کتابی که من راجع به «زن» نوشتهام، به بیست جلد میرسد.
این کتاب، نقد گفتهها و باورهای متفکران شرقی و غربی نسبت به زن است. این کتاب، به تنهایی بانکی اطلاعاتی راجع به تمامی خصوصیات و صفات ظاهری و باطنی زنان است. مطلبی نیست که راجع به زن گفته شده باشد و در این کتاب به آن اشاره نشده باشد؛ مگر اینکه مطلبی غیرضروری و بسیار کماهمیت بوده است. من این موضوع، یعنی اکمال و اتمام را در هر کاری رعایت میکنم و در نگارش این کتاب نیز همین اصل کاری را رعایت کردهام. کتاب چهار جلدی «زن؛ مظلوم همیشه تاریخ» چهار جلد نخست از این مجموعه است. از طلبهها خواستم تمام کتابهایی را که با موضوع زن نوشته شده است، جمعآوری کرده و آن را برای من بیاورند. بعد از مدتی نیز از آنها خواستم بحثهایی که در این کتاب به آن اشاره نشده است را بیابند. آنها کتابهای بسیاری را آوردند و مشغول مطالعه شدند و مطمئن شدند بحثی جا نیفتاده است. ما در این کتاب، موضوعات مرتبط با زنان را به صورت علمی تشریح کردهایم و نگاه منتقدانه به بحثهای سنتی و نوین زنان داشتهایم. در کتاب زن، سه کتاب شهید مطهری راجع به زن و نیز کتاب «زن در آینه جلال و جمال» را به تفصیل بررسی و نقد کردهایم. رویه من در تحقیقاتم چنین است که به سخن بیشتر توجه میکنم تا به گوینده سخن. در این کتاب، نظریات روانشناسان در مورد جنس زن آمده است. ما بخشی از این کتاب را در مقام یک روانشناس بیان کردهایم. این بخش از کتاب، هنوز منتشر نشده است. در دو جلد از این کتاب نیز در مقام یک دانشمند مسلمان به بررسی احکاک و ویژگیهای زنان پرداختهام. عبارات این کتاب محصول فکر و قلم خود من است و در کتاب یا مجلهای سابقه ندارد. من در باب روانشناسی زنان گزارههایی بدیع دارم. من مدعی هستم از روانشناسی انسانها اطلاع دارم؛ بهگونهای که اگر سمیناری تشکیل بشود و برجستهترین دانشمندان عرصه روانشناسی در این سمینار حضور داشته باشند، من برای آنها بهتر و علمیتر از آنها سخنرانی میکنم. البته من از چنین جمعی کسب نیرو، روحیه و انرژی میکنم؛ اما آنها نیز از وضعیت روحی و روانی مردم جامعه مطلع میشوند. البته این ایدهها فقط ادعاست و باید در عمل ثابت بشود. من این حرفها را از باب پیشمساعده و روشنشدن موضوع و در مقام معرفی از خود به صورت واقعی و صادقانه بیان میکنم؛ نه در مقام تعریف از خود تا خودستایی پنداشته شود. من در علوم جامعهشناسی و روانشناسی، تحقیقات خود را انجام دادهام. همچنین در زمینه علوم قرآن و حقوق نیز چنین میباشم و من قرآن کریم را تخصص نخست خود میدانم. یکی از استادانم را خداوند رحمت کند! او میگفت، من برای فهم مطالب کتاب مغنی، نیازی به مطالعه ندارم؛ اما کتابهای دیگر مانند معالم و لمعه را مطالعه میکنم. ظاهر این است که بعضی از افراد، در فهم و درک بعضی از علوم، استعداد خاصی دارند. در مورد علوم روانشناسی و جامعهشناسی، اول باید نیاز به این علوم، احساس بشود و متأسفانه هنوز چنین ذوقی وجود ندارد و دو دیگر اینکه عظمت و ویژگی این علوم درک و شناخته بشود که باز هم متأسفانه هنوز چنین نیست. تحقیق و پژوهش در زمینه مسایل این علوم، باید مسیری مدرن، یهروز، پیشرفته و متناسب با شرایط اجتماع داشته باشد تا به گفتهبافی متهم نشود. باید رجال این علوم شناخته بشوند و از علم و تجربه آنها استفاده بشود. دانشمندان مختلفی در حوزه جامعهشناسی نظریهپردازی کردهاند که ما به اختصار به بعضی از این نظریات در کتاب «جامعهشناس عالمان دینی» سخن گفتهایم. رویه من این است که نباید زحمات دانشمندان دیگر را در عرصه علم و دانش به هدر داد و به آنها بیتوجه بود، بلکه باید از آنها استفاده کرد و این کار را در کتاب زن انجام دادهام. دانشمندانی که برای پیشرفت علم و دانش تلاش کردند، همان پدران و گذشتگان ما هستند. از این جهت، بین کافران و مسلمانان نیز تفاوتی وجود ندارد. مسلم است که آنها زحمت زیادی را تحمل کردند و مشقتهای فراوانی را در این رابطه تحمل کردهاند تا بتوانند نظریهای در خور را طراحی و تولید کنند.
(۱)
در گذشته، گاه جلساتی با موضوع جامعهشناسی و روانشناسی داشتهام که چندان موفقیتآمیز نبوده است؛ زیرا حاضران، سواد کافی برای آن نداشتند و توان انجام تحقیقات لازم آن را نداشتند. در زمان قبل از انقلاب نیز چنین جلساتی را در طول سه یا چهار برگزار نمودم. در آن سالها رجال علمی ـ نه مذهبی ـ در این جلسات شرکت میکردند. جوانترین آنها حدود پنجاه سال سن داشت. یکی از شرکتکنندگان شخصی بود که مغز متفکر و مدیر در مسایل کلان کشور شناخته میشد. بعضی از نزدیکان محمدرضا شاه نیز در این جلسات شرکت میکردند. آقای پسندیده در این زمینه به من هشدار داد که اگر مأموران شاه، شما را شناسایی کنند و به شاه گزارش دهند، بسیار خطرناک است. من به ایشان اطمینان و آرامشخاطر دادم که خطری وجود ندارد و من مسایل امنیتی را رعایت میکنم. در آن زمان، بسیار جوان بودم. البته خصیصه جوانبودنم گاه باعث میشد بعضی از رجال باورم نداشته باشند و برای شرکت در آن جلسات حاضر نشوند، اما بعضی برای دعوت از دانشمندان و رجال علمی زحمت زیادی میکشیدند و گاه مدتها طول میکشد تا آنان را برای شرکت در این جلسات راضی کنند. آنها میگفتند آیا ما را به سخنرانی یک کودک دعوت میکنید. البته بعد از شرکت در جلسه، آرام میشدند و باورم میکردند که جوانی نابغه و صاحب علم فراوان هستم. اشخاصی که در آن جلسه شرکت میکردند، انسانهای بزرگ و بهنامی بودند. من نیز با دیدن آنها انرژی میگرفتم و در سطح آنها سخن میگفتم. البته همان زمان نیز ما امکاناتی در اختیار نداشتیم. چند نفر از دوستان و طلبههای عادی و ساده، کار و تلاش کردند، زحمت کشیدند و مشقتها را تحمل کردند و کار ما به موفقیت فعلی رسید. معمولا کارها در جرگههای خصوصی موفقیتآمیز است و نتیجه میدهد. برای نمونه، در اوایل پیروزی انقلاب، ما در منطقه یخچال قاضی سکونت داشتیم. من درس خارج میگفتم. از هفت، هشت نفر از طلبهها خواستم تا حاضر بشوند و جمعی تشکیل بشود تا کتاب کفایه را به دقت مطالعه و بررسی کنیم و نظرات آخوند را به خوبی متوجه بشویم. ما روزانه، یک خط از کتاب را به مدت یک ساعت مطالعه میکردیم. اگر کسی دیروقت در کلاس حاضر میشد، باید جریمهاش را پرداخت میکرد. آنها برای مباحثه، کتابهای مختلف، مانند شرحهای کفایه و حاشیه کمپانی را مطالعه میکردند. آنها استاد بودند و درس خارج میگفتند. هنگام مطالعه کتاب کفایه، مطالبی را به دست میآوردند که هیچ وقت متوجه آن نبودند و این برایشان باعث تعجب و شگفتی بود. من سواد و علم آنها را شناختم. به همین دلیل کوتاهی نکردم و کتاب را با دقت بسیار مطالعه و بحث کردیم. یعنی کتاب را به معنای واقعی آن خواندیم. آنها به مدت یک سال با همین روش مطالعه کتاب را ادامه دادند. به همین دلیل، برای خواندن کتاب اصول، هیچ مشکلی نداشتند و نیاز چندانی به مطالعه نداشتند. تمام مسائل چنین است. اگر در آن عمیق بشویم، نتایج کار بهتر خواهد بود.
تجربهگرایی در علوم مختلف بسیار مهم است. من از دوران طفولیت، علوم را با تجربه به دست میآوردم و در آن تحقیق میکردم. در تحقیق و پژوهش، باید به این شاخصه توجه داشت که تحقیقاتی موفق است که مهندسی آن بر اساس تجربه باشد. یعنی محقق، ابتدا مهندسیاش را امتحان و اجرایی کند، چنانچه پاسخ، مثبت بود، تحقیقات وی قابل اعتماد است. تجربهگرایی بیشتر در زمینه علم روانشناسی کاربرد دارد. تجربهها و خاطراتی در این زمینه دارم که شاید مضحک باشد. مثلا ساعتهای طولانی را در طویلهها میگذراندم یا به مکانهای مختلف و عجیب سرکشی میکردم. شاید سؤال پیش بیاید مگر سن شما چهقدر است که کارهای گوناگون و متعددی انجام دادهاید و در زمان، دچار کمبود نشدید؟ پاسخ این است که من از زمان و وقتم به خوبی استفاده میکردم و از زمان خالی و دارای فراغت، برای انجام چنین کارهایی استفاده میکردم. نتیجهاش این است که امروز اگر شخصی والامقام نیستیم. دستکم خودمان و شخصی عادی هستیم. در واقع، ما هیچ هستیم و همین کافی است. اشخاص مدعی و کسانی که گاه خود را ربالعالمین فرض میکنند نیز وقتی با من برخورد میکنند، میگویند شما شخص خاصی نیستید و کاملا عادی هستید. نظر آنها درست است. من گاهی خودم را معنا میکنم که من شش متر قد دارم و چهل سانت عرض که اگر دستی به من بخورد، ترک بر میدارم. قدتان کوتاه است، با این حال، چگونه قدم بر میدارید؟ من و
(۲)
پروردگار، با هم حرکت میکنیم. اگر از خداوند جدا بشوم و تنها باشم، فاتحهام خوانده میشود و کارم تمام است. در حوزه حاضر، شخص خاصی توجهم را جلب نکرده و کسی را باور ندارم. با این حال، داعیهای در مقابل دیگران ندارم که قصد کنم با آنها درگیر بشوم و اختلاف کنم. در واقع، سطح من در این زمینه، زیر خط فقر و بسیار پایین است. اگر مخالفان بیایند و سنگ به من بکوبند، من با آنها مخالفت نمیکنم و میگویم به آنها چای تعارف کنید. به طور حتم، احساس خستگی میکنند؛ زیرا من هم توان و قدرتی برای مخالفت کردن با دیگران ندارم. اندیشهای در ذهن من وجود دارد که مباحث و مطالب علمی را به وسیله آن تحلیل میکنم. همانطور که گفتم، من اوقات فراغت را از زمان و وقتم حذف کردم تا بتوانم کارهای مورد نظرم را انجام بدهم. زمانی به یکی از اعاظم گفتم که اگر تمام سالهای تحصیلی حوزه محاسبه بشود، فقط پنج سال از آن را واقعا درس میخوانند و باقی را آخوندی میکنند. به هر حال، «لا رأی لمن لا یطاع». معتقدم کسی که از قدرت برخوردار نیست، رأیش چندان کارآمد نیست و کسی که قدرت و نفوذ دارد، به داشتن رأی نیازی ندارد و کوچکترین سخنش از طرف دیگران پذیرفته میشود. قدرت، افضل از علم است. به قول شاعر، به تجربه معلوم شد مرا در آخر کار / که قدر مرد به علم است و قدر علم به مال. علم بدون مال و قدرت کارگشا نیست و این یک واقعیت است.