معناشناسی، موضوع و حکم سِحر:
موضوع سحر، تصرّف در مادهٔ کاینات است. البته چنین نیست که تنها سحر تصرّف در مادهٔ کاینات باشد؛ بلکه سحر یکی از اقسام آن است. از طرفی، تمام اقسام سحر، تصرّف حقیقی در مادهٔ کاینات نمیباشد، بلکه میتواند از طریق تصرّف در خیال و حواس دیگران انجام پذیرد که این نیز خود از اقسام سحر است. پس تعابیری که در مورد سحر بیان گردیده ناتمام است؛ گذشته از آن که بسیاری از آن، سحر نمیباشد و موضوع آن سحر نیست؛ اگرچه معصیت است؛ مانند: روایت نمیمه یا زمینههای علوم ریاضی و خواص مواد و دیگر مواردی که از علوم عقلی است و بدون هیچ گونه دلیلی جزو موارد سحر به شمار آمده است.
از جهت حکم نیز تمام اقسام و موارد سحر، حرام نیست و تمام موارد سحر موجب کفر و قتل نمیباشد؛ چنان که بیان آن گذشت.
در غیر موارد کفر و قتل و معصیت و اثرات مخرّب آن، نفس تصرّف در مادهٔ کاینات کمال انسان است و شایستهٔ تحسین میباشد؛ زیرا کمالی که مترتب فسادی نباشد و یا خود مقدمات فساد را نداشته باشد، برای آدمی شایستهٔ احراز نمیباشد؛ گذشته از آن که نفس تعلیم و تعلم هر کمالی در صورتی که با موارد حرمت همراه نباشد، شایسته و نیکوست؛ چنان که مذاق و منش اسلام و اندیشه و برهان چنین است و قرآن کریم از آن حمایت میکند. همچنین با این بیان، باید دربارهٔ کهانت و شعبده و احکام نجومی نیز چنین قضاوتی داشت.
چیستی سحر و اثر آن:
سحر از صفات فعلی انسان است و ارتکاب آن منوط به عمل میباشد؛ گذشته از آن که صدق عنوان و تحقق آن در مقام اطلاق با صرف ارتکاب واحد مشخص نمیگردد و باید تکرار عمل یا شیوع آن در جهت کمّی یا دستکم کیفی باشد تا ساحر صدق عنوانی پیدا نماید و قابل حمل حکم بر او گردد.
پس سحر، عمل است و عمل همیشه باید اثری داشته باشد. اثر سحر یا زیانبار است و یا نافع؟ کدام یک حرام است بیعمل یا با عمل؟ زیانبار یا نافع که هیچ یک از این امور محقق موضوع سحر نیست؟ پس بهطور حتم، سحر عمل است؛ اما نوع عمل دیگر سحر نیست و سود و زیان محقق موضوع آن نمیباشد. پس سحر میتواند نافع یا پر زیان باشد؛ زیرا سحر حقیقتی است که تابع امور خارجی یا نسبی سود و زیان نمیباشد و سود و زیان در گرو ارادهٔ فاعل است. پس باید موضوع سحر را شناخت و نباید آن را با این امر که کدام حرام است و کدام حرام نیست مخلوط کرد و شناخت موضوع باید از حکم جدا باشد تا نتیجهٔ صحیح در بر داشته باشد.
پس چه کسی باید کافر باشد یا کشته شود؟ آن کس که ساحر است. ساحر کدام است؟ آن کس که سحر انجام میدهد. فعل سحر چیست؟ آیا عمل است یا نظر؛ با ضرر است یا بیضرر؛ استمرار میخواهد یا واحد را نیز شامل میشود. تمامی این امور را نباید در جهت حکم و موضوع مخلوط کرد؛ زیرا اگر سحر تصرف در مادهٔ کاینات باشد، حقیقی است و شامل فعل واحد نیز میگردد و بر دو قسم ضررمند و بیضرر میباشد و اما این که کدام یک از این تصرفات در مادهٔ کاینات حرام است یا حرام نیست، سخن دیگری است که نباید با این مقام خلط شود.
صرف تصرف در مادهٔ کائنات را نباید حرام دانست؛ همانطور که صرف تصرف در مادهٔ کاینات سحر نیست و سحر خود یکی از موارد تصرّف در ماده کاینات است؛ آن هم تنها در برخی از اقسام آن چنین میباشد.
سحر حرام، تصرّف در مادهٔ کائنات است، بهگونهای که برای مسحور زیانبار باشد؛ اگرچه با اجازهٔ آن فرد صورت گیرد یا نوعی بدآموزی اجتماعی نسبت به همگان داشته باشد و یا اطلاع و تصرّفساحر بر فردی بدون اجازهٔ او باشد؛ اگرچه زیانبار نباشد که با اطلاق در کثرت با شیوع کمی و یا کیفی مورد پیدا میکند.
نظرگاه لغویان و فقیهان به سِحر:
موضوع سحر، کهانت و شعبده برای بیشتر لغتشناسان و فقیهان چندان روشن نیست.
برای شناخت سحر باید به دو نکته توجه داشت: نخست، شناخت موضوع و حقیقت آن و دوم حکم هر یک از اقسام آن.
آنچه بیشتر فقیهان دربارهٔ موضوع سحر و شعبده و کهانت فرمودهاند و یا تعاریفی از حقیقت آن بیان کردهاند یا تمسک به نقل اهل لغت نمودهاند؛ همه بیراهه است ؛ چرا که لغتشناسان و بیشتر فقهیان از حقیقت سحر، کهانت و شعبده بیبهرهاند و در نتیجه، برای موضوعی که نمیشناسند، حکم مینمایند.
گفتههای لغویان و فقیهان دربارهٔ سحر و شعبده و کهانت همانند تعریفهای آنها از گل و گیاه میباشد. بهطور مثال اگر پرسیده شود که: گل یاسمن چیست؟ گوید: موجودی است نباتی یا چیزی است که از زمین میروید و یا مادهای است متحوّل؛ در حالی که هیچ یک از این تعریفها، حقیقت این گل خاص را بیان نمیدارد؛ زیرا این تعریفها بر خار بیابان هم صادق است و چیزی که از زمین میروید موجودی است نباتی یا جوهری است متحوّل که مشترکات بسیار دیگری نیز دارد، ولی هنگامی که در باغ باشیم و از باغبان سؤال شود که گل یاسمن چیست؟ باغبان چنان بیان میکند که گویی گل یاسمن زبان باز کرده و خود را معرفی میکند؛ از نوع و از بویش و از رنگ و نموّ و طراوت و همه چیزش. پس تعریف گل یاسمن را باغبان میداند و ادیب و فقیه از آن بیخبر است.
هنگامی که از ادیب یا فقیه پرسیده میشود: سحر چیست؟ کهانت کدام است؟ شعبده چیست؟ میگوید: چیزی است که بر دیگران مخفی است، دقیق است، خارق عادت است و ضرر دارد و یا چنین و چنان است، در حالی که سحر و شعبده و کهانت از هیچ یک از این امور فهمیده نمیشود؛ زیرا بسیاری از اشیاست که مخفی، دقیق، خارق عادت و یا زیانبار و حرام میباشد یا حرام نمیباشد، ولی در هر حال، سحر نمیباشد. پس سحر چیست و کهانت و شعبده کدام است؟ آنچه لغتشناسان یا فقیهان از خود و دیگران دربارهٔ سحر و شعبده و کهانت میگویند، بیانگر حقیقت آن نمیباشد؛ خواه آن را هشت قسم کنند یا چهار قسم، بیضرر باشد یا با ضرر، تمامی همانند تعاریف آنان از گل یاسمن است. بنابراین، اهل لغت و فقیهان و همچنین شیخ اجل در مکاسب در بعضی از موضوعات ماندهاند و حکم را متعلق بر امری کردهاند که روشن نبوده است؛ همانند سحر، کهانت، شعبده، غنا، نجوم و احکام نجومی که در تمام این موارد در جهت شناخت موضوع دچار مشکل بودهاند و به عبارت دیگر، آنان اگرچه در مقام حکم و موقعیت حدود و وظایف آنان مشکلی نداشته، در مقام انطباق دچار مشکل گردیدهاند.
سحر از حیث مدارک:
آنچه گذشت، همه در جهت صدق عنوان و کلی این امر بود؛ اما از جهت مدارک، باید گفت: تمام مدارک سحر که دستههای مختلفی را تشکیل میدهد، مانند: حرمت سحر، وجوب قتل ساحر، لعن او، حرمان از جنّت و عدم مقبولیت توبهٔ وی و این که سحر از کبایر است یا منافع آن سحت است تمامی یا دلالت ندارد و یا سند ندارد و یا سحر حرام نیست و یا اساسا سحر نیست؛ اگرچه صدق عنوان را بر مسحور یا غیر مسحور که همان بدآموزی اجتماعی است را داشته باشد. پس روایات حرمت را باید با تعابیر گوناگون آن حمل بر این مورد نمود یا در صورتی که سند محکمی داشته باشد، توجیه مناسبی از آن ارایه داد و بنابراین، روایات باب را باید بررسی نمود و هر کدام را که مناسب حکم و موضوع خاص آن است مورد فتوا و عمل قرار داد.
روایات قتل و کفر و لعن ساحر:
روایاتی که کفر و قتل و لعن ساحر را مطرح میکند باید به مواردی حمل شود که ساحر بهنوعی تصرف در مادهٔ کاینات میکند و از فعل وی مفسدهٔ عمومی یا انحراف اعتقادی نسبت به افراد جامعه پیش میآید و یا فعل خود را چنان مستقل و بیسبب از غیر بداند که برگشت به انکار ضروری دین با فهم از ملازمهٔ آن گردد و یا استحلال نوع حرام از سحر را قایل شود که در این صورت، تحت عناوین کافر، مفسد و بدعتگذار قرار میگیرد.
با تحقق نپذیرفتن امور یادشده، سحر هرگز وجوب قتل و احراز کفر شرعی و ایجاب لعن را ندارد و در صورت شک نیز باید با ترک احتیاط، احتیاط نمود و هم نسبت به اصل عمل و تحقق آن و هم نسبت به فتوای به آن برائت جاری کرد؛ زیرا نفس تصرّف در مادهٔ کاینات گذشته از آن که حرام نیست و قبیح نمیباشد، بلکه نیکوست و از صفات کمال و اقعی انسان است؛ جز آن که مرتکب حرامی شود که از حیث اثرات آن در نفس خود یا غیر و یا در جهت مقدمات اکتساب ضرر و مفسده داشته باشد که در این صورت، با فرض استحلال یا مفسدهٔ عمومی یا بدعت، شامل احکام روایی خود میگردد. پس روایات قتل را باید حمل بر موارد مذکور کرد که محقق سحر تحت عناوین بدعت و مفسده قرار گیرد وگرنه این احکام بر آن بار نخواهد شد؛ زیرا گذشته از آن که «الحدود تُدَرء بالشبهات» در کار است، عمومات و اطلاقات حفظ و احترام مسلم و برائت از حرمت و اصل در آن حاکم در امر میشود؛ جز آن که عناوین فوق بر آن تحقق یابد که خود امر دیگری است.
روایات کفر را یا باید به معصیت توجیه نمود، همانند روایات رشوه و لواط که میفرماید: «أمّا الرشاء فی الأحکام فهو الکفر» یا «اللواط فما دون الدبر، وأمّا هو فهو الکفر» و یا «تارک الصلاة کافر» و یا حمل بر مواردی کرد که مفسده و یا استحلال و بدعت در کار آید که بدآموزی عمومی داشته باشد تا مصداق مفسد و کافر را پیدا کند که در این صورت، فعل آن، تمامی احکام کفر و قتل و لعن را مییابد.
دیگر روایات حرمت؛ مانند: لعن، حرمان از بهشت، کبیره و سحّت را باید حمل بر معصیت نمود که در صورت تحقق سحر و تصرّف در کاینات با زیان فردی و نوعی عنوان معصیت را داراست، ولی تمام اقسام آن موجب قتل و کفر نمیشود؛ جز آن که تحت عناوین استحلال بدعت و انکار ضروری و افساد عمومی قرار گیرد.
اما روایت عدم مقبولیت توبهٔ ساحر، امکان مساعدت ندارد؛ زیرا گذشته از آن که سند درستی ندارد، دلالت آن نیز مخدوش است و ملازمهٔ مخالفت با محکماتی از فقه دارد؛ چرا که سحر زنی که مورد روایت است از کفر و شرک بدتر نیست و در روایت دیگر سحر با شرک مقرون گشتهاند و در کفر و شرک توبه است و سحر از کفر بدتر نمیباشد که قبول توبهٔ آن نشود؛ آن هم در مورد زنی که برای توبه از عمل خود آن همه صیام و قیام بر خود لازم میسازد و ریاضتهای سخت را انجام میدهد؛ گذشته از آن که ممکن است توبه کرده باشد، جز آن که سحر انجام داده است تا محبت شوهر را ایجاب نماید؛ بویژه که در روایت مسألهای به نام سحر ندارد و مرحوم صدوق از آن معنای سحر را فهمیده است. پس روایت سند سالمی ندارد، گذشته از آن که با چندی از ضرورتهای فقهی مخالفت دارد که بیان خواهد شد.
بر این اساس، روایات باب را باید در صورت تحقق به معصیت و در مواردی که تحت عنوان افساد و استحلال و بدعت قرار میگیرد حمل بر روایات کفر و قتل کرد. و در غیر اضرار، افساد، استحلال، بدعت، مفسده و زیان، حرمت ندارد؛ خواه تصرّف در مادهٔ کاینات باشد یا نباشد، و خواه سحر باشد یا نباشد.