در زمان حکومت رضاشاه که بحث لباس غیرسنتی روحانیون بهجز مجتهدان و عالمان طراز اول مطرح شد،
صدور اجازهنامه برای اجتهاد روحانیون از سوی بعضی مراجع باب شد فقط برای اینکه آنان را از خلع لباس روحانیت معاف کنند و این اجازهنامهها تنها در این مورد رسمیت داشت. مراجع در این اجازهنامهها به این روحانیون، القابی مانند ثقةالاسلام میدادند و باب لقب دادن به روحانیون نیز از آن زمان، اوج گرفت و عمومی شد. مأموران حکومت، وقتی جواز این روحانیون را مشاهده میکردند، آنها را رها میکردند و برای خلع لباس، مزاحمشان نمیشدند. این سنت بعد از مرگ رضاشاه باقی ماند. امروز هم ملقب کردن علما به القابی مانند ثقةالاسلام و مانند آن رواج دارد. در این میان، طبقه آخوندها ـ مصطلح خاص نوشتههای من ـ برای گرفتن اجازهنامه پول خرج میکردند. گاهی آخوندی که از هیچ تخصص و دانشی برخوردار نبود، اجازهنامههای مختلفی از آقایان کسب کرده بود. آقایان به دلیل اینکه چنین آخوندهایی زرنگ بودند و وجوهات جمعآوری میکردند، برای آنها مجوز صادر مینمودند. یعنی فضای غالب چنین شده که بسیاری از این اجازهها، قلابی و بیاساس گردیده بود و کافی بود کیسهای پول برای بعضی ارسال شود تا اجازه اجتهاد برای شما صادر شود. زمانی از من، درباره اجازه اجتهادم پرسیدند. گفتم من از رجال علمی اجازه حقیقی دارم. آنها استادان من در رشتههای مختلف بودند و به من اصرار میکردند تا اجازهنامهشان را بپذیرم، اما من قبول نمیکردم؛ زیرا در چنین فضایی که اجازهنامههای بسیاری به صورت سیاسی یا بر مدار پول داده شده است، اجازهنامهها اعتباری ندارد و امری بیهوده است. امروز فضای علمی بر نخبگان حاکم است و آنان با مراجعه به آثار و نوشتههای هر فرد و تولیدات علمی و نوآوریهای او، میتوانند مرتبه علمی وی را محک زنند و جامعه علمی دیگر قیمبردار نیست و سفارشپذیر نمیباشد.
گاهی بعضی از آخوندها، حدود بیست اجازه را از اشخاص مختلف برای من ارسال، و تقاضا میکنند من نیز به آنها اجازه اجتهاد بدهم. من با اصل و اساس این کارها مخالفم و دیگر صدور اجازه را اشتباهی بزرگ میدانم. من به آخوندها اجازه اجتهاد و اخذ وجوهات نمیدهم؛ زیرا نمیخواهم به یک دزد علم و سارق اجتهاد کمک کنم. هدف من نیز کاسبی نیست. بعضی از طلبهها مرا میبینند که حرکتی فرهنگی را آغاز کردهام و مدعی هستم، با خودشان فکر میکنند که بهتر است از ایشان نیز اجازهای داشته باشیم. آنها از آقایان کسب اجازه میکنند و بابتش حق حساب میدهند. مثلا پسته و چاه آب را به قیمت چهل سال قبل با او حساب میکنند که با قیمت روز تفاوت زیادی دارد. اینها همه بیهوده است و اساسی ندارد. به مزاح میگویم، این مسایل، آثار استبداد رضاشاه است که باقی مانده است و ثوابش به روح او میرسد. او که گذاشتن عمامه را برای علمای طراز اول و خلع لباس را برای طلبهها اجباری کرد.