چیستی خواب و بیداری:

به‌طور ساده می‌توان گفت: هنگامی که قوای بدنی و نیروهای مزاجی و روحی در انسان و حیوان و دیگر موجوداتی که خواب دارند، به حواس ظاهر توجه پیدا می‌کند و بر ظاهر چیره می‌شود، بیداری بدن محقق می‌شود و آنگاه که این عوامل به علل گوناگونی از حواس ظاهر رو می‌گرداند و از آن انصراف می‌یابد، نفس به باطن خود رو می‌آورد و خواب تحقق می‌یابد.

خواب و بیداری از اوصاف موجودات دارای حیات نفسانی است و از پیچیدگی‌های جهان آفرینش به شمار می‌رود. انسان و حیوان این دو وصف را به‌خوبی و آشکارا می‌پذیرند و گیاهان نیز ـ با تفاوت‌هایی در خصوصیت ـ از آن بی‌بهره نمی‌باشند؛ ولی جناب حق تعالی و موجودات مجرد از ماده، هم‌چون عقل مفارق و ملایکه چنین وصفی را ندارند.

اما آیا جمادات و سنگ‌ها نیز چنین امری را می‌پذیرند؟ این مسأله اختلافی است و می‌توان گفت خواب و بیداری آنان هم‌چون انسان نمی‌باشد و خصوصیات جمادی آنان را نباید فراموش نمود ولی خواب و بیداری را در بسیاری از موجودات باید ثابت دانست.

باید خواب را به دقت مورد مطالعه قرار داد و بر نادرستی بسیاری از داده‌های حکمت طبیعی در این زمینه خط بطلان کشید. متأسفانه، تأملات فلسفی در بررسی چیستی خواب و عوامل آن، رشد چندانی نداشته است.

البته، از این گفته نباید چنین پنداشت که همهٔ آن‌چه خواب‌شناسان امروز مطرح می‌کنند با واقعیت خواب هماهنگ است؛ زیرا مطالعهٔ خواب به روش تجربی انجام می‌پذیرد و حقایق درون نفس مجرد آدمی بر اساس معیارهای مادی و آثار آن شناخته می‌گردد و اصطلاحات فنی آنان به فراتر از آن باز نمی‌گردد و از این رو دچار کاستی است.

این دو عامل، ناتوانی انسان در شناخت خود و غفلت از درون آدمی را سبب شده است.

دانشمندان هنگامی می‌تواند مطالعهٔ خود را به کمال برسانند که اعتقاد کاملی نسبت به موجودات ناشناختهٔ امروز پیدا کنند و دانشمندان فلسفی نیز خود را از رمان نویسی و ذهنیت ناسالم گذشتهٔ خویش جدا کنند و تمام اندیشمندان تجربی و فلسفی با هم‌اندیشی آن را پی‌گیری‌نمایند تا بتوانند از چنین ناشناخته‌هایی پرده بردارند.

خواب؛ صفت انسانی:

قرآن کریم در تبیین خواب می‌فرماید:

«لا تأخذه سنةٌ ولا نوم»(۱)؛ او را هیچ چرت و خوابی فرو نمی‌گیرد.

«سنة» از واژه «وَسِن» به معنای چرت، غفلت و خماری و از صفات مادی حیوان و انسان است که بیداری و توجه در مقابل آن قرار دارد. قرآن این صفات خلقی را از حق دور می‌سازد و همان‌طور که حق تعالی خواب ندارد و چرت نمی‌زند، صفات مقابلی آن؛ یعنی بیداری و مانند آن را نیز ندارد.

این گونه صفات مادی و ناسوتی از ساحت مجردات و ملایکهٔ الهی به‌دور است. چیزی که می‌توان در مجردات ممکن دانست و آن را زمینهٔ شناخت خصوصیاتی در مجردات دانست، همان ظهور و بروز است و البته قبض و بسط را نیز می‌توان در آن مطرح ساخت.

۱ـ بقره / ۲۵۵٫

ارسال نَفس در خواب:

خواب به آسمان اختصاص ندارد و تنها در ظرف وجودی نشانه‌های خود به لفظ اخذ و ارسال در جریان است. قرآن مجید دربارهٔ حضرت عیسی علیه‌السلام می‌فرماید: «یا عیسی، إنّی متوفّیک ورافعک إلی» که در سماوی و آسمانی بودن آن ظهور دارد؛ البته این نوع ظهور و برداشت در نظر کسانی تداعی می‌شود که از حق تعالی و عوالم غیبی و دیگر حقایق معنوی، چیزی جز آسمان در نظر نمی‌آورند و مرادشان از آسمان نیز چیزی بیش‌تر از فضای اطراف خودشان نیست و جمود آن‌ها نمی‌گذارد که به بیش از آن بیندیشند.

از آن‌جا که نفس امری مجرد است باید پرسید چگونه این امر مجرد می‌تواند صفات مادی را از خود به ظهور رساند و بنابراین، معنای اخذ تمام نفس در مردن و خواب و امساک و ارسال آن چیست؟

در پاسخ باید گفت: اخذ، اعطا یا امساک و ارسال در این‌جا به معنای انصراف و عدم انصراف است و نفس با آن که مجرد است و از حقایق معنوی عالم وجود می‌باشد، زمینه‌های مادی را در جهات عملی خود می‌پذیرد و از همین جهت است که قابل استکمال در ناسوت می‌باشد و چون نفس در فعل خود مادی است به آلات و ابزار مادی و مزاج و قوای بدنی نیاز دارد تا تحت اختیار آن باشند و فاعل این گونه امور را می‌توان به جهات مختلف نفس و به مزاج، ملایکهٔ الهی و حق تعالی نسبت داد؛ زیرا تمام امور عوالم هستی و ناسوتی از آفریده‌های الهی و تحت قدرت او می‌باشد و همان‌طور که مزاج از عوامل نفس است، ملایکه نیز از ایادی حق می‌باشد و نسبت این گونه امور به حق از جهت ارجاع اصل تمام امور به حق است.

میزان خواب و کمی و یا زیادی آن:

میزان خواب و کمی و یا زیادی و یا تعادل بیداری و سنگین بودن خواب یا سبک بودن آن، به عوامل مزاجی و غیر مزاجی خاص خود بستگی دارد و از عوامل مختلفی ناشی می‌شود.

طول خواب و سنگین و یا سبک بودن آن قابل کنترل است و می‌توان خواب و بیداری را به صورت ارادی درآورد و فردی می‌تواند بر اثر کوشش و تمرین با روش‌های صحیح و درست، خواب و بیداری خود را قابل کنترل سازد؛ هرچند نفی خواب به‌طور کلی و تمامی در موجوداتی که خواب دارند سبب بیماری می‌گردد؛ زیرا جهات مزاجی و مادی نمی‌تواند از همهٔ آثار خود به‌طور کلی و دایمی دور بماند؛ مگر آن که عوامل دیگری آن را در اختیار خود قرار دهد.

ارادی کردن خواب و بیداری هرچند چندان آسان نیست، شدنی است و می‌توان با تمرین‌هایی در این زمینه، اقتدار بالایی در خود ایجاد نمود و توانایی‌های فراوان روحی را در خود زنده کرد؛ به‌طوری که از دیگران تمایز محسوسی داشته باشد و بررسی آن نوشتهٔ دیگری را می‌طلبد. نگارنده در بررسی خواب و بیداری شبانگاهی و تأثیر آن در سیر و سلوک نوشته‌ای مستقل با نام «غیب، شب و بیداری» دارد.

میزان خواب را با تغییر شرایط و کنترل عوامل و موجبات آن، می‌توان به کم‌ترین یا بیش‌ترین مقدار ممکن آن رساند؛ ولی نفی کلی آن ـ همچون خواب مطلق دایمی ـ ممکن نیست و پی‌آمدهای بسیار منفی را با خود دارد.

نگارنده در ابتدا، لزوم اصل خواب را انکار می‌نمود و برای اثبات عملی آن کوشش فراوانی نمود و خواب خود را به کم‌ترین میزان ممکن رسانید؛ ولی نفی آن را در مدتی طولانی میسر ندید.

خواب و مرگ:

«اللّه یتوفّی الأنفس حین موتها، والتی لم تمت فی منامها، فیمسک التی قفی علیها الموت، ویرسل الأخری إلی أجل مسمّی، إنَّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون»(۱).

ـ خداست آن که به هنگام مرگ روح مردمان را می‌گیرد و آن که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز روحش را در خواب می‌گیرد و سپس آن را که حکم به مرگش نموده جانش را نگاه می‌دارد و آن را که حکم نکرده به بدنش می‌فرستد تا آن که هنگام مرگ وی فرا رسد و در این کار نیز دلیل‌های قدرت الهی برای اندیشه‌وران آشکار است.

«وهو الذی یتوفّاکم باللیل»(۲).

ـ خدایی که چون به خواب می‌روید جان شما را نزد خود برده و شما را می‌میراند.

«قل یتوفّاکم ملک الموت»(۳).

ـ بگو: فرشتهٔ مرگ است که جان شما را می‌گیرد.

«اللّه الذی خلقکم ثمّ یتوفّاکم»(۴).

ـ خداست که شما را آفرید و سپس جان شما را می‌گیرد.

«إنّ الذین تتوفّاهم الملائکة»(۵).

کسانی که فرشتگان جان آنان را می‌گیرند.

«یا عیسی، إنّی متوفّیک ورافعک إلی»(۶).

ـ ای عیسی، من جان تو را می‌گیرم و تو را به‌سوی خود می‌برم.


۱ـ زمر / ۴۲٫

۲ـ انعام / ۶۰٫

۳ـ سجده / ۱۱٫

۴ـ نحل / ۷۰٫

۵ـ نساء / ۹۷٫

۶ـ آل عمران / ۵۵٫

در این چند آیه و دیگر آیات مشابه آن، قرآن مجید توفای نفس در حال مرگ و خواب را به یک بیان مطرح می‌سازد، با این تفاوت که مرگ را چنین توصیف می‌نماید: «فیمسک التی قفی علیها الموت»؛ به گاه مردن، نفس نگاه داشته می‌شود و دیگر به بدن باز نمی‌گردد؛ ولی دربارهٔ خواب می‌فرماید: «ویرسل الأخری إلی أجل مسمّی»؛ به گاه بیداری فردی که نباید در این حال بمیرد، نفس وی رها می‌شود و دوباره به بدن باز می‌گردد.

«توفّی» معنای اخذ و تمامیت را می‌رساند؛ به‌خصوص هنگامی که امساک و ارسال نیز در جهت مقابل آن مطرح گردد. قرآن کریم قبض روح را به خدا و فرشتهٔ مرگ و دیگر ملایکه نسبت می‌دهد و این عمل به

شب ویژگی ندارد؛ اگرچه می‌فرماید: «یتوفّاکم باللیل»؛ زیرا این قید، چهرهٔ غالبی دارد و سرعت قبض روح را در ذهن مردم تداعی می‌کند و مرگ به صورت طبیعی هم در روز و هم در شب واقع می‌شود.

مطلب مهمی که از آیه «یا عیسی، إنّی متوفّیک ورافعک إلی» به دست می‌آید این است که خواب و مردن حکم و حقیقتی واحد دارد، با این تفاوت که در خواب، ارسال و در مرگ، امساک مطرح است و کارگزاران حق را می‌توان در هر دو دید؛ چنان که در روایت است: «النوم أخو الموت»(۱)؛ خواب، برادر مرگ است و حاکمیت حق و کارگزاران وی لحظه‌ای از آدمی دور نیست و هرگز آدمی وجود استقلالی ندارد. این موضوع مهمی است که فهم آن آسان نیست و عرف مردم و حتی دانشمندان مادی، میان خواب و مرگ تفاوت بسیار فراوانی می‌بینند و این دو را از هم متفاوت می‌دانند؛ در حالی که قرآن کریم رابطهٔ خواب و مرگ را بسیار تنگاتنگ گزارش می‌کند و خواب و مردن را در طول هم قرار می‌دهد و زمینهٔ واحدی دارد و خواب، تنها ارسالی دارد که جایگزین امساک می‌شود و مردن همان امساک است و این امساک به قوت خود باقی می‌ماند و چنین نیست که با مردن فردی نفس وی در جایی نهاده شود و بایگانی گردد و به‌طور دایم و همیشگی در مقام امساک فعلی خواهد ماند.


۱ـ مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۲۳، ح۵۴۸۴ / ۶٫

دخالت حق تعالی و امور غیبی در خواب:

مطلب دیگری که در آیه «یا عیسی، إنّی متوفّیک ورافعک إلی» بسیار قابل اهمیت می‌باشد این است که فاعل خواب و مردن تنها انسان نمی‌باشد و کارگزاران الهی و حتی حضرت حق را در آن دخیل می‌داند و این نکته از ظرافت خاصی برخوردار است و فهم آن چندان آسان نیست و در این گونه امور باید بررسی و کاوش علمی فراوانی به عمل آید تا دست توانای غیب را در خواب و مردن دید و خدای متعال و ایادی وی را در تمامی جهات آن به‌طور ملموس مشاهده نمود و مدبّر هر یک را شناسایی کرد.

آدمی توان آن را دارد به جایی برسد که جای پای غیب را در تمام زوایای وجودی عالم ناسوت مشاهده نماید. انسان می‌تواند ببیند که همهٔ عوالم مادی و ناسوتی تحت تدبیر موجودات غیبی اداره می‌شوند و آن‌ها در این عوالم، نقش عمده و اساسی دارند؛ در حالی که انسان نیز می‌تواند نقش خاصی را در تمام شؤون مادی و معنوی خود داشته باشد.

خواب؛ حقیقتی ناسوتی:

«هو الذی جعل لکم اللیل لباسا، والنوم سباتا»(۱).

ـ خداست که شب را پرده‌ای بر شما افکنده و خواب را مایهٔ آرامش شما قرار داد.

«ومن آیاته منامکم باللیل والنهار»(۲).

ـ و از نشانه‌های خداوند خواب شما در شب و روز است.

«یا أیها المزمّل، قم اللیل إلاّ قلیلاً، نصفه أو انقص منه قلیلاً، أو زد علیه»(۳).

ـ ای در جامه خفته، شب را برخیز مگر کمی از آن را که نصف یا چیزی کم‌تر از آن باشد.

«إنّ ربّک یعلم أنّک تقوم أدنی من ثلثی اللیل، ونصفه، وثلثُه، وطائفة من الذین معک، واللّه یقدّر اللیل والنهار»(۴).

ـ خدا به حال تو آگاه است که تو و گروهی از مؤمنان نزدیک به دو سوم یا نیمی از شب را بیدارند و خدا گردش شب و روز را تعیین نموده است.


۱ـ فرقان / ۴۷٫

۲ـ روم / ۲۳٫

۳ـ مزمل / ۱ ـ ۳٫

۴ـ مزمل / ۲۰٫

این آیات شب و خواب را از امور طبیعی و حقایق موجود عالم ناسوتی می‌شمرد که تحت «جعل» و قرارداد الهی درآمده است و همان‌طور که در پیش به آن اشاره شد، اصل کلی ضرورت خواب قابل انکار نیست؛ ولی آدمی می‌تواند چند و چون آن را تحت اختیار درآورد و عوامل و موجبات خواب را در اختیار خود بگیرد.

خواب و آرامش:

خواب به مزاج انسان آرامش می‌بخشد و اعصاب او را تسکین می‌دهد و به روح بشر استحکام می‌بخشد، به‌خصوص خواب‌های مناسب و بجا که در مواقع مناسبی از شب و در فضایی آرام و بی‌سر و صدا باشد؛ چنانچه قرآن کریم می‌فرماید: «شب را برای شما لباس و خواب را مایهٔ ثبات قرار دادیم». خواب، انقطاع از کوشش روزانه و زحمات پیوسته است و خواب و استراحت شبانه آرامش را به همراه دارد و این گونه خوابی از عوامل عمدهٔ حیات‌بخش روح و روان آدمی است که قرآن کریم از آن به عنوان «آیه» و نشانه یاد می‌کند: «ومن آیاته منامکم باللیل والنهار»(۱)؛ و از نشانه‌های او خواب شما در شبانگاهان و روز است.

خواب و مزاج:

خواب از صفات ماده و مزاج مادی است و همهٔ حیوانات و بسیاری از گیاهان به‌طور ملموس دارای چنین صفتی می‌باشند که در جای خود نیازمند بررسی علمی و تجربی است.

موجودات مجرد و حقایق معنوی که دور از مزاج و ماده می‌باشند، نمی‌توانند خواب و خوراک مادی داشته باشند، جز آن که واژهٔ ملک و فرشته بر موجود مادی نیز اطلاق می‌شود و موجود مادی دارای چنین وصفی است، نه فرشتگان مجرد و حقایق مفارقی که بیرون از مرز حیات مادی زندگی می‌کنند.

زمان و مکان خواب:

برای خوابیدن باید از مکان مناسبی استفاده نمود و رعایت اصول بهداشتی فضا و محیط را در نظر داشت. البته، این بدان معنا نیست که در بهترین بسترهای نرم باید خوابید؛ بلکه بستر باید به آدم نمودن انسان کمک نماید که شرع مقدس در این زمینه، تذکرات دقیقی را خاطرنشان گردیده است.

زمان و وقت و مقدار خواب نیز حایز اهمیت است و باید نسبت به آن توجه فراوانی داشت.

خواب تا آن‌جا که ممکن است باید کوتاه و سبک باشد؛ زیرا چنین خوابی نفس آدمی را تسکین می‌بخشد و زمینهٔ رؤیاهای لازم و مناسب را فراهم می‌نماید و روشن است که نفس گرفتار نمی‌تواند رؤیای سالم داشته باشد؛ خواه گرفتاری‌های آن، نفسانی و داخلی باشد و یا خارجی و خواه از جانب خود خواب باشد و یا از جهت‌های دیگری بر آن عارض شده باشد.

به همان میزان که کم‌خوابی خواب را از ارزش می‌اندازد، خواب سنگین و فراوان نیز از ارزش خواب می‌کاهد تا آن که آن را مضر می‌سازد؛ چنان که کسی که در خطر و ترس است، خواب خوبی ندارد.

خوابیدن در همهٔ طول شب برای انسان سالم و فهمیده شایسته نیست، همان‌طور که معصوم علیهم‌السلام می‌فرماید: «کذب من زعم أنّه یحبّنی وهو ینام طول لیله، ألیس کلّ حبیب یحبّ الخلوة مع حبیبه»(۱)؛ دروغ می‌گوید کسی که می‌گوید من خدا را دوست دارم و تمام شب را می‌خوابد؛ گرچه یک شب باشد که در آن شب، دیگر محب بر او صدق نمی‌کند، به همین دلیل می‌فرماید: آیا چنین نیست که هر دوستی خلوت با دوست و محبوب خود را دوست دارد! پس چگونه می‌شود بی‌خبر از دوست و غافل از محبوب حقیقی تمام شب در خواب بود، در حالی که شب، هنگام خلوت با دوست و محبوب است.


۱ـ کشف الغطا، ح۲، ص۳۰۸٫

خواب روزانه:

موضوعی که باید به آن توجه داشت و بر آن اهتمام نمود این است که در این طرح، خواب تنها منحصر به شب نیست و روز نیز زمینهٔ استراحت و خواب را دارد و مقداری از روز را می‌توان خوابید که در اصطلاح شرعی به آن «خواب قیلوله» می‌گویند و این خواب می‌تواند پیش از ظهر و یا بعد از آن و بعد از خوردن ناهار باشد.

در محیطی که سه وعدهٔ خوراکی در صبح، ظهر و شب مرسوم است، مناسب است که خواب روزانه بعد از صرف ناهار انجام پذیرد و در محیطی که صبحگاهان و عصر یا شبانگاهان غذا خوردن مرسوم می‌باشد، مناسب است این خواب پیش از ظهر گزارده شود.

خواب روزانه گذشته از ملاک طبیعی و مدارک روایی، مورد تأیید قرآن کریم می‌باشد که می‌فرماید: «ومن آیاته منامکم باللیل والنهار»(۱). این آیهٔ شریفه خواب روزانه را یکی از آیات الهی می‌داند و در جای دیگر می‌فرماید: «هو الذی جعل لکم اللیل لباسا والنوم سباتا»(۲)؛ شب لباسی برای آرامش و خواب، رها کردن کار و عمل است؛ اگرچه این آیه از شب سخن می‌گوید، به آن منحصر نیست و خواب روزانه نیز حکمت و جعل طبیعی و ثابت دارد و قرینهٔ «سباتا» آن را تأکید می‌کند؛ چرا که خواب رابطهٔ آدمی را با کار و کوشش ـ چه در روز باشد و یا شب ـ قطع می‌سازد؛ هرچند باید خواب و استراحت شبانه را اصل، و خواب و استراحت روزانه را فرع بر آن قرار داد. برای جعل طبیعی این خواب می‌توان دو حکمت را آورد: یکی آن که کمبود خواب شبانه را جبران نماید و دیگر آن که خستگی روزانه را از بین ببرد و آن را به شب نکشاند.


۱ـ روم / ۲۳٫

۲ـ فرقان / ۴۷٫

خواب شبانه به همراه خواب قیلوله می‌تواند خوابی کامل و طبیعی برای انسان وارسته و متعالی و متعادل باشد و برای افراد خودساخته و دردمند، رشد و کمال کافی را به ارمغان می‌آورد و برای افراد وارسته، برنامه‌ای منظم و دقیق می‌باشد؛ همان‌طور که قرآن کریم آن را بیان می‌فرماید: «واللّه یقدّر اللیل والنهار».

از همهٔ این مباحث می‌توان چنین برداشت نمود که خواب شب برای انسان آرامش و آسایش طبیعی بیش‌تری را فراهم می‌سازد؛ گرچه این مطلب به این معنا نیست که باید در شب زیاد خوابید تا آرامش بیش‌تری را به‌دست آورد؛ زیرا می‌توان این آرامش و راحتی را در کوتاه‌ترین مدت از شب فراهم ساخت، بی‌آن که دچار کم‌خوابی یا بی‌خوابی شود. البته، در صورتی که تمام شرایط لازم را به‌طور نوعی در نظر داشته باشد.

هم‌چنین، خواب به شب منحصر نیست و مقداری از روز را ـ هرچند اندک ـ باید خوابید و مقدار آن نیز باید تناسب طبیعی با شخص، زمان، مکان، فصل و خصوصیات مزاجی فرد داشته باشد.

پس نه صرفا شب برای خواب است و نه فقط روز برای کار و کوشش دنیوی می‌باشد، همان‌طور که این امر از تشریع عبادات و دیگر موازین شرعی به‌دست می‌آید.

بر اساس آنچه گذشت، با آن که خواب نقص است، بیانگر کمال طبیعت مادی است و همان‌طور که باید از آن بهره‌مند شد، به کم‌ترین میزان طبیعی آن لازم است اکتفا نمود و روز را بی‌بهره از خواب ندانست و فرمود: «انّ لک فی النهار سبحا طویلاً»(۱)؛ از بیداری شب غم مخور که روز نیز گسترده است و فرصت خواب در آن نیز می‌باشد و این بیانات با استثناهای متعدد، حالات مختلف آدمی را می‌رساند؛ چرا که انسان همیشه حالت ثابتی ندارد و اجبار در نوعی خاص مناسب منش طبیعی او نیست؛ زیرا مزاج آدمی در شرایط گوناگون مختلف می‌گردد و از این رو آزادی عمل را لازم دارد تا بتوان مقدار مناسب خواب خود را با مزاج خود سازگار نماید؛ گذشته از آن که شب و روز همیشه یکسان نیست و تابستان با زمستان تفاوت کمی و کیفی محسوس دارد و باید با تمامی امور مقدار خواب را هماهنگ ساخت و بیان قرآن کریم، اعجاز آن را در این گونه امور می‌رساند.


۱ـ مزمل / ۷٫

پس می‌توان از خواب بهترین استفاده‌ها را نمود، در صورتی که بیداری به خوبی سپری شود و انسان در بیداری به فکر خواب سالم باشد و در خواب سالم استفاده‌های فراوانی نسبت به بیداری داشته باشد؛ زیرا این دو در یک‌دیگر تأثیر می‌گذارد و صفات هر یک در دیگری سرایت می‌کند.

انواع خواب روزانه:

خواب روز به اعتبار زمان‌های آن متفاوت است و خواب‌های زیر در مأثورات وارد شده است:

یک. خواب «عیلوله». خواب بین دو طلوع عیلوله نامیده می‌شود که ناپسند است، حتی برای کسانی که پاسی از شب را برای سلامت نفس خود بیدار بوده‌اند؛ اگرچه نوع مردم از آن دور نمی‌باشند.

دو. خواب «غیلوله» که خواب اول روز و هنگام غروب است و این دو خواب نیز شایسته نیست و موجب سستی آدمی می‌گردد و به‌ویژه خوابیدن به هنگام عصر بسیار نکوهش شده است.

سه. خواب «قیلوله»؛ هم بر خواب پیش از ظهر و هم بر خواب بعد از ظهر اطلاق می‌شود و وقت بسیار مناسبی برای مؤمن در روز است تا به استراحت بپردازد و برای مردم ما که سه وعده غذا مصرف می‌کنند و ناهار را در برنامهٔ غذایی خود جای می‌دهند، مناسب است خواب قیلوله نیز پیش یا بعد از صرف ناهار و به مقدار کمی انجام پذیرد.

چهار. خواب «حیلوله»؛ خواب هنگام ظهر است که خواب ناشایستی است.

خواب، تقسیمات دیگری نیز می‌پذیرد که برخی از آن را می‌توان چنین برشمرد: خواب غفلت، خواب شقاوت، خواب لعنت، خواب عقوبت، خواب راحت، خواب رخصت، خواب حسرت که هر یک می‌تواند با خواب‌های پنج‌گانهٔ پیشین متحد گردد. خواب غفلت، خوابی است که با آن فرصت از دست می‌رود، همچون وقت فراگیری علم و سالم‌سازی روح.

خواب شقاوت خواب در وقت نماز واجب است. خواب لعنت، خواب صبح و خواب عقوبت، خواب بعد از نماز فجر و خواب راحت خواب قیلوله و خواب رخصت، خواب بعد از نماز شب و خواب حسرت، خواب در شب جمعه است که هر یک نیازمند تحلیل و بررسی هرچه بیش‌تر می‌باشد و شریعت اسلام همهٔ آن را به‌خوبی بیان فرموده است، چنانچه خواب نزدیک غروب را مذمت فروان نموده، به‌گونه‌ای که مذمت آن با محرمات برابری می‌کند.

خواب شب:

شب و روز و خواب و بیداری از عوارض دایمی و جداناشدنی حیات انسانی است و در این امر بحثی نیست؛ اما موضوعی که قابل طرح است این است که رابطهٔ این دو واژهٔ دوگانه با هم چگونه است؟ آیا روز، فقط برای کار و شب، تنها برای خواب است یا این دو آمیخته به هم می‌باشد؟

آن‌چه مسلم است و از آیات قرآن استفاده می‌شود این است که روز برای کار و کوشش و فعالیت و ارتزاق و معاش می‌باشد. قرآن کریم می‌فرماید: « و جعلنا النهار معاشا»(۱)؛ ما روز را برای معاش قرار دادیم.

بنابراین، کوشش شبانه اضطراب و دگرگونی روانی را به دنبال دارد؛ اگرچه دنیای فعلی به آن گرفتار می‌باشد.

موضوعی که قابل دقت می‌باشد این است که شب تنها برای خواب و آسایش آدمی نیست؛ بلکه برای آرامش و فراغ اوست. از دیدگاه قرآن کریم: « هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه»(۲)؛ شب ظرف ثبات و سکون است و « و جعلنا اللیل لباسا»(۳)؛ شب لباس است و « و جعلنا نومکم‌سباتا»(۴)؛ خواب زمان ثبات و استراحت است و این دو با هم برابر است؛ یعنی شب با خواب، مساوی نیست؛ زیرا خواب در روز هم ثبات و استراحت است و منحصر به شب نمی‌باشد؛ همان طور که خواب قیلوله – که در شرع مستحب است – چه قبل از ظهر باشد و یا بعد از ظهر ـ مؤید همین بیان است.

« و جعلنا النهار معاشا»(۵)؛ هرچند حق تعالی روز را برای کوشش و معاش قرار داده است، منافاتی با خواب اندک ندارد، بلکه سزاوار و مستحب می‌باشد، ولی شب این گونه نیست که تنها برای خواب باشد و یا کسب معاش در آن روا باشد و در شرع چنین امری پیش بینی نگردیده جز وقتی که کسب معاش شبانه و یا امر ضروری دیگری، ضرورت و لزوم قسری داشته باشد و استحبابی از این جهت در برداشت نیست؛ هرچند ممکن است، مصالح دیگر، استحسان این امر قسری را ایجاب کند که بحث دیگری است.


۱ـ نبأ / ۱۱٫

۲ـ یونس / ۶۷٫

۳ـ نبأ / ۱۰٫

۴ـ نبأ / ۹٫

۵ ـ نبأ / ۱۱٫

در این‌جا این سؤال پیش می‌آید: اگر روز برای معاش است، ولی خواب هم در آن استحسان، بلکه استسحاب دارد و شب، مساوی با خواب نیست و کار و معاش در آن استحسان طبیعی ندارد، پس در شب چه باید کرد و شب برای چیست؟

در پاسخ این پرسش باید گفت: اساسی‌ترین هدف در خلقت شب، یافتن آخرت و استکمال نفس و جان آدمی و بیداری و ارضای مؤمن و تخلیه و تحلیهٔ درون و روان آدمی است. شب نه برای کار دنیاست و نه چندان برای خواب؛ زیرا آرامش نه از کار دنیا به دست می‌آید ونه خواب آدمی را صاحب آرامش می‌سازد. شب برای قیام و قعود در مقابل حق و برای صیقل دادن جان مؤمن و زدودن و رفع زنگارهای روزانه می‌باشد و هر فردی می‌تواند از این نعمت بی‌بهره نباشد.

شب نه تنها برای کار دنیا نیست، بلکه تنها اندکی از آن برای خواب قرار داده شده و تنها حضور حق و محضر ولی نعمت را باید در آن فراهم ساخت و این امر نه با خواب به دست می‌آید و نه با کار میسر می‌گردد، بلکه تنها حضور و شهود حق، راه‌گشای آن است.

نگاه قرآن کریم به خواب شبانه:

قرآن کریم خواب طبیعی را به شب منحصر نمی‌داند؛ اگرچه شب، مهم‌ترین بخش خواب را فراهم می‌سازد. توضیح این امر در سورهٔ مزمل آمده است.

خداوند در سورهٔ مزمل به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «قم اللیل إلاّ قلیلاً»(۲)؛ شب را بیدار بمان و در آن آماده باش. قرآن کریم به صرف بیداری توصیه نمی‌نماید؛ چرا که بیهوده گذراندن شب را قیام نمی‌گویند و چه بسا شب‌نشینانی که شبشان را بیهوده تباه می‌سازند.


۱ـ روم / ۲۳٫

۲ـ مزمل / ۲٫

قرآن کریم در این آیه به نکته‌ای توجه می‌دهد که هنوز برای جامعهٔ ما نهادینه نگردیده است و شایستگان نیز نتوانسته‌اند از آن کام گیرند و خواب و بیداری خود را با این آموزه هماهنگ نمایند.

قرآن مجید نمی‌فرماید: کمی از شب را بیدار باش؛ بلکه می‌فرماید: کمی از شب را برای خوابیدن بگذار و شب را جز اندکی بپا خیز و به عبارت دیگر، قرآن کریم اصل را بر بیداری در شب می‌گذارد و خواب را فرع آن قرار می‌دهد و این موضوع از نمونه‌های بارز علمی و اصول روان‌کاوی قرآن کریم است.

شب با تمام مواهبش در اختیار انسان قرار دارد و آدمی می‌تواند از آن بهرهٔ کافی برگیرد و در پناه آن، اندیشه و فرهنگ علمی و عملی خود را سامان بخشد و خود را در آن باز یابد و از میان آن پر کشد و خویش را به عوالم معنوی برساند و این گونه زندگی کردن، منافاتی با تحصیل آرامش ندارد؛ زیرا مقداری از شب برای استراحت کافی است.

چنین رویکردی، گذشته از آن که می‌تواند تمام زمینه‌های کمال و معنویت را در انسان زنده نماید، استراحت جسم و روح را نیز تأمین می‌نماید و خواب و استراحت کم می‌تواند آرامش ناسوتی را به بهترین وجه به همراه داشته باشد و همچنین زمینهٔ بسیاری از یافته‌های معنوی را در خواب است که بهرهٔ آدمی می‌گردد. این گونه فردی می‌خوابد تا چیزی در خواب به‌دست آورد و آرامش، امری قهری برای وی می‌باشد.

پس برای اهل حقیقت و مردان سیر و سلوک و اهل کمال و معرفت، اصل در شب بر بیداری و قیام و بندگی است و قیام نیز اخص از بیداری است و قیام و شب زنده داری است که اسباب معنوی کمال آدمی را فراهم می‌سازد؛ اگرچه باید پاسی از شب را برای آرامش و تجدید قوا گذاشت که این مقدار از شب با آن که نسبت به همهٔ شب اندک و فرعی است؛ نسبت به اقلیت خود، با توجه به بهینه‌سازی بدن و کیفیتی که در آماده نمودن و بازیافت توانایی آن دارد، دارای اصالت است و گریزی از آن نیست و می‌توان در آن خواب اندک، زمینهٔ خواب‌های خوش، و رموز گریز از پیچ و خم‌های طریق را به‌دست آورد.

با این توضیح باید گفت: خواب اندک، جهت اصالی دارد و بهره‌برداری معنوی از آن فرع بر آن است و اصالت بخشیدن به آن نیز نوعی افراط است و گذشته از لسان قرآن کریم، توان طبیعی مزاج آدمی نیز با آن موافق نیست و پی‌گیری این گونه امور در تمام شب با انکار اصل خواب برابر است که مورد نظر قران کریم نمی‌باشد.

آموزه‌های قرآن کریم در این رابطه با واقعیت‌های خارجی ما تفاوت بسیار دارد و این امر هم در میان عموم مردم دنیا و هم در میان مسلمین و عالمان و زاهدان دیده می‌شود؛ زیرا آنان شب را برای خواب قرار می‌دهند و اگر مردم عادی در شب بیدار باشند، شب آنان خالی از هر قیام و قعودی است و به ادامهٔ انجام کارهای روزانه یا شب‌نشینی‌های بیهوده می‌گذرد و عالمان و دانشمندان نیز آن را برای مطالعه و تحقیق در علوم رسمی و اندیشه‌های صوری قرار می‌دهند و این در حالی است که بسیاری از شب‌نشینی‌های آنان، ابتدای شب را فرا می‌گیرد و پایان آن با خواب همراه است. کسانی که اهل تهجد و تقوا می‌باشند، اندکی از آخر شب را به عبادت و فکر می‌گذرانند و با چند رکوع و سجود، جمال صبح را زیارت می‌کنند و به استقبال روز می‌روند و بجای اندکی خواب، اندکی بیداری دارند.

افرادی که به تمام معنا قیام دارند و شب را شب می‌دانند و آن را ظرف یافته‌های معنوی و ربوبی و زمان مطالعه و کسب علم و انجام عبادت قرار می‌دهند و همهٔ آن جز زمان اندکی را به سیر و سلوک می‌گذرانند، در شماره بسیار کم می‌باشند و برای دسته‌ای نیز موانع شغلی و نوع تربیت‌های غلط و مشکلات گستردهٔ روزانه، مجال اجرای چنین برنامه و طرح قرآنی را باقی نمی‌گذارد و در شب نیز درگیر همان حوادث و مشکلات روزانه هستند و گذشته از اشتغال فراوان، موانع فراوان چنان زندگی افراد را فرا گرفته است که دیگر از یافته‌های معنوی و چکیده‌های ربوبی، چیزی در خاطر بروز نمی‌کند و اشتغال‌های معنوی نیز خالی از انگیزه‌های مادی نمی‌باشد و اگر کسی خود را به مجاز به این معانی منتسب دارد، کردار خود را با بسیاری از بافته‌های خیالی همراه می‌سازد؛ به‌طوری که از فعالیت‌های درست روزانهٔ خود نیز ناتوان می‌گردد و معاش وی را مختل می‌سازد.

البته باید توجه داشت که قرآن کریم بنای سخت‌گیری و ریاضت دادن به مردم را نداشته؛ زیرا قرآن کریم استعدادهای متفاوت را در نظر داشته است و از نصف تا کم و بیش آن سخن گفته و مقدار بیداری را در اختیار انسان قرار داده است تا انسان بتواند خود را در حالات مختلف شناسایی نماید؛ زیرا مزاج هر فردی همان گونه که متفاوت از مزاج دیگران است، قابل تغییر می‌باشد و همان‌طور که عوامل خواب و بیداری مختلف است، توان بر خواب و بیداری نیز گوناگون می‌باشد.

اگرچه میزان خواب قابل تغییر است و اراده و اختیار و زمان، مکان، غذا و دیگر عوامل طبیعی و قسری در آن مؤثر است، به‌ویژه اگر این عوامل تحت تربیت و تعلیم قرار گیرد می‌توان بهترین نتایج عملی را از آن به‌دست آورد و از کم‌ترین وقت، بیش‌ترین و بهترین اثر مادی و معنوی را داشت؛ ولی چون وضع مزاجی افراد و همین‌طور نوع تربیت عمومی و خصوصیات شخصی زندگی مردم متفاوت است، آنان دستخوش حوادث شوم و بی‌بند و باری‌های فکری و عملی می‌گردند و ثمرات ثابت و حالات منضبطی به‌دست نمی‌آورند و حالات پیش‌بینی نشده‌ای برای آنان به وجود می‌آید که تمام آن بر طبیعی بودن و توان در اختیار داشتن میزان خواب و بیداری و استراحت و کار دلالت می‌کند و نمی‌توان آن را به شخص خاصی محدود دانست؛ مگر زندگی افراد بسیار ثابت قدم و موفق که دستخوش حالات طبیعی خود می‌باشد.

اگر اشکال شود برنامهٔ یاد شده در قرآن کریم ویژهٔ شخص مبارک حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌باشد و با فحوای کلام و تنقیح مناط و مبادی دیگر به حضرات ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام منحصر می‌گردد و به مردم عادی که از هر گونه نظم و برنامه‌ای به‌دورند سرایت نمی‌کند و خواب و بیداری آن‌ها، تنها خواب و بیداری و آمال و آرزوی آن، کار و کوشش برای خواب و خوراک است و بس. در پاسخ باید گفت: قرآن کریم این توهم را دفع می‌نماید و این طرح را به شخص پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله منحصر نمی‌داند؛ اگرچه آن حضرت شخصیت محوری این برنامه می‌باشد.

قرآن مجید نسبت به آن حضرت و تابعان به حق ایشان می‌فرماید: «انّ ربّک یعلم أنَّک تقوم أدنی من ثلثی اللیل ونصفه وثلثه، وطائفة من الذین معک»(۱)؛ خداوند متعال می‌داند که در کم‌تر از یک سوم شب یا نصف و یا دست‌کم یک سوم از شب بیداری و قیام داری و گذشته از تو، برخی از مؤمنان نیز در عمل از تو تبعیت دارند.

از این آیه به‌خوبی روشن می‌گردد که این طرح و برنامهٔ جامع برای خواب و بیداری زندگی مادی، منحصر به شخص پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نمی‌باشد و گروهی از مؤمنان نیز آن را عملی نموده‌اند و با آن حضرت همراه و همگام می‌باشند؛ آن هم نه به بیان امر و فرمان نسبت به آینده، بلکه به لسان اخبار از واقعیتی خارجی وامری محقق. این آیه نمی‌فرماید: باید چنین باشید تا توهم تخلف در آن رود، بلکه می‌فرماید: چنین هستید و از وجود آن خبر می‌دهد.

البته، همهٔ مردم عادی نیز نمی‌توانند در این صراط قرار گیرند و تنها کسانی چنین روشی را در زندگی بر می‌گزینند که هدفی عالی و نهایتی بس بلند برای زندگی خویش داشته باشند و مناسب با آن زندگی نمایند.

آرامش و آسایش:

نکته‌ای که در این‌جا توجه به آن و تذکر آن شایسته است این است که برگزیدن چنین برنامه‌ای در زندگی، با آرامش و استراحت آدمی متناسب و سازگار است و انسان با انجام آن می‌تواند به‌طور عادی و به‌دور از ریاضت‌های شدید و گاه نکوهیده ـ که همگان توان آن را ندارند ـ خود را به‌دور از ذهن‌گرایی و ایده‌آل طلبی با چنین راه و روش علمی هماهنگ سازد و از شیرینی آن کام خود را خوش دارد. چنین برنامه‌ای گذشته از آن که با واقعیت همگام است، بهترین نوع زندگی و شیرین‌ترین طرح کلی برای سرور و بهجت روح آدمی است و سیر طبیعی زندگی را به همراه دارد؛ همان‌طور که در زندگی شخصی رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرات معصومین علیهم‌السلام و اولیای بحق الهی چنین برنامه و روشی بوده است و آنان به شایستگی تمام به حیات دنیوی خود نیز ادامه می‌دادند.

این روش زندگی، برنامه‌ای علمی و سازگار با روح و جسم آدمی و عملی است. بله، با عافیت‌طلبی‌ها و خوش‌گذرانی‌های عمومی کسانی که به خور و خواب و شهوت گرفتارند همخوانی ندارد و اساسا این طرح برای چنین افرادی طرح نشده است، بلکه چنین برنامه‌ای برای مردم سالم و صالح و انسان‌های شایسته است و عمل خوبان نیز دلیل عملی بر عینیت و واقعیت آن است؛ چنان که قرآن کریم نیز بر این امر اشاره دارد و عملی بودن آن را به‌خوبی گوشزد می‌فرماید و صاحب طرح را خدایی می‌داند که حسابگر ماهری برای تمام امور می‌باشد. قرآن کریم می‌فرماید: «واللّه یقدّر اللیل والنهار»(۱) خداوند شب و روز را اندازه‌گیری کرده و برنامه‌های هر یک را به‌طور مناسب طراحی نموده است.


۱ـ مزمل / ۲۰٫

کار و خواب و یار:

پس روز برای کار و اندکی خواب و شب برای یار و اندکی خواب است. خواب و کار مداوم، چیزی جز بیخودی و دوری از خود و حق را به دنبال ندارد. چنان‌چه حق تعالی در قرآن خطاب به حضرت رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: « قم اللیلَ اِلاّ قلیلاً»(۱)؛ شب را بجز اندکی از آن، در حال قیام باش.


۱ـ مزمل/ ۲٫

بر این اساس، شب برای عبادت و حضور و شهود حق است؛ اگرچه باید مقداری از آن را برای خواب و استراحت منظور داشت. البته، اهل غفلت، شب را برای خور و خواب و شهوت منظور می‌دارند و روز را برای تهیهٔ مقدمات مورد نیاز روز و شب خود و افراد مربوط به خود می‌گذرانند.

شب برای استراحت و خواب است؛ اگرچه باید مقداری از آن را برای عبادت و استکمال و حضور حق منظور داشت، و شب برای اهل غفلت جز سقوط و نزول از مقام آدمی و هبوط در مرتبهٔ حیوانی و فرو رفتن در گرداب لذات دنیا و شهوت و شکم، نصیب و بهره‌ای ندارد و به طور طبیعی از شهد شیرین معنویت محروم خواهند ماند.

خوبان و در راه ماندگان اهل سلوک، شب را برای استراحت قرار می‌دهند و در کنار آن یادی از حق می‌نمایند و از هر طرف شب که باشد، اندکی از آن را بیدار می‌مانند و یادی از حق دارند.

این گروه، اندکی از شب را برای حق قرار می‌دهند و بسیاری از آن را برای خود و خلق منظور می‌نمایند و این خود سبب می‌شود که هرگز به جایی نرسند و راه‌گشای وادی حقایق نباشند و تنها خوبان را نظاره کنند و تقلیدی از اهل معرفت نمایند و خود را تا اندازه‌ای از اهل غلفت جدا سازند.

شیوهٔ گروه سوم ـ که لسان قرآن و طریق اهل معرفت است ـ این است که شب برای حق است و خواب و استراحت در آن بی‌حرمتی به خود و خالق است و جز به مقدار ضرورت و رفع عسر و حرج روا نیست.

این گروه، شب را برای رسیدن و نظارهٔ حق بر می‌گزینند و جز توّجه به حق را در آن روا نمی‌دارند و خود را در این امر مطیع و پیرو قرآن کریم می‌دانند.

تقدیر شب و روز:

خداوند در قرآن حکیم می‌فرماید: « قم اللّیل إلاّ قلیلاً»(۱) شب را جز اندکی از آن در حال قیام باش. خداوند مصادیق اندک را با توجه به حال افراد، چنان متعدد بیان می‌دارد که بیان آن هرگز از غیر حق ممکن نیست.

گاه می‌فرماید: «نصفی از شب را بیدار باشید و یا اندکی از نصف کم‌تر یا به نصف بیفزا».

در جای دیگر می‌فرماید: ای رسول، خدا می‌داند که تو کم‌تر از دو سوم شب و یا نصف و یا دست‌کم یک سوم آن را بیداری و تو تنها نیستی و برخی از کسانی که با تو همراهی عملی دارند و پیرو صدیق تو می‌باشند چنین هستند: «ان ربک یعلم انک تقوم ادنی من ثلثی الیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک»(۲) و بعد می‌فرماید: «واللّه یقدر اللیل و النهار»(۳)؛ ای رسول خدا، این عمل شما افراط و زیاده‌روی نیست، و من چنان شب و روز را اندازه قرار داده‌ام که با این روش خللی در حال و کار شما به وجود نمی‌آید.


۱ـ مزمل/ ۲٫

۲ـ مزمل / ۲۰٫

۳ـ مزمل / ۲۰٫

پس آن‌چه حق می‌باشد این است که اصل در شب بیداری و میعاد است و اصل در روز، معاش و کوشش و خواب و باید از این امور معاش و معاد و منام در ظرف شب و روز نسبتی معین که مورد پذیرش و تأیید قرآن کریم است منظور داشت که در غیر این صورت، آدمی به جایی نخواهد رسید.

رمز موفقیت بزرگان:

رعایت این نکته، رمز موفقیت بزرگان عرفان و دین است. هنگامی که زندگی و شرح حال، فعل و آثار بزرگان گذشته را مشاهده می‌نماییم، انگشت حیرت باید بر لب نهاد؛ در حالی که دیگران هم بسیار زحمت می‌کشند، ولی اگر چیزی که آنان را موفّق ساخته است، دنبال شود، هر کسی موفق خواهد شد. خوبی‌های آنان آرزو می‌شود، ولی علت موفقیت آنان را مورد اهمیت قرار نمی‌دهیم و هرگز در پی تحقق آن نیستیم و این خود غفلت خوبان است که باید از میان برود. نیکان باید خود را به اهل معرفت برسانند و پیروی از سیرهٔ آنان داشته باشند تا موفق گردند.

خفتگان در شب را از کیمیای حقیقت خبری نیست و آنان که اندکی از شب بیدارند و بر آن دل خوش می‌دارند، چندان به خود امیدوار نباشند و بی جهت، دل‌خوش ندارند و تنها نظاره‌گر اهل معرفت خواهند بود و خود را در حریم آنان نباید فرض نمایند.

بنابراین، یکی از علل مهم و اساسی بی‌بهره‌گی بزرگان این عصر از حقایق و کمینگاه‌های حق را باید در خواب بسیار در شب دانست؛ زیرا بهره و رسیدن، تنها با اندک بیداری و اکتفا بر نماز شب و خواندن سوره‌ای از قرآن میسر نمی‌شود، بلکه رسیدن به این مقام، راه و رسم دیگری دارد.

پس با محاسبه‌ای دقیق در روز و شب، خواب و بیداری و عام و خاص من وجه قرار دادن خواب و حرمت شب و مسؤولیت روزانه، می‌توان راه و رسم گذشتگان اهل معرفت را به دست آورد و رمز موفقیت را شناخت؛ اگرچه تحقق عملی آن بسی مشکل است و محاسبهٔ دقیق و استحکام تمامی حدود آن در خور همهٔ خوبان و نیکان نمی‌باشد و تنها باید به گفتار آن بسنده نمود و توفیق کردار آن را از حق تعالی خواستار شد.

شب زنده داری:

«لا سهر إلاّ فی ثلاث: تهجّد بالقران، وفی طلب العلم، أو عروس تهدی إلی زوجها»(۱)؛


۱ـ خصال صدوق، ح۸۸، ص۱۱۲٫

شب زنده‌داری تنها در سه امر نیکو و با ارزش است:

یک، بودن در محضر قرآن کریم با بصیرت و صدا و لفظ و معنا و محتوای آن به قدر توان؛

دو، به دست آوردن علم، و تحقیق و بررسی ابعاد گوناگون زمینه‌های دانش بشری؛

سه، عروسی که به خانهٔ شوهر می‌رود و بزم شبانه و عشق مستانه را ایجاد می‌کند؛ چرا که ارضای تمایلات موجود و واقعی انسان سبب آرامش نفس و صفای باطن می‌گردد.

ترتیل و ترنّم کلام حق و علم و تحقیق به همراه عشق و لذایذ نفسانی، هر سه با هم در این نقل توأم گردیده است که حکایت از واقع‌بینی محکم و دوراندیشی ظریفی می‌کند. صوت الهی و ذکر حق در گوش دل می‌نشیند و علم و معرفت، ذهن و اندیشهٔ انسان را جلا می‌دهد و ارضای تمایلات نفسانی جان را تیمار می‌کند و سبب رشد نفس و آرامش دل و بروز کمالات پنهانی انسان می‌گردد.

هر یک از این سه امر، جهات فراوانی از زمینه‌های کمالات انسان را ظاهر می‌سازد و با همگونی و اتحاد، سبب رشد معنوی او می‌گردد.

در حضور قرآن کریم بودن که محضر کلام حق است، ربوبیت آدمی را مشخص می‌کند و عبودیت انسان را جلا و زنگار روح را برطرف می‌نماید و آن را صیقل می‌دهد.

علم و معرفت سبب بازیابی هرچه بیش‌تر زیبایی‌های چهرهٔ گویای حقیقت و مظاهر طبیعت می‌گردد و بیان سوم این نقل که عنوان عروس را داشت، بیان بارزی از عشق و ارضای تمایلات نفسانی است که اگر به قدر مناسب و با انگیزه‌های سالم معنوی همراه باشد، می‌تواند راهگشای طریق دل و باطن روح باشد و جان را به جانان رساند.

خواب‌های طولانی و کوتاه:

باید دانست که هرچه میزان خواب بیش‌تر گردد و مدت آن رو به درازا گذارد، سنگینی و عمق بیش‌تری می‌یابد که این امر برای آدمی زیان‌بار است و او را به بی‌توجهی فراوان مبتلا می‌سازد. خواب عمیق و سنگین، فرد را به بی‌محتوایی، پوچی و بی‌هویتی و دوری از موجودی فکری و روانی گرایش می‌دهد و در نتیجه، توجهات معنوی وی را به کاهش می‌گذارد.

خواب فراوان و طولانی مدت و به هم‌پیوسته در شریعت مورد مذمت قرار گرفته؛ همان‌طور که نسبت به خوردن فراوان نکوهش شده است. البته، بیداری بی‌مسؤولیت و دوری از هوشیاری و بی‌کار بودن نیز مورد مذمت شریعت قرار گرفته است.

اما هرچه خواب از مدت کم‌تری برخوردار باشد، سبک‌تر می‌گردد و آثار و خصوصیات مثبتی را داراست. خواب سبک و کوتاه آثار فراوانی دارد و جهات معنوی را به دنبال دارد؛ بر خلاف خواب سنگین. شایسته است خواب، کوتاه و دفعات آن ناپیوسته و متعدد باشد و برای نمونه، اگر فردی در شبانه‌روز به شش ساعت خواب نیاز دارد، بهتر است این مقدار را در دو یا سه نوبت بخوابد و نه در یک مرتبه و حتی اگر شش ساعت در نوبت‌های متعدد بخوابد، بهتر است از اینکه مثلاً پنج ساعت آن را پیوسته دارد. خواب متعدد و کم‌تر، اثر و ارزش بیش‌تری از خواب طولانی و به هم‌پیوسته دارد؛ زیرا خواب متعدد، گذشته از آن که راحتی و توان بیش‌تری برای قوای آدمی فراهم می‌آورد، زیان‌های خواب سنگین را ندارد؛ زیرا نفس را جلا می‌دهد و روح را تازه می‌سازد و قوای روحی را از معنویت و خِرَد دور نمی‌دارد.

برای افراد عاقل و هوشیار و افرادی که اهل سیر و سلوک معمول نیستند و می‌خواهند ذهن و هوشی با ضریب بالا داشته باشند، لازم است خواب خود را هرچه بتوانند به‌طور متعدد و متناوب قرار دهند و همواره از خواب پیوسته و طولانی پرهیز نمایند. البته، افرادی که اهل معنا و سیر و سلوک می‌باشند و می‌خواهند راه پر پیچ و خم معنویت و غیب را برای خویش هموار سازند، باید به قدر امکان و به‌طور طبیعی و به‌دور از هرگونه افراط و تفریط، از مقدار خواب خود بکاهند و از پر خوابی ـ هرچند اندک ـ پرهیز کامل داشته باشند.

از آنچه گذشت به دست می‌آید که چون آموزهای شریعت با علم و تجربه مورد بررسی قرار می‌گیرد و آدمی بر آن اذعان می‌کند، حقیقت اعجاز قرآن کریم، عصمت و شریعت را می‌یابد و در برابر آن سر تسلیم و کرنش فرود می‌آورد و یقین می‌یابد که دین می‌تواند حقایق معنوی را با همهٔ ظرافت و دقت علمی و فلسفی در واژه‌هایی عمومی و همگانی بیان نماید.

قرآن مجید به زیبایی و با بیان ساده و روان خود مؤمنان را با شخص حضرت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله هماهنگ می‌سازد و آنان را از گروه غافلان دور و به راه راست هدایت می‌کند. دین اسلام عالی‌ترین بیان را در آموزش و تعلیم مشکل‌ترین موضوع انسانی با دقیق‌ترین طرح در قالب عمومی در می‌آورد و برنامهٔ چگونه خوابیدن را به آنان ارایه می‌دهد. همهٔ این موارد در کتاب‌های روایی و متون عبادی شیعه مذکور است و دقت، صحت و گستردگی مطالب آن، دانش امروز بشری را تحقیر می‌کند و هر اندیشمند عاقلی را به خود می‌خواند و ناخودآگاه هر خردمندی دست نیاز به سوی آن حقیقت جاوید دراز می‌کند.

کم‌های زیاد:

«أربعة القلیل منها کثیر: النار، والنوم، والمرض، والعداوة»(۱).


۱ـ مستدرک الوسائل، ج۲، ح۱۶۵۴/۳، ص۱۴۴٫

چهار چیز است که اندک آن نیز زیاد است: آتش، خواب، بیماری، و دشمنی و عداوت. معصوم علیه‌السلام خواب را در ردیف خطرناک‌ترین امور طبیعی و قسری همچون آتش، بیماری و دشمنی قرار می‌دهد.

آتش، مظهر حرارت است و اقسام گوناگونی دارد و از حرارت بدن تا سوز عشق و نور خورشید و دیگر آتش‌های دنیایی و اخروی تمامی آتش است؛ ولی مقصود از آتش در این روایت، آتش محسوس دنیایی است که تحمل آن ممکن نیست؛ اگرچه آتش‌های سخت‌تر و شدیدتر از آن وجود دارد که اندک آن نیز بسیار زیاد است و تحمل آن آسان نیست.

بیماری امری قهری ولی موجود است و بیماری، عدم صحت نیست و به واقع، بیماری خود موجود است و قابل رؤیت و کارآیی می‌باشد و لازمهٔ عدمی و منفی بیماری بدن، عدم صحت آن می‌باشد و هر یک از بیماری و سلامتی حقیقتی جدا و واقعیتی ملموس دارد.

گاه بیماری اندکی، انسان را پیر و ذلیل و از زندگی ناامید می‌سازد.

عداوت و دشمنی نیز اگرچه طبیعی و قهری و در مواردی حتمی است؛ ولی آثار شوم خود را بر انسان می‌گذارد و انسان پیش از آن که دشمن را از پای در آورد، نفس عداوت، جان آدمی را نامتعادل و فاسد می‌سازد.

عداوت و دشمنی انسان نسبت به چیزی و کسی، همچون نیش زدن زنبور عسل است که با انجام آن می‌میرد. زنبور ممکن است حالت طبیعی و شعور همگانی داشته باشد و در مواقعی این عداوت را لازم بداند ـ همان‌طور که در آدمی چنین است ـ ولی در ضرر و زیان تفاوتی نمی‌کند؛ زیرا هرگونه دشمنی و عداوتی ضرر و زیان خود را دارد و انسان با اعمال دشمنی ابتدا خود را قربانی می‌کند و بعد شاید به دیگری ضرری برساند.

نفس حالت عداوت و دشمنی، انسان را نامتعادل و آشفته می‌سازد، بدون آن که معلوم باشد ضرر بر غیر حتمی است و از این روست که حضرت می‌فرماید: اندکی از عداوت و دشمنی نیز زیاد است؛ اگرچه واقعیتی موجود است و نمی‌شود که نباشد.

در این نقل، خواب در کنار چنین اموری قرار داد شده است. خواب با آن که واقعیتی غیرقابل انکار است و باید در مواقع لازم از آن تمکین نمود و خود را با آن ساخت، مردن موقت است و ضرر و زیان آن حتمی است و از این رو باید از موارد نامناسب و زیانبار آن پرهیز کامل داشت و به اندک آن بسنده نمود و از آن بهره برد، نه آن که زیان دید.

پایه‌های گناه:

«أوّل ما عُصی اللّه بستٍ خصال: حبّ الدنیا، والرئاسة، والطعام، والنساء، والنوم، والراحة»(۱).


۱ـ اصول کافی، ج۲، ص۲۸۹٫

حضرت در این بیان می‌فرماید: اساس و پایهٔ همهٔ اموری که موجب عصیان و سرپیچی از حق و عدالت می‌شود و زمینهٔ گناه و طغیان را فراهم می‌سازد و از ابتدا ابزار تحقق بدی و کجی بوده است، شش چیز می‌باشد:

یک. علاقه و دل‌بستگی به دنیا؛

دو. ریاست بر دیگران؛

سه. علاقه و شیفتگی زیاد به غذا؛

چهار. علاقهٔ زیاد به زنان؛

پنج. علاقهٔ زیاد به خوابیدن؛

شش. خوش‌گذرانی و عافیت‌طلبی.

در این نقل آنچه مورد مذمت واقع می‌شود، شیفتگی و دلباختگی به این امور است، نه خود این امور و باید میان این دو امر خلط ننمود.

ممکن است کسی از هر شش مورد به‌خوبی استفاده نماید و آن را در اختیار داشته باشد، بدون آن که دلباختهٔ آن باشد و از آن به عصیان کشیده شود و حتی می‌تواند از این امور در ساختار جان و روح خود استفاده کند و نیازمندی‌های طبیعی خود را برطرف سازد و ممکن است کسی نیز با در اختیار نداشتن آن، در حالی که دلباختگی به آن او را کور و کر ساخته و به هر گونه تباهی و عصیان می‌پردازد که به‌طور عادی افرادی که فاقد آن هستند، بیش‌تر در خطر این گونه امور قرار می‌گیرند تا کسانی که آن را به‌طور طبیعی دارا می‌باشند.

دلباختگی به دنیا غیر از اصل دنیاست. اصل ریاست چیزی غیر از دل‌بستگی به آن می‌باشد و نیازمندی انسان به خواب و خوراک و زن و یا هر چیز دیگری غیر از شیفتگی و اسارت و در بند آن بودن است.

گاه کسی دنیا را در اختیار می‌گیرد تا ایفای نقش و ادای وظیفه کرده باشد نه آن که عمر خود را به بطالت گذراند و دنیا را پلی برای رشد و کمال معنوی خود قرار می‌دهد و گاه فردی دنیا را مستقل می‌بیند و به آن اصالت می‌دهد و چشم خود را از آن پر می‌سازد که این گونه منشی خطرناک است؛ چنان که پیامبر اکرم می‌فرماید: «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة»(۱)؛ حب دنیا ریشه و اساس هر خطر و گناهی است. در این روایت دوستی دنیا نکوهش شده است و نه اصل دنیا. گاه فردی ریاستی دارد و بر مردم ریاست می‌کند تا خدمتی کرده باشد و شخصیت ارزشی کار خود را ظاهر ساخته باشد که البته بسیار خوب و پسندیده و دارای ارزش معنوی است؛ ولی ممکن است فردی ریاست را ابزار اعمال شهوت خود قرار دهد و بخواهد کمبودهای نفسانی خود را با آن جبران نماید که بسیار خطرناک و زیانبار است و آنچه که مضر است، نوع دوم آن می‌باشد؛ اگرچه نوع نخست نیز بسیار کم پیدا می‌شود و مردم به‌طور عادی، بی‌اختیار از مشتریان دستهٔ دوم می‌باشند.


۱ـ بحارالانوار، ج۵۱، ص۲۵۱٫

خواب و خوراک و راحتی و زن نیز چنین است؛ فردی می‌خوابد که بیداری خود را پربار کند و فردی می‌خوابد تا بیدار نباشد. کسی می‌خورد که نیازمندی خود را برطرف نماید و فردی نیز می‌خورد چون خوردن خوشامد وی است؛ اگرچه ضرر نیز داشته باشد! یکی زن را دوست دارد؛ چون برای او آرام‌بخش است و دیگری زن را می‌خواهد، هرچه که باشد باشد و هرچه می‌شود بشود. یکی راحتی را برای بازسازی در مواقع لزوم مورد استفاده قرار می‌دهد و دیگری می‌خواهد راحت باشد؛ هرچند این راحتی او را نابود و بی‌خاصیت سازد.

این روایت شریف خواب را در ردیف اقران آن مورد مذمت قرار می‌دهد و با توضیح یاد شده باید گفت: اصل خواب امری است و علاقهٔ بی‌مورد به خواب امر دیگری است که باید میان این دو تفاوت گذاشت؛ زیرا اصل خواب مورد مذمت قرار نمی‌گیرد و آنچه نکوهیده است، زیادی خواب و خواب‌های غیر ضرور است.

از این بیان، تفاوت میان این روایت و حدیث پیشین که از زنان یاد نموده بود روشن می‌شود، در آن‌جا از حب و دوستی زنان می‌گفت و به آن ارزش می‌داد؛ چرا که آن نوع دوستی حیات‌بخش و روح‌افزا می‌بود؛ چون قاعده‌مند بود و هر که و هرچه و هر جایی نبود و در این‌جا مذمت نسبت به امر دوم می‌باشد.

از این روایت به‌خوبی موقعیت اصل خواب و ضرر و زیان زیادی آن به دست می‌آید. خواب زیاد و بی‌مورد، نه تنها عمر آدمی را تلف و روح انسان را سست می‌نماید؛ بلکه عامل عصیان می‌شود. خواب بی‌مورد چگونه مورد عصیان و گناه واقع می‌شود؟ باید به این موضوع دقت نمود و آن را بررسید که خواب زیادی چگونه انسان را به گناه می‌کشاند. چنین خوابی انسان را در دنیا به حالت مرگ و مردگی می‌کشاند و مشاعر انسان را در مخاطره قرار می‌دهد و گذشته از آن، آدمی در خواب نمی‌تواند وظایف خود را انجام دهد و از آن باز می‌ماند و به هنگام بیداری نیز هوشیاری لازم را ندارد و نمی‌تواند وظایف انسانی خود را به‌خوبی انجام دهد و از اراده و شعوری لازم برخوردار نیست و نمی‌تواند در مقابل حوادث، تصمیم درستی بگیرد و خود را در مواقع لغزش به آسانی گرفتار می‌سازد و به گناه مبتلا می‌گردد. این روایت از لطافت خاصی برخوردار است و مذموم بودن خواب‌های بی‌مورد را به‌خوبی بیان می‌دارد و آن را در ردیف بدترین چیزها قرار می‌دهد.

با آن که این شش امر از ضروری‌ترین امور دنیای آدمی و از بهترین عوامل بروز شخصیت می‌باشد، از خطرناک‌ترین امور به شمار می‌رود و همان‌طور که می‌تواند انسان را به کمال رساند و جلا دهد، می‌تواند مخرب نیز باشد. خواب یکی از همان چیزهای خوب و در عین حال خطرناک است.

مست کننده‌ها:

«السکر أربعٌ سکرات: سکر الشراب، وسکر المال، وسکر النوم، وسکر الملک»(۱)؛ مستی و بی‌خودی که اساس تمام غفلت‌ها و تباهی‌هاست چهار چیز است: مستی شراب، مستی مال و مستی ملک دنیا که همان ریاست است و مستی خواب.


۱ـ بحارالانوار، ج۶۰، ص۶۶۴، باب۷٫

خواب در این روایت، در ردیف مستی شراب و مال و ملک قرار گرفته و مستی را منحصر در شراب ندانسته و پول و ریاست را نیز از مسکرات و مست‌کننده‌ها دانسته و مال و ملک را با هم آورده است تا هر دو را به‌خوبی روشن نماید؛ زیرا مال با ملک تفاوت دارد، و ملک مال نیست؛ هرچند به صورت غالب، ریاست و ملک‌داری بدون مال و زراندوزی نمی‌باشد؛ ولی گاه می‌شود که فردی برای ریاست و رسیدن به ملک و آقایی از هر مالی صرف نظر می‌کند و آن را رها می‌سازد و مال و جان را و حتی دین و مرام و مسلک خویش را فدای ملک و ریاست‌طلبی می‌نماید.

مستی شراب بسیار زشت و محسوس است و در شریعت از گناهانی است که وعدهٔ آتش دربارهٔ آن آمده است و دارای حد شرعی می‌باشد؛ اما این مستی بعد از زمان کوتاهی برطرف می‌شود؛ ولی مستی مال و ثروت و بدتر از آن، ریاست‌طلبی هرگز برطرف نمی‌گردد و اهل مال و منال و ریاست همیشه مست و غافل هستند.

اما مطلب مورد نظر این نوشته این است که در کنار همهٔ این موارد سکرزا و مستی آور، خواب آمده است؛ زیرا اهل دنیا و مال و منال و ریاست در خوابند و ریاست و مال، دارایی معقول به حساب نمی‌آید و صاحبان آن تنها مست خوابند؛ ولی کسی که خواب فراوان و بی‌مورد و نابجا دارد و در خواب، مست خواب و در بیداری نیز مست خماری و سستی و بی‌حالی است و هرگز فرد بیدار و آگاهی نمی‌باشد و همیشه در خواب است و چنین فردی، گذشته از آن که بیداری اندکی دارد و بسیار می‌خوابد، بیداری او نیز خود خواب است؛ زیرا تمام ذکاوت و توجه و هوشیاری خود را به‌تدریج از دست می‌دهد و غافلی بی‌حوصله و مستی بی‌سلسله می‌گردد.

مردار شب و بی‌کار روز:

«قال موسی: یا ربّ، أی عبادک أبغض إلیک؟ قال: جیفة باللیل، بطّال بالنهار»(۱).


۱ـ بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۵۴، باب۱۱٫

جناب موسی علیه‌السلام گویا از پروردگارش می‌پرسد: خداوندا، بدترین بندگانت چه کسانی می‌باشند؟ خداوند بزرگ می‌فرماید: دو دسته از بندگانم هستند که من از آنان به‌شدت بیزارم و نسبت به آن‌ها نهایت دوری را دارم: گروهی که در شب همچون مردارند و شب را بی‌توجه و یکجا می‌خوابند و دیگر افرادی هستند که روز خود را به تباهی می‌گذرانند.

این روایت، فردی را که همهٔ شب را در خواب است و خوابی بی‌ارزش دارد و از هر شب زنده‌داری و بیداری به‌دور است همچون مردار می‌داند؛ زیرا وصف فعلی و واقعی او همین است و عمر وی بدون هر گونه توجه و هوشی سپری می‌شود و کسی که در بیداری بی‌کار و بی‌هدف است، بطّال معرفی شده است که شدت بی‌هدفی و بی‌غایتی فکر، عمر و عمل وی را می‌رساند و چنین فردی از تمام اهداف خوب و ارزنده بریده است.

خواب زیاد و نابجا چنان آدمی را سقوط می‌دهد که وصف مردار را بر انسان صدق می‌دهد و او را از هر حیات ارزشی به‌دور می‌دارد و به‌واقع این چنین است و مبالغه‌ای در کار نیست.

خوابیدن زیاد و بیکاری:

«إنّ اللّه یبغض کثرة النوم و الفراغ»(۱)؛ خداوند منان خواب زیاد و بیکاری و راحت‌طلبی را دشمن می‌دارد.

این روایت بر مطالب پیشین و مفاد روایات گذشته دلالت دارد؛ زیرا فراغ همان بیکاری در روز است و کثرت نوم و خواب نیز مردار بودن در شب است که بیکاری و خوابیدن زیاد را با عبارات و عناوین مختلف و در کنار بدترین چیزها بیان می‌دارد.


۱ـ وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۵۸، ح۲۱۹۷۰٫

خواب زیاد و فقر فراوان:

«کثرة النوم مذهبة للدین والدنیا»(۲).


۲ـ همان، ح۲۱۹۶۹٫

خواب زیاد، دین و دنیای آدمی را نابود می‌سازد؛ زیرا آن که بسیار می‌خوابد، هوشیاری و ذکاوتی به امور دنیا و آخرت ندارد و به تمام امور مادی و معنوی بی‌حوصله و بی‌تفاوت می‌گردد و توان تحمل سالم بارِ زندگی را ندارد و قدرت تلاش و کوشش را از دست می‌دهد و از خود بی‌خود و مستی بی‌شعور و بی‌شعوری مست می‌گردد.

هرچند در این روایت چیزی در کنار خواب قرار نمی‌گیرد، خواب زیاد را با پی‌آمد ناسالم آن؛ یعنی به هدر رفتن تمام دنیا و دین عنوان می‌کند و به اهمیت این امر حساسیت نشان می‌دهد و تنهایی در عنوان را علامت شدت زشتی و پستی قرار می‌دهد؛ زیرا چیزی به تنهایی دین و دنیا را نمی‌تواند از بین ببرد و هر یک از آن امور ناپسند در مقطعی خاص، زیان‌های ویژه‌ای را داشت و این خواب زیاد است که می‌تواند آدمی را یکسره از کمالات انسانی دور نماید و او را بی‌محتوا سازد.

خواب اهل سلوک:

«نم نومة المتعبّدین، ولا تنم نومة الغافلین»(۱)؛ اگرچه باید بخوابید، خوابتان خواب اهل سلوک باشد و همچون اهل الله بخوابید و خواب غافلان و بی‌دردها را که همان مردارهای شبانه می‌باشند، نداشته باشید.

خواب و تفاوت‌های فردی:

موضوعی که در این‌جا باید در نظر داشت این است که خواب طبیعی افراد مختلف است و هر فردی ممکن است خواب طبیعی وی با دیگران تفاوت داشته باشد و همچنین کم و زیادی خواب در هر فردی با دیگری متفاوت است؛ گذشته از آن که میزان طبیعی خواب در هر فرد نیز نسبت به سنین مختلف و یا زمان و مکان‌های متفاوت گوناگون می‌باشد و خواب جوانی با پیری و خواب در زمستان با تابستان و همین‌طور در مناطق سردسیر با گرمسیر تفاوت دارد و خصوصیات و شرایط و مزاج‌ها و غذاها و نوع زندگی موجب اختلاف خواب طبیعی می‌گردد و خواب‌های ناسالم را می‌توان از نوع طبیعی آن به‌خوبی تشخیص داد.

ناهمگونی در خواب:

مطلبی که نباید از نظر دور داشت، وضع کنونی جامعه و مردم ماست که شامل مؤمنان و حتی عالمان و حوزه‌های علمی ما می‌شود که خواب و خوراک آن‌ها چندان رضایت‌بخش نیست و این امر در نوع تربیت و اخلاق عمومی و فردی ما اثر گذاشته است.

این‌ک ه چه نوع غذاهایی باید خورد و چگونه باید خوابید و وقت خواب و مقدار لازم آن چگونه است، چندان مورد اهمیت قرار نگرفته است و به همین دلیل، تعلیم و تربیتی نسبت به این گونه امور نداریم و در فرهنگ اجتماعی ما به آن چندان اهمیتی داده نمی‌شود و اگر سخنی نیز باشد، تنها در میان کتاب‌ها و مقالات علمی است که آن نیز دور از افراط یا تفریط و یا ناهماهنگی با موازین علمی و در خور اجرای قانون عمومی و فردی نمی‌باشد و چنین نابسامانی‌های زیربنایی توانسته است بزرگ‌ترین عوامل تخریب و انحطاط را در ما ایجاد نماید.

اگر جامعهٔ ما نمی‌تواند عارف یا خواب‌گزار تربیت نماید و در دامان پر فیض غیب چنگ زند و هزاران اگرهای دیگر، همه ریشه در این عوامل شوم و نابسامانی‌های تربیتی دارد و تا روزی که چنین فرهنگی حاکم باشد، همین وضع ادامه خواهد داشت و تنها به ظاهر باید اکتفا نمود و با کمال تأسف از کنار تمام معارف و حقایق غیبی و امدادهای معنوی به آسانی گذشت.

بر اثر وجود این نابسامانی‌های تربیتی، نیروهای عظیمی تلف می‌گردد و افراد بسیاری در راه می‌مانند و برکت‌های بسیاری از فعلیت و ظهور باز می‌ماند و تنها ثمرات علمی که می‌توان از این وضع موجود توقع داشت، جمع‌آوری مقداری جزوه و تعلیقه و حاشیه بر عروه و اسفار و فصوص می‌باشد و دیگر هیچ.

این که میل و کشش به نماز در ما نیست و یا روزه را شکنجه و عذاب می‌دانیم و ماه مبارک را ماه عذاب می‌شناسیم و نوافل مندرس می‌گردد و دیگر آموزه‌های بلند دینی تمام از اعتبار عملی باز می‌ماند و تنها به اندکی از امور اجباری ـ آن‌هم به‌صورت و ظاهر ـ اکتفا می‌گردد، همه به‌خاطر عدم اجرای درست مبانی یاد شده است و جامعهٔ ما از این جهت هیچ گونه همگونی مناسبی با نوع زندگی اولیای بحق دین ندارد و زندگی ما شباهت بیش‌تری با زندگی حیوانات دارد تا انسان و بیداری ما خواب و خواب ما مرگ است و هوش ما غفلت و غفلت ما ظلمت است و بس.

دیگر چه جای نماز و روزهٔ رمضان و شب قدر؛ از روزه، امساک را داریم و از نماز، سجاده، از صیام، افطار و از سحر، سحری را می‌شناسیم و بس.

پس اگر دیده می‌شود که حتی در میان پاکان و خوبان نیز آن‌طور که باید، چهره‌های درخشانی در علم و عمل یافت نمی‌شود یا کم‌تر یافت می‌شود، به‌طور قطع یکی از علل عمده و اساسی آن وجود چنین نابسامانی‌های تربیتی و نواقص فرهنگی در جامعهٔ ما می‌باشد وگرنه استعدادهای عالی و سرشاری در میان بندگان مؤمن خدا وجود دارد.

کسی که در خواب و خوراک میزان درستی ندارد و کسی که ریشهٔ فرهنگی و تربیت عمومی نادرستی دارد، چگونه می‌تواند با درس و بحث و جعل اصطلاح و قاعده، نورانیت و معنویت بالایی بیابد و چنگ در دامان غیب زند و مجردات را ببیند و یا خواب طبیعی داشته باشد و خواب‌های نورانی مشاهده کند و صاحب مبشرات باشد.

نه خواب ما خواب سالم است و نه بیداری ما بیداری و نه خوراک ما خوراک آدمی است و نه وضع زندگی و محیط فردی و اجتماعی ما در داخل و خارج رضایت‌بخش می‌باشد. نه درس‌های ما چنگی به دل می‌زند و ما را به غیب آشنا می‌کند و نه به‌طور نوعی میل به این گونه امور عقلانی را می‌توان در افراد زنده نگاه داشت؛ هرچه هست، از این امور معنوی جسته گریخته، پراکنده و به‌ندرت و پنهانی است؛ هرچند در میان بسیاری از این پنهانی‌ها نیز خبری نیست و بیش‌تر آن تعزیهٔ اهل باطن را در خود می‌آورند و چه بسیار نیز در این کار حرفه‌ای و ماهر می‌باشند.

در این میان، بر عهدهٔ گروه رستگاران و رهروان بحق راه حق است که بسیج شوند و به‌طور جدی و بدون خوف و ترس از خطرات و وساوس شیطانی، مشکلات راه را از اساس برطرف نمایند تا بلکه بتوانند تعداد کمی از این استعدادهای فراوان و نهفته را به فعلیت رسانند و باطن پیچیده و عمیق انسانی را ظاهر سازند.

پس روشن شد که مراحل کمال خواب، از خواب طبیعی شروع می‌شود و تا خواب ارادی و موت ارادی که مرگی حقیقی و عالی‌ترین مرحلهٔ کمال انسانی است ختم می‌گردد و تمام این مراحل، امکان وقوع، بلکه فعلیت وقوع را دارد و اگر کسی نتوانست به آن مراحل برسد، امر دیگری است و ادعای بی مورد و انکار آن از سر انصاف نیست.

در دین مقدس اسلام چگونگی خواب و میزان آن و وقت و زمان و مکان و دیگر خصوصیات آن با همهٔ ظرایف و لطایفی که دارد مطرح گردیده است که باید در این زمینه به کتاب‌های روایی مراجعه نمود؛ اگرچه تحلیل و بازیابی و برداشت علمی از آن کار آسانی نمی‌باشد.

خواب و رؤیا:

عوالم مختلف هستی با همهٔ گستردگی و شمولی که دارد به سه عالم مادی، برزخی و تجردی تقسیم می‌گردد. موجودات عالم ماده و عوالم مادی دارای رنگ و روی و شکل می‌باشند و از بو و رایحه برخوردارند و ثقل و وزن و دیگر آثار و عوارض خاص خود را دارند. عالم مادی مرتبهٔ نازل عوالم وجود و فروترین آن به شمار می‌رود.

عوالم تجردی هیچ یک از آثار و عوارض عالم ماده را ندارد و از شکل، رنگ، بو، ثقل و وزن به‌دور است و هیچ گونه حالت و کمیتی نمی‌پذیرد و واقعیتی است که با مفاهیم ذهنی ما به چنگ نمی‌آید و در واقع، عالم تجرد، مفارق وجود و وجود مفارق است؛ یعنی از عناوین و مفاهمیی که ما می‌شناسیم به تمام معنا برکنار است؛ با آن که حقیقت خود را دارد و از آثار واقعی و خصوصیات تجردی خود برخوردار است.

عوالم تجردی بسیار است و از عالم نفوس و مراتب آن تا عقول و مبادی عالی و تا مبدء تمام فیوضات عالم و سرچشمهٔ تمامی موجودات را در بر می‌گیرد.

عوالم تجردی در برابر عوالم مادی است و همان‌طور که عوالم مادی فروترین مراحل وجودی را داراست تا جایی که هیولا و مادهٔ اولی که اصل قابلیت می‌باشد، پایین‌ترین مرتبهٔ هستی به شمار می‌آید، عوالم تجردی از عالی‌ترین مراحل وجودی برخوردار است و در رأس هستی و مبادی و اسباب و علل عوالم پایین‌تر از خود قرار می‌گیرد؛ اگرچه هر یک از موجودات عالم تجردی دارای مبادی فراوان می‌باشد و خود برای دیگر مراتب تجردی، از مبادی قرار می‌گیرد تا جایی که به عالی‌ترین مقام وجودی می‌رسد و از آن پس، حضرت حق تعالی و جناب وجود مطلق است که برای آن‌حضرت‌دیگر حیث و قید و حد و مرزی قابل تصور نیست و مرز آن حضرت بی‌مرزی است.

در مقابله و مقایسه‌ای ذهنی باید گفت: حق در بلندای هستی تا تعینات ربوبی اسما و صفات ذاتی و فعلی حضرت حق و دیگر عوالم وجودی گوناگون در تیررس است تا نهایت که هیولای اولی است و همان‌طور که هیولای اولی پایین‌ترین مرز هستی در ظرف ظهورات عوالم تجردی در مرتبهٔ عالی کمالات است و بر فراز تمامی ظهورات اسما و صفات الهی است. حضرت حق تعالی با عینیت صفات، برترین هستی، بلکه آن حضرت است که تنها هستی می‌باشد و از آن مقام جز مفهوم در ذهن نیست و صاحبان سلوک قرب آن را خواهان می‌باشند. همان‌طور که حق مبدء تمام کمالات است و هرچه هست از اوست، تمامیت همهٔ کمالات نیز او می‌باشد و در نهایت تعینات؛ هیولا نیز قابلیت تمام کمالات ناسوتی را داراست و هرچه در آن ظهور یابد، از او آشکار گشته است و هیولا نیز خود بروزی از ظهور فعلی حضرت حق تعالی می‌باشد.

در میان دو عالم کاملا متفاوت هیولا و عقل، عالم برزخ قرار دارد. صورت‌های این عالم، ماده و ثقل و سنگینی ندارد؛ ولی آثار مادی در آن دیده می‌شود و بنابر این نه مادی محض است و نه مجرد صرف و نه از اوصاف عالم ناسوتی بی‌بهره است و به‌طور کلی هم وجود تجردی دارد وهم می‌تواند آثار ناسوتی فراوانی را از خود آشکار سازد.

عالم ماده، دارای ثقل، سنگینی و ماده است و عوالم برزخی تنها ثقل و ماده را ندارد؛ ولی شکل و صورت را در خود دارد؛ به خلاف عوالم تجردی که هیچ یک از آثار ماده و ماده را ندارد و تنها ظهور بی‌ذات را داراست و حد و مرز خلقی آن همان تعین است و این وصف در تمام مبادی عالی به مراتب باقی می‌باشد تا این که به حضرت حق می‌رسد و آن حضرت بی‌قد و قامت، تمام قامت و بی‌تغابن، قیامت است. حد و مرز وجودش وجود است و تنها وجود اوست که حامی ظهور هر چیز است و هویت حق تعالی نیز از بی‌حدی آن حضرت حکایت می‌کند. حق تعالی از هر نقص، امکان، استعداد و حیثیتی به‌دور است و بدون هر استعدادی موجب فعلیت هر استعداد است و تمام فعلیت‌ها ظهور و بروزی از وجود اسما و صفات اوست.

با آن که عوالم تجردی و عقول بی‌حد و مرز نیست، حدود وجودی آن، ظلمت و کدورت‌های عوالم مادی و برزخی را ندارد؛ هرچند نگارنده منکر ماهیت این موجودات تجردی و اصل ماهیت است، دوری از خصوصیات مادی، غیر از نداشتن حد است و تمام موجودات، وجودشان خود حدشان است و تنها حق تعالی است که در شخصیت وجودی حضرتش حد و مرزی قرار نگرفته است.

پس می‌توان به‌طور کلی تمام هستی را از کمال تا نقص و از وجود تا ظهور و از فعلیت تا استعداد در سه عالم یاد شده گنجاند و برای هر یک آثاری را نشان داد و ناسوت و برزخ و مثال و مبادی عالی و عقول تا حق تعالی را از هستی جدا ندید و در دیدی برتر، آن را دو وجود ندید، با آن که هر یک از موجودات ویژگی‌های خود را دارند و تنها حضرت حق است که وجود است و سراسر هستی ظهورات آن حضرت است.

این سه عالم کلی، هر یک مراتب و مراحل و مقامات و حالاتی دارد که توضیح آن در این مقام لازم نیست و بحث از عوالم تجردی است که با رؤیا مرتبط است.

عالم برزخ، مراتب و مراحل گوناگونی دارد و مقامات را تحت این نام و عنوان می‌شناسیم.

عوالم مثالی بر دو قسم متصل و منفصل است و عالم برزخ منفصل خود یا برزخی نزولی است و برزخی صعودی.

مثال منفصل، عالمی را گویند که از دنیای فعلی و ناسوتی ما جداست. مثال منفصل نزولی، عالم ذر و دیگر عوالم مثالی پیش از دنیاست که تمام موجودات ناسوتی پیش از وجود ناسوتی و دنیوی خود آن را دیده و از آن به دنیا رسیده‌اند و مثال منفصل صعودی، عالمی است که بعد از دنیا و پیش از آخرت قرار دارد و موجودات ناسوتی برای رسیدن به عوالم اخروی، عوالم برزخی را دنبال می‌کنند و از آن عبور می‌نمایند.

برای اثبات و ارایهٔ تحقیقی عوالم برزخی نزولی و صعودی، دلایل عقلی و مدارک شرعی فراوانی وجود دارد که در مقام اثبات آن نیستیم، به‌خصوص نسبت به عوالم برزخی صعودی که مدارک شرعی گسترده‌ای در دست است.

در مقابل عالم مثال منفصل نزولی و صعودی، عالمی به نام عالم مثال متصل وجود دارد که با ماست و با وجود مثالی در ما جلوه‌گری می‌کند و مثالش در عین پیچیده بودن با ناسوت، رهای از آن می‌باشد. بی‌ما و با ماست و ما را همیشه به خود مشغول و مشتاق می‌سازد. مثال متصل خود بر دو بخش است: یکی مثال متصلی که در خواب و به هنگام انصراف قهری از حواس مشاهده می‌شود و «رؤیا» نام گرفته است و دیگری را باید در بیداری یافت که این نیز در واقع بر دو قسم است: اگر صورتی را در بیداری به ذهن خود زنده سازد و در ذهن صورتی را محقق سازد، خیال متصلی است که تنها صورت ذهنی دارد و امکان تحقق آن برای همهٔ افراد می‌باشد و دیگر آن که بتوان صورتی را با قدرت و قوت اراده در خارج محقق ساخت. این قدرت تنها در افراد محدودی که از همت بالایی برخوردارند دیده می‌شود و دیگر کسی را توان تحقق آن نیست؛ زیرا با حاکمیت حواس ظاهری و با وجود اشتغال مادی، توان بروز صورت خیالی در خارج ممکن است و اقتدار بر آن در انحصار نفس قوی و ارادهٔ محکم است.

از تمامی این اقسام و به‌طور کلی از عوالم وجودی می‌توان به دست آورد که رؤیا و خواب دیدن تنها بخشی از عوالم مثالی آن هم قسم متصل آن می‌باشد که در پوششی از بدن و به‌دور از تن و اندیشهٔ صوری سیر می‌کند و ما را سرگرم می‌سازد.

با این توضیح، روشن شد که رؤیا و عوالم آن وجودی مثالی و برزخی دارد و از شکل و شمایل و آثار مادی برخوردار است، بدون آن که ثقل و ماده‌ای داشته باشد و با آن که وجود رؤیا مجرد تمام نیست، از اوصاف تجرد بی‌بهره نمی‌باشد و چهره‌هایی روشن از حقایق تجردی را در خود ظاهر می‌سازد و با صورت ذهنی حقایق معنوی را ارایه می‌دهد و ما را به‌سوی آن می‌کشاند.

مراتب وجود آدمی را نیز می‌توان دارای سه چهره دانست و آن عبارت است از بدن، نفس و روح که هر یک کارویژهٔ خود را انجام می‌دهد. بدن همان قوای مادی و اعضا و جوارح آدمی است و نفس یا قالب مثالی، همان عالم مثال متصل برزخی می‌باشد و روح، نفس مجرد و معنوی آدمی است که از تمامی جهات مادی به‌دور است؛ با این تفاوت که نفس در عملکردهای خود به ماده و حواس نیاز دارد و قوای بدن همه از کارگزاران و قوای آن به شمار می‌آیند و عقل ـ که همان اندیشه است ـ کارهای خود را بدون دخالت ماده انجام می‌دهد؛ اگرچه عقل با نفس و تمام قوای مختلف آدمی ارتباط کلی دارد، و مقام عالی انسانی در گروی عقل وی می‌باشد و عقل بر تمام منطقهٔ نفوذ بشری حکومت دارد، عقل ماده و آثار آن را ندارد.

تمام اقتدار نفس و عقل و قوای آن دو حقیقتی است که در محدوده و مراتب خود شؤون مختلفی می‌یابد و به اقتضای مقامات ظهوری، نام‌ها و عناوین مختلفی به خود می‌گیرد و با آن که حقیقتی گسترده می‌باشد، کارکرد همهٔ این مفاهیم را بر عهده دارد که در این مقام تبیین مقامات برزخی نفس و وجودات صوری و مثالی آن به رؤیا مرتبط می‌باشد.

منابع:

۱٫اصول و قواعد تعبیر خواب/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات صبح فردا. چاپ دوم. ۱۳۹۳٫

۲٫خواب، شب و بیداری/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات ظهور شفق.۱۳۸۵٫

جستارهای وابسته:

علم، دانش، روان شناسی، عرفان، حکمت، فراست، غیب، رؤیا، تعبیر، مرگ، قیامت.

مطالب مرتبط