من در کتاب‌هایی که نوشته‌ام تولیدات علمی و نظریه‌های خودم را آورده‌ام و در پی جمع‌آوری و گردآوری نبوده‌ام.

برای همین است که کم‌تر کتابی دارای کتاب‌نامه و منابع تحقیق می‌باشد. در بعضی کتاب‌ها که باید نظریات رقیب ذکر می‌شد، ممکن است حرفی از کسی نقل شده باشد تا نقد و بررسی شود. البته کتاب‌هایی نیز دارم که سراسر نقد و بررسی است، اما میدان مناسب و جرأتی برای چاپ و انتشار آن‌ها وجود ندارد و قابل چاپ نیست؛ زیرا سریع به ما اعتراض می‌شود که به فلان آقا جسارت و بی‌احترامی کرده‌اید و این کار اشکال دارد. این در حالی است که اشتباه علمی مانند زباله است که باید از میان مطالب برداشته شود و با نقد درست و سالم، بازیافت گردد. ساحت علم و دانش، بی‌احترامی و ملاحظه برنمی‌دارد. باید حرف‌ها گفته شود و تحقیق و بررسی در فضایی که آزاداندیشی پاس داشته شود انجام گردد تا نظریه علمی به صورت هم‌اندیشی جمعی به پختگی و بلوغ برسد و کلام شلاق بخورد تا درست بشود. باید اشکال کرد و در نقد و بررسی میان صاحبان قدرت و پیاده‌ها تبعیضی نیز قایل نشد. متأسفانه تحقیق و پژوهش آزاد این روزها میدان ندارد و افراد، جسارت نقد دیگران را ندارند. کافی است نظر یکی از متنفذان نقد شود، تا… . در درس تفسیر، کتاب‌های مفسران بزرگ را نقد می‌کردم، بارها به من اعتراض کردند که شما به آقایان بی‌احترامی می‌کنید و بهتر است فقط حرف‌های خودتان را بیان کنید. من به دلیل این‌که مجبور بودم، پذیرفتم. اما ما باید اشکال و غلط مطالب را در ابتدا درک کنیم و سپس آن‌ها را تصحیح کنیم و این امری الزامی است. من مرحوم علامه، صاحب تفسیر المیزان را برای بررسی نظریه‌های تفسیری به صورت شاخص انتخاب کرده بودم؛ زیرا او را دانشمندتر و تواناتر از دیگران می‌دیدم و به واقع در حوزه علم، فاضل و عقل‌گرا بود. من نیز محضر او را درک کرده بودم. او در طول دوران تحصیلش، چند نفر از استادان بزرگ را درک کرده بود. امروز علامه خیلی عزیز است، اما در زمان حیات مبارک علامه، به ایشان ناسزاها می‌گفتند و از او ایراد می‌گرفتند. همان‌ها که دیروز به علامه ایراد می‌گرفتند، امروز کاری می‌کنند که نمی‌شود حتی به او اشکال علمی داشت؛ زیرا از دنیا رفته و خطری ندارد و البته برای همه حرمت پیدا کرده است. طلبه فاضلی را می‌شناختم که انسان بسیار خوبی بود و در درس تفسیر شرکت می‌کرد. او قهر کرده بود و در کلاس درس شرکت نمی‌کرد. دلیلش هم نقد و اشکال من به علامه بود. می‌گفت شما به علامه بی‌احترامی کرده‌اید. بعد از مدتی، او دوباره در کلاس درس من حاضر شد و گفت شما بسیار به مرحوم علامه نقد می‌کنید! گفتم دیگر علما از نظر من چندان قابل اعتنا نیستند. المیزان کتاب خوبی است و چنان‌چه نقد و بررسی بشود، مفید فایده می‌گردد. از آن طلبه پرسیدم که با این وصف، چرا دوباره در کلاس درس حاضر می‌شوی؟ گفت علامه را در عالم رؤیا دیدم که در کلاس درس شما حاضر شده است، بدون عمامه و با کلاه و عبا. گفتم چون در عالم رؤیا علامه در کلاس درس شما حاضر شده، پس من نیز باید به کلاس شما بیایم. گفتم شما با یک اشکال، از کلاس می‌روید و با یک خواب و رؤیا، به کلاس برمی گردید؛ یعنی فضا به هیچ وجه علمی نیست و احساسی است. این چگونه رفتار و برخوردی است که بسیاری دارند؟ من سال‌ها قبل، کتاب تحریرالوسیله آقاي خميني را نقد و اشکال کردم. عده‌ای اعتراض می‌کردند که چرا به او اشکال می‌کنید. پاسخ دادم علمای دیگر هرچند سرشناس و از مشاهیر هستند، اما چندان قابل اعتنا نیستند و تنها آقاي خميني است که آثارش قابل توجه است. من آثار ایشان را مورد تحقیق و بررسی قرار می‌دهم تا این نقدها ماندگار باشد. گفتند شما این همه عالم و عارف را رها کردید و وي را مورد نقد و نظر قرار دادید.

پاسخ دادم که دلیلی برای مطالعه آثار دیگر علما ندارم و من بیکار نیستم که به هر کسی اشکال کنم. نقد باید بر استوانه‌های علم قرار بگیرد تا سقفی ماندگار بسازد. تحریرالوسیله با عنوان «تحریرالتحریر» در سه جلد نقد شده است، البته خالی از تقیه و ملاحظه هم نبوده است، ولی متأسفانه به این کتاب‌ها، نمی‌خواهند توجهی باشد و آن را از این سوراخ به آن سوراخ، نیسان به نیسان و وانت به وانت، بلکه گاهی جلد به جلد از منازل بعضی طلبه‌ها جمع‌آوری می‌کنند. اخیرا سمیناری در رابطه با کتاب تحریرالوسیله برگزار شد. آنان چون نگاهی آزاد داشتند، از این کتاب نیز استقبال کردند که به علت عدم حضور من در آن سمینار، هدیه آن کتاب را به شخص دیگری دادند. در حوزه‌های علمیه تا تحقیق و پژوهش به صورت آزاد انجام نشود، علوم اسلامی و حوزوی پیشرفت نمی‌کند و به بالندگی نمی‌رسد. نباید وقت‌های گرانبها صرف گردآوری و جمع‌آوری شود که با وجود نرم‌افزارها و سایت‌های جامع، این کار هدر دادن پول و سرمایه است در فضایی که طلبه در ماه گاهی برای صدهزارتومان درمانده می‌شود؛ در وضعیت گرانی و اوضاع بد اقتصادی. زمانی من هشتاد جلد کتاب را با بیست و سه میلیون تومان چاپ و منتشر کردم. امروز اما هزینه چاپ بیست جلد کتاب، صد و هفتاد میلیون تومان است که فاصله زیادی بین این دو رقم وجود دارد. به قول معروف، درخت گردکان با این بزرگی، درخت خربزه اللّه اکبر. هزینه چاپ بعضی کتاب‌ها چگونه تأمین می‌شود. آن‌ها که نه صاحب شرکت نفتی هستند و نه کارخانه ذوب آهن متعلق به آن‌هاست. اگر جامعه‌ای به فساد بگراید، قانون در آن کشور جایی نخواهد داشت و ارزش‌ها رها می‌شود و سه شغل رونق می‌گیرد: کسی که زیباست، سراغ هرزه‌گری می‌رود، آن‌که زرنگ و دست و پادار است، دزدی می‌کند و کسی که نه زیباست و نه زرنگ، دست به گدایی می‌زند. بعضی کتاب‌هایی که امروز به بازار عرضه می‌شود، هم نظر و ایده‌ای که متعلق به شخص خاصی است را دزدیده است بدون این‌که نقد و بررسی شود و هم با گرفته شدن پول و سرمایه از دیگران و در واقع گدایی به بهای مزدوری چاپ شده است و مؤلف حق سرمایه‌گذار و بدهی خود به او را در متن کتاب و در موضع‌گیری‌هایی که دارد ادا می‌کند. یعنی این پول‌ها به کسی داده می‌شود که بسیار زیبا و خوشگوار و قدری غلیظ‌تر سخن می‌گوید. معمولا فقرا، چنین هزینه‌هایی را تقبل می‌کنند و ثروتمندان، چنین پول‌هایی به دیگران قرض نمی‌دهند. آدم‌هایی مانند طلبه‌ها، بابت چاپ این کتاب‌ها، از شهریه خود ناخواسته پول قرض می‌دهند؛ یعنی از شهریه آنان کاسته می‌شود تا دیوار مؤسسه‌ای بی‌ارزش با بهترین کاشی‌کاری بالا رود و افرادی بی‌محتواتر، در آن، محتوای کتاب گردآوری کنند به نام فلان شخص. وقتی نام طلبه برده می‌شود، دل من به شوق می‌آید. طلبه‌ها بسیار باصفا هستند. بضاعتی ندارند، اما بسیار باگذشت هستند. طلبه توانایی تهیه نانش را ندارد، اما پول و سرمایه‌اش این‌گونه در جوی آب ریخته می‌شود و چهره مؤلف نیز فقیری تکدی‌گر دیده می‌شود. بسیاری از کتاب‌ها تکرار و مکررات است و مطلب واحدی را تکرار کرده‌اند. گاه عین یک مطلب، در ده‌ها کتاب که اعتبار علمی دارند مشاهده می‌شود تا چه رسد به کتاب‌های دیگر. اگر می‌گویند که خواندن چندهزار جلد کتاب، سخت و غیر ممکن است، باید بگوییم که دست آخر، تمامی این کتاب‌ها اگر تکرارهای آن برداشته شود، در حدود دویست جلد قابل مطالعه می‌شود. یک مطلب گاه مانند نان گدایی بین مؤلفان دست به دست شده است. با امکانات امروزی، هر کسی می‌تواند اصل حرف‌ها را در همان کتاب‌های مرجع و منابع اولی مطالعه کند و اگر کسی افزوده‌ای بر آن ندارد، نیازی به این همه تکرار مکررات نیست.

البته این روزها در کنار گردآوری که بیش‌تر اصالت دارد، کار ترجمه هم رونق دارد؛ آن هم ترجمه‌کردن کتاب‌هایی که گاه اصل آن ارزش علمی ندارد. اگر هدف از ترجمه، درک مطالب کتاب‌های دیگران باشد، کار مطلوبی است. این کار مانند این است که کافه‌ای باز کنید و غذا و خوراکی بفروشید و هدفتان سیر کردن آدم‌های گرسنه باشد. گاهی مترجم، هدف از کارش را این‌گونه توضیح می‌دهد که می‌خواهم کار مردم را آسان‌تر کنم. هرچند این کار، خوب و پسندیده است، اما وقتی ترجمه را کسانی رونق می‌دهند که خود صاحب فکر و اندیشه‌ای نیستند و قدرت تولید علم ندارند، باید آن را کاسبی دانست نه ترویج و توسعه علم. تحقیق علمی اگر این‌گونه تنزل یابد، ترجمه که یکی از سخت‌ترین و تخصصی‌ترین کارها برای انتقال معنا از زبانی به زبان دیگر است، مترجم را انسانی بی چیز و ندار می‌سازد و البته ترجمه‌های سودمحور افراد فاقد تخصص را نیز غیر قابل اعتماد می‌گرداند.

مطالب مرتبط