خداوند متعال غایبی است حاضر. غایب است یعنی مانند هیچ‌کس نیست و آفریده‌ای به مرتبه او نمی‌رسد و حاضر است، یعنی حق است و در همه‌جا پایدار.

من در کتاب «حضور حاضر و غایب»، اندکی به اسم، اخلاق و خصوصیات استادانم اشاره کرده‌ام، ولی مسأله این است که از نام آنان سخن نگفته‌ام و بیش‌تر به مسمی اشاره کرده‌ام. در واقع مصادیق را مطرح کرده‌ام؛ مثل این‌که فلان استاد، این ویژگی را دارد و فلان استاد، چنین خصوصیتی. اما نامی از این اساتید نبرده‌ام؛ زیرا بعضی از آن‌ها از نظر مالی، فقیر و ضعیف بودند و به خاطر همین، کمالات آنان پوشیده بود؛ این در حالی بود که آنان بلندمرتبه‌تر از بسیاری از عارفان شناخته شده بودند تا چه رسد به اغنیا. اما فقر چنان بر زندگی آنان چنگ انداخته بود که شناخت آن‌ها مصادف با کسر شأن ایشان می‌شد. در اصل، من از نام و عنوان و این‌که انسان مدام اسم این و آن را بر زبان بیاورد بیزارم. در نوشته‌هایم بسیار کم شده است از کسی سخن بگویم و مقداری نیز که گفته‌ام در ضمن بررسی و نقد نظریه‌های علمی و متاسب با آن بوده است. ارایه حرف و مطلب کافی است و اسم اشخاص را بر زبان آوردن کاربردی ندارد. در واقع، مسأله مسأله حاضر و غائب است. من در کتاب «حضور حاضر و غایب»، اساتیدم را، آن‌هایی را که دلبسته‌شان بودم و از حضورشان فیض برده‌ام، معرفی کرده و بهره‌هایی علمی و اخلاقی که از ایشان برده‌ام مطرح کرده‌ام. در این کتاب، من داستانم را از روز اول طلبگی آورده‌ام و هر مکانی را که قدم در آن گذاشته‌ام و در محضر هر استادی که حاضر شده‌ام، بیان کرده‌ام، ولی اشخاص معرفی‌شده، هیچ‌کدام شناسنامه ندارند و تعریف و تبیین‌ها در قید و بند اسم و عنوان نیست. این شخص حاضر است، مسمی غایب است. این شخص اسم ندارد، ولی حاضر است.

مطالب مرتبط