معناشناسی قیامت:
قیامت یکی از اسمای عالم آخرت و از «قام، یقوم، قیاما» و «قیامة» به معنای برخاستن است که حکایت از ظهور کامل میکند. «تا»ی آن برای «دفعه» و «مره» میباشد که دلالت بر وقوع دفعی مشخصّی دارد.
واژه قیامت در قرآن کریم:
این اسم در حدود هفتاد بار در قرآن کریم آمده که همگی توأم با یوم میباشد و یوم، خود مظهر وضوح و ظهور کامل و آشکاری است. گذشته از آن که اسمای دیگر عالم آخرت؛ مانند: «یوم الدّین»، «یوم الفصل»، «یوم الآخرة»، «یوم البعث»، «یوم تبلی السرائر»، «یوم الخلود»، «یوم التّلاق»، «یوم الحق»، «یوم التّغابن»، و «یوم الجمع» و دیگر اسما و عناوین و اوصاف عالم آخرت بیانگر این وضوح و آشکاری است.
قیام با «تا»ی دفعی و ترکیبی از این دو، و یوم که مظهر روشنایی و آشکاری است، موقعیت خاصی را از جهت وضوح دارد و قرآن کریم با بیان تحقّق و وضوح، آن را مصرّانه دنبال میکند و جای هیچ شبهه و توهّمی را باقی نمیگذارد. گذشته از آن که کمتر موضوعی در قرآن کریم در این مرتبه از اهمیت میباشد؛ بهطوری که در حدود بیش از هزار وهفتصد آیه که در حدود یک سوم از تمام قرآن کریم است، به معاد و قیامت ویژگی دارد.
در میان کتابهای آسمانی، قرآن کریم تنها کتابی است که دربارهٔ عالم آخرت به طور گسترده سخن گفته و تحت عناوین بسیار و موضوعات مختلف و برداشتهای زیبا و مهمِ کمی و کیفی، موضوع آخرت را تبیین نموده است؛ بهطوری که بیش از آن امکان بیان آن به لسان اهل دنیا ممکن نمیباشد؛ جز آن که کسی طالب رؤیت و وصول تام آن باشد.
آخرت، حیات و شعور:
از آیات بسیار متعدد و فراوان قرآن کریم بخوبی به دست میآید که دنیای کنونی و نظام کیوانی موجود که سراسر حیات و شعور میباشد، به عالم آخرت و سرای جاوید میانجامد.
موجودات عالم آخرت و تمام آن سرای جاوید به آن حد از شعور و ادراک کامل میرسند که دیگر حجاب و ابهامی ندارند و موجودات عالم برین از چنان حیات و شعور کاملی برخوردار میشوند که کمترین آن مخلوقات الهی همپای برترین موجودات این سویی میباشند؛ بهطوری که زمین بعد از مقام تبدیل و هنگام مقام «زلزال» وحی و ابناء خواهد داشت و تمام استعداد پنهانی خود را آشکار خواهد ساخت.
ما در اینجا برای استناد کامل و اهمیت موضوع به آیاتی از قرآن کریم اشاره مینماییم:
«و ما هذه الحیوة الدنیا إلاّ لهو و لعب و أنّ الدار الآخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون»عنکبوت / ۶۴٫
قرآن کریم این دنیای فانی را بازی و سرگردانی میداند و عالم آخرت را سراسر حیات معرفی نموده و در این مقام تخاطب سخن خود را اندیشمندان عنوان کرده است و جاهل و غافل را مخاطب خاصّی خود قرار نمیدهد.
این آیه از محکمات این عنوان و کبرای کلّی این موضوع میباشد که کل عالم آخرت را سراسر حیوان میداند.
قیامت و معاد:
معاد به این معناست که آدمی باید در عالمی ورای عمل خویش، نتایج نهایی کردار خوب و بد خود را ببیند و به این حقیقت برسد که هر عمل ثمری و هر کاری اثری خاص دارد و اهمال و ابطال و بیهدفی در نظام آفرینش وجود ندارد. میتوان برای این اصل، دلایل گوناگونی آورد که با توجه به مشارب مختلف فکری هر یک از جهت و طریقی این امر را اثبات میکند و در این مقام به برخی از این دلایل اشاره میشود.
یک. لزوم تعدد دار عمل و نتیجه:
دنیای آدمی دار تکلیف و عمل است و نمیتواند محل ثمر و نتیجه باشد و ظرف نتیجه باید با ظرف عمل متفاوت باشد و عمل و ثمر نمیتواند در یک عالم بگنجد.
چون محل عمل دنیاست و نمیشود نتیجه نیز در آن باشد و عمر دنیوی آدمی نمیتواند در ظرف عمل ثمر نهایی داشته باشد، عالم دیگری باید باشد تا جزای کردار خوب و بد را دریابد که در لسان شرع و دین از آن عالم با عنوان عالم آخرت تعبیر آمده است.
دو. امتناع اعدام:
هیچ موجود زندهای نابود و معدوم نمیشود و چون دنیای مادی و عمر دنیوی ما با مردن پایان میپذیرد و شخص جهان ماده باقی نمیماند و فنای صوری دارد، پایان آن نمیتواند با عدم جهان و انسان برابر باشد و بقای هستی نیازمند صورت خاصّی جهت دوام و بقا میباشد که عنوان استمرار و طول حیات جهان و انسان را دارا باشد که به آن، عالم آخرت و حیات برین گفته میشود و هستی به آن سرا منتهی میگردد.
اگر گفته شود: مرگ انسان با مرگ جهان برابر نمیباشد و جهان بدون وجود انسان نیز باقی میماند و ملازمهای میان این دو امر نیست، در پاسخ باید گفت: آنچه مسلم است و برای کسی مورد شبهه نیست این است که مرگ و مردن انسان محقق خواهد شد و با مرگ انسان عالم آخرت اثبات میگردد؛ زیرا بدون وجود جهانی دیگر، سیر وجودی حیات انسان ممکن نمیباشد و هنگامی که دنیا توان کشیدن چنین باری را ندارد، باید عالم آخرتی باشد و داعیهٔ عالم سومی نیز در بشر وجود ندارد؛ زیرا وجود آن غرض و حکمتی ندارد و بدون فرض دوم، سومی نیز وجود ندارد و عالم سوم همان عالم دوم است که عالم آخرت میباشد.
گذشته از این امر باید گفت: دگرگونی و فنای جهان کیوانی و استهلاک نهایی و صوری آن از مباحث مسلّم دینی، علمی و فلسفی است و هنگامی که پایان آن نمیتواند با عدم محض همراه باشد، باید عالم دیگری باشد که در طول این عالم قرار میگیرد و هستی در آن سیر وجودی میکند که به آن عالم آخرت گفته میشود.
سه. زمینهٔ غایی و فاعلی:
سیر و حرکت وجودی آدمی اگر از ماده به ماده و از نطفه به خاک و مرگ و مردن باشد، با نبود سیر برابر خواهد بود، گذشته از آن که نابودی نمیتواند علّت نهایی حرکت و سیر آدمی یا هر موجود دیگری باشد؛ زیرا چنین نبودی با نبودن علّت برابر است و نبودن علّت فاعلی با نبود فعل یکسان میباشد، در حالی که وجود سیر، حرکت، فعل، عالم و جهان از بدیهیات اندیشهٔ بشری میباشد. پس وجود فعل، علت وجود فاعلی و علت فاعلی، خود مثبت علّت غایی است و علت غایی نمیتواند در دنیا که دار مرگ و فناست تحقق پذیرد. پس تنها عالم آخرت است که سیر وجودی موجودات و در رأس آن، انسان را تأمین میکند.
این دلایل از عهدهٔ اثبات معاد روحانی نیز بر میآید؛ زیرا اساس همهٔ حرکتها در موجودات و بهخصوص آدمی حقیقت روح اوست که امری باقی میباشد و جسم و ماده، لحاظ مستقل ندارد و آدمی چیزی جز حقیقت روحی که همراه جسم است نمیباشد.
مراحل پنجگانهٔ وجودی:
باید دانست که سیر وجودی هر کس دارای مراحل پنجگانه است:
نخست، دنیایی که در آن به سر میبرد و در آن سرگرم ادامهٔ زندگی میباشد را مورد اندیشه قرار دهد؛ آن هم با همهٔ موارد و مزایایی که در خور انسان متعالی است.
دوم، از دوران رشد و تکوین خود در رحم مادر یاد نماید و آن را باریکبینانه بررسی کند و چگونگی این مرحله از حیات را برای خود یا دیگر موجودات در نظر گیرد و ریزهکاریهای لطیف آن را در نظر آورد.
این دو مرحله بهطور کلی برای همه روشن و محسوس است و اثبات آن به دلیل نیازی ندارد؛ اگرچه دقایق و لطایف آن هر یک دلیلی بر دعاوی فراوان دیگر است.
سوم، عالم و جهان سوم را باید دوران قبل از نطفه و ماده و جنین دانست. آیا دنیای انسان از هنگام بسته شدن نطفه شروع میشود و گذشتهای برای آدمیان وجود نداشته یا پیش از آن هم آدم و یا هر موجود دیگری دارای عالم و یا عوالم دیگر بوده است؟ مدرک و اثبات این عالم یا عوالم پیش از دنیای مادی دیگر، محسوس حواس و کار مادی نیست و باید با اندیشهٔ بلند و ژرف دین و شریعت آن را یافت و پی به بزرگی خود و خدای خود برد.
چهارم، عالم قیامت و روز بازپسین که در آن جهان، سرنوشت پایانی و همیشگی و بیزمان و مکان آدم و هر موجود دیگری روشن میگردد.
جهان و مرحلهٔ پنجم عالم برزخ است که پس از پایان عمر دنیا و پیش از قیامت کبراست و این عالم تا روز قیامت کبرا پس از دنیا برای همه برقرار میباشد که به طور مثال باید گفت: این عالم، عالم انتظار و دورهٔ اعتزال میباشد تا وقتی که هنگامهٔ کل فرا رسد.
این حال و هوای هر فرد معتقد به اسلام و قرآن میباشد و اثبات آن به وسیلهٔ عقل کار سختی است.
قیامت صغرا:
جهان پس از مرگ تا روز قیامت کبرا ادامه دارد و در جهان برزخ- که قیامت صغرا نام دارد- اگرچه آدمی تکلیفی ندارد، استکمال و رشد و فضل و مغفرت پروردگار وجود دارد و بعضی از کاستیهای مؤمنان از جانب خود یا اهل دنیا برطرف میشود که باعث کسب بعضی کمالات میگردد و روایات نیز مؤید آن میباشد. در جهان برزخ، مؤمنان راحت و دیگر انسانها تا روز حساب در گرفتاری عذاب به سر میبرند که جزییات و چگونگی این جهان را مانند اثبات اصل آن باید از بیان شرع مقدس به دست آورد و عقل در آن توان تصور ندارد؛ با آن که آن را نفی نمیکند و برای اثبات آن جزییات راهی بجز شرع وجود ندارد؛ زیرا عقل، امکان آن را درک نمیکند تا به محال بودن آن رأی دهد؛ ولی شرع از اثبات آن خبر میدهد.
پس هرچند اثبات این جهان در توان ادراک و کشف عقل نیست، عقل با آن ناسازگاری ندارد و تنها دین و شریعت است که ما را از آن آگاه کرده است؛ زیرا مخالفت با چیزی، تنها پس از ادراک آن چیز ممکن است و عقل در اینجا مخالفت ندارد و تنها میگوید وجود این عالم محال نیست. از طرف دیگر شرع آن را اثبات نموده و بیان میدارد و میگوید من در اثبات آن دلیل دارم. در این مقام، بهطور خلاصه به چند دلیل شرعی اشاره میشود:
دلیل یکم:
«و لهم رزقهم فیها بکرة و عشیاً»؛
برای مؤمنان در جهان برزخ هر صبح و شام رزقشان آماده است. و مراد از «فیها» برزخ است؛ زیرا در بهشت، صبح و شامی وجود ندارد و قرآن کریم در توصیف بهشت میفرماید:
«لا یرون فیها شمساً و لا زمهریراً»
؛ در بهشت، خورشید و سرما نیست؛ پس مراد از این مقام (آیهٔ نخست) باید جهان برزخ باشد.
دلیل دوم:
«الذین تتوفَّهم الملائکة طیبین یقولون لهم عند الموت سلام علیکم ادخلوا الجنّة بما کنتم تعملون»؛
این بهشتی که بیدرنگ پس از مرگ آمده، به حتم برزخ است؛ زیرا سلام فرشتگان به هنگام مرگ است و این بهشت پس از حساب نمیباشد؛ زیرا سلام ملایکه بر بهشت، پس از حساب، درست نیست؛ پس منظور از آن برزخ میباشد.
همچنین روایت شریف:
«إنّ القبر إمّا روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النیران»؛
قبر یا باغی از باغهای بهشت است و یا حفرهای از حفرات دوزخ و
«من مات فقد قامت قیامته»
و همچنین روایات معراج بر آن دلالت دارد و شواهدی دیگر نیز موجود است که عالمان به وسیلهٔ آن برزخ را اثبات میکنند و بیش از این توضیحی لازم نیست.
قیامت کبرا:
عقل و علم وجود کلی قیامت را اثبات میکند، با این بیان که جزا در راستای عمل است و در عرض آن قرار ندارد و آدمی تا در دنیاست، مکلف است و جزا ممکن نیست و هنگامی جزا میسر است که تکلیف نباشد و ظرف وقوع این امر، قیامت میباشد.
موضوع قابل دقت این است که اگرچه عقل توان اثبات جهان قیامت را دارد و دلایل فراوانی برای اثبات اصل آن ارایه میدهد، جزییات و چگونگی مراحل آن برای عقل قابل ادراک نیست؛ زیرا درک جزیی در خور عقل نیست و وهم آدمی نیز توان کشف و پردهبرداری از جزییات نایافته را ندارد؛ پس تنها از جانب شرع میتوان آن مراحل و چگونگی آن را به دست آورد که در کتابهای مربوط به آن موجود است.
تعبّد شرعی:
تعبّد شرعی دلیل قطعی شرعی است و صادق مصدق از آن خبر داده و دروغ بودن آن محال است و شخص باایمان نمیتواند آن را دروغ بپندارد و امتناع عقلی آن نیز در خور عقل نیست؛ زیرا ما از چگونگی و ویژگیهای پنهانی آن آگاهی قطعی نداریم تا محال بودن آن را ادعا کنیم، اگرچه اثبات امکان آن نیز آن گونه که مییابیم دور از اشکال و ایراد نیست و مؤمن آن را با تعبّد و اعتماد بر شارع میپذیرد، اگرچه از درک خصوصیات آن ناتوان باشد.
خاطرنشان میگردد تعبد برای شخص بیایمان نیز ممکن است.
حیات دوباره مردگان:
آیات بسیاری بیانگر زنده شدن دوباره و برانگیخته شدن مردگان است که تمامی هماهنگی زندگی پس از دنیا با زندگی دنیایی را بیان میدارد.
«قالوا من بعثنا من مرقدنا»(۱).
چه کسی ما را از گورهایمان در میآورد و زنده میسازد که میرساند برانگیخته شدن آنان مانند گذشته است و در واقع همگونی آدمی در دنیا و آخرت است که کار را بر آنها مشکل کرده و شک آنها متوجّه همین امر بوده نه اصل معادی تأویلی به هر گونهای که باشد.
«إنّ اللّه یبعث من فی القبور»(۲).
زنده شدن کسانی که در گورهایشان هستند این امر را بیان میدارد که در واقع زندگی آخرتی مانند زندگی مادی در دنیاست.
«إن کنتم فی ریب من البعث فأنّا خلقناکم من تراب»(۳).
اگر شبههای در زندگی آخرتی دارید بدانید که ما شما را از خاک آفریدهایم.
۲ـ حج / ۷٫
۳ـ حج / ۵٫
همان گونه که تصور چگونگی آفرینش آدمی از خاک مشکل دارد، پذیرش همگونی آخرت با دنیا نیز چندان آسان نیست و تکوّن اوّلی و زندگی از خاک، خود دلیلی بر تحقق وجود جسمانی در آخرت میباشد.
«وقالوا أءذا کنّا عظاما ورفاتا أءنّا لمبعوثون خلقا جدیدا»(۱).
تردید آنها در این بوده که چگونه پس از فروپاشی و نابودی دنیایی، دوباره در آخرت زنده و تازه خواهند شد! همهٔ این مفاهیم، دلیل بر وحدت هویت آدمی در دنیا و آخرت است.
آیات مبارکهٔ سورهٔ مؤمنون نیز همین بیان را دنبال میکند و میفرماید: «أیعدکم أنّکم إذا متُّم وکنتم ترابا وعظاما أنَّکم مخرجون»(۲) که انکار اهل ستیز در جهت اثبات حضرت اله میباشد که آیا بهراستی هنگامی که آدمی مُرد و استخوان و خاک گردید دوباره زنده میشود و همین گونه از گورها در میآید؟
برخی از آیات بسیار دیگری که از بعث سخن میگوید چنین است:
«بعثناهم لنعلم أی الحزبین أحصی لما بعثوا أمدا»(۳).
«فأماته اللّه مأة عام ثمّ بعثه»(۴).
«یوم یبعثهم اللّه جمیعا فینبّئهم بما عملوا»(۵).
«والسلام علی یوم ولدت ویوم أموت ویوم أبعث حیا»(۶).
۱ـ اسراء / ۴۹٫
۲ـ مؤمنون / ۳۵٫
۳ـ پس از آن آنان را برانگیختیم تا معلوم گردانیم کدام یک از دو گروه مدت درنگ در آن غار را بهتر خواهد شمرد. کهف / ۱۲٫
۴ـ بقره / ۲۵۹٫
۵ـ مجادله / ۶٫
۶ـ مریم / ۳۲٫
«إن هی إلاّ حیاتنا الدنیا نموت ونحیی وما نحن بمبعوثین»(۱).
با وجود این همه دلیل، باید از هرگونه تأویل و توجیه و اندیشههای از پیشساخته دوری کرد و خود را گرفتار مشکلات ننمود.
«حتّی إذا جاء أحدهم الموت قال: ربَّ الرجعون، … ومن ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون»(۲).
منظور از آرزوی رجعت و برگشت، همان زندگی دنیایی پیشین میباشد و میرساند زندگی پس از مرگ با همهٔ تفاوتهای ضروری آن همگونی تمامی با زندگی دنیایی دارد و همگی شواهد، معانی و حکایتها درصدد بیان آن میباشد، چه داستان عزیر و اصحاب کهف و مرغان حضرت ابراهیم و چه حیات عیسوی یا حشر آخرتی و زندگی عالم قیامت.
«تلفح وجوههم النّار و هم فیها کالحون»(۳).
آتش، چهرههای آنها را چنان پخته و بریان میکند که گویی در آتش سوختهاند و با آن که در آتش و دوزخ میسوزند، هویت آنان محفوظ است و مشکلی در شناسایی و تشخیص هویت و موقعیت نوعی و فردی آنان وجود ندارد.
۱ـ مؤمنون / ۳۷٫
۲ـ آنگاه که مرگ هر یک فرا رسد، آگاه و نادم شده و گوید بارالها مرا باز گردان تا شاید به تدارک گذشته، عملی صالح به جای آرم … و از عقب آنان عالم برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند. مؤمنون / ۹۹٫
۳ـ مؤمنون / ۱۰۴٫
چگونه میشود این آیهٔ مبارکه را توجیه و تأویل نمود و بر مثال و تجرّد حمل کرد، ارتکاب چنین چیزی جز کجروی از راه قرآن مجید نخواهد بود. این آیه بهروشنی نشان میدهد که آتش، چهرههای آنها را بریان میکند و آنها را میسوزاند و بریانی و سوختگی چهره جز در ظرف مادی و جسم محقق نمیگردد و نمیشود بدون تحقق چهرهٔ مادی و جسم عنصری معنای درستی نسبت به آن داشت.
«ألم تکن آیاتی تتلی علیکم، فکنتم بها تکذّبون؟ قالوا: ربّنا، غلبت شقوتنا وکنّا قوما ضالّین. ربّنا، أخرجنا منها، فإن عُدنا فإنّا ظالمون. قالوا: اخسئوا فیها، ولا تکلّمون»(۱).
در این آیات، مناظرهٔ اهل آتش و دوزخ با پروردگار مطرح است و به آنها گفته میشود: آیا آیات ما بر شما خوانده نشد و شما نبودید که تکذیب کردید؟ در پاسخ میگویند: خدایا، شقاوت بر ما چیره شد و ما مردمان ظالم و ستمگر بودیم، خدایا، ما را از دوزخ خارج کن و اگر دوباره چنین کردیم ستمگر خواهیم بود. حضرت اله در پاسخ میفرماید: «اخسئوا»، نهیبی که بر سگ زده میشود تا دور گردد، در این مقام بر آنها روا داشته میشود و میفرماید: با من سخن نگویید و به بیانی دیگر میشود معنا را چنین گفت که گم شوید و با من سخن نگویید.
همهٔ این گفتوگوها مادی بودن تخاطب و پرخاش و مکالمهٔ حضوری را میرساند که نشان از حالات مناسب با دنیا دارد.
«وإذ قتلتم نفسا فادارءتم فیها، فقلنا اضربوه ببعضها، کذلک یحیی اللّه الموتی، ویریکم آیاته»(۲).
۱ـ مؤمنون / ۱۰۵ ـ ۱۰۸٫
۲ـ به یاد آرید وقتی که نفسی را کشتید و یکدیگر را در موضوع آن متهم کرده و نزاع برانگیختید و خداوند رازی که پنهان میداشتید آشکار فرمود. پس دستور دادیم که پارهای از اعضای آن گاو را بر بدن کشته زنید تا ببینید که خداوند مردگان را زنده خواهد فرمود و قدرت خویش را به شما آشکار خواهد ساخت. بقره / ۷۲ ـ ۷۳٫
«ما أنزل اللّه من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها»(۱).
«ویحیی الأرض بعد موتها»(۲).
«فسقناه إلی بلد میت، فأحیینا به الأرض بعد موتها»(۳).
«وأحی الموتی بإذن اللّه»(۴).
«وضرب لنا مثلاً ونسی خلقه، قال من یحی العظام وهی رمیم، قل یحییها الذی أنشأها أوّل مرّة، وهو بکلّ خلق علیم»(۵).
زندگی ضد مرگ است اگر هر دو وجودی باشد، وگرنه قنیه و ملکه در برابر عدم ملکه است.
حی از اسمای حسنای الهی، صفت مشبه و از صفات ذاتی حق و از اسمای أمّ و أمّ الاسما میباشد و حیات تمامی موجودات، ظهوری از حیات حضرت حق تعالی است.
حیات دارای عوالم گوناگونی میباشد و شامل حیات انسانی، حیوانی و نباتی تا دیگر گونههای حقیقی و اعتباری آن؛ مانند: حیات اجتماعی، دینی و ایمانی میشود. برای نمونه، آیهٔ زیر از حیات زمین سخن میگوید: «واللّه أنزل من السماء ماءً فأحیا به الأرض بعد موتها»(۶)، چنان که میفرماید: «وتری الأرض هامدة، فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزّت وربّت وأنبتت من کلّ زوج بهیج»(۷)؛ و حرکت و جنبش و حیات زمین را مطرح میکند.
۱ـ بقره / ۱۶۴٫
۲ـ روم / ۱۹٫
۳ـ و آن ابر را به شهر و دیار موات براندیم و به بارانش زمین را زنده گردانیم. فاطر / ۹٫
۴ـ آل عمران / ۴۹٫
۵ـ و برای ما مثلی جاهلانه زد که گفت این استخوانهای پوسیده را چه کسی زنده میکند؟ بگو آن خدایی آن را زنده میکند که بار نخست به آن زندگی بخشیده، و او به هر آفرینشی داناست. یس / ۷۸٫
۶ـ نحل / ۶۵٫
«هامدة» به معنای خاموش شدن، مردن و خشک شدن میباشد؛ یعنی زمین را مرده میبینید و هنگامی که ابر بر آن نازل میشود زمین حرکت میکند و زنده میشود و خیزش مییابد و «ربت» به این معناست که رشد میکند و بالا میآید «وأنبتت من کلّ زوج بهیج» روییده شدن گیاهان گوناگون را میرساند.
حیات زمین مانند حیات گیاهان یک حقیقت است و این زمین است که میمیرد و همین زمین است که زنده میگردد.
«ان اللّه خالق الحبَّ والنوی، یخرج الحی من المیت، ومخرج المیت من الحی»(۱).
«ویحیی الأرض بعد موتها، فکذلک تخرجون»(۲).
۱ـ حج / ۵٫
۲ـ خداست شکافندهٔ دانه در درون زمین و زنده را از مرده و مرده را از زنده پدید آورد. انعام/ ۹۵٫
حیات آدمی در قیامت:
با ظهور و پیدایش حیات و وجود آن، صفات و آثار حیات مانند جذب، دفع و تولید در همهٔ سطوح پدید میآید و نفس حیات، گرچه به چشم نمیآید، آثار و لوازم آن برای همه آشکار است و حقیقت حیات از رازهای الهی و اسرار آفرینش است و وصول حضوری آن جز در اولیای الهی یافت نمیگردد.
در این آیهٔ مبارکه، حیات آدمی در قیامت را مانند حیات زمین بیان میدارد، بیآن که مشکلی در پیدایش آن پیش آید و پس از آن که حیات زمین و گیاهان را در فصول خاص خود دنبال مینماید، میفرماید:
۱ـ حج / ۵٫
۲ـ خداست شکافندهٔ دانه در درون زمین و زنده را از مرده و مرده را از زنده پدید آورد. انعام/ ۹۵٫
۳ـ روم / ۱۹٫
«فکذلک تخرجون»؛ همین گونه همهٔ شما از خاک خارج میشوید و زنده میگردید و از مرگ برزخی به حیات آخرتی میرسید.
«فقلنا اضربوه ببعضها»(۱).
آیهٔ مبارکه برای زنده شدن مقتولی که قاتل وی مورد اختلاف بود و هر یک خود را از آن دور میداشتند، میفرماید آن کشته را به جایی از تن آن گاو بزنید تا ببینید که حق چگونه قدرتنمایی میکند و باعث پیدایش زندگی در آن مرده میگردد.
«فقلنا اضرب بعصاک الحجر»(۲).
این آیه، دربارهٔ حضرت موسی میفرماید: «وإذا استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا»؛ برای پیدا کردن آب به حضرت موسی میفرماید: با عصایت به سنگ بزن، و هنگامی که چنین میکند، دوازده چشمهٔ گوناگون از آن نمایان میشود و عصا نیز به سنگ میخورد؛ نه به خاک، و نه تنها آب، بلکه دوازده چشمه با کیفیت ویژه و به اندازهٔ نیاز پدید میآید.
در اینجا حضرت موسی پیامبر مرسل است که با عصای خود چنین میکند، در حالی که در آنجا با دم گاوی چنین میشود.
تنها این حضرت موسی و عصایش نیست که معجزه میکند، بلکه در ظرف وجود و به چهرهٔ ظهور همگی مظاهر الهی و حتی گاوی حیات آفرین میگردد و کار عصای موسی را با موقعیتی برتر محقق میسازد.
چگونه عصایی از سنگ آب بیرون میآورد و چگونه تماس و برخورد
۱ـ بقره / ۷۳٫
۲ـ بقره / ۶۰٫
عضوی از گاو به عضو مردهای او را زنده میسازد و چگونه آب، زمین مرده را زنده میکند و چگونه زمین، گیاهان را میآفریند و گیاهان، آدمی و حیوان را بر سر پا نگاه میدارد و خلاصه چگونه زندگی در همهٔ مراتب و مراحل وجود تحقق مییابد.
این حقیقتی است که هر متفکری آن را درمییابد و میفهمد که حق تعالی چگونه در قیامت، مردگان را زنده میکند بیآن که محال و امتناعی در کار باشد یا کم و کاستی در هویت ناسوتی و آخرتی آن زندگییافتگان پیش آید.
از همهٔ این فرازها بهخوبی روشن میگردد که موضوع مرگ و زندگی در همهٔ موجودات و بهویژه زندگی آخرتی واحد و یکسان است و چنان که همین زمین مرده با همین محتوا زنده میشود، همین مردگان نیز در قیامت زنده میگردند بیآن که جانهای آنها و جسم و مادهٔ آنان از هم بگریزد و ریزش یا فروهشت داشته باشد، اگرچه شرایط ویژه در هر موقعیت حیاتی همراه آثار ویژهٔ خود یافت میگردد و این گونه است که حق تعالی مردگان را در قیامت زنده میکند، بیآن که چیزی از آنها کاستی یابد یا تغییر وجودی پیدا کند یا مشکلی بر سر راه زندگی دوبارهٔ آنان پیش آید که همگی نشانگر زندگی طبیعی دوباره برای آنان با همان کیفیت ناسوتی است؛ اگرچه در دولت آخرت پدیدار شود: «کذلک یحیی اللّه الموتی».
در آیهای دیگر، اهل کتاب، وجود آتش را برای خود ـ هرچند در مدّتی کوتاه ـ میپذیرند و در حتمیت آن خدشه نمیکنند و کوتاهی مدّت عذاب و آزار آن را انکار نمیکنند و در آن عنوان مَسّ آتش بر ایشان مسلم مینماید. آنان میگویند: «لن تمسّنا النار إلاّ أیاما معدودة»(۱).
در مَسّ، وصول حتمی است، اگرچه میشود با ادراک همراه نباشد، ولی در لمس لازم است ادراک وجود داشته باشد، هرچند وصول در آن شرط نیست. لامس طالب است، اگرچه ممکن است واصل نباشد و مس کننده واصل است، هرچند ممکن است مدرِک نباشد. مس میان دو جماد نیز محقق میشود، ولی در لمس هر دو یا یکی باید با ادراک همراه باشد. در لمس، آنچه به حس میرسد، میشود از مقولهٔ آزار و عذاب دردآور و یا از لذایذ ملایم و گوارا باشد یا آدمی نسبت به آن بیتفاوت باشد، ولی در مس آنچه به آدمی میرسد تنها از مقولهٔ عذاب و ناملایم است، چنان که قرآن مجید میفرماید: «إن یمسّکم قرح فقد مسّ القوم قرح مثله»(۱)؛ اگر شما را شکست و ناملایمتی در گرفت، به گروه کافران نیز چنین رسیده است، یا میفرماید: «یوم یسحبون فی النار علی وجوههم ذوقوا مسّ سقر»، که در اینجا وصول و ادراک عذاب همراه است و به همین خاطر است که در مواردی که از عذاب، شکنجه، جنون و دیوانگی سخن گفته میشود، از واژهٔ مس استفاده میگردد و نه لمس؛ مانند: «کالذی یتخبّطه الشیطان من المسّ»(۲)، «مسّتهم البأساء والضرّاء»(۳)، «مسّنی الضرّ»(۴)، «مسّنی الشیطان»(۵)، «ذوقوا مسّ سقر»(۶).
از این آیهٔ مبارکه و فرق میان مس و لمس به دست میآید که در آیهٔ «لن تمسّنا النار إلاّ أیاما معدودة»(۷) نوعی عذاب و آتش و وصول
۱ـ بقره / ۸۰٫
۲ـ آل عمران / ۱۴۰٫
۳ـ و شیطان او را با تماس خود دیوانه کرده است. بقره / ۲۷۵٫
۴ـ بقره / ۲۱۴٫
۵ـ أنبیاء / ۸۳٫
۶ـ ص / ۴۱٫
۷ـ عذاب دردناک جهنم را بچشید. قمر / ۴۸٫
۸ـ بقره / ۸۰٫
حتمی همراه است؛ اگرچه ادراک درستی از آن نداشته باشد و اهل کتاب همین کلام را که میگویند از آن ادراک درستی ندارد یا از هر گونه ادراکی نسبت به آن بیبهره میباشند و با حتمیت مادی و غیر ادراکی همراه است؛ در حالی که اگر واژهٔ لمس استعمال شده بود، گذشته از عذاب، ادراک مسلّمی را همراه داشت که زمینهٔ تجردی آن بیشتر دنبال میشد، ولی استفاده از لغت مس، زمینهٔ مادی بیشتری را تداعی میکند.
با توجّه به همهٔ این مطالب، وجود عذاب و آتش مادی بهخوبی ثابت میگردد بیآن که زمینهٔ تجردی در عذاب و آتش وجود داشته باشد، اگرچه همهٔ آن در نفوس آدمی محقق میگردد.
ظهور همگان در محضر حق تعالی:
«أینما تکونوا یأت بکم اللّه جمیعا، إنّ اللّه علی کلِّ شیء قدیر»(۱).
پیش از این فقره از یقین یاد میشود و میفرماید: «فلا تکوننّ من الممترین»(۲) مخاطب آیهٔ شریفه فراگیر است و همهٔ اهل معرفت را شامل میشود و میفرماید «لکلّ وجهة هو مولّیها»(۳) که همان چهرهٔ غایی سیر وجودی افراد را ترسیم مینماید؛ هرچند مصداق ویژهٔ آن قبله است و سپس میفرماید: «اینما تکونوا یأت بکم اللّه جمیعا». این آیه معانی چندی دارد، ولی معنایی که ظهور آیه، آن را مطرح میکند این است که هر کجا بوده باشید، قادر متعال شما را میآورد و بر این اساس در حشر و قیام اخروی نزد پروردگار عالمیان پس از مرگ ظهور دارد.
۱ـ بقره / ۱۴۸٫
۲ـ بقره / ۱۴۷٫
۳ـ بقره / ۱۴۸٫
اطلاق عنوانی با بیان «اینما» و ضمیر «کم» که هویت وجودی را روشن میکند بهخوبی میرساند که همهٔ آدمیان پس از مرگ و به روز حشر، همان گونه که هستند و با همهٔ هویت و موجودی انسانی خود از قبیل نفس و جسم و ماده محشور میگردند، چنان که میفرماید: قادر متعال بر هر امری اقتدار دارد و قدرت حق این امر را عملی میسازد.
آیهٔ مبارکه با عنوان «اینما» بیان میکند که هر کجا باشید و هر کجا بمیرید ـ در آب یا خشکی بر زمین یا آسمان ـ حضرت حق تعالی شما را و نه تنها شما را، بلکه شخص شما را میآورد: «یأت بکم اللّه»؛ خدا شما را میآورد، چگونه میشود چهرهٔ گویای این آیه نسبت به حضور فراگیر و تمام در قیامت با نفس و بدن و جسم و ماده را مورد خدشه قرار داد یا آن را توجیه و تأویل نمود و بر صورت مثالی و یا تجرّدی حمل نمود.
«أینما تکونوا یدرککم الموت»(۱).
۱ـ نساء / ۷۸٫
آیهٔ شریفه دربارهٔ مرگ آدمی میفرماید: هر کجا باشید، مرگ شما را در مییابد و قابض ارواح از یافتن و به چنگ گرفتن کسی ناتوان و عاجز نمیماند «ولو کنتم فی بروجٍ مشیدة»؛ اگرچه در خانههای استوار و قصرهای بلند و دژهای مستحکم باشید. از این آیه بهخوبی روشن میگردد که مرگ، حقیقتی وجودی است و نه امری عدمی و مرگ آدمی را فرا میگیرد، نه آن که انسان خود بمیرد. هرچند میتوان گفت: مرگ هم جهت مُظهری و هم جهت مَظهری دارد و جهت اوّل، فاعلیت آن میباشد که بر عهدهٔ قابض ارواح است که چهرهٔ وجودی دارد و جهت دوم، حیثیت قابلی است که در انسان است و ممکن است مرگ در آدمی به خاطر مانع یا پایان مقتضی باشد که در صورت دوم همان عمر طبیعی میباشد و میتواند جهت عدمی داشته باشد، چنان که از جهت مانع نیز میشود دارای جهت عدمی باشد، اگرچه امری طبیعی و بهخاطر پایان مقتضی نباشد و در هر صورت، تفاوتی در جهت قابض وجود ندارد.
معنای دو کریمهٔ یاد شده آن است که هر کجا باشید، مرگ شما را در مییابد و حق تعالی همین یافتهٔ قابض را که مرگ است در روز قیامت در چهرهٔ حیات آخرتی حاضر میسازد بی آن که دوگانگی را میان ظهور آخرتی با چهرهٔ دنیایی پیش آید و حق تعالی بر پیدایش همهٔ این امور، قادر و توانا میباشد.
بر این اساس، از این دو آیه بهخوبی روشن میگردد که حضور آخرتی کاملاً با درون مایهٔ دنیایی هماهنگ است و با آن که دولت آخرت حاکمیت خود را بهدنبال دارد ولی آدمی، خود را با آن هماهنگ میسازد و بدون آن که تغییر هویتی و یا کاستی در نفس و تن پیش آید، آدمی در قیامت محشور میگردد.
«لا یخفّف عنهم العذاب، ولا هم ینظرون»(۱).
عذاب کفار تخفیف و کاستی ندارد و عذاب، اعم از عذاب مادی و بدنی است، و تخفیف از صفات مادی است و اگر مجردی مانند نفس آدمی بخواهد در جهت عذاب تخفیفی ببیند، باید به نوعی به ماده تعلق داشته باشد.
۱ـ بقره / ۱۶۲٫
پس ظهور آیهٔ کریمه، حضور ماده را مطرح میکند؛ بهویژه آن که از واژهٔ نظر و رؤیت چنین چیزی برمیآید: «ولا هم ینظرون»؛ توجّهی به آنان نخواهد شد.
«وما هم بخارجین من النار»(۱)؛ آتش هرچند اعم از مادی است، بیرون رفتن آتش میتواند وصف مادی باشد؛ زیرا خروج یا عدم خروج در ماده حاصل میشود.
«ولا یکلّمهم اللّه یوم القیامة»(۲)؛ همهٔ صفات حضرت حق تعالی دور از ماهیت و ماده است و کلام حق تعالی، اگرچه از صفات ذات و متفاوت از قدرت است، ولی در هر صورت، ظهور کلام، چهرهٔ فعلی دارد و صفت فعلی حق را دارد و ممکن است حق در اظهار خود، چهرهٔ خلقی و تخاطب را ملاحظه نموده باشد، چنان که ظهور عمومی معنای کلام در زبان عرف این گونه میباشد.
«بئس المهاد»(۳).
«مهد»؛ آماده کردن و مصدر به معنای اسم مفعول؛ یعنی آماده شده است، و به همین خاطر به زمین و گهواره مهد میگویند و مهاد به همین معناست و با آن که معنای مفعولی و وصفی دارد، از لبّ و حقیقت آن، معنای مکان استفاده میشود که بهطور کلی معنای ماده و جسم را میرساند.
«اعلموا أنّکم ملاقوه وبشّر المؤمنین»(۴).
راه پرهیزکاری از حق را پیشهٔ خود کنید و بدانید که خدا را در روز حشر دیدار خواهید نمود.
۱ـ بقره / ۱۶۷٫
۲ـ بقره / ۱۷۴٫
۳ـ بقره / ۲۰۹٫
۴ـ بقره / ۲۲۳٫
منظور از دیدار در آخرت، ظهور کامل این جهان در همهٔ چهره و جهات و با نفس و ماده میباشد، چنان که از لفظ «لقا» نیز تجسّم حقیقی و طبیعی به دست میآید.
«لقا» در آیات دیگر با زمینههای تهدید و توبیخ همراه است که میفرماید: «فذرهم یخوضوا ویلعبوا حتّی یلاقوا یومهم الذی یوعدون»(۱)، «فذرهم حتّی یلاقوا یومهم الذی فیه یصعقون»(۲) که یوم، لقا و صعق همان بیهوشی در حضور حق تعالی است.
۱ـ زخرف / ۸۳٫
۲ـ طور / ۴۵٫
مرگ، برزخ و قیامت:
مرگ با برزخ تفاوت دارد. مرگ دنیایی غیر از دنیای برزخ است. در واقع، مرگ ابتدا و شروع برزخ و آخر و پایان دنیاست. وسط دنیا و برزخ، تابوتی است که انسان را به سمت خاک و گور میبرد و همان مرگ است. پایان برزخ و ابتدای قیامت نیز حد وسط برزخ و قیامت است.
اما قیامت دارای ساحتهای مختلفی است. اگر
فردی برای درک آخرت تلاش کند، ابتدا اعتماد، بعد یقین و سپس قیامت را مشاهده میکند. قیامت هر کس، خود اوست. وقتی دیدن قیامت امری عمومی شد و همهٔ انسانها به این درجه از تلاش رسیدند، قیامت صغرا که ظهور امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است فرا میرسد. چنانچه در زمان حضرت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) این تلاش به اشیا نیز سرایت کند و همهٔ اشیا خواستار دیدن و بوییدن قیامت خود شوند، زمان قیامت کبرا فرا میرسد و قیامت از این مسایل خبر میدهد.
در قیامت، قامت حق نمایان میشود و فرد میتواند قامت حق را رؤیت کند. هماکنون چون این قیامت برای فرد است و نه جمع، باعث ظهور امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) نمیشود. البته این امر منافاتی ندارد که کسی از زمان حاضر بیرون رود و قیامت کبرای خود را ببیند.
چگونگی قیامت::
بعد از سنجش کردار در ترازوی اعمال و گواه شاهدان و پایان محاکمه و حسابرسی، هر کسی متناسب با جزای کرداری که دارد در بهشت یا جهنم خود قرار میگیرد. اما اوصاف قیامت چگونه است؟ یکی از صفات برجستهٔ قیامت، رهایی و نبود اصطکاک میان هر چیزی است. در قیامت به قدری آزادی و رهایی وجود دارد که کسی با کسی برخورد نمیکند. این فاصلهها موجب تنهایی میشود. عدهای از این تنهایی رنج میبرند؛ چون به بدنهای خود و اصطکاک آن و اشیا عادت کردهاند و این عادت را میطلبند. در آنجا بهقدری وسعت و آزادی هست که ممکن است کسی دیگری را نبیند؛ هرچند اگر رفاقت داشته باشند، میتوانند به هم نزدیک شوند؛ ولی باز تماسی وجود ندارد. افزون بر اشیا ـ که بزرگترین شیء در آن عالم بدن ماست ـ اندیشهها و سخنها نیز با هم برخوردی ندارد و حتی رشتههای محبت قلبی نیز که ریزتر میشوند، هیچ ارتباطی به هم ندارد. پس همانطور که امواج همهٔ سیمهای ارتباطی آزاد و رهاست و هیچ طول موجی مانع از طول موج دیگر نمیشود، در آخرت نیز بدن مثل امواج بیسیم، آزاد و رهاست و هیچ بدنی با بدن یا چیز دیگری برخورد نمیکند و مانع آن نمیشود.
یکی دیگر از اوصاف قیامت، وجود کسب و کار فراوان در آن است. تحرکات در قیامت بسیار فراوان است و آن عالم، عالمی با آسایش، آرامش و سکون نیست.
قیامت عالمی وسیع همراه با ترافیک (با اصطکاک اشتباه گرفته نشود و منظور بیشماری محشوران است) بیشمار است که هیچ یک از انسانها در آن با هم برخوردی ندارند و هر برخوردی رو در رو و واضح است. ممکن است انسانی چهرههای بسیاری داشته باشد و با هر چهره تمام رخ ظاهر شود و با معشوق خود، رو در رو و آشکارا رو بهرو شود. انسان در آن عالم میتواند چنین وسعتی را به خود گیرد و هر عضوی از او صاحب صورتی تمام شود.
انسان؛ انواع چندگانه:
«تبدل اعمال» در فلسفه نیز مورد بحث قرار میگیرد و ریشه در این مسأله دارد که انسان نوع واحد نیست؛ هرچند صورتی واحد دارد. اگر بخواهیم انسان را تحت نوع کلی قرار دهیم، باید معنای بسیار گسترده و عامی برای ناطق فرض کنیم؛ بهطوری که هم شامل سعید شود و هم شقی، و با عقل، اندیشه، معرفت و ایمان در کنار شیطنت، خدعه و فریب معنای همگونی داشته باشد؛ در حالی که میان شیطنت و عقل نمیشود همگونی و مناسبت ایجاد نمود.
پس این فکر فلسفی که باور دارد انسان نوع واحد است چندان منطقی و مستدل نیست و باید گفت: اگرچه در ظاهر امر و چهرهٔ ناسوتی اینگونه است، در واقع، آدمی دارای انواع متفاوت و گوناگونی است که در پس این ظاهر، هر نوعی سیر وجودی خود را دنبال میکند؛ بدون آنکه چندان تغییر جهتی در مسیر خود داشته باشد.
اگرچه آدمی میتواند در کل، قابل انعطاف باشد، این انعطاف تحت شرایط خاصی به ندرت اتفاق میافتد. در کل، هر نوعی به تفاوت وجودی خود ظهور میکند؛ همانطور که بعد از دنیا و چهرهٔ ناسوتی هر یک تحت نوعیت واقعی خود قرار میگیرد و ظاهر میگردد و حشر همگان نیز به نوعیت واقعی است، نه چهره و صورت ناسوتی.
پس بیاناتی که در مورد حشر افراد وجود دارد که هر انسانی بهگونهای محشور میگردد، حکایت از انواع گوناگون انسان میکند و تنها صورت ناسوتی است که سیمای واحدی دارد و بعد از رفع این صورت، دیگر نوعیتها تحت دولت «واقع» ظاهر میشود.
بر این اساس، چه خوب است آدمی فریب ظواهر را نخورد و نسبت به خود و دیگران به اشتباه نیفتد و به گمان اینکه همه آدم و انسان هستند، غافل نگردد؛ زیرا همین امر ممکن است مانع و رهزن گردد تا آدمی از خود و دیگران ضرر ببیند.
شایسته است اهل سلوک و عرفان، ملاک را در زندگی خود «واقع» قرار دهند و تمسک به ظواهر را تنها در حد وظیفهٔ شرعی رعایت کنند و ترتب آثار امور را بر ملاقات واقعی بگذارند.
چه خوب است سالک پیش از سیر و سلوک، شناخت خوبی از خود داشته باشد و محیط اطراف خود را شناسایی کند تا بتواند نوعیتهای گوناگون را باور کند و نوعیت خود را به دست آورد تا رهزنهای راه، او را درگیر دگرگونی نسازند.
البته آدمی اگرچه دارای نوعیتهای متفاوتی است، همانطور که صورت ظاهر حکایت میکند، اینچنین نیست که این نوعیتها بهطور کلی بیگانه از یکدیگر باشند. ممکن است همین چهرهٔ صوری، پل محکم ارتباطی در میان تمامی این نوعیتها باشد.
بر این اساس میشود گفت ضمن اینکه راهی برای همگان در فعلیت و تحقق نسبت به تمامی انواع وجود دارد و هر نوعی میتواند انواع دیگر را تا حدی درک کند، میتوان گفت این انواع نسبت به درک درست و وصول تمام از یکدیگر بیگانهاند و تنها ادراک صوری از یکدیگر دارند و با آنکه داعیهٔ شناخت یکدیگر را در سر میپرورانند از هم بیگانهاند.
بعد از بیان تفاوتهای نوعی، این پرسش پیش میآید که تعداد انواع تا کجاست و انسان دارای چند نوع گوناگون است و آیا میشود انواع آدمی را شناسایی کرد؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: شناخت انواع درون آدمی چندان کار آسانی نیست و مشکل است کسی این امر را بهطور دقیق دنبال کند؛ ولی میشود از آثار عملی و خارجی افراد، جوامع گوناگون و تاریخ آدمی، نوعیتهای فراوانی را شناسایی کرد و تا حدودی کلیات این امر را دنبال نمود وگرنه بهطور کلی این کار چندان عملی نیست؛ زیرا ممکن است فردی نوعیتهای متعددی داشته باشد و همانطور که میشود از دو حیوان ناهمگون حیوان سومی تولید شود که مشابه آن دو نباشد یا ترکیبی از آن دو باشد، میشود فردی نیز خلق و خوی متعددی را در خود داشته باشد؛ حال خواه در مرتبهٔ استعداد باشد یا در مرتبهٔ فعلی آن.
حالات متفاوت آدمیان در قیامت:
بر اساس بحثی که در پیش گذشت و گفتیم انسان انواع چندگانهای دارد، این نتیجه را میشود گرفت که هر کسی در قیامت، صورتی و حالتی دارد؛ به این صورت که عدهای پیش از آنکه وارد آن عالم شوند میسوزند و نابود میشوند؛ مثل نطفهای که اگر در این عالم به زمین بریزد، رشد نمیکند و نابود میشود. بعضی انسانها وقتی به آن جهان میروند، در زمین آن جهان میسوزند و خشک میشوند. عدهای دیگر در جایگاهی قرار میگیرند که از انواع عذابها و سختیها حفظ میشوند. تعدادی از آخرتیان چاق و فربه به قیامت پا میگذارند و افرادی لاغر، نحیف و ضعیف میباشند؛ بهگونهای بسیار ضعیف و در حد نبود. برخی آنقدر بزرگ هستند که حتی کافران نیز آنها را میبینند. بعضی کوچکترند؛ بهگونهای که فقط افراد مؤمن یا دوستانشان آنها را میبینند و یک صورت دارند و یک نفر به آن مینگرد و به آن نگاه قائم است. البته بزرگی آن عالم به اندام نیست؛ بلکه اگر کسی دارای تکثر و صورتهای متعددی گردد و با هر صورتش کسی را نگاه کند و نگه دارد، صاحب عظمت و بزرگی است که نخستین و برترین آنان، حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام میباشند. حتی کافران نیز حضرات معصومین علیهمالسلام را مشاهده میکنند و وجودشان وابسته به آن بزرگواران است؛ از اینرو در قیامت امید کافران به حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام است. البته، اهلبیت علیهمالسلام کسی را از درِ خانهٔ خود پشیمان باز نمیگردانند، ولی با وجود این خیرخواهی و دستگیری، باز هم جایگاه کافران نسبت به مؤمنان متفاوت است و از عذاب زیادی رنج میبرند، تا جایی که به جهنم خود راضی میشوند؛ نه اینکه به بهشت روند. خداوند آنقدر بخشش میکند که کافران به جهنم خود راضی میشوند و وقتی درجهٔ بالاتر را میبینند و عذاب کمتر را مینگرند، درمییابند که لیاقت ندارند؛ از اینرو آن مرتبه را درخواست نمیکنند و چنانچه آن را خواهش مینمودند، حق تعالی و حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام درخواست آنان را رد نمیکردند.
دریافت بهشتی یا جهنمی بودن خود:
نکتهٔ شایان ذکر در اینجا این است که از حالتهای روانی افراد میتوان مشخص نمود چه کسی جهنمی و چه فردی بهشتی است. با توضیح این معناست که تصور جهنم و بهشت نیز شکل مییابد و واضح میشود.
خدای متعال از تمام آفریدههای خود استفادهٔ بهینه کرده است؛ حتی زنبور، مورچه، کرم، درخت، خاک، گل و خار را به کار گماشته و بر حسب وظیفه، مقامی به آنها داده است. حق تعالی این امر را به خود اختصاص نداده است؛ بلکه اگر کمترین چیز را به شخص بزرگواری در دین دهید، آن را پرورش میدهد و به عنوان مبنای علم و صنعت قرار میگیرد. این صفت در مؤمن نیز میباشد؛ از این رو به کم قانع است و از اندکها نیز استفادهٔ بهینه میکند. مؤمن هرچه مرغوبتر میشود، از امور رفاهی دیگران استفاده نمیکند؛ هرچند دوست او باشد. خدای متعال روزی و رزق هر کسی را میدهد؛ بر این اساس، مؤمن با کمترین امور رفاهی و ابزار، بهترین استفادهها را میبرد و زمانی که وارد قیامت میشود و از دنیا میرود، ادامهٔ زندگی دنیا را میخواهد داشته باشد. خدای متعال در ابتدای کار هر آنچه در دل مؤمن از دنیا و تعلق دنیایی است را میزداید. مؤمن، راحت است؛ چون از ابتدای تولد، کمکم و رفته رفته از دنیا جدا میشود و به پایان خط دنیا میرسد و به قیامت وارد میشود.
در آنجا همه چیز به فعلیت رسیده است و مؤمن که بخشی از کارهای خود را در دنیا به فعلیت رسانده است، بیشتر کارهای خود را در آخرت به فعلیت میرساند و زدودن دنیا در آخرت فعلی میشود. از این مسیر که شرح آن گذشت میتوان مؤمن را شناخت؛ چون مؤمن کسی است که تعلقات دنیایی را از خود دور میکند و بهشت نیز برای اوست.
اما جهنمیها افرادی هستند که هرچه از امور دنیایی و رفاهی به آنها میدهید باز با چنگ و دندان و حرص در جستوجوی آن هستند. این عده از همین عالم، جهنم خود را آماده میکنند. اموال دنیایی در آخرت برای چنین افرادی سودی ندارد و خود را در کلاف در هم پیچیدهای میبینند که آن کلاف را خود در دنیا جمع کردهاند. کلافی که در آخرت، دست و پای آنها را میبندد و آنان را محدود میگرداند و درون این اعتیاد میسوزاند. آنان مانند معتادی هستند که در پی اعتیاد میرود و همه چیز خود را فدای آن میکند. شخص دنیاطلب نمیداند که جهنم را در همین دنیا دور خود جمع کرده است.
کسی که از دنیا به مقدار نیاز بسنده میکند و به آن دل خوش است و هرچه ابزار وی کمتر باشد، خوشحالتر است، این شخص رو به بهشت میرود؛ چون بهشت خدای تعالی، امور رفاهی مادی ندارد؛ بلکه خود وجود مؤمن، بهشتساز است.
از سوی دیگر، شخصی که هرچه امور رفاهی دنیایی را به او میدهند، باز ادعای او بیشتر میشود، خدای متعال در آخرت، همهٔ دنیا را به او میدهد؛ ولی چون او معتاد شده است، همان باعث عذاب وی میشود.
البته، ممکن است انسان از جهنم باز گردد و به بهشت رو آورد؛ ولی این امکان، امکان فلسفی است و در عمل، کسی حاضر نیست مسیر خود را تغییر دهد: «وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ»(۱)؛ که هم در مورد جهنمیان و هم در مورد بهشتیان صادق است.
۱٫ انعام / ۲۸٫
در این رابطه باید به بحث معاد جسمانی و خلود اشاره کرد که در ادامه میآید.
خلود و جاودانگی:
ما در این رابطه در کتابی با عنوان «خلود دوزخ و آتش و عذاب جاوید» به تفصیل سخن گفتهایم. در آنجا گفتهایم همانطور که عذاب ملاک دارد، ابدیت عذاب نیز مناط و معیار دارد و ملاک آن، واقعیتی خارجی است. پارهای از اعمال و اندیشهها میتواند اثر ابدی داشته باشد و در جهت خیر و شر، محدود و مقید نباشد و میشود فعلی محدود در جهت حدوث، اثر ابدی در جهت بقا داشته باشد و تشخیص این امر ـ که کدام فعل و اندیشه چنین اثری دارد ـ نسبت به امور اخروی در توان ادراک دین است و میتوان بر اساس موازین دینی، مصادیق آن را تعیین کرد.
محدودیت یا ابدیت عذاب آخرت با شخص آدمی و آثار برداشتها و کاشتهای او متناسب است. این عذاب و آتش امری اعتباری نیست و جعلی جدا و ثانی ندارد و ثمرات وجودی افراد میباشد.
در این صورت، دیگر جای این پرسش نیست که چه سودی از این عذاب و ابدیت آتش نصیب خالق و مخلوق میشود؛ زیرا خالق بر اساس نظام احسن، آفرینش را برپا ساخته و خصوصیتها و آثار آن را نیز بیان نموده است و مخلوق باید ثمرات قهری و ضروری کردار و اندیشههای خود را ببیند و توان سرپیچی از آن را ندارد. این امر در محدودهٔ خود با تمامی خصوصیتهایی که دارد یک حقیقت است و تحقق آن، امر مسلمی است.
عذاب و آتش، نه معلول انتقام حق از خلق است و نه برای حفظ نظام، بلکه یک حقیقت است که حکیم آن را در لسان شریعت بیان میدارد و عنوان میکند که هر خوب، بد، درست و نادرستی اثر خاص خود را دارد و این اثر در مواقعی، وجود ابدی به خود میگیرد.
پس مجازاتهای اخروی با مجازاتهای دنیوی تفاوت دارد؛ زیرا مجازات در دنیا یا به واسطهٔ فرد است که انتقام میباشد و یا به واسطهٔ شرع و قانون است که برای حفظ نظام است که این دو در آخرت موضوع و زمینهای برای بقا ندارد.
چیزی که در آخرت بهطور ثابت وجود دارد، همان لوازم قهری برداشتها و کردار است که دین به عنوان طبیب و پزشک حاذق و ماهر از آن خبر میدهد که در صورت عدم رعایت بهداشت یا عدم رعایت زمینههای ایمنی یا ترک و انجام بعضی کارها، عواقب شومی در کمین بیمار است. طبیب هنگامی حاذق و ماهر است که آنچه میگوید انجام پذیرد و اثر گذارد و در صورت اثر نپذیرفتن، دیگر اعتمادی به طبابت او باقی نمیماند.
پس آنچه نسبت به آخرت و وعده و وعید حق وجود دارد یک حقیقت است و قرآن کریم و لسان ائمهٔ معصومین علیهمالسلام بیانگر واقعیتهای موجود فردا میباشد و تخلف آن هرگز ممکن نیست و عدم اعتقاد و اعتماد درست به آن گمراهی به شمار میآید که اثر خاص خود را دارد.
مؤمن عاقل و عارف و عالم مسلمان باید آنچه را در دین وجود دارد بیپیرایه در خود بیابد و به آن دل بندد؛ زیرا آنچه در این زمینه در لسان دین است، بی هر پیرایهای، حق و معقول میباشد و قابل ادراک عقل و اندیشه است و منافات با هیچ بیان علمی و فلسفی ندارد.
حالت اهل باطل در دوزخ و جهنم اینچنین است که با آنکه بریدهاند و دم از پشیمانی میزنند، اگر دوباره زمینه و موقعیت عملی پیدا کنند، باز کارهای پیشین خود را از سر میگیرند.
نمایانی قامت حق تعالی:
یکی دیگر از اوصاف قیامت، نمایانی قامت حق تعالی است. البته با این وجود، در قیامت بسیاری قامت حق تعالی را نمیبینند و حال آنکه قامت حق تعالی با آنکه در همهٔ عوالم پیداست، در قیامت نمایانتر است. پر فروغتر شدن قامت حق تعالی تنها به سبب خود حقتعالی نیست؛ بلکه انسانها در قیامت، قابلیت بیشتری برای رؤیت پیدا میکنند. از قامت حق تعالی عدهای به سجده میافتند. قامت حق تعالی چنان نمایان است که جای هیچ استدلالی نیست و تنها کسانی که دایم مشغول دنیا بودهاند و در قیامت نیز درگیر مشغلههای خود هستند، خود را از دیدار قامت حق محروم میکنند؛ ولی حضرات معصومین علیهمالسلام به گاه آمدن به این دنیا از قامت حق تعالی به سجده میافتادند و شهادت به قامت حق تعالی میدهند و تا ابدیت به همین امر سرخوش و حیران میباشند.
برای رسیدن به این مرحله از رؤیت و شهود باید سرعت سیر را از سرعت نور بیشتر نمود و رفت و بازگشت و این رفت و برگشت را سرعت داد تا بتوان در هر لحظه چند بار رفت و آمد کرد. مسیر را نیز باید طولانی نمود و از ابتدای دنیا تا پایان آن مشغول سیر شد. اگر سرعت زیاد شد و ما خسته شدیم و به کناری نشستیم و بدون هیچ کاری نظارهگر شدیم، در آن وقت است که قامت حق تعالی را میبینیم که در حرکت و تلاطم است.
برای آنکه بهتر دریابیم چه کسی خداوند را میبیند، باید به این مثال توجه نمود. مردی روی کوهی ایستاد و دستهای خود را به سمت آسمان دراز کرد و گفت: خدایا، خانهای ندارم تا در آن پناه گیرم، همسری ندارم تا التیامبخش من شود، غذایی ندارم تا شکم خود را با آن سیر کنم و چند روز گرسنه ماندهام.
ناگهان باد تندی آمد و او به زمین غلطید و به دره سرازیر شد. اهالی روستا او را یافتند و زخمهای وی را بستند. بعد از آن، او رو به آسمان کرد و گفت: خدایا، آب ندادی، نان ندادی، خانه ندادی، همسر ندادی، به دره انداختنت چه بود؟ این کلام آن روستایی ساده، نشان از صفای او دارد که با بیآلایشی با حق تعالی سخن میگوید. اگر این مسأله از «احساس» به «بینش» منتقل شود و آدمی همهٔ افعال را از حق تعالی ببیند، در سلوک رشد بسیاری کرده است. گاهی حق تعالی خود برای رشد دادن افراد به جای دنیا به آنان سختیهای فراوان میدهد؛ زیرا خدا کسی را که دوست دارد از دنیا جدا میکند و به خود نزدیکتر میگرداند.
انسان میتواند این کار را به حساب مزاح حق تعالی بگذارد. حق تعالی اگر کسی را دوست داشته باشد با او چنین مزاح میکند. البته، این کار را میتوان به حساب علم نیز گذارد؛ زیرا دیدن و درک چنین سختیهایی برای رشد بشر نیز لازم است. اگر به پای محاسبه نیز بگذاریم، باز هر سختی در آخرت پاداشی دارد و چنانچه به پای کرم حق تعالی بنویسیم، میگوییم حق تعالی دوستی را با این سختی دادن اعلام داشته است و بسیاری اگرهای دیگر. این اگرها از توجیه کردن مسایل نیست؛ بلکه پایههای استدلالی و علمی دارد که هر یک را باید در جـای خود بررسیـد تا حقیقت آن آفتابـی گردد.
منابع:
۱٫معاد جسمانی؛ حقیقتی دینی و فلسفی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
۲٫سیر اندیشه/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
۳٫معاد جسمانی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
۴٫مرگ و زندگی در ابدیت/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷٫
جستارهای وابسته:
انسان، کمال، عقل، قلب، روح، نفس، خیال، توهم، گناه، معاد، بهشت، جهنم، مرگ.