بعضی از عالمان معاصر را به عرفان میشناسم و تأییدشان میکنم. توجه شود رویکردی که برخی آخوندهای مدعی و درویشها دارند، مدنظر نیست.
بسیاری از درویشهای مدعی اهل معرفت و راهرفته و منزلآشنا نیستند. این جماعت، این روزها بیشتر سیاسی هستند یا غوغاسالاری میکنند و سعی بر جلبنظر مردم دارند و به هیچ عنوان، پیجوی عرفان و کسب معرفت نیستند. آنان ظاهر عرفانی به خود میگیرند و با زرنگی و زبانبازی، دنیای خود را در ظاهری عرفانی دنبال میکنند. من بسیاری از درویشها را میشناسم. این جماعت، توانایی قدمزدن در وادی عرفان را ندارند. یعنی بهطور دقیق، همان مشکلاتی که در عالم آخوندی سد راه عرفان و معنویت آنان میشود، در درویشی به میزان بیشتری دیده میشود. دلیلش این است که آخوندها (نه طلبهها، توجه شود «آخوند» اصطلاح خاص در آثار ماست) و درویشها، هدفی جز بهدست آوردن پول و درآمد ندارند. کسوت آخوندی و درویشیگری، با کاسبی و جمعآوری پول درآمیخته شده است. به قول معروف، اوضاع اینها امروزه شیر در شیر شده است. قدیمها درویشها، درویشهایی واقعی و اصل بودند. آنان آنقدر معنوی بودند که گویا در این عالم حضور نداشتند و هرگز اهل دنیا و آنچه در آن است، نبودند. علما نیز چنین بودند و آخوندی نمیکردند. عالمی مانند شیخ انصاری را به هیچ وجه نمیتوان اهل دنیا و جمعآوری ثروت دانست؟ این علما فقط در وادی علم و معرفت بودند و قداست داشتند. بعدها برخی علما اهل سیاست شدند و به مادیات و اینگونه مسائل پرداختند و به تعبیر ما از وادی طلبگی بیرون شدند و «آخوند» گردیدند. در عالم آخوندی، این یکی از آن یکی بدتر و این جماعت از آن جماعت بدتر. من به هیچ یک از این دو جماعت آخوندی و درویشی اعتقاد و باوری ندارم، بلکه مرد اگر هست فقط عالم ربانی هست که همان طلبهها و مجتهدان عادل هستند. عالم ربانی از حق و از پروردگار و رب است و حق به عالم ربانی، چنگ انداخته است؛ یعنی حق، عالم ربانی را جابهجا کرده و او را متحول نموده است. امروز دیگر چنین مقامات عرفانی در اشخاص دیده نمیشود. من کوچکترین طائر، پرنده و برشوندهای را میشناسم. نمیشود کسی عروج و سیری معنوی داشته باشد و از رادار من بیرون باشد. من هم کلام مرحوم آخوند همدانی را تأیید میکنم. خداوند مرحوم آخوند همدانی را رحمت کند! قبل از انقلاب، ما در خدمت و محضر او بودیم. وقتی از ما درباره شهر تهران خبر گرفت، گفتم کفگیر به ته دیگ خورده است. او گفت در همه بلاد، اوضاع چنین است و همهجا کفگیر به ته دیگ خورده است و کسانی که در این زمینه شهرت مییابند فقط شهرت دارند و دنیای سیاست یا زرنگی آنان را بزرگ کرده است و پشتوانهای معنوی و عرفانی برای آنان نیست. مرحوم آخوند همدانی برای توصیف اوضاع، همین عبارت را به کار میبرد که همهجا کفگیر به ته دیگ خورده است. دلیلش این است که بحث درس و نان، با یکدیگر قاطی و درهم شده و درس و امتحان به شهریه گره خورده است. از زمان مرحوم آقای بروجردی، مسؤولین حوزه از طلبهها خواستند خودشان درآمد و هزینه زندگیشان را از طریق روضهخوانی و سخنرانی به دست بیاورند. خداوند آقای بروجردی را رحمت کند که پیشنهادش بهجا و منطقی بود. او از وضع مالی نامناسب طلبهها آگاه بود. حوزه علمیه هم که سرمایه و شهریه کافی در اختیار نداشت، به همین دلیل، از طلبهها خواست که خودشان به دنبال تأمین هزینه زندگیشان باشند. طلبهها شبهای جمعه برای تبلیغ به روستاهای مختلف سفر میکردند. این دهات و آن دهات با چنگ و دندان. بدین ترتیب طلبهها سرگرم مسایل مادی و دنیوی شدند و نتیجه آن، وضعیت امروز حوزههای علمیه است که کفگیر به ته دیگ خورده است و اجتهاد و عدالت معانی خود را در بعضی مصادیق از دست داده است. البته، در آن زمان، طلبهها مشکلات مالی زیادی داشتند و با قناعت، روزگار میگذراندند. گذران زندگی با شهریه طلبگی واقعا سخت و دشوار بود، آن، چهار تا ده نفری که از جمعیت طلاب الک میشدند و در سختی باقی میماندند، دیگر عالمانی وارسته و واقعی و ربانی بودند. وقتی طلبه به دنبال کسب مطامع دنیوی باشد و کسب و کار کند، درآمد و سود کارش آثار سوئی بر زندگیاش دارد که نمیتوان آن را از بین برد. من داستانهای زیادی از طلبهها درباره این موضوع در اختیار دارم. گاهی بعضی از عزیزان طلبه نزد من میآیند و با هم ملاقات میکنیم. آنها حرفهایی دارند که ذهن را تخریب و روح را فاسد میکند. برای نمونه میگویند بعضی اساتید که جلسه درس برگزار میکنند، گاه به شاگردانش، یک کیلو گوشت یا ماهیانه مبلغ دههزار تومان میدهند. یا حضرت عباس! اگر چنین مبلغی به گدایان و متکدیان برای یک ماه داده بشود، از جایشان تکان هم نمیخورند. اگر به مردهشورها و قبرکنها دستمزد اندکی داده بشود، جسد مرده را تکان هم نمیدهند و میگویند هزینههای زندگی ما بالاست، چلوکباب ناهار هر روز من است وبعضی که هزینه مواد مخدر نیز دارند. حتی چنین کسی وقتی دستمزد قابل توجهی به او داده شود، صدایش بلند میشود که بلند بگو لا اله الا الله. اگر جمعیت شرکتکننده در مراسم تشییع جنازه اندک باشد، دیگر عیب و ایرادی آشکار نمیشود و قبرکن به اندازه ی جمعیت یک آبادی، فریاد میزند که لا اله الا الله. اگر انسان دنیاطلب بشود و چنین خصلتهایی در او به وجود آید، دیگر او به عالمی ربانی مبدل نمیشود. شعری در این زمینه سرودهاند که: مسجد اگر به نام خدا شد دکان شیخ / ویرانهاش کنید که دارالعباده نیست. دنیاطلبی آخوندها ثمره و سودی ندارد و فقط خسران و زیان به دنبال دارد؛ یعنی گرفتاری و مشکل کسی حل و فصل نمیشود.
عالمانی نیز هستند که مرفهاند و وضعیت مالی خوبی دارند و در عین حال، بسیار بزرگوار و آقامنش هستند. زمانی از مرحوم ملاعلی، صاحب همین قضای مهم، درباره اموال و املاکش میپرسند. املاکی از ملاعلی در شهر تهران بهجای مانده که نوهها و نتیجههایش هنوز دارند از آن ارتزاق میکنند. اینکه یک عالم حوزوی چگونه این همه مال و ثروت را به دست آورده است، مشخص نیست. هنوز هم که هنوز است، عدهای سر بر میآورند و ادعای نوه گی ملاعلی را میکنند تا صاحب بخش از این میراث بزرگ بشوند. خلاصه اینکه از ملاعلی میپرسند چرا میخواستی ثروتمند باشی و برای پولدار شدن تلاش کردی؟ او میگوید برای اینکه وقتی تو دستت را برای خاراندن پشت سر خود میبری، من تصور نکنم قصد داری دست در جیب کنی و پولی به من بدهی. میخواهم به قول معروف چشمم به دست دیگران نباشد. جمعآوری مال و ثروت در این اندازه و به این منظور؟ در واقع چه خبر است؟ نوههای چنین شخصی و شخصیتی تا هزار سال بعد، از مال و ثروتش ارتزاق میکنند؛ زیرا او بزرگوار و آقامنش بوده است.
به هر روی، ما راهحل مشکلات معیشتی طلاب را در کتابهای خود تبیین کردهایم. بحث اصلی این است که ما تا پول و سرمایه بهدست نیاوریم، درگیر مشکلات و گرفتاریها هستیم. البته منظور درآمد و سرمایهای است که از راه علم و دانش به دست میآید؛ یعنی باید تولید و فروش علم داشته باشیم تا از این فلاکتها نجات پیدا کنیم؛ فلاکتهایی مانند دادن نیم کیلو گوشت به طلبهها در کلاس درس. اگر به گربهای نیم کیلو گوشت داده بشود، بار اول و دوم گوشت را میخورد، ولی در آخر، ناراحت شده و به او برمیخورد. افراد جامعه بینیشان را با دستمال کاغذی میگیرند. درست است که قیمت ناچیزی دارد و اسکناس را به بینیشان نمیگیرند، ولی دستمال کاغذی حکم همان اسکناس را دارد و زیاد، تفاوتی نمیکند. با چنین رفتارها و اعمالی است که آخوندها طلبگی و روحانیت را تحقیر میکنند و شخصیت طلبهها را کوچک میسازند. کسی که با اجتهاد، سلطان و مالک یکپنجم دنیاست، چرا و چگونه، رفتاری تحقیرآمیز با طلبهها دارد و نیمکیلو گوشت به شاگردان خود میدهد؟ بزرگواری و بیاعتنایی به دنیا در رفتار انبیای الهی و ائمه هدی علیهمالسلام است. وقتی امیرمؤمنان بر هماوردش غلبه کرده و او را به خاک میاندازد، عمرو زرهی گرانبها بر تن داشت، اما امیرمؤمنان، حتی به آن نگاهی نینداخت بهبه! این مرد بیاندازه بزرگوار و آقامنش است و زره خود را باارزشتر از زره پولادین عمرو میداند؛ زیرا زره او یکرو است و پشت ندارد، ولی زره دشمنش، دورو است و پشت دارد و این، نشاندهنده شجاعت امیرمؤمنان و ترس و بزدلی دشمنش است. این صفت، بسیار ارزشمند است و در جان آدمی، موثر میشود. اهلبیت علیهمالسلام این صفت را در عالیترین مرتبهاش دارا هستند و نتیجهاش این است که معجزه میکنند و کرامت دارند. اهل علم، صاحب کمالات و فضایل اخلاقی هستند و کمالات معنوی، باعث قناعت در زندگی مادی میشود. گزارشی که از وضعیت زندگی علما داده میشود دروغین نیست. مشکلات و گرفتاریها به طور واقع وجود دارد، اما «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ»(۱) مسأله این است که این مشکلات، چگونه حل و فصل بشود. ما در این زمینه، طرح و برنامه داریم. باید آزمایشگاهی با رویکرد علوم حوزوی تأسیس کرد و علم و معرفت، تولید نمود و آن را به فروش رسانید. البته مسلمانان فقیر و مستضعف نیز در این زمینه لحاظ میشوند و تولید و فروش علم بهانهای برای تلکهکردن دیگران و اخاذی از این و آن قرار نمیگیرند.
از طرف دیگر، وقتی طلبه فقیری، فوت میکند. امروزه، مقداری پول، به خانوادهاش پرداخت میکنند. ولی در زمان قدیم، شهریهاش، قطع میشد و تکلیف هزینه زندگی همسرش مشخص نمیشد. میگفتند، شوهرش فوت کرده و او، باید صیغه مردان بشود. الحمدالله! این مشکلات، روز به روز، برطرف شده و بهتر، ساماندهی میشود. هرچند که چنین رویکردی، مسائل را به طور کامل، حل و فصل نمیکند. پول صلواتی، بیارزش است. پولی که از عرق جبین و کد یمین به دست بیاید، ارزشمند است. ای طلبه! خودت، اهل تولید باش! امروز، جهانیان، خریدار علم و کمال و معرفت هستند. از هرگونه علم و دانشی استقبال میکنند. انسان، تولید علم کند و به جهانیان عرضه کند، که کاری بسیار مهم و ارزشمند است.
- ذاریات / ۵۸٫