غیر شرعی بودن و بلاخیزی انباشت وجوهات

ما عادت داریم از دانشمندان علوم گوناگون، مجسمه و تندیس بسازیم. برخی از فلسفه و عرفان، به اندازه همین مجسمه‌های اندیشمندان این عرصه‌ها فهم دارند.

هم‌چنین گاه از علما داستان‌هایی روایت می‌کنند، مثل این‌که فلان عالم از آب شب‌مانده پرهیز می‌کند. یعنی اگر مقداری آب در لیوان از شب قبل مانده باشد، او صبح‌هنگام، این آب را نمی‌نوشد. اشکال چنین آبی چیست؟ می‌گوید نفس شیاطین شب‌هنگام، به آب برخورد کرده است. مقداری هم مانده و شاید اکسیژن‌ها یا هیدروژن‌های آب روی هم سوار شده و لقاح غیرمطهر در آن واقع شده است. من چنین علمایی را دیده و با آن‌ها معاشرت کرده‌ام. شخصی را می‌شناختم که انسان بسیار نیکویی بود. فرزند او هر روز ـ منظورم دوره دبیرستان ماست ـ نزد من می‌آمد و با خودش سکه‌های یک یا دو تومانی می‌آورد. در آن زمان، سکه‌های یک تومانی، سبزرنگ و سکه‌های دو تومانی، زردرنگ بود. روزی از او پرسیدم این پول‌ها را از کجا به دست می‌آوری. گفت ما صندوقی داریم که پر از پول و سکه است. من کلیدی از روی کلید این صندوق ساخته‌ام و به‌گونه‌ای که کسی متوجه نشود، هر مقدار که پول لازم دارم، از صندوق، پول و سکه برمی‌دارم. او با همین پول‌ها، مهمانی برگزار می‌کرد و گاهی مقداری از پول را به دیگران می‌داد. در واقع سهم امام زمان را این‌گونه حیف و میل می‌کرد. سرانجام او را کشتند. سهم امام زمان احتیاط‌بردار است و این‌گونه، انسان را به کشتن می‌دهد. در حالی که خارج از حلقوم خود آدمی و فرزندانش است. حالا آن عالم از آب شب‌مانده هم پرهیز می‌کند ولی بر وجوهات قدرت دخل و خرج و مدیریت ندارد و به همین علت، اخذ وجوهات برای وی حرام بوده است. در همسایگی همین عالم، رعیتی ساده‌لوح زندگی می‌کرد. او هشت عدد بادمجان را به خانه این عالم می‌آورد و می‌گوید این بادمجان‌ها، تازه و نوبرانه است، به همین دلیل، آن را برای شما آوردم. آن عالم می‌گوید تعداد ما هفت نفر است، پس یکی از بادمجان‌ها اضافه است و آن را به مستحقی دیگر ببخش! این عالم حب نفس دارد و بر اساس هواهای نفسانی این گونه برخوردی دارد . او باید سرانجام سکه‌های یک و دو تومانی را احتیاط می‌کرد و آن‌ها را به نیازمندان و مستحقان می‌بخشید و صندوق خود را پر از پول و سکه نگاه نمی‌داشت تا مورد دستبرد قرار گیرد. برخی عالمان هم که گاه هنگام مرگشان میلیاردها پول انباشته شده در حساب‌های خود دارند. آنان اگر صلاحیت این را داشتند که به مرجعیت برسند و حجت بین خدا و مردم شوند، لحظه مرگ خود را می‌دانستند و چنین مدیون امام عصر و نیازمندان از دنیا نمی‌رفتند. چنین انسان‌هایی با چنین شخصیت و ویژگی‌هایی، اگر میدان عمل سیاسی و اقتصادی می‌یافتند، به‌طور حتم گانگسترهایی اقتصادی ماهر و تروریست اقتصادی می‌شدند. در آن زمان، پول و مال را در صندوق انبار می‌کردند. امروزه پول و سرمایه را داخل چه چیزی پنهان می‌کنند؟ این‌گونه رفتارها، بازی‌های نفس است. در برابر باید بگویم عالمی را نیز می‌شناختم که جیبش را می‌تکاند و تا ته آن را خالی می‌کرد. اگر یک ریال در جیبش باقی مانده بود، نفس می‌کشید و زنده می‌ماند تا آن یک ریال را به دیگران بدهد. زیاد تفاوتی نمی‌کرد و هر شخص مستحقی را می‌شناخت، پول را به او می‌داد. او می‌گفت من تاجر نیستم که بخواهم کار اقتصادی انجام بدهم. این مال غیر و وجوهات است و باید آن را به صاحبش برسانم. اگر به او گفته می‌شد ممکن است فرداروزی به همین پول نیاز پیدا کنی، او می‌گفت خدا کریم و روزی‌رسان است و من برای امروزم وظیفه دارم. اگر خودم هم نانی برای خوردن نداشته باشم، وضع من هم مانند وضعیت فقیران و ندارهاست که تعدادشان هم زیاد است. چنین انسان‌هایی مسلمانانی نمونه و ممتاز بودند. خوشا به سعادتشان که بسیار وارسته و آزاده بودند. بیست و چهار ساعت از شبانه‌روز می‌گذرد و در ذهن چنین انسان‌هایی اندکی اندیشه پول و مال خطور نمی‌کند.

از آقای الهی خاطره‌ای به یاد دارم. خدا او را رحمت کند! در حالی که می‌خندید تعریف می‌کرد که قصد رفتن به دانشگاه را داشت، ولی پولی به همراه نداشت، به همین دلیل، پیاده راه را طی می‌کند و تا به دانشگاه می‌رسد، آفتاب بالا آمده و ظهر شده بود. کلاس‌های دانشگاه نیز تعطیل گردیده بود. او گفته بود که من وظیفه‌ام را انجام دادم و تعطیلی کلاس‌ها، دیگر به من مربوط نیست. او انسانی بسیار پاک و مطهر بود. او عارفی شوریده، خوب و نیکو بود. اگر بازده یک برنامه اقتصادی به صد یا دویست میلیارد تومان برسد، معلوم می‌شود که این دیگر یک برنامه نیست. چنین رویکردهایی در دستور کار علما وجود ندارد و کسانی که چنین می‌کنند، برزخ وانفسایی دارند. خداوند به انسان توفیق بدهد احکام دین خود را به درستی بشناسد و بدون شناخت دین، ادعای فهم و تولی‌گری آن را نداشته باشد. شناخت مسایل و احکام نیازمند شناخت معیارهاست؛ وگرنه فرد با از دست دادن تناسب‌ها به افراط و تفریط در امور مبتلا می‌شود. برای مثال، افراط در شستشو وسواس است و تفریط در آن، نجاست و ناپاکی شی‌ء است. باید در امور، قاعده و اصل علمی و در  رفتارها اعتدال و میانه روی به دست داد. بعضی‌ها خصوصا در مدیریت مالی طلاب، به آن‌ها ماهی می‌دهند و قاعده ماهیگیری و درآمدزایی مستقل به دست نمی‌دهند. باید به طلاب ماهیگیری و درآمدزایی مستقل را آموزش داد و آن‌ها را وابسته به شهریه خود نخواست. عالمی یک بادمجان اضافه را از هشت عدد بادمجان سوا می‌کند، این، کاری عالی و پسندیده است، اما در صروتی که از پیت‌ها و از صندوق‌های مالی خود غافل نشود و آن را در همان روز دریافت به همان نیازمندانی برساند که برای آنان از یک بادمجان می‌گذرد! خداوند آن‌ها را و ما را مورد رحمت و مغفرتش قرار بدهد!

مطالب مرتبط