قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»( عصر / ۲ ـ ۳).
-
نخستین حقیقتی که سبب میشود انسان سائر و رونده به سوی خدا گردد «بیداری» است. انسان تا از خواب بیدار نشود از غافلان و افراد عادی است و نمیتواند سالک گردد. عموم آدمیان در خواب هستند و بیدار هم نمیشوند و بیداری یک استثناست؛
- در این آیه ی مبارکه، «خُسْر» تعبیر دیگری از سُکر، مستی و خواب است؛ همانطور که حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام میفرماید: «النّاس نیامٌ فاذا ماتوا إنتبهوا»( علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص ۶۶). بسیاری در خواب هستند و تا وقتی که بمیرند، باز هم بیدار و آگاه نمیشوند، بلکه با انتباه خوابشان مختل میشود. بسیاری نیز حتی با مرگ بیداری و انتباه ندارند. بعضیها حتی فشار قبر خود را متوجه نمیشوند، و مَلَک موکل بر آنان ناچار میشود آنقدر آنان را فشار دهد تا بیدار شوند و وقتی که بیدار میشوند تاب و تحمل آن فشار را ندارند. وای به حال آنان، هنگامی که از خواب برخیزند و بیدار شوند.
گاه کسی زیر انبوهی علم، کمال و ایمان، در خواب است و تا نفس آخر نیز از خواب غفلت بیدار نمیشود. کسی که در این دنیا خواب است و وقتی سر وی به سنگ لحد میخورد تازه بیدار میشود آن وقت است که سالک میشود. کسی که از قبر میخواهد طریق سلوک را بپیماید این راه طولانی و دراز را بسیار آرام میرود و حرکت، در برزخ بسیار کند انجام میشود و مانند دنیا و ناسوت نیست که به علت جمع بودن، حرکت در آن با سرعت بالا انجام میشود. برزخ را برای کسی میگذارند که کاستی و کمبود دارد و به او مدت زمانی مهلت میدهند تا با کلاسهای تقویتی به جبران آن بپردازد. چنین کسی در آن دنیا ناراحت است.
کسی که در همین دنیا بیدار شده است برای سلوک آمادگی دارد و میتواند سالک گردد. راه سلوک از طریق عموم مردم جداست و سالک زندگی متفاوتی با آنان دارد؛ هرچند در ظاهر باید کتمان داشته باشد و به گونهای نباشد که مردم او را از خود جدا بدانند. افراد جامعه زندگی عادی خود را دارند و دغدغهای برای رهایی از ناسوت و وصول به حق تعالی ندارند و گذران زندگی خود را میخواهند. اگر برای آنان از سلوک هم گفته شود یا سکهٔ مسکوک به ذهن آنان میآید یا همشیرهٔ مسلوک. سالک حالتی پیدا میکند که افراد عادی آن حالت را ندارند. کسی که مانند همهٔ افراد جامعه زندگی میکند خواب است و چنانچه علم و تقوایی داشته باشد چه بسا همان بلای جانش میشود. وی مانند کافری است که خواب تقوا میبیند و رؤیای گزاردن نماز دارد. کسی با خواب نه مسلمان میشود نه متقی. برای کسی باید از سلوک سخن گفت که نخست از خواب بیدار شده باشد وگرنه او از سخنان سلوکی و از مقامات معنوی برداشتی نخواهد داشت جز این که آویزان قبایی شود نه این که تکانی به قبای خود دهد. برای آن که بخواهند کسی را که ادعای کری دارد امتحان کنند، سکهای پشت پای او میاندازند، چنانچه وی سرش را برگرداند، معلوم است که ناشنوا نیست، اما از چه راهی و با چه تست و سنجشی میتوان فهمید کسی در یقظه و بیداری است یا خواب؟ کسی که تمام کتاب منازل را بخواند اما در حالی که خواب است، از خواب خود که سطر به سطر منازل را در آن میبیند و کلمه به کلمهٔ آن را میخواند، عایدی ندارد جز آن که به خود ظلم نموده است.