عشق به استاد معنوی

لازم است سالک مسیر خود را تشخیص دهد تا بداند به کجا می‌رود. در مسیر نیز نیاز به مباشر و عشق دارد که همان استاد معنوی اوست؛ همان‌طور که قرآن کریم تنها پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به عنوان الگو معرفی می‌نماید: «لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»( احزاب / ۲۱). سالک در استفاده از خوراک، پوشاک و نوع مصارف زندگی خود باید مأذون باشد و با استاد خود مباشر گردد تا در پرتوی تربیت وی دریایی بیکران گردد. گاه ممکن است مریدی از مراد خود پیش افتد که بدون آن که زمینهٔ حسادتی پیش آید، مراد او را به مرشدی قوی‌تر یا به قطب ارجاع می‌دهد.

 

عشق به استاد معنوی

سالک باید بداند سرمایه‌ای به نام عمر دارد که تنها می‌تواند آن را برای رسیدن به یک افق با یک روش هزینه نماید و مجالی برای آزمون و خطا و گرویدن به روش‌های مختلف سلوکی ندارد.

سالک نیازمند یافت شگرد و تعیین روش سلوکی خود است که البته این کار به مربی و استاد مرتبط است و سالک باید استادی کارآزموده بیابد که روشی کارآمد را با مهارت تمام دنبال می‌نماید. استاد گاه به سالک دستور هجرت می‌دهد و گاه او را به هجران می‌کشاند. برای یکی درد را تجویز می‌نماید و برای دیگری کوشش را و این امر هم به استعداد متفاوت شاگردان باز می‌گردد و هم به گوناگونی حالات و مقامات. در سلوک به عشق و قرب و لطف می‌رسند و این مربی و روش اوست که اصل است و عشق و ارادت بر مدار اوست که معنا می‌یابد.

سالک باید این مدار را بیابد و سرمایهٔ عمر خود را برای آن قرار دهد. لازم است سالک مسیر خود را تشخیص دهد تا بداند به کجا می‌رود. در مسیر نیز نیاز به مباشر و عشق دارد که همان استاد معنوی اوست؛ همان‌طور که قرآن کریم تنها پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به عنوان الگو معرفی می‌نماید: «لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»( احزاب / ۲۱). سالک در استفاده از خوراک، پوشاک و نوع مصارف زندگی خود باید مأذون باشد و با استاد خود مباشر گردد تا در پرتوی تربیت وی دریایی بیکران گردد. گاه ممکن است مریدی از مراد خود پیش افتد که بدون آن که زمینهٔ حسادتی پیش آید، مراد او را به مرشدی قوی‌تر یا به قطب ارجاع می‌دهد.

بر این اساس است که می‌گوییم این از توفیق الهی است که سالک مربی کارآزموده و سالمی بیابد که طرحی درست و کارآمد برای سلوک داشته باشد. بسیاری از سالکانی که به وصول دست نمی‌یابند مشکل از ضعف درونی آنان نیست، بلکه موانع آنان نبود روش درست، سیستماتیک و نظام‌مند و رویهٔ واحد و سالم است. سالک پیش از هر حرکتی باید هدف و طریق خود را بشناسد و بر درستی آن واقف گردد وگرنه بر زمینی سست ساختمانی رفیع سلوک را بنیان می‌دهد و همان بر او آوار می‌شود و وی را به تباهی می‌کشد و از آن آسیب و آفت فراوان می‌بیند. چنین سلوکی مانند ورود بدون تجهیزات به محیطی غیر بهداشتی است که به اندک زمینه‌ای بیمار می‌گردد.

سلوک در صورتی سلامت دارد که سه زمینهٔ زیر را دارا باشد: نخست آن که خردمندی در آن باشد و اموری که توجیه عقلانی ندارد و بی‌اساس است به آن راه نیابد. سالک باید خردمند باشد و آن‌چه را که می‌گوید بر اساس پشتوانهٔ منطقی و فلسفی بگوید و از عامیانه‌گری و عامیانه‌گویی پرهیز نماید.

دو دیگر آن که روش عرفانی برگزیدهٔ وی با شریعت سالم و بی‌پیرایه مخالفتی نداشته باشد و سه دیگر آن که کشف‌ها و شهودهای خود را با این دو میزان بسنجد و سلامت روش خود را همواره در نظر داشته باشد.

سالک همواره به اندازهٔ مقصدی که در نظر دارد می‌تواند حرکت نماید. همانند کسی که می‌خواهد از جوی آبی بپرد و انرژی خود را به اندازهٔ عرض آن متمرکز می‌نماید و بر اساس آن دورخیز برمی‌دارد و همتی متناسب با آن دارد. هر سالکی نیز به قدر هدفی که دارد گام بر می‌دارد و از توانمندی‌های خویش استفاده می‌کند. البته تعیین هدف و خواستن کار و عمل متناسب با آن در قدرت تشخیص استاد است؛ بنابراین کسانی که در عرفان دارای استاد نمی‌باشند هدف روشنی ندارند و بیش‌تر پرسه‌زن می‌گردند و روزی در کوچه پس کوچه‌های این عمل می‌گردند و روزی دیگر در کوچه پس کوچه‌های آن عمل. اینان چون کسی که از خانه بیرون می‌آید تا نان و آبی تهیه کند نمی‌باشند و چون مقصد ندارند سیر آنان بی‌هدف است و همانند فرد بیکاری هستند که از سر بی‌حوصلگی از خانه بیرون زده است و تنها پرسه می‌زند. البته اهل دنیا کم‌تر پرسه‌زن می‌گردند مگر این که بی‌کار باشند. کسی که می‌داند ساعت هشت باید در اداره باشد، اگر مهمان هم برای او برسد عذرخواهی می‌کند و رأس ساعت در اداره حاضر می‌شود. هرچند گاه برخی از اهل علم درس آن روز را تعطیل می‌کنند و حرمت میهمان را بیش‌تر از وظیفهٔ اصلی خویش که تحصیل دانش است می‌دانند. البته دقیق‌تر آن است که بگوییم در دنیا هرچه کار است پرسه‌ای است جز آن که کسی عاشق کار خویش باشد و آن را با عشق انجام دهد نه برای پول، وگرنه از کار می‌دزدد.

پرسه‌زنی در میان اهل ایمان و در مسایل ربوبی و معرفتی نیز ظهور بسیار دارد و آنان نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند و مسجد می‌روند و امروز این دعا و فردا آن دعا را می‌خوانند و گاه تمامی مفاتیح را از ابتدا تا انتها می‌خوانند بدون آن که هدف روشنی داشته باشند. پرسه‌زن کسی است که می‌خواهد همه چیز را اعم از جن‌گیری، موسیقی، علوم تجربی، انسانی و فنی و حرفه‌ای فرا بگیرد. هدف آنان از هر علمی نه ورود به مسایل پیچیده و آگاهی از ظرافت‌ها و دقت‌های شگرف آن است، بلکه کسب اطلاعات عمومی و صرف تماشای آن است. چنین کسی همانند کودکی لوس است که هرچه را می‌بیند بهانهٔ آن را می‌گیرد و آن را می‌خواهد. او همه چیز را هم می‌خواهد و هم نمی‌خواهد، اگر به او بدهی زمین می‌اندازد و اگر ندهی جیغ می‌کشد! چرا که روح او ناآرام است و می‌خواهد خود را این‌چنین سرگرم کند؛ در حالی که اگر کسی می‌خواهد علمی را فرا بگیرد نخست باید یک علم را بیاموزد و آن را در خود نهادینه نماید و سپس به سراغ دانش بعدی رود.

پرسه‌زنی در مسایل ربوبی و معنوی هیچ نتیجه‌ای ندارد. فردی که امروز این دعا را می‌خواند و فردا دعای دیگر را و امروز این راه را می‌رود و فردا راهی دیگر را بدون این که توجه داشته باشد آیا این راه و این دعا با وی تناسب دارد یا نه، و برای وی مفید است یا خیر، تنها سرگرم است. دعا و مأثورات همانند داروست که باید توسط متخصص تجویز شود به‌ویژه اگر به قصد انشا خوانده شود که از آن در جای خود سخن خواهیم گفت. کسی که روزی چند کیسه دعا می‌خورد و مفاتیح را از ابتدا تا انتها می‌خواند بدیهی است که هم زود خسته می‌شود و از دعا زده می‌گردد و هم جوابی نمی‌گیرد و چه بسا به قساوت قلب هم مبتلا گردد. البته خواندن دعا به این شکل اگر به قصد اخبار باشد بدون ثواب نیست و در ثواب همین مقدار بس که فرد به دعا خواندن اشتغال دارد و از آن حظ و بهره می‌برد و این گونه از کارهای دنیا فارغ شده است اما این کار به گونه‌ای نیست که برای فرد میدانی را باز کند و یا او را سلوک دهد، بلکه بسیاری از آن خالی از هر گونه معنویتی است و چیزی جز خودخواهی در آن وجود ندارد که ما بحث از آن را در دو اصل «ترک خودخواهی» و «ترک طمع» آوردیم.

ما خواهیم گفت سالک باید هر طمعی را از خود باز دارد و نفی هر گونه طمع به نفی داشتن هر گونه هدف می‌انجامد. هم‌چنین نداشتن طمع سبب می‌شود انسان قاعده، اصل و قانونی برای خود نشناسد و اصول سلوک معنوی را برای خود اصل نپندارد اما در عین حال، سالک کسی است که همین اصول و قواعد را پاس می‌دارد اما به آن اصالت نمی‌دهد و هدف‌های وی جلوه‌ای و چهره‌ای است و خاصیت آیینگی و آلی دارد و چنین نیست که سالک روی خود بایستد. سالک این اصول را یکی یکی طی می‌کند اما نه با گام‌های خود، بلکه این گام‌های حق است که او را می‌برد. واژگانی چون تجلّی، تعلّق، تألّه، تشبّه، تحلّم و تحقّق همه از باب تفعّل است و به این معناست که فاعل در آن اصالت ندارد، به عکس باب تفعیل که فاعل در آن حضور و نقش دارد. این که امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید وقتی از خانه‌ات بیرون شدی، مانند کسی باش که دیگر باز نمی‌گردد(۱) برای همین است که فاعل در آن نقشی ندارد و آن که با وی است بازمی‌گردد و هم او بس است و فرد هم نیاید، نیاید؛ زیرا هیچ کاری زمین نمی‌ماند و او خود کارها را انجام می‌دهد. سالک چنین حال و هوایی دارد و در چنین فضایی نفس می‌کشد. البته گفتن این سخنان هرچند ممکن است با همهٔ سختی شیرین باشد اما تحقق آن نه آسان است و نه برای کسی که عاشق نیست شیرینی دارد؛ زیرا نوع انسان‌ها خودخواهی دارند و از زیان و ضرر می‌رهند و کنترل و درمان آن نیز جز با جراحی‌های بسیار سخت و دردناک ممکن نیست.

 

 

 

 

مطالب مرتبط