انسان هویتی غیبی و باطنی دارد که متصل به خداست و خدایی دارد که سراسر وجود او را فرا گرفته است، نه بیاوست و نه با او همراه است، نه دور است و نه نزدیکی به حق را احساس میکند، او را نمیبیند و او نیز لحظهای از نظر دور نمیگردد، نه خود میتازد و نه چیزی جز تاختهٔ خود در کار میبیند، نه انفهام است، نه اتخاذ، نه وحدت است و نه کثرت و نه خالی از تمامی اینها میتواند باشد. آدمی در همهٔ اینها نقش خود را میبیند و نقاش را مشاهده میکند. حقیقت نقاش نیز از نقش ظاهر میگردد و حقیقت نقش، ظهوری از نقاش است. اینطور گفته شد و ممکن است این گفتار نیز بهگونهای دیگر ارایه شود تا فهم مطلب بهتر گردد.
خداوند درون همهٔ اشیا بدون ممازجت و مخلوط شدن هست و خارج از همهٔ اشیا بدون مفارقت و جدایی میباشد. ملکوت همهٔ اشیا خداست و راه رسیدن به خدا حرکت از داخل اشیاست. ابتدا باید علم، قدرت، امکانات و نیروهای نهفته در هر چیزی را ملاحظه نمود و وقتی این مساله به دقت مطالعه شد دریافت میگردد هر موجودی زنده است و بینهایت امکانات در آن نهفته میباشد. باید ملکوت هر چیزی را یافت و از پایین، یکی پس از دیگری و قدم به قدم حرکت نمود تا به حق رسید.
راه حق، هر صفت و اسم خیری را که در عالم است به خود میگیرد. بهترین اسمها برای حضرت حق است و بهترین صفات برای اوست. تفاوتی نیز ندارد که این اسمها و صفات را شارع آورده باشد یا عارف، فیلسوف یا فقیه. حال، این خدا را شاید بتوان آرام و آهسته و بیصدا و دور از همه صدا زد و به او گفت: «یا سلام، سلام علیک»، و از او آرامش گرفت و این بالاترین کلمهٔ محبت برای اظهار دوستی با این دوست صمیمی است. رفیق خدا در عالم دوستی خود هر صبح که از خواب بلند میشود، ابتدا به خداوند سلام میدهد.
همچنان که کفار به مومنان میگویند آنان ساده و زودباور هستند و همانگونه که کفار پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را «اُذُن»، و «سادهانگار» میدانستند، خداوند هم به زبان آنها زودباور و ساده است. «اذُنیت» او به مراتب از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بالاتر است؛ بهطوری که حتی اگر کافری کارهایش را انکار کند و بگوید من کفری نداشتهام و من خوبم، حق هم میگوید تو خوبی و تو این کار را نکردی، تو را دوست دارم. اگر بعد از گناهان بیشمار گفتی خدایا ببخش خدا هم زود میبخشد و فراموش میکند و به روی خود نمیآورد، هرچند در درونش غوغایی است که به فکر شما نمیرسد. خدا چه ساده و بیآلایش میبخشد و بنده چه مشکل این مسایل را درک میکند.
همهٔ حقکشیها، حقخوریها و ظلم و ستمها را باید آرام و آهسته گفت و آن را مخفی نمود. خدا نکند که خدا مشکلات ناسوت را بفهمد که اگر چنین باشد، ناسوت قطعه قطعه میشود. ظلمهایی که قلب هر انسان را به درد میآورد؛ مثل کشتار دستهجمعی بوسنیاییها، گورهای دستهجمعی انسانها، حتی کشتن فرزند مادری که به تنها فرزند خود دل بسته و پزشکی آن را برای تنظیم و کنترل جمعیت جامعه، سقط نموده است. وقتی پزشکی کنترل جمعیت جامعه را در ذهن دارد، دلی بیرحم در اوست و خدا طاقت این بیرحمی را ندارد و بسیار ناراحت میشود.
خدا حتی طاقت له شدن خاشاک پاییزی را زیر پای مردم ندارد؛ پس آرام و بیصدا قدم بردارید، سبک پرواز کنید، شاید زیر آن خاشاک، کرم یا حشرهای غذای فرزندان خود را حمل میکند یا خاشاک غذای کرمی است، آرام قدم بردار که خداوند دلنگران گامهای بلند توست.