مقام جناب خضر علیه‌السلام

در قرآن مجید نسبت به حضرت خضر تنها یک آیه آمده و در آن نسبت به پیامبری ایشان به‌طور صریح سخنی پیش نیامده است؛ گرچه می‌توان قراینی بر پیامبر نبودن ایشان یافت؛ هرچند صراحتی بر عدم پیامبری ایشان به دست نمی‌آید و تنها جلالت قدر و بلندی منزلت و شخصیت بالای ایشان را می‌توان از این آیه به‌طور کلی و روشن فهمید و اصولاً لازم نیست تمام اولیای باطن و حقیقی حضرت حق تعالی، نبی و یا امام تشریعی باشند؛ اگرچه تمام امامان و انبیا علیهم‌السلام از اولیای باطن جنابش به شمار می‌آیند.

همان‌طور که خداوند بزرگ تحت دولت اسمای ظاهری اسمای فراوانی را ظهور می‌دهد، اسمای فراوانی نیز همچون «مفاتیح الغیب» تحت دولت اسمای باطنی قرار دارد و از این رو موجودات بسیاری به ظاهر نمی‌آیند و هرگز مظهر ظهور ظاهر واقع نمی‌شوند که اینان مظاهر باطنی اسمای غیبی هستند؛ به‌طوری که موجودات عالی سر در جیب آنان دارد و آنان لُب لباب حقایق پنهانی حضرت حق می‌باشند و هویتی از چهره ولایت آن جناب به شمار می‌روند.

جناب خضر از این گونه بندگان است که رو به باطن دارد و جام ولایت را در خفا به قدر سعه وجودی خود نوشیده است و حق تعالی او را از خواص بندگان خود معرفی می‌نماید و اوصاف بسیار والایی را برای ایشان می‌آورد؛ چنان که در این آیه شریفه می‌فرماید:

«فوجدا عبدا من عبادنا، آتیناه رحمه من عندنا، وعلّمناه من لدنّا علما».

هر یک از وصف‌های یاد شده حکایت از عظمت و بزرگی حضرت خضر دارد؛ چرا که «فوجدا»؛ یعنی جناب موسی و همراه وی خضر را یافتند و یافتن موسی که پیامبر اعظم است، آن هم با آن همه زحمت و کوشش، خود حکایت از عظمت آن جناب می‌کند؛ چنان که جناب خضر می‌فرماید: «إنّک لن تسطیع معی صبرا»؛ تو توانایی همراهی و همگامی مرا نداری و آن حضرت را به‌طور آشکارا همسنگ خود نمی‌داند و این موضوع بسیار عجیب و شگرفی است.

«عبدا من عبادنا»؛ آن دو، بنده‌ای از بندگان ما را یافتند. این بندگی عام نیست و حکایت از مقام ویژه‌ای دارد؛ چنان که نسبت به رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله این مقام در سطح عالی‌تری وجود دارد و ایشان را «عبده و رسوله» معرفی می‌نماید و نخست بندگی ایشان و سپس رسالت آن حضرت را عنوان می‌نماید؛ زیرا تمام اوصاف می‌تواند فرع بر بندگی خاص باشد و وصف عبدالله در این جا فقط عبدالله است و غیر از آن عبدالله است که می‌تواند عبداللّه عام باشد و شمر اللّه نیز خود عبداللهی است که تنها شمر اللّه است و عبدالله خاص نیست و تنها عبدالله عام است که با شمر اللهی نیز سازگار است و عبداللهی خاص اولیای بحق الهی، تنها عبدالله هستند و دیگر عنوان مخالف و مباینی نمی‌پذیرد و هم به اسم و هم به وصف عبدالله می‌باشند؛ در حالی که عبدالله عام تنها به اسم عبدالله است نه وصف عبدالله و اگر وصف عبداللهی را دارا باشد که دارد به معنای عام آن است و معنای خاص آن تنها در خور اولیای بحق خداست.

عبودیت در این مقام، همان ظهور کامل و تمام صفات الهی می‌باشد و قامت رسای بندگی را در ربوبیت حق متحقق می‌نماید و این حضرات ظهور کامل ربوبیت می‌باشند که این ظهور تمام را «عبودیت» می‌نامیم و افزوده بر این، اضافه بندگی در ظرف جمع (عباد) به ضمیر عام بر مقام جمعی حضرت خضر دلالت می‌کند؛ چنان که اضافه عبودیت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در ظرف مفرد به ضمیر مفرد، حکایت از مقام «جمع الجمعی» و غایت مقام بندگی می‌نماید و ظرف مفهوم و معنا را در خود جمع می‌نماید و اسم و وصف را در ظرف بندگی مطرح می‌سازد. محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله ، بنده و رسول است که جمع این سه در یک مقام، تحت اسم و وصف و عنوان، نهایت علو درجه و مقام را حکایت می‌کند؛ در حالی که نسبت به جناب خضر، اسمی در کار نیست و عبد آمده و ظرف را عباد قرار داده و اضافه را با ضمیر جمع همراه ساخته است که البته این چنین است و جناب خضر با تمامی مرتبه و بزرگی، شاگرد حضرت امیرمومنان علیه‌السلام است که خود را «عبد من عبید محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌داند.

همین‌طور نسبت به جناب خضر می‌فرماید: «آتینا رحمهً من عندنا» از جانب خود به او رحمتی بخشیدیم. این فراز، عنایت خاص ولایی و حکم تصرف در امور پنهانی را برای حضرت خضر ثابت می‌داند و در ادامه می‌فرماید: «علّمنا من لدنا»؛ ما از جانب خود به او علم آموختیم که حق تعالی خود را معلم ایشان معرفی می‌نماید و علمی چنین، هرگز ناسوتی نمی‌باشد و شرایط مادی را ندارد و همه این گونه امور را در تصرف خود درمی‌آورد.

ایشان به واسطه این عنایات ربانی است که رحمت، قرب باطن و علم تصرف و حکم در اشیا را دارند و توانسته‌اند مقام بس والایی در حیطه باطن داشته باشند و احاطه کاملی بر ظواهر امور پیدا کنند. رحمت الهی که همان قرب معنوی است، جهت علیت بر تعلیم الهی دارد و این خود ثمر آن است و اختصاص به جناب خضر ندارد و از کلیت برخوردار است و رحمت الهی موجب ادراک حقیقی می‌گردد و مراتب آگاهی از امور موجودات بر همین اساس استوار می‌باشد.

هرگز چنین عنایات ربانی و عطایای خاص الهی را دست غیر آلوده نمی‌سازد و این امر دور از حریم اسباب و علل صوری است و در مراتب عالی آن، دست مدبرات نیز به آن راه نمی‌یابد و حتی جبراییل و دیگر ملایکه مقرب از آن عطایای خاص ربانی به‌دور می‌باشند و تنها حق، معلم افراد می‌گردد و با آن که موارد بیان آن به‌طور جمعی آمده، چنانچه در آیه شریفه مورد بحث: «من عندنا»، «من لدنّا»، و «منّا»، غیریت به خود می‌گیرد؛ ولی همه این علایم جمعی، بیان دولت حق و ظهور قدرت آن جناب را می‌رساند و هر غیری چهره حق را دارد و این شمول خاص موردی تنها نسبت به دسته‌ای از بندگان خدا می‌باشد.

مطالب مرتبط