برخی از درسهای ما ضبط و نگهداری نشده است. این بهخاطر مشکلات مالی بوده است. متأسفانه، مدتی به هیچ وجه ضبط صوت نداشتیم.
بعد از آن هم یکی از شاگردان ضبط صوتی برای ضبط دروس آورد که کیفیت خوبی نداشت. این بنده خدا هم توان خرید کاست را نداشت و درسها را ضبط میکرد، بعد پیاده مینمود و دوباره بر روی همان کاستها درسهای بعدی را ضبط میکرد و اصل بحثها نمیماند. وی به رحمت خدا رفته است. خداوند او را غریق رحمت خود کند که برخی از درسهای ما مانند شرح منظومه یادگار از ایشان مانده است. من نزدیک به پنجاه سال است تدریس کردهام که اقیانوسی از تازههای علم و دانش است. من افزون بر تدریس متن کتابهای درسی، آنها بررسی و نقد میکردم و صرف عبارتخوانی نبوده است. نقدهای من بر کتابهایی مانند شرح لمعه چنان فراوان بود که هر روز، فقط نصف خط از این کتاب را میتوانستیم بخوانیم. یعنی اگر طلبهای، مدتی کتاب شرح لمعه را پیش من میخواند، به طور حتم آثار اجتهاد در او ظاهر میشد. طلبهای را به یاد میآورم که از خارج کشور، وارد حوزه علمیه شده بود. او بسیار باهوش بود و کتاب لمعه را نزد من درس میخواند. همانطور که گفتم ما هر روز، یک یا دو خط از کتاب لمعه را میخواندیم. او پول و سرمایه زیادی در اختیار داشت و از تمام مراجع، برای کمک به فقرا پول دریافت میکرد. اهل هندوستان بود و بسیار نابغه و باهوش. بعد از انقلاب، به شخصیتی مهم و سرشناس تبدیل شد. به من اطلاع داد که قصد دارند او را به عنوان سفیر کشور ایران انتخاب کنند. سرانجام، کار در سفارت را نپذیرفت و از ایران خارج شد. بعدها او در سانحه سقوط هواپیما کشته شد. او هر سال، مقدار زیادی پول جمعآوری میکرد و این پولها را نوعا از مراجع و سفارتخانهها دریافت میکرد و در اختیار فقیران هندوستان قرار میداد. اعتماد مراجع به او برای این بود که او به چند زبان خارجی مسلط بود و نیز درس و بحثهایی را که در کلاس لمعه آموخته بود، وی را نظریهپردازی قوی ساخته بود که آقایانی که را میشناختند شیفته خود میساخت و پول در اختیار او قرار میدادند. او میگفت پولی را که سهم شماست، من دریافت میکنم. همچنین تعریف میکرد که شبهه ابنقبه راجع به محال بودن امکان تعبد به مطلق ظن را که در کلاس شما فرا گرفتهام، برای بعضی آقایان توضیح دادم و آنها از علم و فراست من تعجب کردند. اما من هرگز سخنی از کلاس درس شما به میان نمیآورم. او تاجران هندی و ایرانی را به حجرهاش دعوت میکرد. طلبهای خوب و نیکویی بود. میگفت حاج آقا! من مهمان دارم و نمیخواهم آنها شما را ببینند. من غذا را برایتان به حجره میآورم. زمانی که با طلبهها دعوا میکرد و دچار اختلاف میشد، یک کارتون بزرگ پر از موز تهیه میکرد و میان طلبهها پخش میکرد. خلاصه اینکه او بسیار باصفا و مهربان بود و شکل دعواهایش چنین بود؛ یعنی وقتی که با طلبهها دچار اختلاف میشد، میگفت هر کس درِ اتومبیل را برای من باز کند، بیست تومان به او اعانه میدهم. شهریه طلبههایی که درس خارج میخواندند، در آن زمان فقط پنج تومان بود و او بیست تومان اعانه میداد. او به قول معروف، آقا و بزرگوار بود و بسیار خوب درس میخواند. شیوه تدریس من نیز به گونهای بود که طلبه نیازی نداشت خودش عبارت را تحلیل یا مرتب کند. متأسفانه در آن زمان فراست ضبط درسها را نداشتیم. بعدها نیز امکانات نداشتیم و امکان ضبط بحثها نبود. طلبهها نمیخواستند بحثها از بین برود و فراموش بشود. به همین دلیل، هر برج که شهریه دریافت میکردند صد تومان آن را کنار میگذاشتند تا بتوانند نوار کاست تهیه کنند و بحثها را ضبط و نگهداری کنند. نوارهایی که اکنون موجود است، نتیجه پسانداز و صد تومانهای آن طلبههاست. بعدها این موضوع برای من برخورنده شد؛ زیرا طلبهها مقدار کمی پول به عنوان شهریه دریافت میکردند و دیگر توان پرداخت هزینه ضبط بحثها را نداشتند. یادم است که طلبه جوانمردی بانی شد و ضبط صوتی خریداری کرد که بعد از دنیا رفت. بعد از آن، طلبهها دست به کار تهیه نوار از پول شهریهشان شدند. خلاصه، این درسها با زحمت طلبهها به دست شما رسیده است و آنان در این بحثها سهیم هستند؛ همانطور که آمادهسازی و نشر آن نیز توسط طلبهها انجام میگیرد و گاه برای نشر این مطالب، تهدید میشوند، آنها را اذیت میکنند و با انفرادی و زندان و فشارهایی که وارد میآورند آزار میبینند. این هم ماجرای این درسها و بحثها بوده است تا حالا که اصلش را تعطیل کردند و دیگر حتی اجازه برگزاری و تشکیل کلاس درس را نمیدهند تا خداوند بخواهد این ماجرا به کجا کشیده شود که خدا نکند که خدا بخواهد کاری بکند که در این صورت، هیچ چیزی نمیتواند جلودار آن باشد و در برابر، اگر خدا نخواهد کاری انجام شود، همه آدم و عالم هم اگر دست به دست هم بدهند، آب از آب تکان نمیخورد.