستی را به بازی گرفته است، دیگر روح القدس جایی ندارد. متأسفانه، بخشی از انکارهای به ظاهر عالمانه در رابطه با بازی و سرگرمی و لهو و لغو به خاطر وجود بیماری‌های روحی و روانی است. البته این بیماری‌ها همان‌گونه که گذشت معلول فشارهای مضاعفی است که حاکمان جور بر عالمان و جامعه ایمانی روا می‌داشتند.

۵٫«سألت أبا عبداللّه علیه‌السلام عن شهادة من یلعب بالحمّام، قال: لا بأس إذا کان لا یعرف بفسق الحدیث»(وسائل الشیعة، ج ۱۸، ص ۲۹۱، ح ۶).

ـ از امام صادق علیه‌السلام در مورد شهادت فرد کبوترباز پرسش شد، ایشان در پاسخ فرمودند: اگر به فسق (دروغ‌گویی در سخن گفتن) شناخته نشود (و همراه کبوتر بازی وی معصیتی نیست) اشکالی ندارد.

آن حضرت علیه‌السلام در این بیان می‌فرماید برای شهادت کافی است که شاهد به فسق شناخته نشود و نه آن که عدالت وی احراز و اثبات گردد و کبوتربازی به خودی خود فسق نمی‌آورد. کبوتربازی چنان‌چه همراه با گناهی هم‌چون آزار همسایه و انداختن سنگ به خانه دیگری یا آزار دیگران باشد، فسق‌آور است و شاهد را از عدالت خارج می‌سازد. ما این روایت را در بحث قمار و در جلد هشتم کتاب، مورد بحث قرار می‌دهیم.

باید توجه داشت که این حکم، مربوط به زمان‌های گذشته است که ابتلای عمومی داشت و گاه مستحب بوده است که شخص در خانه پرنده داشته باشد، ولی اکنون این گونه نیست و نگاه‌داری هر گونه حیوان در خانه با بهداشت مخالفت دارد و موجب بیماری‌های گوناگون می‌شود؛ خواه مرغ و جوجه و کبوتر باشد یا گاو و شتر. حتی نباید مورچه یا سوسکی نیز در خانه‌های امروزی باشد؛ به‌خصوص خانه عالم دینی که باید هم‌چون گلستان باشد. کسی که می‌خواهد با این حیوانات بازی کند، باید به جنگل یا باغ وحش رود. در گذشته، نگاه‌داری حیوان در خانه باعث برآورده شدن نیازهای غذایی؛ مانند: گوشت، شیر و تخم مرغ بود، از این رو نه تنها ایرادی نداشت بلکه مستحسن نیز دانسته می‌شد ولی در زمانه ما و با گسترش زندگی شهرنشینی چنین اقتضایی وجود ندارد و داشتن حیوانات برخلاف اصول بهداشتی است.

مهندسی طنز و بازی:

«عبد اللّه بن جعفر فی (قرب الأسناد) عن عبد اللّه بن الحسن، عن جدّه علی بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیهماالسلام قال: سألته عن رجل شهر إلی صاحبه بالرمح والسکین، فقال: إن کان یلعب، فلا بأس»(وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۱۸، ص: ۵۳۸، ح۴).

ـ از امام کاظم علیه‌السلام پرسیدند شخصی به رفیق خود سر نیزه و چاقو کشیده است و حضرت فرمود: اگر بازی و شوخی می‌کند، اشکال ندارد و چنان‌چه جدی باشد فسادانگیز است.

این روایت می‌رساند تفاوت شوخی و جدی بسیار ظریف است و در صورتی که کسی برای بازی، بر روی رفیق خود چاقو، نیزه و هفت تیر بکشد، اشکالی ندارد. البته، باید به میزان آمادگی کسی که بر او چاقو کشیده می‌شود نیز دقت نمود و بر کسی که قلب ضعیفی دارد و احتمال ترس یا سکته او می‌رود، چاقو نکشید و این شوخی برای او حکم جدی را دارد. ملاک شوخی و جدی آثاری است که در آن میان ایجاد می‌شود و بر این اساس، کسی نمی‌تواند دیگری را از پشت بام به پایین پرتاب نماید و بگوید شوخی کردم و قصدی از انداختن وی نداشتم. شوخی در صورتی اشکال ندارد که به مفسده‌ای نینجامد. جامعه‌ای که بتواند به این خوبی شوخی کند و هفت تیر و خنجر یا تیغ بکشد، ولی آسیبی به دیگری نرساند، افراد بسیار عاقلی دارد. حضرت علیه‌السلام می‌خواهد با این بیان عقل و خرد اجتماعی این شخص را بالا برد و چنین شوخی را بدون اشکال می‌داند. حضرت نمی‌فرماید عقل کسی که چنین شوخی می‌کند، اندک است؛ چرا که شاید این شوخی خطرناک به جدی تبدیل شود. باید راه و رسم شوخی نمودن را دانست، در غیر این صورت، شوخی جدی و خطرناک می‌شود. شوخی نیز نیاز به آموزش دارد و متولیان دستگاه‌های فرهنگی باید در این زمینه فرهنگ‌سازی نمایند.

کامیابی و ملاعبه با همسر:

«عن علی بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیهماالسلام قال: سألته عن الرجل یلعب مع المرأة ویقبّلها فیخرج منه المنی فما علیه؟ قال: إذا جاءت الشهوة ودفع وفتر لخروجه فعلیه الغسل، وإن کان إنّما هو شیء لم یجد له فترةً ولا شهوةً فلا بأس»(وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۴۷۷، ح ۱).

ـ علی بن جعفر گوید شخصی از امام کاظم علیه‌السلام در رابطه با مردی پرسید که با همسر خویش بازی می‌کند و او را می‌بوسد و منی (آبی) از او بیرون می‌آید، آیا بر او اشکالی است؟ امام فرمود اگر آبی که از او بیرون می‌آید با شهوت و جستن باشد و بدن وی سست شود باید غسل نماید و چنان‌چه صرف آبِ بازی باشد که نه سستی بدن را در پی دارد و نه از روی شهوت است اشکالی بر او نیست.

روایت حاضر، ملاعبه و بازی با همسر را بدون اشکال می‌داند. دین اسلام با کامیابی هیچ فردی مخالف نیست و نداشتن کامیابی بداخلاقی و فقر اندیشه و مال را در پی دارد. آن‌چه اسلام با آن مخالف است، غفلت از حق و نیز قساوت دل است و در کامیابی و بازی با همسر هیچ یک از این دو معنا وجود ندارد. به لحاظ جامعه‌شناسی نیز درصد بالایی از انحرافات و بیماری‌ها در کشورهای اسلامی برای کاستی‌هاست، نه زیادی‌ها. جوانی که نزدیک به سی سال سن دارد و بر انجام ازدواج توانا نیست، باور این معنا که وی زیست سالمی دارد از سادگی است و چنان‌چه وی به معصیت نیز آلوده نشده باشد، دست‌کم به اختلالات روحی و روانی دچار آمده است.

ملاعبه در رابطه جنسی:

«محمّدبن علی بن الحسین قال: قال الصادق علیه‌السلام : إن أحدکم لیأتی أهله فتخرج من تحته، فلو أصابت زنجیا لتشبّثت به، فإذا أتی أحدکم أهله فلیکن بینهما ملاعبة (مداعبة)؛ فإنّه أطیب للأمر»(وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۱۴، ص: ۸۲، ح۳).

ـ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: اگر بدون مقدمه با همسر خود نزدیکی کنید و سپس او را رها نمایید، چنان‌چه وی برده‌ای زنگی و سیاه را ببیند به او می‌آویزد. پس چون بر همسر خویش داخل شوید، باید ملاعبه داشته باشید و با هم بازی نمایید.

این روایت بدون هیچ گونه پنهان‌کاری و به راحتی، آداب آمیزش با همسر را توضیح می‌دهد و بازی را امری لازم برای زن و شوهر می‌شمرد.

کسانی که به هنگام نزدیکی ملاعبه نداشته باشند و کار خود را خیلی سریع انجام می‌دهند، منی از بدن مرد ریزش می‌کند و به پوکی استخوان دچار می‌شود و عروق وی گشاد می‌شود و مشکلات روانی پیدا می‌کند و زن نیز با آسیب‌های جدی روبه‌رو می‌شود. وقتی کسی می‌خواهد منی را از بدن خویش خارج سازد، نخست باید آن را مانند انار فشرده سازد تا به‌راحتی آب آن بیرون آید، وگرنه همه آن اسراف می‌شود و ملاعبه بدن را برای ریزش منی بدون آن که آسیبی داشته باشد آماده می‌سازد و انزال به بدن و روان زیان نمی‌رساند، ولی وقتی مواقعه کامل نباشد، مانند این است که چیزی به زور از بدن یا روح کسی جدا شود و پاره گردد.

بسیاری از بیماری‌های روحی و روانی که در جامعه ما وجود دارد به خاطر رعایت نکردن همین امر است؛ چرا که ملاعبه آنان متناسب نیست. روایات درباره نهی از این گونه مواقعه بسیار وارد شده و چنین هم‌خوابی را به رفتار خروس تشبیه نموده است؛ چرا که زیان بسیاری دارد، ولی متأسفانه از این روایات، استفاده نمی‌شود. بسیاری از رعشه‌ها، وسواس‌ها، مشکلات اعصاب و عروق برای همین امر است. کوتاهی عمر، بیماری‌های قلبی و بسیاری دیگر از بیماری‌ها، معلول رعایت نکردن همین امر است.

نتیجه بحث از لعب در روایات:

بررسی روایات باب لعب هماهنگ با آیات قرآن کریم نشان می‌دهد که لعب تا زمانی که غفلت نیاورد، اشکال ندارد. لعب هم‌چون لعاب ـ که آب دهان است ـ در زندگی افراد لازم است، تا زندگی به خشکی و جمود نیفتد و تازه و زنده باشد. در میان نوابغ و بزرگان از عالمان دینی، کسانی که به خشکی و جمود گرایش داشته‌اند، اندک بوده‌اند و بیش‌تر آنان، جامع در دانش و نابغه زمان به شمار می‌رفتند و افزون بر این، لعاب نیز داشته‌اند و از لعاب وجود غفلت نمی‌ورزیدند. گویند علامه حلی رحمه‌الله به وقت اجتهاد، با گنجشک بازی می‌کرده است. البته وی نوجوانی بیش نبوده است، اما چنین عالمانی همواره لعاب زندگی را حفظ می‌نموده‌اند.

شریعت اسلام با کامیابی، لعاب و لذت مخالفتی ندارد، اما از گناه و معصیت و نیز از غفلت، ظلم و ستم، تمسخر، اذیت نیز باید دوری جست. بازی‌ها با توجه به مراتب مختلف سن و جنسیت تفاوت دارد.

هم‌چنین شریعت در برخی موارد با ذکر علت، از پاره‌ای بازی‌ها منع نموده است. نمونه این گفته، منع صید برای خوش‌گذرانی است تا جان حیوانات محفوظ بماند. وقتی صید برای خوراک لازم نباشد، چرا شکار گردد. البته، هر جا که نیاز باشد، شکار هیچ اشکالی ندارد؛ ولی هرجا قصد بازی و خوش‌گذرانی باشد، شرع اجازه نمی‌دهد جان یک حیوان بی‌گناه گرفته شود. این کار برای نمونه، غیر از فوتبال است و نمی‌توان این دو را باهم مقایسه کرد. کسی که به شهر دیگری می‌رود تا در مسابقات فوتبال شرکت کند، کار وی لهو نیست و نمی‌توان سفر او را سفر حرام دانست. متأسفانه، ارزش بحث از چنین تفریحات سالمی جای خود را در فقه‌پژوهی باز نکرده است و به پیروی از آن، بسیاری از مؤمنان از پرداختن به تفریحات سالم و نیز ورزش‌ها و سرگرمی‌های مورد تأیید شرع باز مانده‌اند؛ در حالی که دست‌کم، بازی‌های ورزشی برای آنان و فرزندانشان لازم می‌باشد.

دیدگاه فقیهان در حکم لعب:

مرحوم شیخ به نقل از صاحب ریاض رحمه‌الله می‌آورد که هر بازی که نصی بر جواز آن نرسیده باشد، حرام است. از این فقیه بزرگوار باید پرسید چرا ورزش‌ها و بازی‌های غیر منصوص حرام باشد؟ مگر ادله عام، اباحه هر چیزی را ثابت نکرده است و مگر اصل اولی در لعب، حرمت است یا دلیل خاصی بر آن رسیده است. این سخنان چیزی جز ادعای بدون دلیل نیست، از این رو مرحوم شیخ تنها به نقل این کلمات بسنده می‌کند و خود هم‌چنان از وارد شدن به این معرکه پرهیز می‌نماید، چرا که بزرگان زیادی را پشت ماجرای قبیح و مذموم می‌بیند.

شایان ذکر است ما تحلیل مفصلی را از این آیات و روایت ارایه داده‌ایم و با گروه‌بندی انسان‌ها، حکم هریک را نسبت به لهو و لغو و لعب متفاوت دانستیم که نیازی به دوباره‌گویی از آن نیست اما این بزرگان و فقیهان از این تقسیم و تفاوت احکام با تفاوت مرتبه غفلت نموده‌اند.

پیش از این گذشت که نباید از سلیقه‌های شخصی عالمان دینی که عمری در انزوا بوده‌اند به عنوان آموزه‌های دینی یاد شود. لزوم تقیه برای عالمان و انزوای ناخواسته، روحیه شادی را از آنان گرفته بوده است. اگر بازی با همه گونه‌هایی که دارد قبیح باشد، حتی کردار امامان معصوم علیهم‌السلام نیز زیر سؤال می‌رود؛ چرا که روایات بسیاری داریم که آنان لعب و بازی داشته‌اند و نمونه‌هایی از آن در پیش آمد.

بسیاری از ادعاهای یاد شده در این فرازها دلیلی ندارد و فتوایی است بدون پشتوانه دلیل و سند معتبر.

ضرورت مهندسی بازی، سرگرمی‌ و شادمانی:

کامیابی و نشاط از عوامل دخیل در سلامت و سعادت است. کسانی که به هر دلیلی فرصت کامیابی را به دست نمی‌آورند، به اختلالات روحی و روانی مبتلا می‌گردند و انسان‌های حسرتی، عقده‌ای، روانی و سادیسمی می‌شوند که از مدار طبیعی انسانی خود بیرون می‌روند. بیش‌ترین سهم بیماری‌های روانی را انسان‌های عقده‌ای و افراد گرفتار به کمبودهای حسرت‌زا به دلیل نداشتن کامیابی‌های سالم و دوری از نشاط و سرزندگی دارند. همان‌طور که بیش‌ترین جنایات، دزدی‌ها و فسادهای اجتماعی معلول عقده‌های روانی و مبتلایان به حسرت‌های حاصل از کمبودهاست. بیش‌تر جرم‌ها، معلول فقر و گرسنگی نیست، بلکه فقر و گرسنگی هنگامی که در کسی ایجاد عقده کند، او را به ورطه مفاسد اجتماعی می‌کشاند، وگرنه انسانی که فقیر است، اما ایمان دارد و دچار عقده روانی و روحی نگردیده است، حتی اگر قطعه قطعه شود، دست به خلاف و جنایت نمی‌زند. فقر به صورت مستقیم نمی‌تواند کسی را منحرف کند، بلکه اگر بتواند کسی را نخست از درون ویران و عقده‌ای سازد، سپس خرابی او را به اجتماع سرایت می‌دهد. از این روست که در روایت می‌فرماید: «کاد أن یکون الفقر کفرا». توجه شود که در این روایت، از فعل مقاربه «کاد» استفاده شده که نهایت درایت در بیان است؛ چرا که «کاد» هم‌چون «صار» معنای صیرورت را می‌رساند. فقر، در ابتدا، فرد را عقده‌ای و روانی می‌گرداند و سپس این بیماری را به کفر یا دزدی و قتل تحویل می‌برد، وگرنه محال است که مؤمنی اسیر فقر شود و خویش را با آن، کافر یا قاتل گرداند. «فقر» علت تسبیبی این آسیب‌هاست، نه سبب مباشر.

کامیابی از عوامل عمده رفع عقده‌ها، حسرت‌ها و بیماری‌هاست و با این وجود، چگونه می‌توان گفت طرب و خوشامدی نفس که از موسیقی و رقص و کف زدن و صوت حاصل می‌شود، اشکال دارد. فتواهایی که مقتضیات طبیعی انسان‌ها را نادیده می‌گیرند و پیرایه‌ای را به احکام دین وارد می‌آوردند، بیماری‌های روانی را در سطح وسیعی از جامعه اسلامی ـ آن هم در جامعه عزیز مقلدان دین‌دار ـ پدید می‌آورند و سبب می‌شود سالوس آن را فرا گیرد و «دو بدین چنگ و دو بدان چنگال و شیر غرانا» در محیط معصیت شود، ولی باز هم برخی مصلحت نفس خویش در این می‌بینند که بگویند بد است و مصلحت دین و نظرگاه آن رابر زمین می‌گذارند! مشکلات جامعه و جوانان را باید با کامیابی‌های حلال حل نمود، نه با امر به ریاضت و روزه به تنهایی؛ چرا که گاه حتی روزه‌گرفتن نیز زیان آفرین می‌شود و این که روایت می‌فرماید: «صوموا تصحّوا» در مقام بیان علت تامه آن نیست؛ زیرا روزه اقتضای صحت را داراست و از عوامل رفع بیماری‌هاست، اما یکی از این عوامل است و نه همه آن. گاه روزه‌داری زیان‌آور می‌شود و سلامت روحی و روانی فرد را به خطر می‌اندازد؛ همان‌طور که ریاضت نیز در برخی از مواضع فساد آفرین است. جامعه اسلامی باید به جای گسترش سالوس بازی و ریاکاری و وارد آوردن اتهام‌های ناروا، موانع کامیابی را برطرف سازد و آن را به صورت مشروع و سالم در جامعه گسترش دهد.

منابع:

۱٫منطق موسیقی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/واکاوی دانش موسیقی، موسیقی‌درمانی، فلسفه هنر موسیقی و احکام غناخوانی و مغالطات آن/انتشارات صبح فردا، چاپ اول: ۱۳۹۳/شابک: ۶ ـ ۰۹ ـ ۹۶۵۱۳ ـ ۹۶۴ ـ ۹۷۸٫

۲٫فقه غنا و موسیقی/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ غنا و موسیقی از دیدگاه قرآن کریم و روایات تفسیری و بررسی حکم باطل، لغو و لهـو/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳/ شابک دوره: ۰ – ۱۹ – ۶۴۳۵ – ۶۰۰ – ۹۷۸

۳٫دانش زندگی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳٫

جستارهای وابسته:

باطل، حلال، حرام، صوت، موسیقی، غنا، طَرَب، حزن، سرور، ترجیع، تهییج، تجوید، نغمه، لهو، لغو

مطالب مرتبط