عاشق‌کشی از ناحیه عاشق است نه معشوق

در عرفان محبی چنین گفته می‌شود که حق تعالی خود را پنهان می‌کند و محجوب می‌دارد تا سالک مشتاق در هجری که می‌یابد زجر ببیند و اذیت شود و او نیز ملاحظهٔ محبوب می‌کند و ناز او می‌کشد و زهر هجر سر می‌کشد و نالهٔ فراق سر می‌دهد. در حالی که هجر برآمده از خود محب است و حق تعالی عریان عریان برای همه چهره‌نمایی دارد. حجاب و فراق و هجر از ناحیهٔ سالک محب است که به ضعف و کاستی مبتلاست، نه حق تعالی. همان‌طور که طفل بدون منع، تربیت نمی‌شود، محبی نیز بدون تحمل فراق و هجر، تربیت نمی‌پذیرد و این هجر و فراق را ناراستی باطن محب برای او پیش می‌آورد نه خوشایندی آن برای حق تعالی. دردها، بلاها، مصیبت‌ها و سختی‌های سلوک برآمده از مسیر یا غایت آن نیست، بلکه این سالک محب است که هرچه مشکلات باطنی و معرفتی بیش‌تری داشته باشد نیازمند پالایش و تصفیه است. برای محبان چنین است که ناصافی‌ها و تعین‌ها سبب می‌شود بلاها بیش‌تر گردد تا سالک به صورت کلی از خود رفع تعین کند، ولی بار سنگین آن را به تاخیر و در دفعات و به تدریج برمی‌دارند و محبوبان تمامی این جام بلا را به یکباره و بدون تاخیر و وارد آمدن زمان، سر می‌کشند.

مهندسان عرفان اسلامی که بیش‌تر از اهل سنت بوده‌اند، نظام عرفانی خود را بر اساس نظام زجری و منعی پایه ریزی کرده‌اند و سالکان را از همان ابتدا به عرفان‌هراسی و خوف و خطر آفرین بودن مسیر سلوک به اضطراب مبتلا می‌کرده‌اند. البته نباید تعینات و حصر و بندها و قبض‌هایی که باطن سالک را در خود پنهان داشته است را نادیده گرفت که شکستن تعینات و رهایی از آن، مردی از یلان ولایت را می‌طلبد که چنان سعه‌ای داشته باشد که به کنده بنشیند و طلب بلا کند.

بارها گفته‌ایم برای وصول به حق تعالی حتی به ذات جناب حضرتش هیچ منع و خط قرمزی وجود ندارد و راه باز است، ولی باید از خود، همه چیز را ریخت و رفع تمامی تعینات کرد. خداوند ترسی در خود ندارد که بخواهد برای دوستان خویش شمشیر به دست گیرد و آنان را آب لب نیشتر دهد. این عرفان استکباری و تحت تاثیر فرهنگ شاهان است که خدای را شاهانه و هم‌چون آنان ترسو می‌نماید که برای کسی که بخواهد به او نزدیک شود قداره می‌کشد. در حالی که بلاها و سختی‌ها برآمده از طریقی است که در باطن سالک است و باطن اوست که ناهموار است و دره‌های هولناک دارد و اگر مومن صافی شود و آینهٔ حق تعالی گردد، چون آینه صاف، هموار و بدون تیغ است.

درگاه پروردگار جلال، جبروت و عظمت با دوستی، صفا و وفا دارد و تمامی لطف و عشق است و حق تعالی از عاشق خود رضا و خرسند است: «یا اَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ. ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیهً مَرْضِیهً. فَادْخُلِی فِی عِبَادِی. وَادْخُلِی جَنَّتِی».

خداوند عاشق بندهٔ مومن خویش است و به سر آنان سنگ نمی‌زند و آغوش او برای بنده، از آب نرم‌تر است که حضرت امیرمومنان علیه‌السلام فریاد می‌آورند: «فزت وربّ الکعبه» و از لذت خویش می‌گویند.

عرفان اگر بخواهد از سالک شروع کند، عرفان‌هراسی همه را می‌گیرد، ولی این دانش باید همانند پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله که در همان ابتدا فرمودند: «قولوا لا إله إلاّ اللّه تفلحوا» نخست از حق تعالی شروع کند و زیبایی‌های جمال و جلال او را بیان دارد و حرف آخر را در همان ابتدا به میان آورد.

خداوند اگر نهی و اموری بازدارنده برای بنده دارد از روی مرحمت و صفاست و قصد آزار کسی را ندارد و برای او خوشایند نیست کسی از او در فراق و دوری باشد. فراق برای راه و باطن سالک است وگرنه خداوند دیگرآزاری ندارد. فراق، لازم راه و باطن سالک است و از محبوب نیست و خداوند کسی را رها نمی‌کند و تنها نمی‌گذارد و وفا تنها در نزد خداوند و اولیای اوست و بس و باید به رضای خداوند رضا بود نه آن که بلا و سختی را دوست داشت؛ زیرا کسی که به سختی‌ها خو کرده بیمار است و نیازمند درمان.

خداوند نازنین و شیرین است و جلال و جبروتش شکوه زیبایی‌ها و لطف است و دلبری است که دل از دست می‌برد و تصویر خداوندی که شمشیر در دست دارد انعکاس برداشت شاهانه و قلدرمآب از حق تعالی است.

تمامی اوامر و نواهی حضرت پروردگار برای وصول بنده و قرب او به حق تعالی و لطف است؛ همان‌طور که طبیب از باب لطف و جهت حفظ سلامتی کودک، با تیزی سوزن سرنگ، به او واکسن تزریق می‌کند.

 

 

مطالب مرتبط