نقد اگر علمی باشد، سالم است و چنانچه به چماقی استکباری تبدیل شود، دیگر نقد علمی نیست و غرضورزی است.
از نمونههای نقد بیمار این است که به صورت کلی شخصی متهم شود که یاوه میبافد؛ اما در ادامه هیچ توضیحی برای آن نمیآید که آن را تحلیل کند. در میدان علم، مهم درک درست از مطلب و تصور صحیح از موضوع و سپس تصدیق یا تکذیب آن میباشد. نقد ناسالم و برخورد استکباری با مخالفان، باعث عقبماندگی جامعه در میدان علم و در عرصه جهانی میشود. یعنی بعد از گذشت سیسال از انقلاب اسلامی، هرچند از نظر سیاسی، کشوری مطرح محسوب میشویم، اما در حوزه علوم انسانی، کشوری گمنام هستیم. مقالات و کتابهای حوزه علوم انسانی و اسلامی بسیار محدود و ناچیز در مراکز علمی و دانشگاههای خارج از کشور نمود دارد و آنان کمتر عالمی را برای سخنرانی و کنفرانس دعوت میکنند و مقداری که هست نیز بیشتر سیاسی است تا علمی. یکی از دلایل آن نیز این است که دادههای علمی ما به طور معمول، کلی است و محافل علمی، آنالیز تمامی جزییات را میخواهد. همچنین ما اهل برقراری دیالوگ نیستیم و توان گفتوگو و مناظره علمی و تحقیقی در این حوزهها را نداریم و مدعیان، بیشتر عصبانی و آشفته میشوند تا اینکه بحث علمی داشته باشند و در مسایلی که پیش میآید، چماق نفوذ اجتماعی و گندگی عنوانی خود را بالا میآورند نه زبان سبز مناظره را که نیازمند پشتوانه سوزن زدن اتمیک بر مسایل و موضوعات است. شخص عصبانی و آشفته، آرامش روان برای دریافت روح تحقیق را ندارد و به قول معروف، چنین کسانی مرغشان یک پا دارد. برای آنکه حوزههای علمی تحقیقی شوند، پیشنهاد من این است به جای ایجاد سایتها موازی با اهداف جزیی و گاه غیر قابل مصرف، بانک جامع اطلاعاتی تأسیس شود. این بانک باید به روز و بر خط، ناشر آثار و مقالات علمی عالمان سرشناس، مشاهیر، مدعیان و حتی طلاب گمنام اما اهل تحقیق گردد و حرفها و نظراتشان را برخط و آنلاین و بهروز بر روی این پایگاه جامع نشر دهد. البته این تضمین نیز باید وجود داشته باشد که کسی به خاطر نوشتن مقاله یا کتاب، در خطر دستگاههای اطلاعاتی یا دادگاه ویژه و مانند آن قرار نمیگیرد و امنیت وی پایدار خواهد بود. یعنی قانون باید برای این پایگاه چنان قدرتی قایل شود که بتواند از محققان و نویسندگان خود دفاع کند و پشتیبان آنها قرار گیرد. علما باید بتوانند ادعا و سخنی را که دارند، ثابت کنند. وقتی فضای وحشت و ترس حاکم باشد، محققان به طور طبیعی، نظرات و حرفهایشان را بیان نمیکنند. ما باید منت محققان زحمتکش را داشته باشیم، نه آنکه رنجی بر محنتهای تحقیقی آنان بیفزاییم و افراد را بهخاطر نشر عقیدهای خاص که معتمد به پشتوانه تحقیق است به انفرادی بکشانیم و ابایی نیز نداشته باشیم که آنان را گاه تا چند ماه در آنجا نگه داریم. امروز دستکم دوهزار عالم مدعی در حوزههای علمیه وجود دارد. اگر بانک اطلاعاتی جامعی که ناشر برخط نظریات آنان باشد، تأسیس شود، من معتقدم اینها با هم مناظره میکنند و بر رینگ این کشتی کج علمی، کمتر از بیست نفر مدعی باقی نمیماند. همچنین مرتبه علمی آنان در دید قضاوت همگان قرار میگیرد و نیز جهانیان امکان استفاده از این نظرات را دارند و به این نتیجه میرسند که حوزههای علمیه نیز توان تولید علم و قدرت گفتوگو با فحول علمی را دارا میباشند. اگر غیر از این باشد، مردم دنیا چگونه و از چه طریقی امکان شناسایی عالمان حقیقی و توان برقراری ارتباط و بحث کردن در این حوزهها را پیدا میکنند؟ انقلاب اسلامی ایران، با شکوه و عظمت زیادی به پیروزی رسید. انقلابی همراه با وزان شیعی و البته خون شهدا و خسارتهای بسیار. متأسفانه ما بعد از انقلاب نتوانستیم عالمان ایرانی را در عرصه جهانی مطرح کرده و بشناسانیم. مسافرتهای زیادی به خارج از کشور انجام میشود؛ هرچند امروز انزواییاندیشی این مسافرتها را هم کم نموده است؛ اما چنانچه وزیر یا وکیلی به خارج از کشور اعزام میشد، اگر عالمی نیز با آنها همراه بود، عنوان سیاسی داشت و هیچگاه علما به عنوان متفکر یا اندیشهورز و تئوریسین به خارج از کشور سفر نکردهاند. امروزه بنرهای زیادی در خیابانها بهویژه در قم نصب میشود، اما باید به جای آنها، مانیتورهایی تعبیه بشود که نمایشگر این سایت جامع علمی اطلاعاتی باشد و علما، نظرات و ادعاهایشان را از این طریق بیان کنند بدون اینکه افراد را دچار ترس و وحشت کنند. باید این تضمین را بدهند که شما به عنوان مغز متفکر و نیرویی که توان تحقیق علمی دارد آزاد هستید تا نظراتتان را بیان کنید و آنها را در برابر نقد علمی دیگر مغزهای متفکر به اثبات برسانید. چنانچه از این طریق، نظرات و بحثها ارایه بشود، جهانیان آگاه و مطلع میشوند و حرفهای عالمان اسلام را پیگیری میکنند که فلان حرف، تازه است و فلان نظر، چگونه است و در نهایت، ما نیز در عرصه علوم امکان حضور و ظهور جهانی پیدا میکنیم، اما متأسفانه، امروز ما در دنیای علمی محل چندانی از اعراب نداریم. عدهای از علما که به لیبی سفر کرده بودند میگفتند که ما با قذافی دیدار کردیم. او ادعا میکرد من فرزند حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام هستم. او به نماز ایستاد و همگان به او اقتدا کردند، حتی آخوندها. البته کسی جرأت نداشت از اقتدا کردن به او خودداری کند. آن علما صبغه سیاسی داشتند و عنوان آدمهایی فرهنگی و علمی را یدک نمیکشیدند. متأسفانه ما در این زمینه دچار باخت و شکست شدهایم. ما باید عالمان ایرانی را در سطح دنیا مطرح میکردیم تا جهانیان، متوجه دانش و فلسفه و عرفان موجود در ایران بشوند. امروزه حتی کمونیستها هم عارف و فیلسوفان خود را با تمامی ابزارهایی که در اختیار دارند، به جهانیان معرفی میکنند، اما ما نمیتوانیم عارف یا فیلسوف خاصی را تا زنده است مطرح کنیم و تاریخ مصرف علمی گذشتگان نیز برخط، آنلاین و به روز نیست تا جذاب و گیرا باشد و گذشته است. اروپاییها نیز از حقوق انسان سخن میگویند و در انجیوهای علمی فعالیت میکنند، اما ما از چنین مراکزی علمی محروم هستیم. اگر هم اتفاق خاصی رخ بدهد و مسألهای در دنیا طرح بشود که نیاز به طرح حقوقی آن باشد، بعضی مغزهای ایرانی گاه جرأت وارد شدن به آن را ندارند و چنانچه از ایرانیها دعوت بشود که برای مثال، در مورد حقوق بینالملل یا حقوق بشر سخن بگویند و نظر بدهند، باید بگویند نعوذبالله! البته برای رفتن به این مراکز مشکلی نیست، اما برگشتن، مشکلاتی به دنبال دارد و نخست باید تجسس و تفتیش بشوند؛ آن هم بعضی مواقع برای برخی، امید است سر از تاریکخانهها و دخمههای انفرادی در نیاورد.