معناشناسی رقص:
در کتابهای لغت، «رقص» به معنای جوشش، شتاب گرفتن (خبب) و درخشیدن آمده است(۱). «رقص فی الکلام»؛ یعنی تند صحبت کرد و در سخن گفتن سرعت گرفت. «رقّص وأرقص» به معنای به رقص درآورد. «رقّاص الساعة»؛ پاندول ساعت است. رقص، نوعی از بازی دانسته شده و به معنای پایکوبی آمده است. رقص در مرحله نخست، فعلِ پا و سپس فعل دست و بعد، دیگر اندام است. رقص در نوع کتابهای لغت به معنای جنبیدن و داشتن حرکات موزون است.
جوشیدن، درخشیدن، سرعت گرفتن، کوفتن و زدن، به صورت فعلهای اثباتی است و در هیچ یک از این معانی، خمودی و مردگی دیده نمیشود. همه معانی گفته شده از صفات جمال و از افعال ارزشی است و در هیچ کدام امری نکوهیده، ناهنجار و ضد ارزشی و منفی مشاهده نمیشود؛ چرا که در همه این معانی، ظهور، اظهار و جوشش و خروش برآمده از نوعی حرکت در آن است.
۱٫ ر. ک : لسان العرب، ج ۷، صص ۴۴۲ ـ ۴۴۳٫
گستردگی رقص:
رقص امری ناشناخته یا عجیب برای بشر و دیگر پدیدهها نیست. رقص هر گونه حرکات موزون و چرخ و چین هماهنگ انسان یا دیگر پدیدههاست. حرکت خودکار یا مداد بر روی کاغذ، حرکت دست انسان، حرکات بدنی انسان، گیاهان، حیوانات، ابرها، امواج دریا، همه و همه رقص این پدیدههاست. در این میان، بیشترین استعداد برای رقص، در «زن» وجود دارد. زن استعداد رقص و طبیعت آن را در خود دارد؛ هرچند مادر مقدس کلیسا گردد.
از نظرگاه فلسفی، پدیدهای نیست که حرکت نداشته باشد و حرکتی نیست که صوت نیافریند و حرکت، اگر طبیعی باشد، صوت آن موزون است، از این رو پدیدهای نیست که نغمه موسیقایی نداشته باشد. در اینجا میگوییم، حرکت آنگاه که موزون و نظاممند باشد، به رقص تبدیل میگردد. تمامی پدیدههای ناسوتی حرکت دارد و هر پدیدهای در حرکت خود نظم دارد؛ بر این اساس، پدیدهای نیست که افزون بر نغمه موسیقایی دل، بدون «رقص» باشد. چگونه میتوان رقص اجسام را دید. سنگی نیست که با سنگی دیگر انجذاب نداشته باشد و به آن دل ندهد و برای وصول به آن، به جِدّ و با تلاشی مضاعف، کوشش ننماید و حرکتی موزون و همراه با رقص نداشته باشد. خاستگاه رقص، عشق هستی و پدیدههاست. از «عشق» در کتابهای «چهره عشق»، «محبوب عشق» و «محبوبان و محبان» بسیار گفتهایم. هستی در رقص است و رقص آن، از عشق است. هر کسی از عشق کسی میرقصد و عشق نیز میرقصد و هر چیز را به رقص وا میدارد؛ از زمین تا آسمان، از فلک تا ملک، از حضرت حق تا خلق؛ همه و همه را عشق در دل است و دل بر عشق نهادهاند. زمین و آسمان از عشق میرقصند، آب از عشق میغلطد، هوا از عشق میجنبد، باد از عشق میوزد و بید هم دایم از عشق در رقص است. صدا از عشق میرسد، ندا از عشق میدهد و تپیدن و جنبیدن، غلطیدن و وزیدن، رسیدن و خزیدن، همه و همه از رقص عشق است و رقص نیز از عشق است که در رقص است. هر کس که «کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ »(۱) را داناست، رقص عشق را شناساست؛ هر کس که رقص عشق را میشناسد، خود را آگاهِ رقص خویش و خَلق بیند. چنین کسی مرد راه است. آن کس که رقص هستی را بیند، فعل حق را دیده است. هر کس که رقص فعل را بیند، اراده حق را آشکارا میبیند. کسی که عشق دارد، نمیتواند مستی نداشته باشد، و مست، حرکت دارد و آن که از حرارتِ حرکتِ مستی پُر است، نمیتواند جنبش و جوشش نداشته باشد و در آرام و قرار، مسکن گزیند و از رقص مدام باز ایستد.
رقص و چرخ و چین موزون، ویژه انسان نیست و همه پدیدهها را در بر میگیرد. رقص از هنرهای آفرینش است. سید رضی درباره روز عاشورا ـ که دانشگاه عشق است ـ گوید:
یا یوم عاشوراء کم لک لوعة
تترقّص الاشیاء من ایقادها(۲)
ـ ای عاشورا، تو تا چه اندازه آتش عشق و حرارت آن را با خود داری، همه چیز از سوزش عشق تو به رقص و تکاپو میآیند.
۱ـ رحمان / ۲۹٫
۲ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۵۰٫
جناب سید رضی رحمهالله در این شعر، از رقص اشیا ـ در نسخهای دیگر، از احشا و جوارح بدنی ـ سخن گفته است.
رقص در خورشید، ماه، نظام کیوانی به صورت طبیعی و نیز در انسان، به صورت حرکات موزون و اختیاری وجود دارد. رقص امری ورای مستی حاصل از برانگیختگی شهوانی است که حرکت از روی زوال عقل ـ که از فرد بیمار نیز دیده میشود ـ و چیرگی شهوت است و منحصر به آن نیست. رقص دارای نظام و سیستمی طبیعی است، از این رو، باید در پژوهشهای فقهی به این نکته توجه داشت آیا نظامهای طبیعی که در ساختار آفرینش وجود دارد، میتواند حرام گردد یا خیر؟ به این معنا که آیا امری که با طبیعت هماهنگ است، میتواند به صورت ذاتی، نکوهیده، مستنکر و زشت دانسته شود یا نه؟
رقص در آدمی، جلوههای زیبا و ظرایف، لطافتها و شگفتیهای آفرینش اندام ظاهری او ـ بهخصوص زن ـ را مینمایاند و آدمی را به مطالعه رازهای نهفته و اسرار شگفتانگیز آن، در بینهایت پیچ و خم و چرخ و چین موزون فرا میخواند. رقص با افت و خیزهای موزونی که دارد، مستی، عشق، حال، شور، شوق و رمز و راز دل را حکایت میکند و ناصافی و ناخالصی، یأس، ترس، خشکی و خمودی دل را از سویدای جان دور میسازد و بستری شفاف برای خاطرههای دل فراهم مینماید. رقص اگر ملایم باشد، بیانگر «عشق» و چنانچه کشیده باشد، چرخ و چینِ «ناز» را میرساند. چکاوکهای قهری، بیانگر «هیبت» است. ما از «عشق» و «ناز» در کتاب «دانش سلوک معنوی» سخن گفتهایم. نازی که با راز و نیاز همراه است. تعبیر «چرخ و چین ناز» با مطالعه این کتاب است که معنای عمیق خود را مینمایاند.
رقصهای تند و تیز تاپ تا انواع رقصهای عشرتی و معنوی، سلوکی و سماعی و علمی و آکادمیک، هر یک جهتی از سیر و حرکت انسانی را بیان میدارد.
لطف آفرینش حق و چهره دل که رو به سوی او دارد، همواره دستمایه زشتیهای جبهه باطل و ابزاری برای تحریک شهوتِ آلوده، فحشا و ایجاد بیخودی، غفلت و دوری از حق شده است؛ بهگونهای که امروزه با چیرگی سلطه غرب، رقص، معنایی جدا از غلبه شهوتِ بیبند و بار و مهارگسیخته ندارد. ما بسط نفوذ «جبهه باطل» در امور معنوی و تحریف حقایق هستی را در کتاب «جامعهشناسی علم دینی» آوردهایم. جبهه باطل با اشاره ابلیس، برای تمامی ابزارهای حق، بدلی خَلق کرده است تا حقایق ربوبی را به تحریف کشد و آدمیان را از حق و حقیقت باز دارد. ما سیر ترفندهای جبهه باطل را در کتاب «دانش زندگی» آوردهایم و با مطالعه این کتابهاست که بهنیکی دانسته میشود، ما از چه فضایی سخن میگوییم و ملکوت الهی، چگونه در دست چهرههای باطل که گاه حقنمایی دارند، به «قتلگاه انسانیت» و «مسلخ انسانها» تبدیل گشته است و چه درد عمیقی، از این شکارچیان انسان، بر جان انسانهای آگاه و حقطلب است.
اقسام رقص:
رقص دارای اقسام بسیار متنوع و گوناگونی است و تحقیق از آن، بسیار طولانی و کتابی مستقل میشود. امروزه دانش تربیت بدنی با مطالعه تأثیر رقص بر تربیت جسم، برخی از ورزشها را با رقص آمیخته است. برخی از ورزشهای صبحگاهی نمونهای از انواع رقص است که برخی رسانهها آن را آموزش میدهد. آموزش تنفس صحیح و چگونگی حرکات دست و پا نیز در آموزش رقص انجام میگیرد.
در تیزرهای تبلیغی تلویزیون، از رقص بسیار استفاده میشود؛ چرا که رقص خوشایند افراد جامعه است و از آن لذت میبرند. رقص میتواند برخی از بیماریهای روانی یا جسمی را درمان سازد. «رقص»، منحصر به حرکاتی که در پارتیهای مختلط و آلوده به گناه انجام میشود یا آنچه در عروسیها وجود دارد، نیست. رقص اقسام بسیار متنوعی دارد و بخشی از آن، جنبه دارویی و درمانی دارد و همچون «موسیقی درمانی» است که برای برخی تجویز میشود. در «رقص درمانی» میآید که بسیاری از آرتروزها با رقص قابل درمان است. در فیزیوتراپی نیز انجام برخی از حرکتهای موزون، سفارش میشود. دقت بر چیدمان اسکلت و استخوانبندی انسان میرساند که آن را جز با حرکات موزون، نمیتوان سالم نگاه داشت. طبیعت رقص، در همه این امور وجود دارد. رقص بهطور کلی بر دو قسم پیوسته و گسسته است.
این تقسیم در نوافل نیز وجود دارد. توصیه شده است نماز نافله شب، به صورت گسسته انجام گیرد. برخی از دیگر نافلهها نیز به صورت پیوسته میآید. اگر به دیده رقص و عاشقی به نافله نگاه شود، اشتباهی در گزاردن نماز رخ نمیدهد و تعداد رکعات گزارده شده یا دیگر اذکار نماز، خلط نمیشود و در آن، به اشتباه نمیافتند. به هر روی، نباید از صفات مثبتی که در نهاد آدمی و در متون دینی است غافل شد.
در قرآن کریم از رقص مذمتی نشده است، بلکه میتوان رقصهایی را در مراتبی از آفرینش به دست آورد که به نیکویی به آن اشاره شده است. رقص دامنهای گسترده دارد و از رقص دل و روح گرفته تا رقص حق و تجلیات او را که آیه شریفه « کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(۱) بر آن اشعار دارد، در بر میگیرد. شأن حق که سیری موزون است، رقص اوست و ما این سخن را در درس خارج فلسفه و در بحث حرکت، به تفصیل آوردهایم. البته قرآن کریم تنها در یک آیه، سوت و کف را مذمت نموده است که ما آن را در بحث از سوت و کف زدن میآوریم. در روایات نیز تنها چند مورد از رقص مثبت و در چند مورد از رقص منفی یاد شده است. در هیچ یک از مواردِ منفی، سخن بر سر اطلاق رقص و طبیعت آن نیست.
۱٫ الرحمان / ۲۹٫
رقصِ طبیعی آزادی:
تمامی پدیدهها با «قبض» و اسارت ظهور مینمایند و با «بسط» و آزاد شدن، حرکت خود را میآغازند. میل به آزادی در کوچکترین واحد شناخته شده ـ اتم ـ دیده میشود. واحدهای اتم هر یک با سرعتی بسیار بالا در حرکت هستند و با جاذبهای که از این حرکت تولید میشود، به دور یکدیگر چرخش دَوَرانی دارند، که این چرخش، به آزادسازی اتمها چارچوب میدهد. حرکت برای آزادسازی خود، آنگاه که موزون و نظاممند باشد، به «رقص» تبدیل میگردد. گفتیم تمامی پدیدههای ناسوتی حرکت دارند و هر پدیدهای در حرکت خود دارای نظم است؛ بر این اساس، پدیدهای نیست که «رقص» نداشته باشد، آن هم رقص برای آزادی و برای خود شدن و خود نمودن. آزادی به معنای آشکار شدن چیزی است که پیش از آن، بسته و محدود بوده است؛ همانند در که باید بر لولایی باشد و این بدان معناست که آزادی باید در چارچوب خاصی باشد. رقص پدیدههای طبیعی، حرکت بر مدار خاص است و با خود آزادی و آزاد شدن میآورد. تمامی پدیدهها در «بسته بودن» اصالت دارند و برای آزادی، باز شدن و پردهگشایی از کمالات پنهان خود تلاش میکنند و برای آن حرکت دارند و حرکت آنان نیز بر مسیری خاص و طبیعی و به صورت سازمانیافته و نظاممند و موزون است. حرکت برای کمالنمایی مستور، رقص است. دانشمندان کیوانشناس، زمین را حاصل یک انفجار میدانند. انفجارِ چیزی که متراکم و بسته بوده و با انفجاری باز شده است. زیستشناسان نیز حیات هر موجود زندهای را از یک ذره میدانند که همه چیز را در خود دارد و رفته رفته باز میشود و بر اساس نظم نیز باز میشود؛ بهگونهای که میشود آن را تکرار کرد. آزاد شدن بر مدار حرکت موزون، هم فعل خود پدیدهها و هم مطابق با طبیعت و ملایم با جبلی آنهاست، از این رو رقص آزادی را دوست دارند و پیگیر آن میشوند؛ هرچند سختی و زحمت فراوان و هزینههای بسیار داشته باشد.
رقص آزادی آدمی با دخالت اراده و اختیار او شکل میگیرد. اختیاری که زمام آن در دست نَفْسی خودخواه است و در خودخواهی خود حد و مرز نمیشناسد و حتی به معصیت میگراید. چه بسا که آدمی برای باز شدن و رقص آزادی خود ـ که ملایم طبع او و دوستداشتنی است ـ مرزهای رقص آزادی را نادیده میگیرد؛ از این رو، با این پندار که در حال شکوفا شدن و رقص آزادسازی خود است، به اشتباه در مسیری قرار میگیرد که بد است و او را بیشتر وابسته میسازد و چیزی را که مصداق رقص آزادی نیست، آزادی میداند. چیزی که بندی به بندهای او میافزاید و وی را اسیر خواستههای ناحق و باطل نفسی میسازد که به جای شکوفایی استعدادها و باز شدن توان وی، تباهی استعدادهای او را در پی دارد. شریعت با قوانینی که دارد، مسیر طبیعی رقص آزادی و آزاد شدن انسانها را نشان میدهد. دین برای همین است که برنامه زندگی دانسته میشود؛ اما برنامهای که باید آن را از مجتهد صاحب شرایط و حقیقی، به صورت ویزیت شخصی خواست، نه به گونه عمومی. رقص آزادی چون حرکتی طبیعی است، بهتدریج و با تناسب خود پیش میآید، بدون آن که نزاعی را سبب شود؛ مگر آن که به صورت ثانوی، خودخواهی و اغراض منفی بشری، آن را به اسارت خود درآورد و رقص آزادی طبیعی را در بند کند. رقص آزادی انسان به معنای حرکت موزون هر انسانی در طبیعت خود اوست. انسانی رقص آزادی دارد که طبیعت خویش را باز کند. رقص آزادی انسان به این نیست که بتواند برای خود انرژی و نیرو متراکم سازد، بلکه به آزاد ساختن انرژیها و حرارتی است که دارد. آزادی انسان با حرکت موزون و رقص طبیعی به این است که هر کسی خود باشد و کمال طبیعی را که در خود تعبیه دارد، به نمایش بگذارد.
ما نقطه شروع بحث رقص طبیعی و رقص برای آزادی را حیات انسان قرار میدهیم. در اسمای پروردگار نیز «حی» پیش از تمامی اسما قرار دارد و اُمّ و امام آنها شناخته میشود. هر چیزی که وجود یا نمود دارد، دارای حیات است. حیات، ظهور وجود و پدیدههای هستی است. حیاتِ یک پدیده، همان جهت ربّی و نحوه ظهور اوست. جهتی که به اعتبار حقتعالی «هویت ساری» و به اعتبار وصف پدیده «معیـّت قیـّومی» نامیده میشود. بر این اساس، چگونگی حیات که هنوز برای علم تجربی ناشناخته مانده است، بدون توجه به جهت ربّی پدیدهها و بدون حقتعالی معنا نمییابد.
کسی که حیات دارد، دارای شعور و درک است. شعور، ظهور حیات است. کسی که زنده است و نیز آگاهی و شعور دارد، با مشاهده کمالات موجودِ خود، عاشق میشود و برای اظهار و پدیداری آن، حرکت مینماید. حرکت و سیر، نتیجه حیات و آگاهی است. کسی که حرکت دارد باید مسیری طبیعی را به صورت نظاممند رود و سیر و حرکت موزون داشته باشد و رقص نیز چیزی غیر از حرکت موزن و نمایش داشتهها و کمالات نیست. زن که در رقص بسیار توانمند است، در پی آن است که چرخ و چین اندام و زیباییهای بدنی خود را به نمایش بگذارد. رقص تلاشی است برای آزادی خود و نمایش داشتههایی که در هر کسی است. هیچ پدیدهای نیست که عاشق داشتههای کمالی خود نگردد؛ چرا که هر پدیدهای در حال حرکت است و حرکت آن نیز موزون است و ایستایی و سکون در عالم نیست. بر این اساس، کسی و چیزی نیست که رقص برای آزادسازی خود نداشته باشد و آن را نخواهد؛ اما هر کسی در رقص خود چیزی را به نمایش مینهد که با طبیعت او سازگار است. بنابراین، رقص هر پدیدهای بر مدار طبیعت و کمالاتی است که دارد.
حال که تمامی پدیدهها با رقص خود درصدد آشکارساختن و به نمایش گذاشتن دادههای خود هستند و با این شیوه در پی آزادسازی خود میباشند و آزادی خود را میخواهند، گاه نمایش یک چیز میان چند پدیده مشترک میگردد و رقابت بر سر آن در میگیرد و گاه حرکتها غیر موازی میشود. در نتیجه میان رقصندههای آزادیخواه درگیری و تصادم ایجاد میشود. تمامی برخوردها و صدمهها برای آزادی است. آزادی آسیب دارد؛ چرا که هر چیزی حرکت دارد و آن که سریعتر و با احتیاط و حزم و در پرتو آگاهیهای حقیقی که از دین بیپیرایه به دست میآید میدود، رقص نمایانتری دارد و زودتر و بهتر به آزادی خود میرسد و زیر شمشیر غمش، رقصکنان، سجدهکنان خواهد رفت. حرکتهای گناهآلود و غیر طبیعی و نیز رهاییطلبیها دیگر رقص عشق و رقص آزادی نیست و آنان که به «هوس» میافتند و بر اساس هوسهای نفسانی نامشروع و تجاوزکارانه خود موجب به وجود آوردن شرور میشوند، رقص آزاد طبیعی را از دیگران سلب میکنند. کسی که رقصندهای طبیعی باشد و بر مدار طبیعی خود حرکت موزون داشته باشد، به آزادی میرسد، بسیط میگردد و قبض از او گرفته میشود؛ باز میشود و بستگی ندارد؛ روشن میشود و تاریکی ندارد؛ شیرین میشود و تلخی در او نیست؛ بشاش و گشادهرو میشود و گرفته و بد عُنُق نیست؛ ظرفیت بالا و دلی وسیع و گسترده مییابد و راحت و بیآلایش میشود و تکلّفی ندارد و از همه مهمتر به صدق میرسد و خود طبیعی میشود و سپس به عشق وصول مییابد. صدق ریشه عشق است. عشق یعنی صافی بودن و صفا داشتن؛ یعنی خود بودن. چنین کسی برای انجام کاری که به صدق میآورد ـ یعنی با او تناسب دارد ـ دارای انگیزه و نشاط است؛ چرا که رقص طبیعی دارد و تا این رقص طبیعی را دارد، انگیزه و نشاط او محفوظ است. کسی از علم، ثروت و دیگر داشتههای خود خسته میشود که آن را با رقص طبیعی و با صدق به دست نیاورده باشد؛ زیرا کسی نمیتواند چیزی را که برای خود او نیست و ملایمتی به نهاد او ندارد و نمیتواند برای آن رقص و حرکت موزون طبیعی داشته باشد، عمری تحمل نماید و بار آن را بر دوش کشد.
رقص از نظرگاه روایات:
در بررسی فقهی رقص، نخست لازم است به دست آید که آیا ذات رقص ـ رقص از آن جهت که رقص است ـ حرام است یا خیر، و اصل اولی در رقص، با شک در حکم آن، چیست؟ البته اصل اولی باید از دیدگاه شریعت به دست آید.
رقص، اگرچه حسن اقتدار انسان و زیبایی او را نشان میدهد، اما باید دید آیا شریعت در پی نفی کلی آن برآمده است یا نه. البته هرگاه چیزی به صورت غالب گناهآلود انجام شود و جبهه باطل بر آن دست گذارد، به صورت ثانوی حرام میگردد؛ در حالی که اگر جامعه سالم و در پی پاکی و طهارت و عبودیت و بندگی حق باشد و سبر رونق جبهه باطل و دستگاه ظلم و جور نگردد، و حق دارای نماینده و سخنگوی چیره و غالب باشد، بسیاری از امور، بر حکم اولی خود باقی میماند و بسیاری از نشاطانگیزها میتواند آدمی را برای ترسیم چرخ و چین عبادت حق برانگیخته گرداند و به او نشاط سالم دهد.
رقص در فقه، جز چند روایت معدود، دلیلی بر منع ندارد، اما برخی فقیهان، رقص را داخل در لهو و شادمانی مفرط دانسته و آن را از این باب، حرام دانستهاند. شیخ انصاری در کتاب «المکاسب المحرکه» رقص را از باب لهو حرام میداند؛ همانطور که غنا و موسیقی را از همین باب، حرام شمرده است. برخی فقیهان، رقص را هم بازی، هم لغو و هم لهو دانستهاند و برخی نیز آن را از امور باطل شمردهاند. باید توجه شود تفاوت است میان این که جبهه باطل بر چیزی دست گذارد و آن را در انحصار خود درآورد و میان این که چیزی، خود ریشهای باطل داشته باشد. برای نمونه، قمار از اموری است که از ریشه باطل است و جبهه باطل نیز آن را در خدمت خود گرفته است، اما غنا و موسیقی و نیز رقص، از اساس باطل نیست، ولی جبهه باطل، میدانداری گروه حق در این صحنه را از آنان گرفته است. رویکرد چیره و فقه ظاهرگرایی، فتوای کلی به حرمت رقص میدهد که به مثابه پاک کردن صورت مسأله و درگیری با طبیعت در مسألهای است که از شریعت بر آن منعی اولی نرسیده است.
روایاتی که از رقص گفته است بر دو ردیف عمده میباشد. روایاتی که رقص را مذمت کرده و آن را نکوهیده است و روایاتی که رقص را نیکو شمرده است و البته شمار هر دو ردیف، بسیار اندک است و ضعف سند نیز دامنگیر آن میباشد. جبهه باطل با منزوی نمودن صاحبان ولایت، معنای بسیاری از واژهها را تحریف نموده و آن را در بستری غلطانیده است که حتی ذکر و یادکرد از آن، قباحت را به ذهن میآورد. وجود چنین فرهنگی است که راه را بر اولیای الهی میبندد و نمیگذارد آنان از چرخ و چینهای متفاوت سخن سر دهند؛ چنانچه کتابهای روایی، کمترین گزاره را در این مورد دارد.
رقص از آن جهت که رقص است و عیب و گناهی با آن همراه نیست، اشکال ندارد؛ اما اگر رقص در کنار شیطان و در مسیر خداسازی و بتپرستی و استکبار و بهطور کلی رقصی باشد که در خدمت جبهه باطل است و البته اگر مسجدی نیز در خدمت اهداف شیطانی باشد، مانند مسجد ضرار و نیز نماز و عبادتی که چون عبادت خوارج در برابر مقام ولایت باشد، آن نیز اشکال دارد، تا چه رسد به امری غیر عبادی مانند رقص. همچنین اگر رقص، با محرماتی مانند عریانی نامحرمان، شراب، فساد و فحشا آلوده گردد، حرام است و در این امر، میان زن و مرد تفاوتی نیست. هرگاه رقص در خدمت شیطان و حاکمان و کارگزاران جور باشد، رقص از حالت طبیعی خود خارج شده و با توجه به عوارض و لواحق آن، حرام میشود و حرمت عارضی آن برآمده از شیطان، شراب، غفلت و تباهی است.
مصادیق فاسد و گناهآلود رقص که آن را به تخریب میکشاند و موضوعی دیگر را رقم میزند یا افراط در آن و نادیده گرفتن مرزهای شرعی در انجام آن، رقص را مضر و حرام میسازد؛ همانطور که افراط در خوردن زعفران یا کلهپاچه سبب بیماری میشود.
با دوری از آلودگیها و گناهان و با پرهیز از فساد و فحشا، در جامعهای که سلامت دارد و حساسیت به جنسیت در آن نیست، نفس رقصیدن مرد برای مرد، رقص زن برای زن، رقصیدن زن برای مرد و رقص مرد برای زن، اشکالی ندارد؛ چرا که زنان رعایت پوشش شرعی خود را میتوانند داشته باشند و برقصند و دیدن حجم بدن زن نیز ـ چنانکه بحث آن را خواهیم آورد ـ اشکالی ندارد. البته، اگر جامعه بیمار باشد و مردی با دیدن رقص زنی دچار مشکل شود، باید مسیر سالمسازی خود را بپیماید، نه آن که احکام الهی بیان نشود؛ هرچند در جامعهای که بیمار باشد و حساسیت به جنسیت در آن شدت داشته باشد، رقص زن برای مردان بیگانه، هرچند رعایت حجاب و پوشش را نیز بنماید و آن را با گناهی آمیخته نسازد، اشکال دارد. ما امیدواریم نظام اسلامی بتواند دین و فرهنگ دینی را به معنای صحیح کلمه در اجتماع بگستراند. انشاء اللّه.
رقص همانند چاقو امری لا بشرط است و حکم آن به نوع استفاده و بهرهوری از آن ارتباط دارد. اگر حرکات موزون طبیعت در خدمت گناه باشد، خود گناه شمرده میشود و چنانچه در خدمت غفلتزدایی میان مردم و ایجاد مهرورزی میان زن و شوهر باشد، ایرادی بر آن نیست.
رقص هرچند ابراز شدت شادمانی و بطر باشد، اشکال ندارد. شدت شادی و فرح در نماز، بوییدن گل، دیدن برادری که در غربت بوده است بعد از سالیان بسیار، غش نمودن پای ضریح امام رضا علیهالسلام از خوشحالی درک محضر آن حضرت علیهالسلام همه نوعی بطر است، اما هیچ یک ایرادی ندارد. مگر در روایت نیست که حضرت ابراهیم علیهالسلام وقتی صدایی که به زیبایی میگفت: «سبّوح قدّوس، ربّنا وربّ الملائکة والروح» شنید، چنان برای او خوشایند بود که نیمی از گوسفندان خود را برای دوباره گفتن آن بخشید. البته، خوشامدی در صورتی که با احتمال ضرر شدید همراه شود، باید از آن پرهیز نمود. مثل اینکه دادن خبر خوشی به کسی موجب سکته وی میشود و اگر کسی از آن آگاه باشد و چنین نماید، کار وی حرام است. چه بسیار اموری است که خوشایند چشم یا شامّه یا دیگر حواس است. دین به استعمال عطر و بهداشت و نظافت، سفارش بسیار دارد و همه نیز خوشایند نفس است، در حالی که هیچ یک حرام نیست. بله، لهوی که انسان را از یاد خدا باز دارد و مصداق «یصدّون عن ذکر اللّه» در مرتبه شدید آن باشد اشکال دارد، وگرنه بسیاری از افعال افراد عادی، با غفلت همراه است و چه بسا که درس فقه و اصول یا عرفان و توحید نیز موردی از «یصدون عن ذکر اللّه» باشد.
شادمانی هرچند زیاد باشد؛ در صورتی که برآمده از مرزهای شرعی و در چارچوب احکام دینی باشد اشکالی ندارد. انزال منی نیز خوشی بسیار به همراه دارد که گاهی برخی از هوش میروند. کسی که شدت نیروی جنسی دارد و حالت رخوت و سستی پیدا نمیکند، حالت بسیار خوشی در انزال دارد، بهگونهای که عالم را در خود غرق میبیند و تا مدتها به طول میانجامیده است. این که میگویند وقتی مردی در بهشت انزال میشود، سرمستی آن تا چهل سال بعد برای وی وجود دارد و هر بار انزال نیز تا چهل سال یا بیشتر به طول میانجامد و خوشی را به خوشی خود میافزایند، همه بر این امر دلالت دارد که خوشی و حتی خوشی بسیار ایرادی ندارد و آنان که برخی از خوشیها را ندارند ناقص هستند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از کسانی است که در جهت کامیابی و سرمستی مانند دیگر جهات کامل بوده و مقام جمعی را داشته است، چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خود میفرماید قدرت چهل مرد را در وجود خویش دارد. به عکس، بسیاری هستند که با آن که سایش و ریزش دارند، خوشایند چندانی ندارند و شاید حتی خوشی انزال را بهخوبی متوجه نشوند.
رقص همواره درگیر حیثیات و عوارض جانبی تأثیرگذار بر موضوع آن بوده است و با گذر زمان، دستخوش تحول گردیده و هماینک به دانشی پیشرفته تبدیل گردیده و آموزشگاههای بسیاری حتی در جامعه ایران برای آموزش آن وجود دارد.
در اینجا خاطرنشان میشویم احکام الهی همیشه ثابت است و حکم الهی هیچ گاه تغییر نمیکند؛ چرا که تنها خدا و رسول و اولیای معصومِ دین علیهمالسلام ، مشرِّع میباشند و دیگران حتی فقیهان و عالمان دینی تنها متشرّع و پیرو شریعت شناخته میشوند، اما موضوعات احکام میتواند همواره در تغییر و تبدل باشد و هر موضوعی حکم همیشه ثابت خود را داشته باشد.
شیعه با انحراف حاکمیت سیاسی در توطئه سقیفه، به غربت مبتلا گردید و رقص با همه انواع و اقسامی که داشته است، تنها در امور حرام و برای خلفا استفاده میشده و آنان برای این که مردم سرگرم و مشغول باشند و از خانه معصوم غلفت ورزند، از حربههای غنا، موسیقی، رقص و قمار استفاده میکردند و مردم را به ساز و آواز و رقص و قمار مشغول میداشتند و جامعه هیچ مورد حلالی برای آن سراغ نداشته است. رقصی که در آن زمانها رایج بوده همچون غنا، اندراس دین و خانهنشین کردن مقام ولایت را لازم داشته است. چنین رقصی مردم را از حقیقت دور میداشته و آنان را تنها به خندیدن و رقصیدن و خوردن و زندگی حیوانی داشتن، سوق میداده است که امروزه نیز همین آسیب از ناحیه غربیان و با ابزار رسانههای دیداری مانند ماهواره، تلویزیون و اینترنت، مردم را تهدید میکند.
شناخت موضوع رقص، چندان آسان نیست؛ چرا که نوع رقصها با انواع گناهان و فحشا و منکر همراه شده است، از این رو، در فتاوای متأخر تنها حکم به حرمت آن دیده میشود، اگرچه حکم آنان درست است؛ ولی با وجود نظام و سیستم حکومتی اسلامی، میتوان از ابزاری مانند غنا و موسیقی، رقص و آواز، هنر و نقاشی استفادههای سالم و صحیح نمود و فرهنگ دنیا را در تسخیر خود گرفت و چه بسا اندیشیدن در این امور، از پرداختن به بسیاری امور و مباحث دیگر مهمتر باشد؛ چرا که فرهنگ است که ابزار اقتصادی و اجتماعی را هدایت میکند و غایت بهرهوری از آن را مشخص میسازد.
روایات مذمت رقص:
رقص زفن بر گِرد گوساله سامری
۱ ـ «وقال ابن عباس: أوقد هارون نارا، وأمرهم بأن یقذفوها فیها، فقذف السامری تلک القبضة فیها، وقال: کن عجلاً جسدا له خوار، فکان، ویقال: إنّ الذی قال لبنی إسرائیل: إنّ الغنیمة لا تحلّ لکم هو السامری، فصدّقوه فدفعوها إلیه، فصاغ منها عجلاً فی ثلاثة أیام، فقذف فیه القبضة فحی وخار خورة. وقال السدی: کان یخور ویمشی، فلمّا أخرج السامری العجل وکان من ذهب مرصّع بالجوهر کأحسن ما یکون فقال: « هَذَا إِلَهُکمْ وَإِلَهُ مُوسَی فَنَسِی»(۱)؛ أی: أخطأ الطریق وترکه ههنا وخرج بلبه، فلذلک أبطأ عنکم.
۱ـ طه / ۸۸٫
وفی بعض الروایات: إنّه لمّا قذف القبضة فیها أشعر العجل وعدا وخار وصار له لحم ودم. ویروی أنّ إبلیس ولج وسطه فخار ومشی، ویقال: إنّ السامری جعل مؤخّر العجل إلی حائط وحفر فی الجانب الآخر فی الأرض وأجلس فیه إنسانا فوضع فمه علی دبره وخار وتکلّم بما تکلّم به فشبه علی جهالهم حتّی أظلّهم، وقال: إنّ موسی قد أخطأ ربّه فأتاکم ربّکم لیریکم أنّه قادر علی أن یدعوکم إلی نفسه بنفسه، وإنّه لم یبعث موسی لحاجة منه إلیه، وإنّه قد أظهر لکم العجل لیکلّمکم من وسطه کما کلّم موسی من الشجرة، فافتتنوا به إلاّ اثنی عشر ألفا، وکان مع هارون ستّمأة ألف، فلمّا رجع موسی وقرب منهم سمع اللغط حول العجل وکانوا یزفنون ویرقّصون حوله، ولم یخبر موسی أصحابه السبعین بما أخبره ربّه من حدیث العجل»(۱).
ابن عباس گوید: حضرت هارون علیهالسلام آتشی برافروخت و به مردم فرمان داد که گوساله را در آن بیفکنند. سپس سامری «قبضه» را به درون گوساله انداخت و خطاب به آن گفت: گوسالهای باش که صدا دارد، پس چنین شد. گفته میشود: کسی که به شما گفت غنیمت حلال نمیباشد، سامری بود. مردم او را تصدیق کردند و غنیمت را به او دادند. سامری از آن غنیمت در مدت سه روز گوسالهای ساخت. مشتی از جای پای رسول را که گرفته بود در آن ریخت. پس ناگاه گوساله زنده شد و آن هم صدایی از خود خارج نمود.
سدی نقل میکند آن گوساله هم صدا میداد و هم راه میرفت. وقتی سامری آن گوساله را با جواهرات تزیین شده بیرون آورد به مردم گفت: این خدای شما و موسی است. پس سامری فراموش کرد یعنی راه را کج نمود و گوساله را در همان جا رها ساخت.
۱ـ بحار الأنوار ـ العلامة المجلسی ج ۱۳، ص ۲۴۵٫
در برخی روایات آمده است که سامری چون مشتی از آن اثر رسول را در گوساله ریخت از آن صدا و نعرهای برخاست و برای او گوشت و خون پدید آمد. همچنین روایت شده است که ابلیس به درون گوساله رفت و گوساله صدا داد و راه رفت. و نیز گفته شده است سامری دم گوساله را نزدیک دیواری قرار داد، سپس حفرهای در زمین کند و شخصی را در آنجا گذاشت تا در نشیمنگاه او بدمد، او نیز این کار را کرد و صدایی از گوساله برآمد. در نتیجه، موضوع بر جاهلان و ناآگاهان مشتبه شد تا این که آنان را گمراه ساخت. سپس سامری گفت: موسی راه خدا را به خطا انداخت، پس خدای شما آمد تا به شما نشان دهد قادر است بر این که شما را با خود به سوی خویش بخواند. پس موسی برانگیخته نشد به خاطر نیازی که به خدا داشت، بلکه خداوند گوساله را برای شما ظاهر ساخت تا خدا، خود از میان آن با شما سخن گوید؛ همانطور که با موسی از میان درخت سخن گفت. مردم فریفته شدند، مگر دوازده هزار نفر، در حالی که با هارون ششصد هزار نفر بود. وقتی موسی برگشت و نزدیک آنان شد، آواز و صدای بلندی را شنید؛ در حالی که مردم گـرد گوساله میرقصیدند و موسی به آن هفتاد اصحاب خاص خویش، حدیث گوساله را که خدا به او خبر داده بود، نگفت.
در این روایت، از رقص بر گِرد گوساله سامری یاد میشود، ولی موضوع سخن رقصی نیست که در جبهه باطل و کنار گوساله سامری است و رقص از آن جهت که رقص است و عیب و گناهی با آن همراه نیست، مورد بحث است. این روایت از رقصی میگوید که در کنار شیطان و در مسیر خداسازی و بتپرستی و استکبار بندهای چون سامری و بهطور کلی از رقصی میگوید که در خدمت جبهه باطل است و البته اگر مسجدی نیز در خدمت اهداف شیطانی باشد، مانند مسجد ضرار و نیز نماز و عبادتی که چون عبادت خوارج در برابر مقام ولایت باشد، آن نیز اشکال دارد، تا چه رسد به امری غیر عبادی مانند رقص. همچنین اگر رقص، با محرماتی مانند عریانی نامحرمان، شراب، فساد و فحشا آلوده گردد، حرام است و در این امر، میان زن و مرد تفاوتی نیست.
«زفن» که در این روایت آمده است، نوعی رقص تند میباشد.
رقص شیطانی:
۲ ـ عن احمد بن هارون بن الصلت، عن احمد بن محمد بن سعید عن الحسن بن القاسم، عن شبیر بن إبراهیم، عن سلیم بن بلال المدنی، عن الرضا، عن أبیه، عن جعفر بن محمّد عن آبائه علیهمالسلام : أنّ إبلیس کان یأتی الأنبیاء علیهمالسلام من لدن آدم علیهالسلام إلی أن بعث اللّه المسیح علیهالسلام یتحدّث عندهم ویسائلهم ولم یکن بأحد منهم أشدّ أنسا منه بیحیی بن زکریا علیهالسلام فقال له یحیی: یا أبا مرّة، إنّ لی إلیک حاجةً فقال له: أنت أعظم قدرا من أن أردک بمسألة، فاسألنی ما شئت فإنّی غیر مخالفک فی أمر تریده. فقال یحیی: یا أبا مرّة، أحبّ أن تعرض علی مصائدک وفخوخک التی تصطاد بها بنی آدم، فقال له إبلیس: حبّا وکرامةً، وواعده لغد، فلمّا أصبح یحیی علیهالسلام قعد فی بیته ینتظر الموعد وأغلق علیه الباب اغلاقا، فما شعر حتّی ساواه من خوخة کانت فی بیته، فإذا وجهه صورة وجه القرد، وجسده علی صورة الخنزیر، وإذا عیناه مشقوقتان طولاً، وإذا أسنانه وفمه مشقوقا طولاً عظما واحدا بلا ذقن، ولا لحیة وله أربعة أید: یدان فی صدره، ویدان فی منکبه، وإذا عراقیبه قوادمه، وأصابعه خلفه، وعلیه قباء قد شدّ وسطه بمنطقة فیها خیوط معلّقة بین أحمر وأصفر وأخضر وجمیع الألوان، وإذا بیده جرس عظیم، وعلی رأسه بیضة، وإذا فی البیضة حدیدة معلّقة شبیهة بالکلاب. فلمّا تأمّله یحیی علیهالسلام قال له: ما هذه المنطقة التی فی وسطک؟ فقال: هذه المجوسیة، أنا الذی سننتها وزینتها لهم، فقال له: ما هذه الخیوط الألوان، قال له: هذه جمیع أصناع النساء لا تزال المرأة تصنع الصنیع حتّی یقع مع لونها فأفتن النّاس بها؟ فقال له: فما هذا الجرس الذی بیدک؟ قال: هذا مجمع کلّ لذّة من طنبور وبربط ومعزوفة وطبل ونای وصرنای، وإنّ القوم لیجلسون علی شرابهم، فلا یستلذّونه فأحرک الجرس فیما بینهم، فإذا سمعوه استخفهم الطرب فمن بین من یرقّص، ومن بین من یفرقع أصابعه، ومن بین من یشقّ ثیابه، فقال له: وأی الأشیاء أقرّ لعینک؟ قال: النساء هنّ فخوخی ومصائدی، فإنّی إذا اجتمعت علی دعوات الصالحین ولعناتهم صرت إلی النساء، فطابت نفسی بهنّ، فقال له یحیی علیهالسلام : فما هذه البیضة التی علی رأسک؟ قال: بها أتوقّی دعوة المؤمنین، قال: فما هذه الحدیدة التی أری فیها؟ قال: بهذه أقلب قلوب الصالحین، قال یحیی علیهالسلام : فهل ظفرت بی ساعةً قطّ، قال: لا، ولکن فیک خصلة تعجبنی، قال یحیی: فما هی؟ قال: أنت رجل أکول، فإذا أفطرت أکلت وبشمت فیمنعک ذلک من بعض صلاتک وقیامک باللیل، قال یحیی علیهالسلام : فإنّی أعطی اللّه عهدا أنّی لا أشبع من الطعام حتّی ألقاه، قال له إبلیس: وأنا أعطی اللّه عهدا أنّی لا أنصح مسلما حتّی ألقاه، ثمّ خرج فما عاد إلیه بعد ذلک»(۱).
۱ـ بحار الأنوار، ج ۶۰، صص ۲۲۴ ـ ۲۲۵٫
امام صادق علیهالسلام به نقل از پدران خویش علیهمالسلام میفرماید: ابلیس از زمان آدم تا آنگاه که خداوند حضرت مسیح را برانگیخت، به حضور انبیا میرسید و برای آنان سخن میگفت و از آنان پرسش مینمود و به هیچ کدام از انبیا بیشتر از حضرت یحیی انس نداشت. روزی حضرت یحیی به او فرمود: ای ابامره (شرّخیز)، من به تو نیاز دارم. شیطان گفت: تو برتر از آنی که من نیازی برای تو برآورده سازم، ولی هرچه میخواهی، بگو، که من با آنچه بخواهی، مخالفتی ندارم. حضرت یحیی فرمود: دوست دارم دامها و لغزشگاههایی که فرزندان آدم را با آن شکار میکنی، به من نشان دهی. ابلیس او را تحسین کرد و به او آفرین گفت و وعده داد که وی خواسته او را فردا عملی میکند. صبح روز بعد، حضرت یحیی در خانه نشست و منتظر وعده ابلیس ماند و در خانه را محکم بست. چندی نگذشت که ابلیس بر در کوچک خانه وی ظاهر شد؛ در حالی که صورت او به شکل میمون و بدن وی خوک بود و چشمانش و دهان و دندانهای او نیمه باز بود و نه چانهای داشت و نه ریشی. چهار دست داشت: دو دست که از سینه او درآمده بود و دو دست از شانههای وی. اعضای پشت او در جلو بدن و انگشتان او در پشت قرار داشت. قبایی بر تن داشت که وسط آن با کمربندی از نخهای قرمز و زرد و سبز و دیگر رنگهای به هم تنیده محکم شده بود. در دست او زنگی بزرگ و بر سر وی کلاهخودی آهنی قرار داشت که در آن آهن آویزانی شبیه به سگها بود. چون حضرت یحیی به دقت در ابلیس نگریست، به او گفت: این کمربند که بر کمر بستی چیست؟ گفت: این آیین آتشپرستی است که من آن را پایه نهادم و آن را برای اهل آن آراستم. حضرت یحیی علیهالسلام پرسید: این نخهای رنگارنگ چیست؟ گفت: ساختههای زنان است. زنان پیوسته چیزهایی درست میکنند رنگ رنگ، که مردم را با آن فریب میدهند. جناب یحیی پرسید: زنگی که در دست داری، چیست؟ گفت: این گردآورنده هر لذتی مانند طنبور، بربط، ساز سُلو، طبل، نای و سُرناست. مردم در مجلس شراب مینشینند، ولی از آن به لذت کامل نمیرسند. در آن هنگام، من زنگ را در میان ایشان به صدا در میآورم، چون آن را شنیدند، طرب و شادمانی، آنان را سبک میسازد و برخی را به رقص، بعضی را به زدن انگشتان و بعضی را به دریدن لباس خود وا میدارد. حضرت یحیی پرسید: کدام چیز برای تو خوشایندتر است و مایه چشم روشنی بیشتری برای توست؟ پاسخ داد: زنان دامها و سستکنندگان آنان هستند که در خدمت مناند. هرگاه دعاها و نفرینهای صالحان، مرا فرا میگیرد، به سوی زنان میروم و خوشحال میشوم. حضرت یحیی پرسید: کلاهخود چیست؟ پاسخ داد: خود را با آن از دعای مؤمنان محافظت میکنم. جناب یحیی پرسید: چیزی که آهنی در آن قرار دارد چیست؟ گفت: با آن دلهای صالحان را دگرگون میسازم. حضرت یحیی پرسید: آیا تاکنون بر من پیروز شدهای؟ گفت: نه، ولی خصلتی در توست که مرا به شگفتی وا داشته است. جناب یحیی پرسید: آن ویژگی چیست؟ گفت: تو مرد پرخوری هستی. هنگامی که افطار میکنی، پر میخوری و همین مانعِ پارهای از نماز و شبخیزی تو میشود. حضرت یحیی فرمود: حال که این گونه است، با خداوند عهد میکنم تا روز دیدارش، از غذا سیر نخورم! ابلیس گفت: من نیز با خدا عهد میکنم که تا هنگام دیدار او، هیچ مسلمانی را نصیحت نکنم! آنگاه رفت و پس از آن، به سوی حضرت یحیی باز نگشت.
این حدیث، رقص را در کنار شیطان و شراب میآورد و هرگاه رقص در خدمت شیطان و حاکمان و کارگزاران جور باشد، رقص از حالت طبیعی خود خارج شده و با توجه به عوارض و لواحق آن، حرام میشود و حرمت عارضی آن برآمده از شیطان، شراب، غفلت و تباهی است.
روایت سکونی:
در منابع دینی، روایت سکونی صریحترین بیان را در منع رقص دارد. در این روایت است:
۳ ـ «علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : أنهاکم عن الزفن والمزمار وعن الکوبات والکبرات»(۱).
ـ سکونی گوید امام صادق علیهالسلام فرمود که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله فرموده است: من شما را از رقص، و نواختن نی و زدن طبلهای کوچک و بزرگ باز میدارم.
این حدیث به روایت زیر بسیار شباهت دارد و شاید زفن، تصحیف زمر باشد؛ زیرا از «زفن» تنها در همین روایت، نهی شده است؛ چنانکه فاضل هندی در کشف اللثام، همین روایت را از سکونی با «الزمر» آورده است(۲). در روایت مورد اشاره آمده است:
«الجعفریات: بإسناده عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدّه؛ علی بن الحسین، عن أبیه، عن علی بن أبی طالب علیهمالسلام قال: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : أنهی أمّتی عن الزمر والزمار، والکوبات، والکیوبات»(۳).
ـ رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: من امت خویش را از نیها، طبل و تیمپو نهی مینمایم.
با این وجود، باید گفت همان تحلیلی که درباره غنا و موسیقی گذشت و گفته شد که موضوع غنا و موسیقی تغییر یافته و غنا و موسیقی درباری با حاکمیت نظام اسلامی به غنا و موسیقی ولایی تحویل رفته، در رابطه با رقص نیز همین سخن جاری است؛ به ویژه آن که در این روایت، رقص در کنار همان غنا و موسیقی رایج در زمان جاهلیت آمده است.
۱ـ الکافی، ج ۶، ص ۴۳۲٫
۲٫ کشف اللثام، ج ۲، ص ۲۷۳٫
۳ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۵٫
روایات جواز رقص:
رقص در مجلس عروسی:
۴ ـ «ذکر أنّ أبا طالب خطب یومئذ، وذکر ما مرّ، فلمّا أتمّ أبوطالب خطبته تکلّم ورقة بن نوفل، فقال: الحمد للّه الذی جعلنا کما ذکرت، وفضّلنا علی ما عددت، فنحن سادة العرب وقادتها، وأنتم أهل ذلک کلّه، لا تنکر العشیرة فضلکم، ولا یرد أحد من النّاس فخرکم وشرفکم، وقد رغبنا بالاتّصال بحبلکم وشرفکم، فاشهدوا علی معاشر قریش بأنّی قد زوّجت خدیجة بنت خویلد من محمّدبن عبد اللّه علی أربعمأة دینار، ثمّ سکت ورقة، وتکلّم أبوطالب وقال: قد أحببت أن یشرکک عمّها، فقال عمّها: أشهدوا علی یا معشر قریش، إنّی قد أنکحت محمّدبن عبد اللّه خدیجة بنت خویلد، وشهد علی بذلک صنادید قریش، فأمرت خدیجة علیهاالسلام جواریها أن یرقصن ویضربن بالدفوف»(۱).
۱ بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۱۹ ـ ۲۰٫
گفته شده ابوطالب روزی خطبه خواند، و آنچه را که گذشت یاد کرد، چون ابوطالب خطبه خود را تمام کرد، ورقة بن نوفل سخن آغاز کرد و گفت: سپاس خدای را که ما را آنگونه که گفتی قرار داده است و ما را بر آنچه شمردی برتری داده است، ما از سادات عرب و از رهبران آنان هستیم و شما شایسته همه آن هستید، هیچ خویشاوندی فضیلت و منقبت شما را انکار نمیکند و کسی از مردم به فخر و شرف شما نرسیده است و ما با برقراری رابطه خویشاوندی به ریسمان محکم شرف شما فرا چنگ زدهایم. ای قریشیان، گواه من باشید که من خدیجه دختر خویلد را به ازدواج محمّد بن عبد اللّه با چهارصد درهم مهر درآوردم. سپس ابوطالب خطاب به عموی خدیجه گفت من دوست دارم که عموی وی نیز در این آیین شرکت جوید. عموی خدیجه گفت: قریشیان، گواه من باشید، من خدیجه دختر خویلد را به نکاح محمّد بن عبد اللّه درآوردم و بزرگان قریش بر آن گواهی دادند. آنگاه خدیجه علیهاالسلام به کنیزان خود گفت: برقصید و دایره زنید.»
این نقل با آن که به ضعف و کاستی مبتلاست و این مراسم با آن که پیش از بعثت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده است، اما از سویی، عصمت پیامبران از آغاز تولد است و کردار آنان همواره حجت میباشد و از سوی دیگر، اصل اولی در رقص، حلیت آن است و ماهیت و طبیعت رقص حرمتی ندارد؛ هرچند چنین نقلهایی نیز مورد اعتنای علمی نباشد. بله، مصادیق فاسد و گناهآلود رقص که آن را به تخریب میکشاند و موضوعی دیگر را رقم میزند یا افراط در آن و نادیده گرفتن مرزهای شرعی در انجام آن، رقص را مضر و حرام میسازد؛ همانطور که افراط در خوردن زعفران یا کلهپاچه سبب بیماری میشود. خلاصه این که نباید میان مقام اثبات و حکم با مقام ثبوت و مصادیق خلط نمود و حکم یکی را به دیگری سرایت داد.
با دوری از آلودگیها و گناهان و با پرهیز از فساد و فحشا، در جامعهای که سلامت دارد و حساسیت به جنسیت در آن نیست، نفس رقصیدن مرد برای مرد، رقص زن برای زن، رقصیدن زن برای مرد و رقص مرد برای زن، اشکالی ندارد؛ چرا که زنان رعایت پوشش شرعی خود را میتوانند داشته باشند و برقصند و دیدن حجم بدن زن نیز ـ چنانکه بحث آن را خواهیم آورد ـ اشکالی ندارد. البته، اگر جامعه بیمار باشد و مردی با دیدن رقص زنی دچار مشکل شود، باید مسیر سالمسازی خود را بپیماید، نه آن که احکام الهی بیان نشود؛ هرچند در جامعهای که بیمار باشد و حساسیت به جنسیت در آن شدت داشته باشد، رقص زن برای مردان بیگانه، هرچند رعایت حجاب و پوشش را نیز بنماید و آن را با گناهی آمیخته نسازد، اشکال دارد. ما امیدواریم نظام اسلامی بتواند دین و فرهنگ دینی را به معنای صحیح کلمه در اجتماع بگستراند. ان شاء اللّه.
رقص همانند چاقو امری لا بشرط است و حکم آن به نوع استفاده و بهرهوری از آن ارتباط دارد. اگر حرکات موزون طبیعت در خدمت گناه باشد، خود گناه شمرده میشود و چنانچه در خدمت غفلتزدایی میان مردم و ایجاد مهرورزی میان زن و شوهر باشد، ایرادی بر آن نیست.
وقتی در خانه مقام عصمت و در جشن عروسی آنان چنین شادی و سروری حکمفرماست و تربیت ولایی به صورت صاف و شفاف و با آگاهی بر مراتب روح و روان و نیازهای آدمی صورت گرفته و سراسر و شراشر اعضای آن را عشق چیره نموده، چرا برخی با ناآگاهی، کار را بر خود سخت و نفس را بر خود حبس نمایند. اگر در خانه عصمت، مشکلات بسیار سختی قابل تحمل میگردد، به سبب وجود عشق ربوبی و صفای ملکوتی آن خانه میباشد که چنین شادمانیها و سرورهایی نماد آن است و نباید انتساب چنین واژههایی به مقام عصمت را سبب تحقیر آنان یا امری مستنکر دانست؛ در حالی که آنان که مسیر ولایت را پیمودهاند و با اهل خانه عصمت، همنفس گردیدهاند و به مراتب و مقامات معنوی و نفسی انسان آگاه هستند، حتی خود نیروی دریافت قوی در استنباط احکام مییابند؛ البته چنین نیروی استنباط و قوه استخراجی، تنها برای آنان حجت است و اثبات آن برای دیگران باید با دلایل و حجج شرعی باشد که چند و چون آن در اصول فقه بررسیده شده است.
رقص شیدایی عشق:
۵ ـ «کتاب ابن البیع وابن مهدی والزمخشری قال صلیاللهعلیهوآله : حزقة حزقة ترقّ عین بقّة. اللهمّ إنّی أحبّه فأحبّه، وأحبّ من یحبّه.
الحزقة: القصیر الصغیر الخطأ، وعین بقّة: أصغر الأعین، وقال: أراد بالبقّة فاطمة علیهاالسلام
فقال للحسین: یا قرّة عین بقّة ترقّ.
وکانت فاطمة علیهاالسلام ترقّص ابنها حسنا علیهالسلام وتقول:
أشبه أباک یا حسن
واخلع عن الحقّ الرسن
واعبد إلها ذا منن
ولا توال ذا الاحن
وقالت للحسین علیهالسلام :
أنت شبیه بأبی
لست شبیها بعلی»(۱)
ـ روایت شده که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند: گردهمایی بزرگی است که کوچکترین چشمها را به ترحم مینشاند.
در معنای «حزقة» آمده است هر چیز کوچک و ناچیز و خُرد است. در این صورت، معنا چنین میشود: کوچک است، خرد است؛ چیزی که کوچکترین چشمها را رقیق میسازد.
(میشود آن را چنین معنا کرد: پاکوچولو، پاکوچولو، بیا بالا، چشمکوچولو ـ گویی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دست امام حسین علیهالسلام را میگرفته و پاهای آنان را روی پای خود میگذاشته و آنان را تشویق مینموده از بدن مبارک حضرتش بالا روند)(۲)
«عین بقة» کوچکترین چشم را گویند و گوید: مراد از «بقة» در این روایت، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است؛ چرا که ایشان خطاب به امام حسین علیهالسلام میفرمود: ای نور چشمی «بقه» ـ که منظور حضرت زهراست ـ دلها را به سوز و عطوفت میآوری.
۱٫ مناقب آل ابی طالب علیهمالسلام ، ج ۳، ص ۱۵۹ (با اندکی تفاوت)؛ بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۸۶٫
۲٫ النهایة فی غریب الحدیث، ج ۱، ص ۳۷۸٫
همچنین آن حضرت علیهاالسلام امام حسن علیهالسلام را به رقص میآورد؛ در حالی که میفرمود:
تو به پدرت شبیه هستی، ای حسن، بند از پای حق بگشا.
خداوندی را بندگی کن که دارای منت است و صاحب کینه و دشمنی را پی نگیر.
آن حضرت خطاب به امام حسین علیهالسلام میفرمود:
تو به پدرم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شباهت داری، نه به امیرمؤمنان علیهالسلام .
در این روایتِ تاریخی ـ که البته به ضعف سند مبتلاست ـ آمده که حضرت زهرا علیهاالسلام امام حسن علیهالسلام را به رقص میآورده و برای امام حسین علیهالسلام شعر میخوانده است.
باید توجه داشت که امامان شیعه همواره از ابتدای تولد دارای عصمت هستند و هیچ گاه، حتی در زمان کودکی، چیزی را که در شریعت، از آن نهی شده است، انجام نمیدهند. از این رو، نمیتوان گفت امام حسن علیهالسلام در دوران کودکی بوده و رقصاندن کودک اشکال ندارد؛ چرا که این کار بنا بر این نقل، توسط حضرت زهرا علیهاالسلام انجام میگرفته است.
همچنین این نقل تاریخی، شاد بودن محیط زندگی خانه عصمت را میرساند؛ چرا که تربیت کودک، باید شیدایی و عاشقانه باشد، همانطور که بندگی حق تعالی با عشق و شیدایی است که میتواند به مرتبه عبادت وجودی رسد.
خانه عالمان دینی نیز باید این گونه باشد و آنان فرزندان خود را باز و شاد تربیت کنند و از عوامل خمودی، سستی، رکود و جمود کودکان بکاهند و آن را برطرف سازند تا آنان کارها را به اجبار انجام ندهند. نتیجه تربیت نامناسب و سختگیرانه، پدیدار شدن آسیبهای روانی در بزرگسالی و عقده گشایی حقارتی است که در کودکی دیدهاند.
به طور عقلی نیز حضرت زهرا علیهاالسلام ـ که عقیده ما در مورد ایشان این است که امامت و نبوت بر اندام مقام آن حضرت کوتاه است و ما پیامبران و امامان بسیار داریم، اما فاطمه علیهاالسلام تنها یکی است و هیچ قالب و عنوانی جز ناموس حق، آن حضرت را نشاید ـ در رویکرد تربیتی خویش، حفظ نشاط و شادمانی برای فرزندان خویش را اصل قرار میدهند و اصل شادمانی و کامیابی را در تربیت کودک پاس میدارند و محیط خانواده خویش را شاد و با عشق ربوبی همراه میساختهاند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بر اساس این روایت بر روی حضرت زهرا علیهاالسلام اسم میگذارد و این اسم از اسمای خاص حضرت زهراست؛ اگرچه از این گونه نامها غفلت شده و مورخی آن را در نامهای حضرت علیهاالسلام نیاورده است و حتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله این نام را ندارد.
رقصهای لازم و مستحسن:
گفتیم در شریعت، هیچ نهی صریحی از طبیعت رقص دیده نشده است و نهی به موارد و مصادیق گناه آلوده و همراه با شراب و شیطان آمده است و تحلیلی که در تاریخ غنا و موسیقی گذشت، برای سرگذشت رقص که جبهه باطل بر آن دست گذاشته است، نیز وجود دارد. این در حالی است که آموزش رقص برای کودکان و بهویژه دختران، امری لازم است تا بتوانند در فردای روزگار، شوهر خویش را نگاه دارند و همچون میخ بر دیوار نباشند. همچنین رقص زن برای شوهر خود نه تنها امری مستحسن، بلکه لازم است و ما این لزوم را به عنوان فتوا میآوریم.
تربیت کودک، باید شیدایی و عاشقانه باشد، همانطور که بندگی حق تعالی با عشق و شیدایی است که میتواند به مرتبه عبادت وجودی رسد. از عبادت وجودی در کتاب «محبوب عشق» سخن گفتهایم. باید فرزندان خود را باز و شاد تربیت کرد و از عوامل خمودی، سستی، رکود و جمود کودکان کاست تا آنان کارها را به اجبار انجام ندهند. نتیجه تربیت نامناسب و سختگیرانه، پدیدار شدن آسیبهای روانی در بزرگسالی و عقده گشایی حقارتی است که در کودکی دیدهاند. باید در رویکرد تربیتی خویش، حفظ نشاط و شادمانی برای فرزندان را اصل قرار داد و اصل شادمانی و کامیابی را در تربیت کودک پاس داشت و محیط خانواده خویش را شاد و با عشق ربوبی همراه ساخت.
سختگیریهای افراطی و دگممآبانه برخی از افراد، مردم را دینگریز میسازد. البته، آنان از دینی میگریزند که شارع آن خداوند نیست. باید مراقب بود که احکام الهی را آن گونه که هست بیان نمود و سلایق و پسندها و ناپسندیدههای شخصی را به عنوان گزارههای دینی و در قالب فتوا ارایه نداد.
عقدههای درونی:
اسلام پیش از آن که زنا را حرام کند، ازدواج دایم یا موقت را طرح نموده و قوانین لازم برای اجرایی شدن آن را تدوین نموده است تا مردم که نیاز جنسی و طبیعی آنان، داشتن آمیزش را ایجاب میکند، با دوری و پرهیز از زنا که حرام گردیده است، دچار عقدههای روحی و روانی نگردند و بتوانند خود را از طریق حلال، تخلیه کنند، سبک سازند و بانشاط زندگی کنند و برای بندگی حق، سرزندگی داشته باشند. اگر در جامعه با تقابل فرهنگ غرب، رقصهای حرام در جامعه در حال افزایش است و طبیعت رقص که در اصل خود حرمتی ندارد، رو به انحطاط نهاده است، باید نخست طبیعت اولی رقص که رقص سالم است، به جامعه معرفی شود و سپس آنان را از موارد حرام آن باز داشت تا تبلیغ دینی نیز سیر و روند طبیعی خود را طی کرده باشد. در این صورت است که میتوان از جامعه انتظار داشت از رقصهای حرام دوری جویند. بیشتر کسانی که به معصیت آلوده میشوند، انسانهای شایستهای هستند که چون کامیابی خود را در بنبست دیدهاند و مرزهای حلال کامیابی و لذتبری شرعی را بسته میانگاشتهاند، به این راه کشیده شدهاند.
نباید توهم داشت که رقص امر تازه تأسیسی است که از فرهنگ غرب به شرق سرایت کرده و برای اجانب و مشرکان و کفار است، بلکه در منظر اسلام، امر قبیح و مستنکری دانسته نمیشده است و متأسفانه اسلام در ابتدای مسیر حرکتی خویش، گرفتار غاصبان حق ولایت و جبهه باطل گردید و چیرگی فرهنگ خلیفه دوم، آن را یبس و خشک نمود.
هر کس میخواهد رقص را حرام کند، باید از شریعت، دلیلی بر حرمت بیاورد، وگرنه رقص از آن جهت که تنها رقص است، دلیلی بر حرمت ندارد و لهو نیز نمیتواند دلیل حرمت رقص یا موسیقی قرار گیرد.
باز خاطرنشان میشویم موضوع بحث حاضر، ماهیت رقص به خودی خود و رقص از آن جهت که رقص است و بدون ملاحظه مفاسد و افراد است که گاه حکم به این اعتبار تغییر مییابد و بحث از مقام ثبوت به مقام اثبات میآید و میان این دو مقام، تفاوتی آشکار است که شرح آن گذشت.
در جامعه سالم نمیتوان برای حرمت رقص دلیلی یافت و چنانچه جامعه بیمار است و کسی با دیدن کفش زنی مشکل پیدا میکند، حکم ثانوی برای او فعلیت مییابد، ولی این گونه نیست که باید به جامعه برای همیشه به چشم بیمار نگریست و احکام الهی را به خاطر وجود بیمارانی چند، تعطیل نمود، بلکه باید با فرهنگسازی، بستر سالم اجرای احکام را پدید آورد و جامعه را از این بیماری نجات بخشید. راه نجاتبخشی چنین بیمارانی نیز منع نمودن و حرام ساختن حلالها نیست، بلکه تطهیر جامعه به توسعه جامعه امکانپذیر است.
رقص با کمال انسانی تنافی و ناسازگاری ندارد و چنانچه جامعه از سلامت برخوردار باشد، میتواند در اجرای مجالس شادمانی به طور سیستماتیک و نظاموار و با ارایه راهکارهای قانونی، مجوز رقص و برگزاری مجالس شادمانی دهد. البته، این کار به هیچ وجه بدون تدوین قوانین لازم و پاس داشتن مرزهای شرعی و رعایت استانداردهای نظارت بر چنین مجالسی عملیاتی نیست و راهکار مناسب خود و همت کارگزاران فرهنگی و متولیان چنین دستگاههایی را میطلبد. رقص نیز دارای غرض عقلایی است و پیآمد آن سرور، نشاط، رفع مشکلات روحی و روانی و درمان برخی از بیماریهاست.
اسلام با شادمانی مخالفتی ندارد، مگر این که گناهی بر آن عارض شود. اصل لهو و لغو نیز ایرادی ندارد تا گفته شود رقص امری لهوی و حرام است. البته، باید میان جامعه سالم و ناسالم تفاوت گذاشت و مقام ثبوت و اثبات را از هم جدا دید. در جامعه سالم، رقص زن برای نامحرم با حفظ پوشش شرعی و با پرهیز از عریانی، اشکال ندارد و دیدن حجم بدن حرام نیست، ولی در جامعه بیمار ـ که هماینک نوع جوامع بیمار هستند ـ این گونه رقص از آنجا که فسادآور است و از آن جهت که حریم حق در آن شکسته میشود، حرام میباشد و فتوای ما برای جامعه حاضر، همین گفته است.
اگر روزی فرا رسد که نوع افراد جامعه از سلامت برخوردار شوند و کارهای جنس مخالف، لغزشی در آنان ایجاد نکند، رقص نامحرم در آن جامعه ایرادی ندارد و به خاطر وجود افرادی چند، که بیمار هستند، نمیتوان حکم به حرمت رقص داد؛ چرا که این افراد، همچون کسانی هستند که به وسواس مبتلا گردیدهاند و آنان در تأثیرپذیری از جنس مخالف، همچون فرد وسواسی هستند که نه تنها نجاسات را نجس میداند، بلکه آب را نیز نجس میشمرد و دریا را نیز از این نجاست بیبهره نمیگذارد. روشن است که این فرد، بیمار است و باید درمان شود، وگرنه هم آب پاک است و هم ساحت دریا از نجاست بهدور میباشد.
رقصهای حرام:
برخی از مصادیق رقص حرام در جامعه سالم عبارت است از:
یکم: رقص در مجالس مختلط و تهییجآور بر گناه؛
دوم: رقص با داشتن عقدههای نفسانی و کثیف؛
سوم: رقص برای اشاعه فحشا؛
چهارم: رقصی که شباهت به اهل گناه بیاورد؛
پنجم: رقصی که سبب لهو باطل و مصداق زیادهروی در آن باشد.
ششم: رقصی که در خدمت جبهه باطل و ترویج دولت ظالم و جور قرار بگیرد، هرچند هیچ گناه دیگری با آن نباشد، مصداق باطلِ حرام است.
یکم و دوم: رقصهای مختلط و هیجانزا برای انجام گناه:
رقصیدن در مجالس مختلط که زن و مرد نامحرم به گونهای با هم ارتباط دارند که با برخورد به یکدیگر، تحریک شهوانی میشوند، حرام است. بر این اساس، انضمام مردان به زنان در دانسینگها و سالنهای رقص، که مردان و زنان نامحرم و بیگانه، دست هم یا کمر هم را میگیرند و با هم میچرخند و گاه گردن هم را گرفته و در آغوش هم دور میزنند، حرام است. البته حرمت این رقص به دلیل انضمام میان نامحرمان است، وگرنه ماهیت رقص اشکالی ندارد.
همچنین اگر مرد یا زنی برقصد، اما به هم برخوردی نداشته باشند، ولی یکی برای دیگری تهییجآور و هیجانانگیز بر انجام گناه باشد، رقص آنان حرام است. برای نمونه، اگر یکی از رقاصان دوست داشته باشد با دیگری که با وی نامحرم است، ملامسه، مقارنه و نزدیکی داشته باشد، رقص وی حرام است.
همچنین اگر فردی در تربیت خویش، دچار کمبود بوده و نیازهای بسیاری داشته است و در تربیت جنسی خود گرسنه است؛ بهگونهای که از گرسنگی حتی از خوردن نان کپکزده و به سبب تشنگی، از خوردن فاضلاب و گنداب دریغ نمیورزد، باید گرسنگی خود را برطرف نماید و چشم دل خویش را سیر تربیت کند تا بتواند میلها و هوسهای خود را قابل کنترل سازد و با دیدن رقصهای مجاز، هوسِ هر چیزی را ننماید.
رقص و سماع درویشی:
مراد از سماع، اقتدار شنیدن صوتهای معنوی و ربوبی است. مراد از رقص معنوی نیز حرکت طبیعی و نظاممند برای وصول به حق تعالی است که از آن به «سیر و سلوک» تعبیر میشود و شرح آن در رقص آزادی گذشت. متأسفانه، دنیای استکبار، سماع و رقص را در قالب تنبک و اختلاط گناهآلود درویشی و صوفیانه به تحریف کشانده است و نمونهای از رقصهای حرام، همین رقصهای درویشی مختلط است. گاه دیده میشود که عدهای مرد و زن با ذکر علی به هم میپیچند و میرقصند. شکی نیست که چنین کاری حرام است و شریعت، به شدت از اختلاط حرام زن و مرد نامحرم نهی نموده است. حرمت این کار برای صوفیان و دراویش، با یادکرد از نام مبارک حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام برداشته نمیشود. اختلاط نامحرمان به صورت ناشایست و با نادیده گرفتن احکام الهی حرام است و تفاوتی ندارد که در مسجد باشد یا میکده، در خانقاه یا پارتیهای شبانه؛ چرا که مکان، زمان و افراد، هیچ گاه حرامی را حلال نمیکند. مراد ما از «سماع»، مجالس رقص صوفیان نیست. این مجالس، تحریفشده معارف است. همانگونه که برخی مجالس عزاداری هم تحریف شده از مجالس مورد توصیه اهل بیت علیهمالسلام است و هم نان خوردن از جریان قیام خونین کربلا، که هدف آن را نیز تحریف میکند.
مراد ما از سماع، سماع اولیای خداست. آنان در بین خود ترنمهای معنوی داشتند و سماع مینمودند؛ ولی درویشها و صوفیان خانقاهی آن را به رقص تبدیل نمودند. اولیای خدا در لذت انس با ملکوت الهی و با شنیدن نغمهای معنوی، با هم غش میکردند و به جبروت الهی وصل میشدند، اما اینان «یا هو» میکنند و به هم میپیچند و گاه میشود که جنس مخالف را ندا میدهند.
چنین تحریفاتی در عیدالزهرا نیز دیده میشود. هیچ روزی نیست که حرام خدا حلال گردد و حرام خدا تا دامنه قیامت حرام است و سخن گفتن از رفع قلم در برخی اعیاد، خرافهای بیش نیست. این عقیده گمراهی است و موجب از بین رفتن شأن انسانی میگردد و تخریب ولایی پیش میآید. شاد بودن در ایام شادی اهل بیت علیهمالسلام با توجه و معرفت و یا عمل شایسته میباشد؛ نه به لوث کردن حقیقت و محو اصل آن. امامان علیهمالسلام هیچگاه دشمنان را تحریک نمیکردند و اهل صفا و صمیمیت بودند و درگیری میان شیعه و سنی را نمیخواستند. برگزاری چنین مجالسی و فیلمبرداری آن از طرف عوامل ضد انقلاب و بردن آن بر روی آنتن، حرکت عامدانه برای تخریب چهره شیعه و ایجاد اختلاف میان شیعه و اهل سنت است. چرا باید ثمره خون هزاران شهید انقلاب به دست مردمی محبّ، اما ساده و نیز توسط عدهای غرضورز و مزدور و جاهلانی مقدسنما تباه شود و نگاه دنیا و مسلمانان جهان را به شیعیان امیرمؤمنان تغییر دهد. چه گناهی بزرگتر از این که باعث شود جهانیان به حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام ؛ جان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به دیدی ناپسند بنگرند و (نعوذبالله) رفتار آنها را از حضرت ببینند؟ کسی که ادعای ولایت دارد باید به سیره حضرات معصومین علیهمالسلام و روش آن حضرات علیهمالسلام بنگرد و از آن الگو بردارد و روضه کربلا، عیدالزهرا یا سماع و رقص را به تحریف نکشاند.
سوم: اشاعه فحشا:
سومین مورد رقص حرام، رقصی است که به اشاعه فحشا بینجامد و یا مصداق آن باشد. از همین نمونه است رقصهای دانسینگی که به غربیان اختصاص دارد و صاحبان آن میخواهند افکار ملتها را با آن تخریب کنند. در شناخت حکم باید ملاکها و معیارها را مورد نظر داشت. در بحث رقص نیز که به خودی خود بدون اشکال است، چنانچه موجب اشاعه فحشا شود، بدون تردید حرام است.
پارهای از رقصها پلاک و صاحب دارد و جنبه رقص بودن آن چندان موضوعیتی ندارد و در پشت خود اهداف شوم سیاسی و براندازی معنوی با اشاعه فحشا را دارد، چنین رقصهایی حرام است. مراد ما از رقص که از جواز آن سخن میگوییم رقصهای متمدن و آزاد انسانی، عاطفی و شادباش روح و روان است.
چهارم: رقصهای ویژه و نمادِ اهل معصیت:
از رقصهای حرام، رقصی است که به اهل معصیت شباهت دارد. مانند رقصهایی که به کافران ویژگی دارد و شعار آنان دانسته میشود. انجام چنین رقصهایی از باب «من تشبّه بقوم عُدّ منهم»(۱) حرام است.
صرف «تشبه به اهل معاصی» عنوانی است که مورد اهتمام شریعت است و آن را از باب اشاعه فحشا حرام میداند. اسلام بر کاربرد عناوین اهتمام فراوانی دارد و در این مسیر توصیه میکند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا»(۲)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید (هنگام سخن گفتن با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ) نگویید: «راعنا»: ما را مراعات کن، بلکه بگویید: ناظر احوال ما باش.
۱٫ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۵۱۳٫
۲٫ بقره / ۱۰۴٫
خداوند میفرماید: «راعنا» اصطلاح خاص یهودیان است، خود را به آنان شبیه نسازید و از آن استفاده نکنید، بلکه واژه «انظرنا» را به کار گیرید.
در بحث موسیقی و رقص نیز چنین است و شباهت جستن به گروهی خاص از اهل معاصی و اوباش و اراذل حرام میباشد.
اشاعه فحشا و غیر هدفمند بودن و لکهدار نمودن اخلاق عمومی جامعه، امری نیست که اسلام آن را نادیده بگیرد.
حرمت چنین موسیقیها و رقصهایی تا زمانی ثابت است که انتساب آن به کفار باقی است و با از میان رفتن این انتساب و اختصاص به قوم خاصی که در پی اهداف شوم هستند، اشکال آن نیز برطرف میشود.
به طور مثال، کت و شلوار در آغاز که به ایران آمده بود به انگلیسیها انتساب داشت و برخی از عالمان دینی، آن را به همین دلیل، حرام میدانستند و از پوشیدن آن نهی میکردند، ولی چون در این زمان، این انتساب از آن گرفته
شده، حرمت پوشیدن آن نیز برداشته شده است. بر این اساس، زدن کروات و پاپیون در این زمان اشکالی ندارد؛ زیرا دیگر به جایی منتسب نیست. کلاه لبهدار نیز این چنین است و هیچ یک از امور گفته شده، دیگر شعار گروه خاصی به شمار نمیرود، ولی هر گاه هر یک از این امور یا هر چیز دیگری، شعار قومی شود و منظور خاصی را برساند، چنانچه آن گروه با اسلام در تضاد باشد، هرگونه استفاده از نمادهای آنان نیز اشکال دارد.
امروزه کروات و پاپیون به ریشی میماند که به جهت تزیین یا آراستن گذاشته میشود، نه با هدف پیروی از حکمی دینی. چنین شخصی در دو مورد نخست، اگرچه برای این کار ثواب و پاداشی ندارد، چرا که به خاطر مسلمانی و تعبد ایمانی چنین نکرده، اما به گناه تراشیدن ریش نیز آلوده نشده است. در برابر، اگر کسی ریش بگذارد و با این کار، ریش را به عنوان این که نماد اهل دیانت است، به اهمال بکشاند و مسلمانی را زیر سؤال برد، ریش گذاردن وی معصیت است و ثوابی به وی برای این کار داده نمیشود، اگرچه گناه تراشیدن ریش را در کارنامه خود ندارد.
پیشتر نیز گفتیم اگر مداح یا خوانندهای به سبک دستگاهی بخواند که زنی طاغوتی از آن استفاده کرده و ویژه اوست و مرثیهخوانی یا غناخوانی وی، آن دستگاه را تداعی کند، وی به اهل گناه شباهت یافته و مداحی یا مرثیهخوانی او، حرام است؛ چرا که این سبک و دستگاه پلاک دارد و پلاک آن به نام اهل عصیان است. همچنین است اگر رقص بر سبکی خاص باشد که یکی از رقاصان اهل معصیت را به یاد آورد، انجام آن حرام است.
رقص اهل معصیت، رقصی که اشاعه فحشا دارد، رقص انضمامی و اختلاطی و نیز رقص مهیج به حرام اشکال دارد. با وجود چنین مشکلاتی در راه سالم سازی رقص، باید برای رقص الگوسازی نمود و رقصهای انسانی و سالم را کدبندی نمود و آن را به جامعه آموزش داد. هر چیزی اگر قانون، ملاک و معیار درستی نداشته باشد و تناسب در آن رعایت نشود و به افراط و تفریط کشیده شود موجب گمراهی است. رقص سالم رقصی است که جامعه را به طراوت و حریت بکشاند و دشمن را از پای درآورد و دیانت و ایمان را تازه کند.
باید فضایی را در مباحث هنری به وجود آورد که بتوان شادی و سرور مشروع ولایی را به جامعه عرضه کرد تا بسیاری از مشکلات روحی و روانی مسلمانان برطرف شود. اگر برخی از مسلمانان راهی سراب غرب میشوند تا چند صباحی را در دانسینگها و کافههای آن طرف خوش باشند و خود را به گناه آلوده کنند، برای این است که آموزههای دینی در زمینه کامیابی را در دست ندارند و مانند بیماری هستند که جز پزشکی کافر و گبر، فرد دیگری را سراغ ندارند و به ناچار، برای درمان پیش او میروند؛ چرا که بیماری کمبود و عقده، او را رنج میدهد، ولی اگر پزشک مسلمانی باشد که هرچند ضعیفتر از پزشکان غربی عمل کند، با این حال، غیرت دینی به او اجازه نمیدهد که پیش کافری برای معالجه رود. باید راههای حلال کامیابی و التذاذ را در اختیار مردم قرار داد و سپس از محرمات سخن گفت و این وظیفه حوزههاست؛ چرا که آنان متولیان امور دینی مردم هستند و احکام آنان را بیان میدارند.
پنجم افراط در رقص و لهو:
از رقصهای دیگری که میتوان آن را در زمره گناهان برشمرد، تلبس به لهو و لغو باطل و حرام است. آن که دوست دارد به بهانه و بدون بهانه، همواره خود را بجنباند و حتی در نماز نیز دستان خود را تکان دهد، دارای مشکل روانی است و به باطل و لغوِ حرام، مبتلا گردیده است.
البته، ما در گذشته موارد لغو، لعب و لهو حرام را به تفصیل برشمردیم و گفتیم که هر لغو و لهوی حرام نیست؛ همانطور که هر ضرری دارای حرمت نمیباشد و باید آن را رتبهبندی نمود تا به طور مثال، کسی نگوید غذا خوردن نیز ضرر دارد و دندانها را خراب میکند پس باید گفت غذا خوردن حرام است، بلکه باید دانست که احکام، تابع مصالح است.
درست است که هر لغو و لهوی حرام نیست؛ همانطور که هر ضرری حرام نمیباشد، اما اگر کسی در انجام لهو و لغو به افراط و کثرت دچار شود و سازی در بغل خود نهد و دایم بنوازد و به جای نماز و پرداختن به این امور، ساز و رقص را نور چشم خویش بینگارد، وی به حرام مبتلا گردیده و حلال و پاک را به حرام و آلودگی تبدیل نموده و به خوض در لغو و لهو و افراط در آن گرفتار آمده است. همانگونه که اگر رقص در مجلس شراب و معصیت و با عریانی انجام گیرد، حرام است و نماز خواندن در آن نیز دارای اشکال است، رقص در این مورد نیز به گناه آلوده شده و حرام است.
نگاه به رقص:
نگاه به رقص تابع حکم اصل رقص است. گفتیم رقص از آن جهت که رقص است همانند غناست از آن جهت که غنا میباشد و حکم اولی غنا و رقص، جواز آن است. حکم غنا و رقص حکمی اقتضایی است و این بدان معناست که جواز رقص و غنا تا زمانی است که گناهی با آنها همراه نشود. در اینجا مسألهای که میتواند مانعی مهم در رقص و نیز غناخوانی زنان به شمار رود، نگاه مردان بیگانه به آنان است. البته این امر در صورتی است که آنان بخواهند برنامههای خود را به صورت زنده اجرا کنند و در مجامع عمومی، خوانندگی و رقص داشته باشند، یا تصویر آنان منتشر گردد.
بیشترین احکام و آداب نگاه، در سوره نور آمده است. خداوند متعال در آیات دوم تا هجدهم این سوره مبارکه، به تبیین احکام و حدود شرعی مرد و زنی میپردازد که زنا کرده یا مورد اتّهام واقع شدهاند. سپس در آیه نوزدهم و بیست و یکم میفرماید:
«همانا کسانی که دوست دارند در میان مؤمنان زشتیها را رواج دهند، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است.»
آنگاه در آیه ۲۱ میفرماید:
ای مؤمنان! قدمگاه شیطان را پی نگیرید؛ زیرا هر کس که راههای شیطانی را پیروی کند، شیطان او را به بدیها و زشتیها امر میکند».
در همین راستاست که آیه نگاه، طرح میشود و خداوند در آیه سیام و سی و یکم این سوره میفرماید:
«ای پیامبر! به مردان با ایمان بگو: دیدگان خود را فرو گذارند و بر زنان نامحرم تند و تیز ننگرند، از نگاههای حرام چشم بپوشند و پاکی پیشه سازند که این کار برای آنان پاکیزهتر است و خداوند به آنچه انجام میدهند، آگاه است؛ و به زنان موءمن بگو: دیدگان خود را فرو دارند و از نگاههای ناروا و خیره دور سازند، با دیدی کوتاه به مردان بنگرند و پاکی پیشه نمایند و زینتهای خود را ـ جز مواضع طبیعی و قهری ـ ظاهر نسازند.»
در این آیه از «بصر» یاد شده است و نه «عین». باید دانست در زبان عربی به چشم، «عین» و به دیده، «بصر» گفته میشود. «دیده» همان لحاظ ابزار نگاه است که با آن به دیگری نگاه میشود و به اصطلاح، خاصیت آینگی دارد و «ما به ینْظَر» است و «عین» گرچه ابزاری است که به آن نگاه میشود، اما جهت اصالی دارد ـ نه آلی و ابزاری ـ و لحاظ حکایت و خاصیت آینگی در آن نهفته نیست و به عنوان چیزی خارجی مورد مطالعه قرار میگیرد و به اصطلاح، «ما فیه ینظر» است.
همچنین در این آیه، از «غَض بصر» یاد شده است، نه «غَمض بصر». این دو واژه با آن که معنایی نزدیک به هم دارند، اما تفاوتی دقیق در میان آن دو وجود دارد. «غمض» بر هم نهادن و بستن پلکهاست؛ در حالی که «غض» کوتاه کردن دید و تند و تیز ندیدن یا آرام دیدن و به طور خیره و تیز نگاه نکردن است. البته تیز نگاه کردن، غیر از چشمچرانی است که بعضی به اشتباه، این دو معنا را یکی گرفتهاند.
خداوند در این آیه میفرماید: «یغضّوا أبصارکم»؛ یعنی دیدگانتان را هنگام دیدن، کوتاه و خمار و ساده قرار دهید و به زنها تند و تیز ننگرید. بر اساس این آیه شریفه، زن و مرد مؤمن نباید در معاشرت و تعاملی که دارند، دیدگان خود از هم فرو بندند یا از هم روی برگردانند یا به هم نگاه نکنند و یا به زمین و گلهای قالی نگاه کنند؛ بلکه باید عفاف و پاکی خود را در متانت و تساهل در نگاه قرار دهند و از تجسّس و چشمچرانی، خودداری کنند. لازم نیست زن و مرد در خیابان و هنگام مشاهده دیگری، چنان سر به زیر اندازند که جلو پای خود را نیز نبینند؛ همچنان که نباید با نگاههای مسموم، همدیگر را تند و تیز دنبال نمایند و در تمامی فراز و نشیبهای دیگری، فرو روند.
البته حکمِ دیدن و رؤیتِ بدوی و ابتدایی ـ که برای فرد، ناخودآگاه و برای سیستم مغزی انسان، خودآگاه است و دارای امر میباشد ـ حکم جواز دارد و در صورت استمرار یا تکرار نگاه، با توجّهِ بیش از حدّ معمول و یا با قصد سوء و به جهت لذّت حرام، حرام میشود.
با توجه به سیاق این آیات و سیر آن، که در پیش گذشت و گفته شد که موضوع این آیات در ابتدای این سوره، مردان و زنان زناکار یا متهم به گناه و فاحشه است و سپس به آیه نگاه میرسد و مردان و زنان مؤمن را از نگاههای ناسالم و حرام پرهیز میدهد تا عفّت و پاکدامنی آنان حفظ شود، به نقش نگاه ناسالم در تحقق مفاسد؛ بهویژه زنا، اشاره نموده و این نکته را خاطرنشان میگردد که نگاه مسموم، مصداق بارزی از ردّ پای شیطان و به تعبیر روایات، تیری از تیرهای شیطان است، که میتواند نقشآفرینِ بسیاری از مفاسد اجتماعی باشد.
اصل اولی در رقص:
گفتیم که حلیت رقص، نیاز به ارایه دلیل ندارد، و نبود دلیل حرمت، حلیت آن را ثابت میکند. اما بر فرض آن که در حلیت آن شک شود، باز با اجرای اصل برائت، جواز آن به اثبات میرسد. مرحوم آخوند که در کتاب «کفایة الاصول» اختصار را بسیار ارج مینهد، در این رابطه گوید:
اگر در وجوب یا حرمت چیزی شک شود و دلیلی بر آن در دست نباشد، به حکم شرع و عقل، ترک یا انجام آن فعل جایز است و عقوبتی در پی ندارد. نبود دلیل نیز یا به خاطر نبود نص یا اجمال نص و احتمال کراهت یا استحباب و یا به خاطر تعارض در صورت عدم ترجیح میان دو نص است.
در باب رقص نیز دلیلی بر حرمت وجود ندارد و اصل برائت آن را زیر چتر حمایتی خود میگیرد، از این رو نمیتوان آن را حرام دانست. حرمت لهو و لغو نیز در جای خود بررسیده شد و از چند و چون آن بحث گردید. مرحوم صاحب کفایه گوید:
«ثالثها: إنّ الأصل فیما لا یعلم اعتباره بالخصوص شرعا ولا یحرز التعبّد به واقعا، عدم حجیته جزما، بمعنی عدم ترتّب الآثار المرغوبة من الحجّة علیه قطعا، فإنّها لا تکاد تترتّب إلاّ علی ما اتّصف بالحجّیة فعلاً»(۱).
ـ اصل در موردی که اعتبار شرعی آن بهخصوص دانسته نمیشود و تعبد واقعی به آن احراز نمیگردد، حجت نبودن جزمی آن است به این معنا که آثاری که بر حجیت قطعی بار میشود در آن ثابت نیست؛ زیرا حجیت قطعی برای جایی است که به طور فعلی حجت باشد و نه مانند موردی که دلیلی به خصوص بر شرعیت آن نیست.
ما در بحث اصول گفتهایم در موردی که قطع شکل میپذیرد، قاطع نیازمند ارایه دلیل بر قطع خود نیست و شارع در آنجا نفوذی ندارد و نمیتواند حکم به وجوب یا حرمت آن دهد. اما در باب ظن، چنین نیست و شارع میتواند برخی از امارات ظنی را به صورت تعبدی برای بندگان حجت سازد. این امر، از اصول مهم فرهنگ شیعه است که کهنگی نمیپذیرد.
۱ـ کفایة الأصول ـ الآخوند الخراسانی ص ۲۷۹٫
در بحث رقص و غنا نیز دلیل قطعی بر حرمت آن وجود ندارد. البته حکم موارد خاصی از آن را میشناسیم، ولی همه انواع غنا و موسیقی و رقص چنین نیست و در حکم آن شک وجود دارد و با شک، نمیتوان حکم به حرمت چیزی داد و باید فرایند استنباط در چارچوب کتاب و سنت و اصول و قواعد دیانت را مراعات کرد.
اصل اولی در رقص نیز همانند غنا و موسیقی، حلیت و جواز است و دلیلی بر منع آن در دست نیست.
باید گفت در فرهنگ شیعی، امور مباح به مراتب بیش از محرمات است و شریعت بهجز در موارد معدودی، اصل اولی را بر اباحه گذاشته است؛ چرا که آیین شیعه، دین فطرت، طبیعت و در نتیجه سهل و سمحه است و همواره بر آن است که آزادی و آزادگی پیروان خویش را پاس دارد.
هر چیزی که دلیل معتبری از شریعت بر حرمت آن نرسیده، حلال است و انجام دادن آن اشکالی ندارد. این در حالی است که شریعت اسلام، دینِ خاتم است و همه محرمات آن برای ما بیان شده است:
«أحمد بن محمّد، عن علی بن النعمان، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیهالسلام قال: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : أیها النّاس، إنّی لم أدع شیئا یقرّبکم إلی الجنّة ویباعدکم من النّار إلاّ وقد نبّأتکم به، ألا وإنّ روح القدس قد نفث فی روعی، وأخبرنی أن لا تموت نفس حتّی تستکمل رزقها، فاتّقوا اللّه عزّ وجلّ، وأجملوا فی الطلب، ولا یحملنّکم استبطاء شیء من الرزق أن تطلبوه بمعصیة اللّه عزّ وجلّ، فإنّه لا ینال ما عند اللّه جلّ اسمه إلاّ بطاعته»(۱).
۱ـ الکافی، ج ۵، ص ۸۳٫
ـ من چیزی که شما را به بهشت نزدیک سازد یا از جهنم دور دارد فروگذار ننموده و همه را برای شما بیان نمودهام. همانا روح القدس در روان من دمید و به من آگاهی داد که هیچ کس نمیمیرد مگر آن که از رزق و روزی خود به صورت کامل بهره میبرد؛ پس تقوای الهی پیشه دارید و در طلب روزی به اجمال بسنده کنید و کند رسیدن برخی از روزی شما را بر آن ندارد که آن را با گناه خواستار شوید؛ چرا که آنچه نزد خداست جز با اطاعتپذیری او به دست نمیآید.
البته این سخن بلند میرساند که دین بر همه امور آدمی احاطه کامل دارد و آن را نیز بیان داشته، اما هنر فقیه دینی آن است که این امور را از منابع آن کشف و استخراج نماید.
نباید توهم داشت که رقص امر تازه تأسیسی است که از فرهنگ غرب به شرق سرایت کرده و برای اجانب و مشرکان و کفار است، بلکه در منظر اسلام، امر قبیح و مستنکری دانسته نمیشده است و متأسفانه اسلام در ابتدای مسیر حرکتی خویش، گرفتار غاصبان حق ولایت و جبهه باطل گردید و چیرگی فرهنگ خلیفه دوم، آن را یبس و خشک نمود.
هر کس میخواهد رقص را حرام کند، باید از شریعت، دلیلی بر حرمت بیاورد، وگرنه رقص از آن جهت که تنها رقص است، دلیلی بر حرمت ندارد و لهو نیز نمیتواند دلیل حرمت رقص یا موسیقی قرار گیرد.
باز خاطرنشان میشویم موضوع بحث حاضر، ماهیت رقص به خودی خود و رقص از آن جهت که رقص است و بدون ملاحظه مفاسد و افراد است که گاه حکم به این اعتبار تغییر مییابد و بحث از مقام ثبوت به مقام اثبات میآید و میان این دو مقام، تفاوتی آشکار است که شرح آن گذشت.
در جامعه سالم نمیتوان برای حرمت رقص دلیلی یافت و چنانچه جامعه بیمار است و کسی با دیدن کفش زنی مشکل پیدا میکند، حکم ثانوی برای او فعلیت مییابد، ولی این گونه نیست که باید به جامعه برای همیشه به چشم بیمار نگریست و احکام الهی را به خاطر وجود بیمارانی چند، تعطیل نمود، بلکه باید با فرهنگسازی، بستر سالم اجرای احکام را پدید آورد و جامعه را از این بیماری نجات بخشید. راه نجاتبخشی چنین بیمارانی نیز منع نمودن و حرام ساختن حلالها نیست، بلکه تطهیر جامعه به توسعه جامعه امکانپذیر است.
رقص با کمال انسانی تنافی و ناسازگاری ندارد و چنانچه جامعه از سلامت برخوردار باشد، میتواند در اجرای مجالس شادمانی به طور سیستماتیک و نظاموار و با ارایه راهکارهای قانونی، مجوز رقص و برگزاری مجالس شادمانی دهد. البته، این کار به هیچ وجه بدون تدوین قوانین لازم و پاس داشتن مرزهای شرعی و رعایت استانداردهای نظارت بر چنین مجالسی عملیاتی نیست و راهکار مناسب خود و همت کارگزاران فرهنگی و متولیان چنین دستگاههایی را میطلبد. رقص نیز دارای غرض عقلایی است و پیآمد آن سرور، نشاط، رفع مشکلات روحی و روانی و درمان برخی از بیماریهاست.
اسلام با شادمانی مخالفتی ندارد، مگر این که گناهی بر آن عارض شود. اصل لهو و لغو نیز ایرادی ندارد تا گفته شود رقص امری لهوی و حرام است. البته، باید میان جامعه سالم و ناسالم تفاوت گذاشت و مقام ثبوت و اثبات را از هم جدا دید. در جامعه سالم، رقص زن برای نامحرم با حفظ پوشش شرعی و با پرهیز از عریانی، اشکال ندارد و دیدن حجم بدن حرام نیست، ولی در جامعه بیمار ـ که هماینک نوع جوامع بیمار هستند ـ این گونه رقص از آنجا که فسادآور است و از آن جهت که حریم حق در آن شکسته میشود، حرام میباشد و فتوای ما برای جامعه حاضر، همین گفته است.
اگر روزی فرا رسد که نوع افراد جامعه از سلامت برخوردار شوند و کارهای جنس مخالف، لغزشی در آنان ایجاد نکند، رقص نامحرم در آن جامعه ایرادی ندارد و به خاطر وجود افرادی چند، که بیمار هستند، نمیتوان حکم به حرمت رقص داد؛ چرا که این افراد، همچون کسانی هستند که به وسواس مبتلا گردیدهاند و آنان در تأثیرپذیری از جنس مخالف، همچون فرد وسواسی هستند که نه تنها نجاسات را نجس میداند، بلکه آب را نیز نجس میشمرد و دریا را نیز از این نجاست بیبهره نمیگذارد. روشن است که این فرد، بیمار است و باید درمان شود، وگرنه هم آب پاک است و هم ساحت دریا از نجاست بهدور میباشد.
رقص برای محارم:
از رقصهای حلال، رقص محارم برای یکدیگر است؛ مانند رقص زن برای شوهر یا برادر، پدر، دایی و عمو. اگر خواهری رقصید و برادر وی با رقص او به هیجان آمد و این معنا در ذهن او نیست که با خواهر خویش گناه کند، بلکه تنها تهییج شده و در نهایت تشویق میشود که با همسر خویش باشد، تهییج وی بدون اشکال است و رقص آنان ایرادی ندارد.
اگر دختری برقصد و برادر یا پدر وی، او را ببینند؛ چنانچه آنان هوس گناهآلود داشته باشند و بر آن تهییج شوند، نگاه آنان به رقص وی حرام است و او نیز باید خود را از رقصیدن در نگاه آنان دور بدارد، اما در صورتی که آنان تهییج بر حرام نشوند و تنها انگیزههای خفته در آنان در راه اِعمال شرعی و انس با همسر خود تهییج گردد و نشاط و فرح برای آن یابد، رقص وی و نگاه به آن رقص جایز است.
رقص برای محارم دارای صورتها و فرضهایی است و مانند این میماند که فردی در خیابان، ناخواسته زنی زیبا را ببیند و این زن، او را به تهییج و هیجان آورد؛ چرا که انسان سالم دارای عاطفه، احساس و وجدان است و نمیتواند از کنار زیباییها بگذرد و تأثیر نپذیرد. پس از این تهییج، یا نفس اماره بر او چیره میشود و به گناه آلوده میگردد، یا با آن که به هیجان آمده و نیروی شهوت او برانگیخته شده، همسر خویش را در مییابد و یا اگر مورد حلالی ندارد که خود را با او همراه سازد، تقوا و صبر را پیشه مینماید و سختی ریاضت را بر خود هموار مینماید.
در بحث رقص برای محارم نیز همین فرضها قابل تصور است: اگر خواهری برای برادر یا محرم دیگری برقصد و محرم وی بر انجام حرام تهییج نشود، ایرادی ندارد، وگرنه با وجود علم دختر به برانگیختن محرم خویش بر حرام، رقصیدن وی و نگاه او، هر دو حرام است. البته ما از مرزهای نگاه و احکام آن، در ادامه، سخن میگوییم. در این فرض، دیدن مواضع زینت محارم نیز ایرادی ندارد.
داشتن چشم و دل سیر و نداشتن عقده و حسرتِ کمبود:
«قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : یا أیها النّاس، إنّما النظرة من الشیطان، فمن وجد من ذلک شیئا فلیأت أهله»(۱).
ـ ای مردم، نگاه به نامحرم از شیطان است. چون فردی از شما چیزی از آن را یافت، به همسر خویش درآید و با وی آمیزش نماید.
۱ـ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۹٫
این حدیث بر ضرورت سالمسازی دل و وارد نشدن هیچ گونه عقده و حسرتی بر آن پای میفشرد و پرهیز از عقدهها، حسرتها و کمبودها و فقدانها را از اصول تربیتی میشمرد.
متأسفانه، در موارد بسیاری دیده میشود که کارگزاران نظام به کمبودها و حسرتهای ملت توجهی ندارند بهطوری که رقص دیوار و قوطی کنسرو یا رب در آگهیهای تبلیغی نیز گاه فردی را به خلاف میکشد! این مشکل به خاطر انسان بودن یا تابع شریعت اسلام و احکام دینی بودن نیست، بلکه چنین فردی در تربیت خویش، دچار کمبودها بوده و نیازهای بسیاری داشته است. انسان گرسنه از خوردن نان کپک زده و انسان تشنه از خوردن فاضلاب و گنداب نیز دریغ نمیورزد. باید گرسنگی را برطرف نمود و چشم دل را سیر تربیت کرد تا میلها و هوسها قابل کنترل گردد و شخص، هوسِ هر چیزی را ننماید.
اگر به شخصی که با فقر و فلاکت درگیر بوده است، سبد سیبی داده شود، وی تمامی آن را با پوست و هسته میخورد و معده خویش را بسیار پُر و سنگینبار میسازد، ولی باز سیر نمیشود؛ زیرا چشم و دل او گرسنه است. خیلی از گرسنگیهایی که امروز مشاهده میشود بر اثر گرسنگی نیست، بلکه سیر نبودن چشم و دل است که آن را پدید آورده است.
ما پیشتر، لزوم پرهیز از عقدههای روانی در کامیابی را خاطرنشان شدیم و وجود برخی از حکایات که به بزرگان دین و مملکت ما به دروغ نسبت داده میشود را انکار نمودیم. قضیه نگاه نکردن حضرت عبد العظیم حسنی به گیاهان و سبزههای کنار جاده نمونهای از آن بود.
اگر حسرت و فقدان از جامعه برداشته نشود، چنانچه به هر فردی پنجاه حور العین نیز داده شود، وی باز به گناه آلوده میشود. چنین فردی مانند کسی است که گاه میلیاردر است، اما از داشتن پول سیر نشده است و هنوز میخواهد بر پولهای خویش بیفزاید. وجود شمار فراوانی از این گونه مشکلات و آسیبهای روانی و حسرتها و عقدهها در جامعه، وظیفه حوزهها را بیش از پیش سنگین میکند؛ چرا که آنان باید نقش اهرمی خویش را در جامعه ایفا نمایند و نخست، مردم را سیر سازند و سپس بگویند چه چیزی حلال و چه چیزی حرام است.
شریعتمحوری در استفاده از حلالها:
قرآن کریم در یکی از آیات خود، چنین بیدارباش میدهد:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطیباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آَمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خَالِصَةً یوْمَ الْقِیامَةِ کذَلِک نُفَصِّلُ الاْآَیاتِ لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ»(۱).
ـ بگو چه کسی زینت خداوند را که برای بندگان خویش آن را بیرون آورده و نیز پاکیهای از روزی را حرام ساخته است؟ بگو چنین زینتهایی برای کسانی است که در زندگی دنیایی، ایمان آوردهاند و در روز قیامت، خالص میباشند.
۱ـ اعراف / ۳۲٫
ما آیات و نشانههای خود را برای کسانی که خردورزی نمایند بدین گونه تفصیل میدهیم.
چه کسی طیبات را، آن هم برای مؤمنان و آن هم در زندگی دنیوی حرام کرده است؟ چنین طیباتی که در اینجاست و رزق خداست، در آخرت چه صفایی دارد و چقدر بیشتر میشود و به گونه «شرابا طهورا» جلوه میکند. ما این مطالب را توضیح میدهیم برای آنان که از نیروی عقل مدد میگیرند و میفهمند. باید توجه داشت که لسان این آیه، هشدار و تهدید است. شادمانی و نشاط و استفاده از برانگیزندههایی همچون غنا و رقص سالم، بهویژه برای همسران، در زندگی از رزقهای طیب است که نباید خود را از آن محروم ساخت و خمودی و یأس را که از خبایث است به جای آن، بر خود چیره ساخت. البته رقص چنانچه در جبهه باطل باشد، موضوعی است که از خبایث است، ولی اگر دولت حق بر آن دست گذارد، موضوعی طیب مییابد. نظام ولایی با حاکمیت و دولت خود، بسیاری از امور را طیب و طاهر میسازد. ما از نحوه تأثیرگذاری حاکمیت نظام اسلامی بر برخی امور که به دخالت در موضوع و تبدیل و تغییر آن میانجامد، در کتابی مستقل، سخن گفتهایم.
رقص در مجالس شادمانی:
رقص به خودی خود اشکال ندارد و انجام آن در شادیها و عروسیها مُجاز است. به نظر ما ایرادی ندارد به زنی که در حال رقص است و پوشش شرعی دارد، مزد داد. همچنین اشکال ندارد به دهان عروس یا کسی که در حال رقص است، پول گذارده شود و «شاباش = شادباش» داد؛ چرا که این پول، هدیه به اوست یا میتوان او را تشویق نمود.
آموزش رقص نیز اشکالی ندارد؛ چرا که دلیلی شرعی بر منع آن نرسیده است. البته، همانگونه که گفته شد مرزهای شرعی و دوری از اختلاط نامحرمان و پوشش شرعی باید پاس داشته شود و از رقصهای ششگانه حرام، دوری شود.
خاطرنشان میشود در دادن شاباش به عروس، باید از هر چیزی که استکبار به شمار میرود، دوری نمود. برای نمونه در جامعهای که زنان فقیر بسیاری زندگی میکنند، آویزان نمودن مقدار زیادی طلا به عروس که مشاهده آن استکبار آن خانواده را میرساند و امری غیر عادی است، جایز نیست و چنین اشخاصی مفسد دانسته میشوند و باید طلاهای استفاده شده در آن مجلس، از آنان به نفع بیت المال گرفته شود تا یکی از زمینههای فساد برچیده گردد. ما این مطلب (ضرورت دوری از حرکتهای استکباری) را نیز به عنوان فتوا در این کتاب میآوریم.
رقص برای درمان بیماریها:
برخی از حرکات موزون جسمانی که در شرع حرمتی ندارد و در نزد برخی مذموم است، بسیاری از مشکلات روانی را برطرف میسازد. برای نمونه، انسان متکبر، ریاکار یا سالوسباز برای رفع مشکل خویش، بهتر است خم شود و دستها و زانوهای خود را بر زمین نهد و مسافتی را چهار دست و پا طی کند تا همچون حیوانی شود و غرور وی بریزد و نیز انجام برخی رقصها به چنین کسی توصیه میشود. این عمل بهخصوص برای کسانی که حتی حاضر نیستند نوک کفشهایشان بر زمین بیاید تا چه رسد به پاهاشان، بیشتر لازم است؛ چرا که آنان بسیار خطرناک هستند؛ زیرا نه تنها حیوان، بلکه هیچ ملایکه الهی را در جیب خود جای نمیدهند. به هر روی، برخی رقصها میتواند بعضی از امراض اخلاقی یا اختلالات روحی روانی را درمان کند.
فقهپژوهی رقص:
تحقیق در کتابهای فقهی و بهویژه کتابهایی که از قرن چهارم تا قرن سیزدهم هجری نگاشته شده است نشان میدهد که در این کتابها به صورت استدلالی به «رقص» پرداخته نشده است. برخی فقیهان، در گزارهای کوتاه، کسب درآمد با آن را حرام دانستهاند. بعضی حرام بودن آن را چنان قطعی گرفتهاند که فتوا دادهاند: غناخوانی امری مجاز است، اما اگر با رقص همراه شود، حرام میگردد. بعضی از فقیهان ـ همچون شیخ بزرگ، انصاری ـ دلیل حرمت رقص را لهو و شادمانی مفرط گرفتهاند.
نداشتن بحث گسترده فقهی از رقص، شاید به زیستِ فقیهان شیعه در محیط تقیه و فضایی ناامن و زندگی در محیطی کاملا روحانی و سیر در امور معنوی و دوری آنان و تابعان و مقلدان ایشان از امور شهوانی و لهوی و سرگرمیها و لذتبریهایی همچون رقص بوده است. تنها گفتهای که در این زمینه حایز اهمیت است سخن شیخ انصاری رحمهالله و مرحوم سید محمّد سعید حکیم در «مصباح المنهاج» است که البته آن نیز از چند سطر تجاوز نمیکند. اما فقیهان پس از ایشان، تنها در پاسخ استفتاءاتی که از آنان میشده است، حکم آن را بیان داشتهاند که ما نمونههایی از آن را آوردیم. در استفتاءات، هیچ گاه از دلیل حکمی سخن گفته نمیشود.
در این زمان که سایه تبلیغات غرب برای بسط نفوذ فرهنگی خویش بر کشورهای اسلامی سنگینی میکند، و نیز نظام اسلامی در کشور ایران شکل گرفته و در نتیجه، میشود فضای باز سیاسی و اجتماعی و شادمانی و امنیت عمومی بر کشور و محیطِ زیستِ شیعیان حاکم گردد، سخن گفتن از چنین مباحثی برای فقیهان امری ضروری است. بهویژه که این نظام میخواهد برای بیش از پنجاه کشور اسلامی و نیز کشورهای دیگر الگوسازی نماید. نظامی که از سیطره اجانب و بیگانگان به مقدار توان خویش آزاد است و از استکبار جهانی سلطهپذیری ندارد و فقیهان و عالمان آن، آزاداندیشی و حریت خود را پاس میدارند. نظامی که به مدد حمایت مردم، توانسته استقلال خود را حفظ کند. امروز اگر جامعه و مردم به هر دلیلی و از جمله فقر فتوا و کاربردی و تخصصی نبودن فتاوا، از آن جدا شوند، به ورطه هلاکت در میغلطند و هویت خویش را از دست خواهند داد. اگر در گذشته، افرادی همچون شیخ مفید، شیخ طوسی، صاحب جواهر و مرحوم شیخ انصاری به اموری چون رقص و کف زدن نپرداختند، برای این بوده است که آنان در افق بسیار بالایی بودهاند و جامعه آنان نیز در این حال و هوا سیر نمیکرد و کسانی که به این امور میپرداختند، به حکم و فتوای عالمان توجهی نداشتند؛ ولی امروزه، در نظام اسلامی، چنین وضعیتی حاکم نیست و فتوای عالمان است که جامعه را حرکت میدهد و در نظام و جامعه، از شرعی و غیر شرعی بودن بسیاری از امور سخن گفته میشود. از این رو، نمیتوان گفت چرا از رقص و تصفیقی سخن گفته میشود که عالمی دینی آن را موضوع بحث قرار نداده است؛ چرا که جامعه ما با آنان بسیار متفاوت است. امروزه همه رسانههای دنیا بر آن هستند تا نوع رفتار و رویکرد حوزههای علمی به مباحث اجتماعی را ارزیابی کنند.
تغییر عوارض و تأثیر بر موضوع رقص:
در بررسی حکم رقص، باید به اقران و عوارض آن که سبب تغییر موضوع میشود توجه داشت. هر موضوعی نیز حکمی ثابت، پایدار و تغییرناپذیر دارد. گفتیم اسلام دارای هیچ گونه حکم متغیری نیست و تمامی احکام آن ثابت است، اما شرایط و عوارضِ حیثساز و گاه تغییر هویت موضوع، سبب تغییر موضوع میشود و در هر تغییری، حکمی خاص همان موضوع بر آن حمل میشود. به طور مثال، بالغ شدن موضوعی است که شرایط گوناگون برای آن حیثساز است و نمیتوان سن را به عنوان ملاکی پایدار در شناخت آن قرار داد؛ زیرا بلوغ امری طبیعی است و رشد طبیعی هر کسی با دیگری متفاوت است و سن تنها میتواند امارهای برای دریافت بلوغ باشد، نه شرط تحقق موضوع آن. به طور نمونه، در مناطق گرمسیر ـ همچون عربستان ـ به خاطر تابش آفتاب شدید، نوجوانان زودتر به بلوغ میرسند و در مناطق سردسیر، بلوغ دیرتر محقق میشود.
در مثالی دیگر، باید از رمی جمرات نام برد. این حکم در زمانی تشریع شده که شمار حاجیان اندک بوده است، ولی بر فرض، زمانی برسد که شمار حاجیان به دهها میلیون نفر برسد، آیا با چنین ازدحام جمعیتی میتوان رمی جمرات را بر شکل فعلی آن انجام داد یا باید تدبیر جدیدی اندیشید تا به جای رمی جمرات، رمی رؤوس شکل نپذیرد. همچنین است قربانی کردن در روز عید قربان. اگر نشود از گوشت قربانی استفاده کرد و آن را مورد بهرهبرداری قرار داد، آیا این عمل، لغو به شمار نمیرود. البته باید توجه داشت که قربانیهایی که گذشته و در زمان اولیای معصومین علیهمالسلام انجام میشد، نخست خشک میگردید و سپس به مصرف درمیآمد و چیزی از آن، دور ریخته نمیشد.
همچنین میتوان از انگور و خرما نوشیدنیهای طهور درست کرد بدون آن که مستکنندگی داشته باشد، نشئگی حاصل از نوشیدن آن نیز اشکالی ندارد؛ چرا که نشئگی در مرگ و انگور نیز وجود دارد و اگر کسی در صبح تابستان مقدار زیادی انگور عسکری بخورد، تا به شب، در مستی و رقص به سر میبرد. برخی از مردم آلوده، گاه به شرابهایی لب میزنند که هیچ سگی بر آن لب نمیزند و دلیل آن این است که جامعه اسلامی از امکانات خویش برای تحقیق بر تولید نوشیدنیهای حلال و ناب اسلامی استفاده نمیکند.
رقص نیز همانند موضوعات گفته شده درگیر حیثیات و عوارض جانبی تأثیرگذار بر موضوع آن است و با گذر زمان، دستخوش تحول گردیده و هماینک به دانشی پیشرفته تبدیل گردیده و آموزشگاههای بسیاری حتی در جامعه ایران برای آموزش آن وجود دارد.
باز خاطرنشان میشویم احکام الهی همیشه ثابت است و حکم الهی هیچ گاه تغییر نمیکند؛ چرا که تنها خدا و رسول و اولیای معصومِ دین، مشرِّع میباشند و دیگران حتی فقیهان و عالمان دینی تنها متشرّع و پیرو شریعت شناخته میشوند، اما موضوعات احکام میتواند همواره در تغییر و تبدل باشد و هر موضوعی حکم همیشه ثابت خود را داشته باشد. با این توضیح، بهخوبی به دست میآید که فقیه باید همواره موضوعشناسی و نیز ملاک و معیارهای منصوص در متون دینی را در نظر داشته باشد. پویایی فتوا نیز در گرو شناخت موضوع است و فقیه نمیتواند بگوید شناخت موضوع در شأن من نیست و من تنها احکام را بیان میدارم؛ چرا که در این صورت، فقیه با بیانی کلی از موضوعی کلی سخن میگوید که افراد متنوع و متعددی دارد و وی از افراد گوناگون و ویژگیهای متفاوت و حیثهای مختلف و گاه تغییر هویتیافته آن غفلت ورزیده است. فقیه باید تفاوت میان اِسکار و تخدیر را بداند تا در بیان فتوا، میان آن دو خلط ننماید و برای مثال، موسیقی را عامل اسکار نشناسد. فقه شیعه فقهی پویاست و مدعی است میتواند آینده جهان را در دست داشته باشد، از این رو نمیتواند به صورت کلی و کلیشهای و گاه سرگردان، در شناخت موضوعات، حکم دهد.
شناخت موضوع نیز مستلزم این نیست که فقیه به هر چیزی آلوده گردد، بلکه شناخت موضوع برای فقیه همانند شناخت بیماریها برای پزشک میماند و پزشک نیز برای درمان بیماری نیازمند بیمار شدن نیست و شناخت او از بیماری در این امر بسنده است. امروزه چشم مردم به نظام اسلامی است و مردم از این نظام که داعیه ولایت محوری دارد انتظار بیان شفاف مسایل و احکام را دارند و بر این اساس، مسؤولیت دینی فقیهان و عالمان دینی بسیار سنگین شده است و به هیچ وجه با گذشته تاریخ فقه شیعه قابل مقایسه نیست.
سخن گفتن از مناط و ملاک احکام و علل شرایع برای فقه شیعه در جامعه امروز ضروری است و فقه باید نفس الامر احکام را به تحقیق بگذارد و حکمت، ملاک و تعلیل داشتن احکام شریعت را ثابت کند و با پایهریزی فقه و حقوقی مدرن، موجبات ایجاد تمدن پویای شیعی را برای سده آینده رقم زند و چنین فقهی است که میتواند امیدواری مظلومان دنیا را سبب گردد. امروزه همه دریافتهاند که ظلم و زور و قلدری، نه از ابرقدرت غرب بر میآید و نه از دیگر کشورها و تنها این فرهنگ است که باید در دنیا حاکم گردد و جنگ آینده نزاع و برخورد میان تمدنها و فرهنگهای علممدار است. البته، چیرهترین فرهنگ حاکم هماکنون آموزههای اومانیستی غرب است و تنها فرهنگ قدرتمندی که میتواند با ساماندهی درست به رقابت با آن برخیزد، فرهنگ شیعه است که پشتوانه دویست و هفتاد سال رهبری معصوم و استادی مقام عصمت را دارد و میتواند پاسخگوی مشکلات فکری، فرهنگی، معنوی و مادی دنیای امروز و آینده جهان باشد و این توانایی را دارد که راهبرد رهایی مردم از ظلمها و اجحافها و تأمین سلامت دنیوی و نیل آنان به ملکوت و تأمین سعادت اخروی را عهدهدار گردد. رسیدن به چنین جایگاهی زحمت بسیار عالمان دینی را میطلبد و معنای اجتهاد و استنباط و فقاهت نیز همین است.
امروزه با رشد عقلانیت و به تبع آن، استقبال مردم از معنویت، باید با ملاک و معیار علمی با مردم سخن گفت و دیگر نمیتوان برای دانشمندانی که در آن سوی مرزها گوشت شغال، خرچنگ یا قورباغه میخورند گفت احکام اسلامی چرایی ندارد و باید با تعبد، آن را پذیرفت. امروزه با محوریت علم، نمیتوان پاسخ مراکز علمی را با احکامی تعبدی و بدون تحلیل علمی و فلسفی داد؛ چرا که آنان تنها بر گزارههای علمی تکیه دارند و چیزی به عنوان تعبد نمیشناسند. اگر پرسیده شود تفاوت سُکر و تخدیر در چیست و چرا دین اِسکار را حرام نموده، نه تخدیر را و تفاوت نشئگی با خماری در چیست، نمیتوان گفت در عربستان تخدیر نبوده است تا از آن سخن گفته شود؛ چرا که در غیر این صورت، دین، شریعت خانگی و عزلتجو دیده شده است، در حالی که دین اسلام دینی فرازمانی است و برای اداره تمامی جوامع، از جمله جوامع مدرن و علمی آمده است و قرآن کریم معجزه خاتمیت و کتاب علمی فرازمانی اسلام است که تمامی مسایل و موضوعات را در خود دارد و از هر چیزی سخن گفته است، اما برای یافت معانی قرآن کریم باید زبان تخصصی آن را دانست.
این تحقیق نشان داد اسلام نه تنها هیچ گاه با نشاط، کامجویی و شادمانی مخالفتی ندارد، بلکه آن را امری طبیعی و نیازی فطری میداند و در موارد فراوانی آن را تشویق کرده و برای آن ثوابهای فراوانی قرار داده است. اسلام هیچ گاه با انواع کامیابیها مخالف نبوده و مرزهای آن را با دقت روشن نموده است و دین اسلام را باید تنها دین کامیابی؛ اعم از کامیابی مادی و مجرد دانست؛ چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«حبّب إلی من دنیاکم النساء والطیب، وجعل قرّة عینی فی الصلاة»(۱)؛
از دنیای شما سه چیز برای من دوست داشتنی است: زنان، بوی خوش و نور چشم من در نماز قرار داده شده است.
۱ـ الخصال، ص ۱۶۵٫
زن، عطر و نماز همه کامیابی است که هم لذتبری مادی را شامل میشود و هم استفاده از لذایذ معنوی و مجرد را. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نور چشم خود را در نماز و سجاده میداند و سجاده مانع از بهرهوری وی از زن و عطر که قدرت جنسی را مضاعف میسازد نیست. اگر امروز مسلمانان در امور جنسی از عقدههای روانی و حسرت رنج میبرند و نوامیس آنان که در چند لایه لباس و چادر خود را پنهان نمودهاند، امنیت ندارند، از این روست که از سیره پیامبر خویش به دور افتادهاند و مشی عالمانه و مورد پسند شریعت در زندگی خود ندارند و روشهای کامیابی را نمیدانند. کامیابی است که سلامت اجتماعی و روحی و روانی را به مردم هدیه میدهد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کنار محراب خود «نساء» و «طیب» را نیز داشت و از آنها بهره میبرد. آن حضرت صلیاللهعلیهوآله عطر را برای همسر استفاده میکند و همسر را برای این که بر گزاردن نماز توانایی داشته باشد. نمازی که با دلی آرام خوانده شود و نه با قلبی سرشار از عقده، کمبود و حسرت. کامیابیهاست که انسان را به معنویات میرساند و انبیا و اولیا علیهمالسلام بهترین این نعمت را داشتند. حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام بهترین زن عالم؛ حضرت زهرا علیهاالسلام را دارد که هیچ حوری بهشتی همسان ایشان نمیگردد.
در بُرد انسانهای عادی و معمولی نیز قرآن کریم میفرماید:
« زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاْءَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِک مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآَبِ»(۱).
ـ مردم را دوستی و میل شهوات نفسانی همچون تمایل به زنها و فرزندان و همیانهایی از طلا و نقره و اسبهای نشاندار نیکو و چارپایان و مزارع، در نظر زیبا و دلفریب است. آن متاع زندگانی (فانی) دنیاست و نزد خداست بازگشتگاه نیکو.
۱ـ آل عمران / ۱۴٫
خداوند امور دنیوی را زینتی برای مردم قرار داده و زینت بودن دنیا و لذت بردن از آن، امری است طبیعی و فطری که در نهاد و روان بندگان نهاده شده است و شریعت تنها مردم را از حرمان و عصیان باز میدارد، نه از کامیابی، شادمانی و لذت طبیعی. حضرت خاتم المرسلین صلیاللهعلیهوآله میفرماید من از دنیای شما سه چیز را اختیار نمودم: زن، عطر و نور چشم من در نماز است. با این بیان، حضرت صلیاللهعلیهوآله هم کامیابی مادی و هم کامیابی معنوی را تأیید میکند و میفرماید وی که در مقام خاتمیت است، از هر دو بهره میبرد و جالب این که بیان حضرت میرساند تنها نباید در لذات مادی غرق بود و فقط « حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ» را دریافت، بلکه معراج معنوی را باید در طول لذات مادی جستجو نمود و بر آن بود تا قله کمالات معنوی و قرب ربوبی را فتح کرد. در کامیابی و استفاده از لذات نیز باید از فساد و فسق و فجور در بهره بردن از هر لذتی دوری کرد و لذات حلال را پیجو بود.
این روایت نبوی که میگوید من از دنیای شما زن و عطر و نماز را اختیار کردم، میرساند اولیای الهی اگرچه زمینی هستند، آسمانی میباشند و با آن که آسمانی میباشند، زمینی هستند. هنر در همین است که آدمی بسان دیگران زندگی معمولی دارند، و حال آن که عرش را نیز در زیر پای خود آرند. در شناخت اولیای الهی باید همه وجوه و ابعاد شخصیتی آنان را در نظر داشت و توجه به بُعدی سبب غفلت از بُعد دیگر نشود و آنان را مُثلهوار ندید.
توجه به چنین اموری است که پایانناپذیری فقه و شناخت اولویتها در مباحث فقهی را مینمایاند. از سادگی است که کسی بپندارد چند کتاب فقهی عالمان گذشته که بیشتر مطالب آن تکراری است ـ و البته با همه عظمتی که دارد ـ برای اجتماع امروز بسنده است؛ چرا که با بسیاری از سخنان گذشته، شاید نتوان روستایی از روستاهای امروز را نیز اداره نمود؛ چرا که نوع گزارههای فقهی پیشین، در زمانی گفته شده که حکومت غیر دینی بر آن سایه افکنده بوده یا از موضوعاتی سخن میگویند که به مرور زمان و با پیشرفت علم، تغییر و تحول یافته است. البته، فرهنگ و سخن شیعه در هر زمینهای کلام اول است؛ زیرا دویست و هفتاد سال پشتوانه عصمتی دارد؛ اگرچه فهمیدن و درایت کلام معصوم آسان نیست و از سادگی است که کسی پندارد میتوان کلام معصوم را بهراحتی دریافت. فقه از فهم حقوق مردم بر خدا و حقوق خدا بر مردم و حقوق مردم بر مردم و جامعه سخن میگوید و فهم این حقوق با همه کثرتی که دارد، فکری تیز، دقتی ریز، قلبی صاف و نهادی پاک و ملکهای قدسی میخواهد.
خالی بودن متون دینی از بحثهای مفصل رقص نیز به سبب دولت نداشتن اهل حق و گرفتاری اولیای معصومین علیهمالسلام در غربت، تقیه و مظلومیت بوده است و همین که آنان بقا، پایندگی و زنده بودن شیعه را ضمانت نمودهاند و این نهضت پر دشمن و خونین، تاکنون برپا مانده است، خود معجزهای است که مدیون درایت اولیای الهی علیهمالسلام میباشد. این در حالی است که همه زورمداران و زرخریدان، تنها این مکتب فکری را مزاحم خودکامگیها و دنیاطلبیهای خویش میدیدند و همه آنان به مدد هم بر آن بودهاند تا ریشه این اندیشه را به خشکی گرایانند و مجال جولان برای دولت باطل را فراهم آورند و اهل حق را به انزوا کشانند. در این گونه موقعیتی، چه جای سخن گفتن از رقص است؟ اهل باطل با میدانداری کامل به ترویج مرام باطل خود میپرداختند و سعی میکردند آب زلال اندیشه دینی را به لجن کشانند. چیزی که گاه برخی از عالمان را نیز در تشخیص حکم حق به اشتباه میاندازد تا چه رسد به دیگران که قدرت تحلیل و نقد کمتری دارند.
شیعه در آن زمانها دولت نداشته و به غربت مبتلا بوده است و رقص با همه انواع و اقسامی که دارد، تنها در امور حرام استفاده میشده و جامعه هیچ مورد حلالی برای آن سراغ نداشته است، از این رو، رقصی که در روایتِ منع، موضوع قرار گرفته است، تنها به همان موارد حرام انصراف دارد. نمیشود احتمال داد ذات رقص و همه انواع آن حرام باشد؛ چرا که صرف احتمال نمیتواند در اثبات حرمت چیزی مؤثر باشد و در نتیجه، در حلیت برخی از موارد آن، شک میشود که با اجرای اصل برائت، حلیت آن ثابت میشود.
رقصی که در آن زمانها رایج بوده همچون غنا، اندراس دین و خانهنشین کردن مقام ولایت را لازم داشته است. چنین رقصی مردم را از حقیقت دور میداشته و آنان را تنها به خندیدن و رقصیدن و خوردن و زندگی حیوانی داشتن، سوق میداده است که امروزه نیز همین آسیب از ناحیه غربیان و با ابزار رسانههای دیداری مانند ماهواره، تلویزیون و اینترنت، مردم را تهدید میکند.
در زمان خلفای جور، برای این که مردم سرگرم و مشغول باشند و از خانه معصوم غلفت ورزند، از حربههای غنا، موسیقی، رقص و قمار استفاده میکردند و مردم را به ساز و آواز و رقص و قمار مشغول میداشتند. مانند امروز که هر کس بیش از اندازه نیاز به تلویزیون بپردازد، نباید توقع نماز شب یا قرائت قرآن کریم و یا در پی امور معنوی بودن را از او داشت و استفاده بیرویه از این رسانهها، چیزی جز دوری از معنویات را در پی ندارد.
چشمی که همواره فریم به فریم فیلمها را میبیند، به سبب کثرت دیداری که چشم دارد و فعالیت بسیاری که مغز در این فرایند انجام میدهد، تعقیبات نماز برای او معنایی ندارد، همانگونه که رفته رفته کار کردن نیز معنا و مفهوم خود را برای مغز از دست میدهد. از این رو، خانوادههای مذهبی باید برنامهای دقیق برای این امر تدوین کنند تا هم خود و هم فرزندانشان در سلامت باشند. نه چنان بر آنان سخت گیرند که تلویزیون را تعطیل نمایند و حسرت و عقده آن را داشته باشند و نه چنان یله و رها باشند که از همه چیز باز مانند. البته، آنچه در این میان مهم است این است که نباید به بهانه حلال، حرامهای الهی را نادیده گرفت و از وادی افراط به میدان تفریط گام نهاد و احکام را فارغ از هر گونه مرز دانست و به همه چیز، نه به چشم حلال، بلکه به دیدی بیبند و بارانه نگریست.
همچنین پاکسازی جامعه از لوث آلودگیها از رسالت مهم عالمان است، نه صرف تلاش و کوشش برای درس و بحث و تعلیم و فراگیری. هدف انبیا و اولیای الهی همواره این بوده است که دستگیر مردم باشند و راه نجات را برای آنان آشکار سازند و حوزهها نیز باید در همین مسیر حرکت نمایند؛ اگرچه کاستیهای فراوانی در این زمینه باشد. امروزه برخی از نمایندگان و کارگزاران چنان در غفلت از عظمت انقلاب فکری شیعه هستند و به گونهای سخن میگویند که جز ایجاد ضرر برای نظام، چیز دیگری را در پی ندارد. برخی از آنان، اصول و آرمانهای نظام اسلامی را زیر سؤال میبرند و این به سبب کوتاهی مراکز علمی نیز هست. آمار موضوعاتی که در درسهای خارج بحث میشود، شاهدی بر این مدعاست. از جمله مباحث مهمی که مردم ما با آن درگیر هستند و بخش عمدهای از مشکلات جامعه را میتواند حل کند، بحث غنا، موسیقی، رقص، کف، قمار و نیز نحوه برگزرای هیأتهای مذهبی، مداحیها، مرثیهخوانیها و عزاداریهاست. کالبد شکافی این بحث، میتواند مدرن و به روز بودن آن را برساند و به صورت جزیی، موارد حلال و حرام آن را از هم تفکیک نماید. البته، باید اعتراف نمود که شناخت موضوع رقص، چندان آسان نیست؛ چرا که نوع رقصها با انواع گناهان و فحشا و منکر همراه شده است، از این رو، در فتاوای متأخر تنها حکم به حرمت آن دیده میشود، اگرچه حکم آنان درست است؛ ولی با وجود نظام و سیستم حکومتی اسلامی، میتوان از ابزاری مانند غنا و موسیقی، رقص و آواز، هنر و نقاشی استفادههای سالم و صحیح نمود و فرهنگ دنیا را در تسخیر خود گرفت و چه بسا اندیشیدن در این امور، از پرداختن به بسیاری امور و مباحث دیگر مهمتر باشد؛ چرا که فرهنگ است که ابزار اقتصادی و اجتماعی را هدایت میکند و غایت بهرهوری از آن را مشخص میسازد.
رقص و فتوای جواز:
در این جا برای رفع استبعاد از حکم جواز رقص از آن جهت که رقص است و گناه و فسادی با آن همراه نیست، نمونهای از فتاوا آورده میشود:
(س): هل یجوز الرقص والتصفیق للرجال فی المناسبات کالأعراس، وهل یجوز ذلک للنساء؟
ـ آیا رقص و کف زدن برای مردان در مجالس شادمانی مانند عروسیها جایز است؟ رقص زن چه حکمی دارد؟
(ج): لا بأس بها فی نفسها ما لم یتضمّن محرّما کانضمام الرجال بالنساء ونحوه. واللّه العالم(۱).
رقص به خودی و فی نفسه تا زمانی که حرامی؛ مانند انضمام و به هم چسبیدن مردان به زنان را در بر نداشته باشد، اشکالی ندارد. و در هر حال، خداوند عالم به حکم است.
۱ منیة السائل، آیتاللّه العظمی خوئی، ص ۱۷۰٫
آیتاللّه خویی رحمهالله این نکته را خاطرنشان میشود که رقص به خودی خود ایرادی ندارد، مگر آن که عارض و لاحق فاسدی داشته باشد. ایشان از انضمام مردان به زنان سخن میگوید که موضوعشناسی آن فقیه بزرگ را نمایان میسازد. انضمام مردان به زنان در دانسینگها و سالنهای رقص است که مردان و زنان نامحرم و بیگانه، دست هم یا کمر هم را میگیرند و با هم میچرخند و گاه گردن هم را گرفته و در آغوش هم دور میزنند. چنین انضمامی میان نامحرمان حرام است، وگرنه ماهیت رقص اشکالی ندارد.
(س): هل یجوز غناء الزوجة لزوجها خاصةً بدون استعمال آلات اللهو؟ وهل یجوز رقصها له أیضا إذا کان المقصود منه إدخال السرور علی زوجها وإثارته علیها؟
ـ آیا آواز غنایی زن تنها برای همسر خویش بدون استفاده از آلات لهو جایز است و آیا رقص زن برای همسر خود به انگیزه ادخال سرور بر شوهر و برانگیختن وی به سوی خویش جایز است؟
(ج): لا یجوز الغناء، ولکن لا مانع من الرقص. واللّه العالم(۱).
ـ غنا جایز نیست، اما مانعی برای رقص نیست و خداوند عالم است.
۱ـ پیشین.
منابع:
۱٫منطق موسیقی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/واکاوی دانش موسیقی، موسیقیدرمانی، فلسفه هنر موسیقی و احکام غناخوانی و مغالطات آن/انتشارات صبح فردا، چاپ اول: ۱۳۹۳/شابک: ۶ ـ ۰۹ ـ ۹۶۵۱۳ ـ ۹۶۴ ـ ۹۷۸٫
۲٫فقه غنا و موسیقی/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ غنا و موسیقی از دیدگاه قرآن کریم و روایات تفسیری و بررسی حکم باطل، لغو و لهـو/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳/ شابک دوره: ۰ – ۱۹ – ۶۴۳۵ – ۶۰۰ – ۹۷۸
۳٫دانش زندگی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳٫
جستارهای وابسته:
باطل، حلال، حرام، صوت، موسیقی، غنا، طَرَب، حزن، سرور، ترجیع، تهییج، تجوید، نغمه، لهو، لعب، لغو