خداوند شبیر خاقانی را رحمت کند! شبیر خاقانی به شهر قم مهاجرت کرد و مدتی در شهر قم ساکن بود و ما محضرشان را درک کردیم.
ایشان از شاگردان دوره اول آقاضیا بودند. شبیر خاقانی روی علم اصول حساسیت زیادی داشت و معتقد بود عالمان دیگر، علم اصول را بهدرستی نخوانده و استاد ندیدهاند. او به هیچیک از علما در این باب اعتقاد و اعتمادی نداشت. خداوند او را رحمت کند! زمانی که درگیریهای سیاسی آغاز شد، ایشان را در شهر قم اسکان دادند تا حرمتشان حفظ بشود. رفت و آمد به خانه ایشان محدودیت داشت و کسی جرأت دیدار با او را نداشت. گاه کسانی که با ایشان ملاقات میکردند، چهره ضدانقلابی داشتند. البته احتمال داشت سخنانشان ضبط و شنود و بررسی شود و انقلابیون آنها را تهدید کنند که به خانه ایشان رفت و آمدی نکنند. من با ایشان ملاقات و گفت و گو میکردم و انقلابیها مرا نسبت به این کار تشویق میکردند که ایشان تنها هستند و بهتر است شما به ایشان سر بزنید و از من به دلیل اینکه ایشان را راهنمایی میکردم، تشکر مینمودند.
گاهی شخصی دو ساعت حرف میزند و صحبت میکند، اما کلمهای ستایش دیگران را نمیکند و کرم آنان فراوان که باشد، توصیه میکنند که نامی از کسی نبرید. ما در طایفهای زندگی میکنیم که اگر از کسی نام ببریم، گمان میکنند حق حسابی اخذ شده است. این در حالی است که من حرف دلم را میزنم و محبتم را به اشخاص ابراز میکنم. متأسفانه اوضاع بدی است. من با موسیقارها آشنایی دارم. آنها از یکدیگر تعریف و تمجید میکنند که فلان شخص، استاد من است و فلان شخص ویژگی خوبی دارد؛ آنقدر که به قول معروف، قند توی دل آدمی آب میشود. کاش ما نیز از این صفت هنرمندان برخوردار بودیم. در نگاه بدبینانه اینان کسی که از دیگران تعریف میکند، گویا آن شخص ممدوح، بزرگ و عزیز میشود و شخص مداح تحقیر میگردد. همچنان که غیبت از نظر بعضی کار خوبی است؛ زیرا غیبتکننده بزرگ و عزیز میشود و غیبتشونده تحقیر. در واقع، شخص غیبتکننده اشکالی را متوجه دیگری میکند تا خود را از آن اشکال تبرئه کرده باشد.