من گاهی از بیان بعضی حرف‌ها احساس ترس می‌کنم که مبادا اتهام دیوانگی و کم‌خردی به من زده شود.

بنابراین نظراتم را به‌گونه‌ای شکسته بیان می‌کنم تا چنین تصوری برای کسی تداعی نشود. چند روز پیش پیامکی مبنی بر خبر فوت یکی از آشنایان، برای من فرستاده شد. او عالِم نیکویی بود. در کلاس درس و بحث ما شرکت می‌کرد. انسان خوبی بود و با من رابطه حسنه‌ای داشت. چند سالی بود که موفق به دیدار او نشده بودم. به هر حال، خبر فوتش را شنیدم و نمی‌توانستم کاری انجام بدهم. به یاد می‌آورم سال گذشته وارد مدرسه فیضیه شد و با من احوالپرسی کرد و بعد از آن، دیگر او را ندیدم. با شنیدن خبر فوت او، احساس بیقراری می‌کردم. شب‌هنگام، حدود ساعت یک و نیم از منزل خارج شدم. به‌طور تقریبی، از محل سکونتش اطلاع داشتم. بعد از جست‌وجو و پی‌گیری، عاقبت منزلش را یافتم. از وفات آن عالم، مطمئن شدم؛ زیرا پارچه‌ای سیاه را به نشانه عزا، بر در خانه‌اش نصب کرده بودند. توقف کردم و فاتحه‌ای قرائت کردم. سپس با او نجوا کردم که دوست داشتم باز هم با تو ملاقاتی داشته باشم، متأسفانه موفق به دیدارت نشدم و تو از دنیا رفتی. اکنون همسر و فرزندانت در خواب آرامند و من مزاحمتی برایشان ایجاد نمی‌کنم. ناگهان ترسی را در وجودم احساس کردم که اطرافیان تو از دنیا می‌روند، در حالی که سزاوار است تو پیش‌تر از ایشان، دار فانی را وداع گویی. خلاصه این‌که به قول معروف، دلم هُری ریخت؛ مانند شیشه‌ای که یک‌باره می‌شکند و بر زمین می‌ریزد. متوجه شدم که دیگر امکان و فرصتی برای دیدار آن عالم برای من وجود ندارد؛ مگر این‌که او را جست‌وجو کرده و پیگیرش باشم، ولی در کدامین کوی و برزن؟ در اصل، ما قدر و ارزش بندگان خداوند را که در واقع تعینات الهی هستند، نمی‌شناسیم. در واقع، ماهیت بنده خداوند چیست؟ بندگان خداوند مظاهر و تعینات الهی هستند؛ یعنی آن‌چه از پروردگار تشعشع شده و ریزش کرده است. مانند این‌که نوشته تو در واقع خود توست یا سخن تو به واقع خود توست. تویی که ریزش می‌کنی. عالم هستی نیز در واقع ریزش‌های پروردگار است. اما ما باید این ریزش‌ها را با دستانمان جمع‌آوری کنیم، بر آن‌ها سجده کنیم و بوسه بزنیم. در غیر این صورت، ممکن است ما خدای ناکرده در روز قیامت رسوای عالم بشویم؛ زیرا بت‌پرست، در دفاع از خودش، خطاب به خداوند می‌گوید من تو را نشناختم، اما بت پرستیدم «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی»(۱). من به خاطر تو، به این بت حرمت گذاشتم، اما خداوند، مؤمنی را محاکمه می‌کند که تو به نام دین و ایمان، بنده‌های مؤمن و اولیای مرا مورد آزار و اذیت قرار دادی. به هر حال، دستت نمی‌رسد به بی‌بی، دریاب کنیز مطبخی را. البته این مثل درست نیست. اگر کسی خدا را نمی‌یابد، اولیای او را دریابد، ظهورات، تعینات و شکوفه‌های الهی را دریابد! ما قصد داریم کنیز مطبخی را با عرفان و شناخت دریابیم. در واقع تعینات الهی حکم گل قالی را دارد؛ اما قالی پر نقش و نگار را حق‌تعالی ظهور داده است. مشاهده می‌شود افراد با زحمت و مشقت بسیاری به مکه مکرمه و کربلای معلی مشرف می‌شوند؛ این در حالی است که دیواری آجری و ساده نیز اگر با دید معرفت نگاه شود حکم بیت‌الله را دارد. پس با معرفت و شناخت، می‌توان بر دیوار دست گذاشت و گفت: السلام علیک یا الله. یا نبی الله. یا رسول الله. یا مخلوق الله. یا علم الله. یا قدرة الله. یا جمال الله و یا کمال الله.

اما گاهی اشخاص، این سخن را از ما نمی‌پذیرند و اصرار دارند به مکه مکرمه آن هم مستحبی سفر کنند. افراد زیادی به مکه مکرمه برای زیارت مستحبی و عمره مشرف می‌شوند. من معتقدم در شرایط حاضر، چنین سفرهایی هوا و هوس و شهوت است. عده‌ای برای خوش‌گذرانی به کشورهای سوریه، ترکیه و قاره اروپا سفر می‌کنند و عده‌ای دیگر برای خوشامد نفس، به مکه و کربلا می‌روند. گاهی حکم سفر مکه وجوب است و امر خداست که البته باید اطاعت بشود، اما در سفرهای مستحبی در این اوضاع اقتصادی ضعیف و نابسامان و وفور فقر، کار درست این است که پول و سرمایه‌ای که هزینه چنین سفرهایی می‌شود که عمده آن به جیب داعش می‌رود، به فقیران و مستضعفان بخشیده بشود. شخص عارف دست بر دیوار می‌گیرد و می‌گوید: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین و اگر گفته می‌شود چنین شخصی به آن معرفت حقیقی وصول پیدا نمی‌کند؛ معرفتی که حاصل زیارت مرقد شریف است، این برای آن است که برای این فرد، سنگ و ضریح با یک‌دیگر تفاوت دارند. اگر معرفت نباشد، پول و سرمایه شیعیان است که در جیب وهابیان وارد می‌شود و با کمک به تروریست‌ها، با پول خود برای کشور خویش و دیگر شیعیان ایجاد ناامنی کرده‌ایم. ما پول و سرمایه‌مان را با سفر مستحبی به مکه مکرمه، در اختیار آل سعود قرار می‌دهیم. آل سعود پول و سرمایه ما را در اختیار گروه‌های تروریستی مانند داعش و منافقان قرار می‌دهند و این‌ها با ایجاد ناامنی کشورهای مسلمانان را تحت فشار قرار داده و قتل‌عام می‌کنند. آل سعود، چنین سرمایه‌هایی را چگونه به دست می‌آورد؟ پول‌هایی که خرج استعمار مسلمانان می‌شود، از فروش بشکه‌های نفت خود و از درآمد حاصل از فروش نفت ما با همین سفرها در اختیار می‌گیرد. مسؤؤلان بسیاری از طریق سازمان‌ها و ادرات خود و با حمایت مالی آنان به سفر مستحبی می‌روند. در واقع ما این درآمد و سرمایه را به آل‌سعود تقدیم می‌کنیم. حال در این شرایط، انجام اعمال مستحبی در مکه مکرمه نه‌تنها استحبابی ندارد، بلکه اگر مرجعیتی مقتدر و آگاه بود، آن را با اقتدار منع می‌کرد. انسان‌های فقیر و ندار بی‌شماری، در کشور ما زندگی می‌کنند، این سرمایه‌ها را در اختیار همین فقیران، جوانان، دانشجویان و کودکان قرار بدهید و به مشکلات و گرفتاری‌هایشان رسیدگی کرده و به وضعیتشان سامان بدهید. به هر حال، اهل معرفت دست بر دیوار می‌گذارند و با معرفت و شناخت به خداوند و به اولیای او اظهار ادب و سلام دارند و السلام علیک یا اباعبدالله می‌گویند. اما کیست که این مسایل را درک کند و متوجه چنین اموری شود. قدیم‌ها، داستانی را تعریف می‌کردند که به شخصی اعتراض می‌کنند که برای آشامیدن آب، لب و دهانت را به شیر آب نزدیک نکن و با دست‌هایت آب بنوش! آن شخص، عیب و ایراد کارش را می‌پرسد. می‌گویند این کار، باعث کم‌خردی و تقلیل هوش می‌شود. آن شخص می‌گوید درک و هوش چیست؟ آن شخص را رها می‌کنند و می‌گویند چیز خاصی نیست، آبت را بنوش! این‌جا نیز پول و سرمایه شیعه است که آل سعود را به تناسب خود فربه کرده و به حکومتشان رونق بخشیده است.

——————————————

  1. زمر / ۳٫
مطالب مرتبط