مقایسه میان حضرت خضر و موسی علیهماالسلام

با آن که حضرت موسی در متابعت از حضرت خضر از جانب حق تعالی امر شده بود و و خود آن حضرت نیز پیشنهاد متابعت و پیروی از خضر را به وی داد و ایشان در ابتدا آن را نپذیرفت و آن را چنین تعلیل آورد که: «کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا»؛ چگونه بر کاری که بر آن علم نداری صبر پیشه می‌کنی، و حضرت موسی نیز از: «ستجدنی إن شاء اللّه صابرا» سخن پیش کشید و قول داد که «لا اعصی لک امرا»؛ من هرگز نافرمانی تو را نخواهم کرد و جناب خضر شرط کرد در صورتی با من همراه شو که از چیزی پرسش نکنی تا خود دلیل آن را برایت بگویم؛ ولی حضرت موسی تحمل را از دست داد و پیشاپیش پرسش، بلکه اعتراض می‌نمود و از «امرا» و «نکرا» و زشت و ناپسند بودن کارهای حضرت خضر سخن به میان می‌آورد، بدون آن که تحمل آن را داشته باشد تا جناب خضر خود حکمت کارهای خود را بیان کند. این امور از غیرت جناب موسی در مقابل شریعت حکایت دارد و وی کسوت ظاهر را بر خود تمام می‌بیند و دفاع از آن را لازم می‌شمرد و شان ظاهر را در هیچ شرایطی روا نمی‌داند، بدون آن که ملاحظه اصل حرکت و انگیزه و نهایت کار را بنماید و صبر و حلم را پیشه سازد.

حضرت خضر که از باطن امور آگاه است و جناب موسی چنین نیست و از طرفی دو مقام ظاهر و باطن همگام نمی‌باشد؛ چنان که حضرت موسی هنگامی که به شرط خود توجه پیدا نمود، عذرخواهی کرد و عرض داشت: «لا تواخذنی بما نسیت»؛ مرا به خاطر فراموشی مواخذه نکن و در ادامه می‌فرماید: «إن سالتُک عن شی‌ءٍ بعدها فلا تصاحبنی»؛ اگر از این پس پرسشی از تو داشتم، مرا همراه خود مگیر و من جای بهانه‌ای باقی نخواهم گذاشت. این سخن حکایت از ایجاد تحولات فراوان در حضرت موسی می‌کند و جناب خضر نیز با تمام این سخت‌گیری‌ها، رشد حضرت موسی و سیر معنوی او را در نظر داشتند و نتیجه مطلوب نیز به‌دست می‌آورند؛ زیرا موسی را به باطن امور متوجه می‌سازد و وی را به این مطلب می‌رساند که حقایقی نهفته در پس پرده وجود دارد که در اختیار ما نیست و تمام مرتبت، کسوت ظاهر نیست و پس از ظاهر و باطن، حقی حکومت می‌کند که من و تو را همچون دیگر موجودات مشغول می‌دارد و هستی چهره‌ای از پرده‌های کار و فعل اوست.

مطالب مرتبط