زمان و بدن
اغتنام فرصتها
هم از نظر جامعهشناسی – برای آنان که میخواهند پستها و مشاغل کلیدی را در دست بگیرند – هم از نظر روانشناختی برای آنان که میخواهند تحول بزرگ و بنیادین در زندگی خود داشته باشند اغتنام فرصتها بسیار حایز اهمیت است و چنانچه کسی برخی از فرصتها را از دست بدهد برای همیشه در زندگی خود عقب نگاه داشته میشود و دیگر زمان جبران برای او دست نخواهد داد.
برای تقریب بحث به ذهن میتوان آن را به جا ماندن از قافلهٔ سالار شهیدان کربلا صلیاللهعلیهوآله مثال زد. لحظهای که درهای آسمان به روی آدمی باز است و میتوان در آن معراجی بیانتها داشت و تا بلندیهای ملکوت اوج گرفت. لحظههای ناسوتی چنین است.
به عکس، برخی از لحظههای ناسوت نیز هست که هیچ خاصیتی ندارد و در آن لحظه هر عبادت، ذکر ـ هرچند فراوان باشد ـ و ریاضت ـ هرچند سخت باشد ـ مانند وارد کردن رمز اشتباه است که هیچ دری را نمیگشاید.
فرصتشناسی و انجام مهمترین کارها
باید فرصتشناسی داشت؛ چرا که ناسوت لحظههایی دارد که به فرد بدون هیچ گونه بازرسی اجازهٔ عبور داده میشود؛ آن هم عبوری که ناز وی را میکشند و او را به عشقبازی میخوانند. برای نمونه، یک «آه» در چنین لحظههایی خیرها نصیب انسان میکند؛ چرا که «آه» از اسمای بزرگ الهی و کیمیایی است.
پیش از این نیز گفتیم که سلوک به پرکاری نیست، بلکه به انجام دادن مهمترین کارهاست. کارهایی که زحمتی اندک دارد و خیری فراوان. یکی از امور بسیار مهم برای سالک، شناخت چنین موقعیتهایی است.
گاه خداوند زمینهٔ خدمت به یکی از اولیای خود را برای سالک فراهم میآورد که وی اگر آن را از دست ندهد به سالهای نوری مسافت طی کرده و حجابها را خرق کرده است، ولی از دست دادن چنین فرصتی، او را به فروترین مرکز ثقل ناسوت هبوط میدهد.
ماه رجب و شعبان
روزهٔ ماه رجب و شعبان همانند اذان و اقامه برای نماز است و انسان را برای انجام فریضه ماه رمضان آماده میسازد.
تخریب عید نوروز؛ نادیده گرفتن مرزهای شرعی
نباید درهایی را که خداوند برای مردم باز نگاهداشته است، به روی آنان بست. این فرهنگی است که دین به ما آموزش میدهد و اگر نظام میخواهد جامعه و امت داشته باشد، باید همین الگو را در پیش رو نهد و از بستن و ایجاد محیطی خفقانی دوری نماید و مردم را باز بگذارد.
باید توجه داشت که تخریب مفاهیم و واقعیاتی که دین با آنها مخالفتی ندارد، خود نادیده گرفتن مرزهای شرعی است و تخریب دیانت را در پی دارد. در اوایل انقلاب، برخی موج خطرناکی را ایجاد کرده بودند و معتقدان به عید نوروز را همچون کافران و گبران میپنداشتند. این در حالی است که در عید نوروز، طبیعت به رقص میآید و گلها و گیاهان سرخوش میگردند. چه اشکالی دارد که انسانها نیز در این ایام در چارچوب احکام شرع، سرخوش باشند.
وجود اینگونه امور در جامعه، امری طبیعی است و نباید به مردم فشار وارد آورد. البته اجرای این امر، نظریهپرداز قوی و جراحی حاذق را نیاز دارد تا آن را با توجه به چکاپها و تستهایی که انجام میدهد، عملیاتی سازد.
عصر ظهور عصر نشاط و سرور
یکی از پیرایههای مربوط به عصر ظهور حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) که رایج شده است، صلواتی شدن کارهاست.
درست است که در عصر ظهور حضرتشان، نعمت فراوان میشود اما کارها صلواتی نمیگردد و تنبلخانه تأسیس نمیگردد؛ بلکه مردم چنان دارای گستردگی اندیشه میگردند که خستگی و بیحوصلگی را از خود دور میدارند و به سختی کار میکنند.
عصر ظهور عصر نشاط و سرور است و مردم انبساطی به خود میبینند که نمیتوانند بیکار و غیر فعال باشند. در آن روزگار، پویایی و زنده بودن از همهٔ هستی جاری است.
لحظه به لحظه، نو به نو
وقتی انسان استاد، شاگرد یا ابزار نگارش خود را میبیند گمان میکند همه چیز برای او تکراری است، حال آنکه آدمی لحظه به لحظه نو میشود و در هر لحظه نیز بینهایت لحظهٔ متفاوت وجود دارد تا چه رسد به روز و ساعتی که همواره در حال تحول است.
شخصی که هر روز از راهی میگذرد، روز دوم در حالی از آنجا میگذرد که یک روز بزرگتر شده است و افزوده بر این، روز تازهای از ایام هفته است و در مسیر راه یکی را میبیند و دیگری را نه.
ارزش یک لحظه ناسوت بر هزاران سال آخرت
کسی در دنیا مجبور به انجام کاری نیست و همه می توانند بینهایت تنوع در زندگی خود ایجاد نمایند؛ مگر اینکه خود کوتاهی، سستی و ضعف عمل داشته باشند.
هر انسانی راههای گوناگونی پیش رو دارد؛ می تواند به قرائت قران کریم بپردازد، به سراغ نماز رود، بخوابد، بازی کند و به کارها و مشاغل روزانه بپردازد و مهم در هر یک از این امور، داشتن عشق و علاقه است.
خوردن به همراه عشق از نماز نافله به همراه کسالت بهتر است. یک لحظه ناسوت به همین دلیل بر هزاران سال آخرت ارزش دارد؛ زیرا در آنجا دیگر کاری از انسان ساخته نیست ولی اینجا گهوارهای است جورواجور و انسان می تواند به یک لحظه بهشت خود را زیر و رو نماید و عالمی متفاوت را جلوه دهد.
توجه به تفاوت روزهای ناسوتی
هر روز، روز خداست اما هر روز برای خود شرایط و زمینههایی میطلبد که بدون آن برتری تحقق نمییابد. هر روز برای خود مزهای و رنگی دارد و بر اساس آن باید نذر، نیاز، صدقه، انفاق، بخشش، تعیین مسیر، لباس، کار، دید و بازدید، فرار یا قرار داشت.
برخی از شکستهای دنیایی به دلیل این است که انسان کارها را یکسان و یکنواخت پی میگیرد. این مانند آن است که کسی لباس متناسب با سردی و گرمی هوا را نپوشد و همیشه یک لباس داشته باشد. چنین کسی یا گرمازده میشود و یا از سرما در امان نمیماند.
بیتوجهی به بعضی از مسایل، حوادث ناگواری را در پی دارد. بسیاری از تصادفات ناگهانی به همین دلیل است. کسی که همیشه یک مسیر را میرود از برخی آسیبهایی که باید در آن مسیر اتفاق بیفتد ایمن نمیباشد. کسی که مکانیکی و یکنواخت زندگی میکند مشکل معرفتی دارد. همهٔ روزها مانند هم و همگون نیست و برخی از روزها روز بلاست همانطور که برخی از آنها روز صفاست.
اولیای خدا از حوادثی که قرار است برای آنان اتفاق بیفتد آگاه میباشند و از پیش آمادهٔ رویارویی با آن میگردند؛ از این رو یا آن اتفاق با پیشگیری مناسب به وقوع نمیپیوندد یا این که برای مدتی به تاخیر میافتد. با توجه به تفاوت روزها و یکنواخت نبودن زندگی، همیشه نباید به یک روش و از یک مسیر از خانه خارج شد.
این که دعاهای هر روز هفته با هم متفاوت است از همین روست. این تفاوتها کلیشهای نیست و با نظام چیره بر طبیعت هماهنگی دارد. هر روز دعایی مناسب با خود، لباسی در خور، مسیری متفاوت و انگشتری متناسب با آن را میطلبد.
برخی از روزها روز مصیبت است
خداوند میفرماید: «إِنْ یمْسَسْکمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ، وَتِلْک الاْءَیامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ، وَلِیعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا، وَیتَّخِذَ مِنْکمْ شُهَدَاءَ، وَاللَّهُ لاَ یحِبُّ الظَّالِمِینَ»(۱)؛ اگر به شما آسیبی رسیده آن قوم را نیز آسیبی نظیر آن رسید و ما این روزهای شکست و پیروزی را میان مردم به نوبت میگردانیم تا آنان پند گیرند و خداوند کسانی را که بهواقع ایمان آوردهاند معلوم بدارد و از میان شما گواهانی بگیرد و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد.
روزهای خدا متفاوت است و برخی از روزها روز مصیبت است. مصیبت هم به دوستان خدا میرسد و هم به دشمنان او. در طبیعت و ناسوت چنین نیست که فقط دشمنان خدا باید آسیب ببینند، بلکه چه بسیار میشود که دوست را میزنند بدون آن که ملاحظهای داشته باشند. در این بلاها، دوست و دشمن هر دو اوج میگیرند و دشمن راه خود را میرود و دوست نیز معلوم میشود از غافلان است یا از محبان و یا از محبوبان.
بلایا در میان این سه گروه میچرخد تا مومنان شناخته شوند: «وَلِیعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا، وَیتَّخِذَ مِنْکمْ شُهَدَاءَ، وَاللَّهُ لاَ یحِبُّ الظَّالِمِینَ» آل عمران / ۱۴۰٫ بر اساس این فراز، انسانها نیز تفاوت دارند و اختلاف انسانها به لحاظ معرفتی بر سه گروه کلی است که عبارت است از: محبوبان، محبان و غافلان. این فراز هر سه گروه انسانها را در بر دارد. «شُهَدَاءَ» همان محبوبان هستند، «الَّذِینَ آَمَنُوا» محبان میباشند و «الظَّالِمِینَ» غافلان هستند؛ زیرا کمترین ظلم همان غفلت است.
اولیای محبوبی تفاوت روزها را به نیکی در مییابند
اولیای محبوبی تفاوت روزها را به نیکی در مییابند. آنان هیچگاه ناآگاهانه به راهی نمیروند و این به سبب عشقی است که به خداوند دارند. آنان مقتل خود و قاتل خویش را میبینند و خود به سوی آن حرکت میکنند. این چه عشقی است که خدا به آنان داده و آنان چه عشقی دارند که این گونه با خداوند عشقورزی دارند.
خداوند هیچگاه اولیای خود را با زور و اجبار بلاپیچ نمیکند، بلکه رضایت آنان را نسبت به بلا جلب میکند و یا بلا را از آنان دفع میکند. البته این کار به سلیقهٔ ولی الهی نیز بستگی دارد. هستند برخی که حتی پیراهن خود را بیرون میآورند و از خانه که میخواهند خارج شوند، میگویند خدایا هر چه میخواهی بکن! هرچند شمشیرهایت باشد که بگو مرا در بر بگیرند.
محبوبان نسبت به بلا هیچ دغدغه و نگرانی در دل ندارند، چون چیزی غیر طبیعی و مستنکر برای آنان پیش نمیآید. محبوبان بلا را مزهمزه میکنند، گرداب بلا را میبینند، یا مسکن میخورند و با آن روبهرو میشوند، یا آن را به تاخیر میاندازند و یا خود به استقبال بلا میروند و میگویند خدایا هر آنچه میخواهی بکن.
عشق ماجرای محبوبان است
چه بسیار افرادی که کار هر روز آنان این است که صبح به صبح ریش خود را کوتاه نمایند، ادکلن بزنند، کت و شلوار بپوشند و با خودروی خود به سر کار روند. آنان با همهٔ روزها همین معامله را دارند؛ مگر آن که تنبلی یا فراموشی بر ایشان عارض شود.
باید هر روز را مزمزه کرد و مزهٔ آن روز را فهمید و متناسب با آن حرکت کرد تا آن روز روز برتری و موفقیت آدمی باشد، نه آن که در زمرهٔ غافلان بود. غافل کسی است که همهٔ روزها برای او یک رنگ دارد.
عینک غفلتی که آنان بر چشم دارند تمام رنگها را به یک رنگ نشان میدهد. چنین کسی نمیداند عشق چیست. اگر آدمی بخواهد عشق را معنا کند، هنگامهای خواهد بود. عشق ماجرای محبوبان است و حتی آن را در محبان نمیتوان سراغ گرفت. محبان هماره سرگرم زحمت و در غرقاب ریاضتاند، و این عشق است که در محبوبان است.
زجر و سوز و غم برای محبوبان است که بسیار شیرین است. آنان خدا را به وجد میآورند و آنقدر از بلاها استقبال میکنند که هر کسی را به تسلیم میکشند طوری که گویی خداوند هم دیگر نمیخواهد برای آنان بلایی بفرستد. آنان خدا را با عشق به پایین میکشند.
زبان بدن
بدن افراد داراى زبان است و نحوهى نشست و برخاست و حركات دست و بدن گوياى امرى درونى است. استفاده از زبان بدن در رساندن پيام و داشتن مخاطبه با ديگران حايز اهميت بسيار است و علايق و سلايق آنان را مىرساند.
براى نمونه، كسى كه قدرت نشستن در جاى خود را ندارد و همواره مىجنبد، بيمار روانى است. كسى كه دستهاى خود را در هم فرو مىكند يا پاى خويش را بغل مىكند، فردى غمبار است. كسى كه به هنگام سخن گفتن رو به جلو مىآيد از گفتهها استقبال دارد و براى وى خوشايند است و كسى كه سنگينى بدن را رو به پشت مىاندازد چندان به شنيدن علاقهاى ندارد.
سه ساختار مهم بدنی
آدمی به صورت نوعی، دارای سه ساختار متفاوت است و روانشناس باید در تشخیص خود، به این امر توجه داشته باشد و با برانداز جثّه و اندام فرد، به شناسایی ویژگیهای روانی او مبادرت ورزد. هریک از این ساختارهای سهگانه ارتباط کامل با نحوهٔ درون و روح و روان باطنی فرد دارد و صفات اخلاقی و روحیات روانی و شخصیت ویژهای به فرد میدهد.
این سه ساختار، عبارت است از: بدنهای لاغر که به چاقی نمیگراید؛ بدنهای چاق که توان لاغر شدن را ندارد، و اندامهای متناسبی که به صورت معمولی چاق یا لاغر میگردد. دو گروه نخست، سیستمی غیر طبیعی، ناسازگار و مشکل دارند و گروه پایانی، دارای سیستمی طبیعی و بهترین بدنها میباشند که بر اثر بیماری، گرفتاری، غم و غصه و مانند آن، به لاغری میگرایند یا بر اثر عواملی چاق میشوند.
این ساختار در صورتی مورد اعتبار است که لاغری یا چاقی فرد برآمده از نوع تغذیه یا محیط زیست افراد نباشد؛ چرا که برخی از غذاها سبب چاقی یا لاغری میشود.
قدر سلامتی را دانستن
باید تا به بیماری گرفتار نشدهای قدر سلامتی خود را بدانی. گاه یک تلنگر سبب میشود نخاع کسی پاره شود یا پایی شکسته گردد. اگر کسی مریض شود، حتی اگر جوان باشد، کاری از او ساخته نیست.
«محمد علی کلی» بوکسور معروف جهان با آنکه بدنی محکم داشت به رعشه دچار شده بود؛ بهطوری که حتی پیام تبریکی را به سختی مینوشت و کاغذ در دست او نمیایستاد. همان کسی که با دست خود دیوارهای بتونی را خرد میکرد حال نمیتواند کاغذی را نگه دارد!
قدر سلامتی را بهویژه در کشورهای عقب نگاه داشته که دانش پزشکی رشد چندانی ندارد و هزینهٔ درمان بالاست باید دانست. انسان باید به مزاج و بدن خود کار و بار زیادی و نامتناسب ندهد، بلکه به خود نظم دهد و بار زیاد برندارد و کاری را از سر عجله انجام ندهد تا عمری زمین گیر نشود.
کمال جسمانی اولیای الهی
پيامبران و اولياى الهى عليهمالسلام از هرگونه نقص و بيمارى روانى و جسمى دور هستند. بنابراين اگر كسى بگويد زبان حضرت موسى عليهالسلام لكنت داشته است فرسنگها از وادى شناخت نبوت و ولايت دور است.
آن حضرت از برادر خويش هارون كمك خواست زيرا موسى نيكو سخن مىگفت و او نيكوتر و فصيح تر. هم چنين آن حضرت از خداوند مى خواست عقده از زبان وى بگشايد؛ چرا كه مى خواست با پدرخواندهى خود روبهرو شود.
لزوم شیک پوشی برای زن و مرد مسلمان
لباس هرکسی بیانگر موقعیت روانی اوست و نمیشود کسی مؤمن باشد و پرستیژ و شیکپوشی و تمیزی نداشته باشد. کسی که انقلابی یا مذهبی است، نباید مانند کولیها لباس بپوشد و لباس او چرک و چروک داشته باشد. جوان ایرانی و مؤمن باید چنان شیک، مرتب و تمیز باشد که هر کافری با دیدن او به تحسین وی بنشیند و از چهرهٔ دین او لذت ببرد و بر دینی که او را تربیت نموده است، آفرین بگوید. زن مسلمان نیز همینطور است و باید وقار، نجابت، سنگینی و شخصیت در لباس او نمایانگر باشد و هر بینندهای او را به طمأنینه بشناسد. لباس، بخشی از شخصیت آدمی است و نمیتواند از هویت او جدا باشد و نوع انسانیت او را به معرض نمایش نگذارد. لباس همانند خطنوشته و بیان و کلام وی معیاری برای محک شخصیت انسان است.
محبت و گرم مزاجی
بدنی که حرارت، تازگی، زندگی و سلامت نداشته باشد نمیتواند به محبت برسد. محبت همان گرمی و حرارت بدن است. کسانی که دیر گرم میشوند و سردمزاج هستند محبّت کمی دارند؛ زیرا سیر و حرکت باطنی آنان اندک است و حرارتی به ایشان نمیدهد. کسی که حرارت نداشته باشد از چیزی تاثیر چندانی نمیپذیرد. او نه از قرآن کریم میتواند بهره چندانی برد نه از اولیای الهی علیهمالسلام.
آزمایش و تصفیه خون در خوددرمانی
بسیاری از نابسامانیهای انسان، از خون ناسالم است؛ خون برای انسان، مانند سوخت برای ماشین است! اگر کسی خواب زیادی دارد، تنفس ناآرام دارد، کبدش دارای اشکال است و یا اعصاب خرابی دارد، به دلیل این است که خون وی مشکل دارد.
اگر کسی اندامش کرخت میشود، اگر سرعت اعضای بدنش کم است، اگر دست و پای کسی دیر یا زود پایین و بالا میآید، اگر پای کسی خواب میرود، و اگر زمینههای لختگی یا سنگینی وجود دارد، همه و همه مربوط به خون او است.
تنفس سالم و پاک
تنفسِ هوای پاک، با طول عمر آدمی ارتباط مستقیم دارد. نوع قفسههای سینه دارای اشکال است؛ زیرا تنفس سالم وجود ندارد، یا نیمهنیمه و ناقص نفس میکشند؛ مثل انسانی که میدود. این نوع تنفس، موجب کدر شدن رنگ و چروکی پوست، دردمندی قلب و دلپیچه میشود. تنفس باید کشیده باشد.
بسیاری از بیماریها – نظیر غمباد، ضعف و وسواس – در اثر تنفسهای نارسا و غیرکشیده، ایجاد میشود. آنقدر باید تمرین کرد تا این نوع تنفس، در ما غیرارادی شود.
بیشتر افراد به صورت ناسالمی مینشینند که باعث میشود ریهها جمع و چروکیده شوند. تعجبی ندارد که ایشان تنفس نیمهنیمه داشته باشند که ممکن است منجر به بالا رفتنِ فشار خون، دگرگونی عروق و اعصاب، احساس درد در قلب و کند شدن دهلیزهای قلب شود.
بیشتر مردم تنفس کشیده ندارند. برای رفع این مشکل، باید حدود پانزده تا سیدقیقه در روز ورزش نمود تا بدن به تنفسِ کشیده عادت کند
با تنفس عمیق و سالم، معدههای خود را باز کنید؛ مثل باد کردن بادکنک. طول عمر به اندازهٔ گشایش معده، روده، عروق و اعصاب است.
روانشناسی بدن : گوشها
گوش از اعضای رئیسی در شناخت افراد است و خصوصیات فراوانی را آشکار میسازد. گوش، دارای اقسام گوناگونی است. گوشهای گرد، از کمخردی و
اندکی درایت فرد حکایت دارد. گوشهای کشیده و گلابیمانند، بهترین حالت گوش است. کسی که گوشی ریز دارد، ظرافتهای نفسانی وی رشد بیشتری دارد. گوشهای کشیده و درشت دلالت بر قدرت تعمق و اقتدار فراوان فرد دارد.
گوشی که پشت آن برجسته و گود است، عمق روحی فرد را باز میگوید و گوشی که عمقی ندارد، سادگی را میرساند.
لالهٔ گوش نیز متفاوت است. لالههایی که حالت صافی دارد یا نزدیک به هم است، سادگی و کمعمقی فکر فرد را نشان میدهد و همگون نبودن لالهها، بزرگی را میرساند.
نرمههای گوش چنانچه بلند باشد، باید انتظار داشت فرد ملیح و خوش قلب باشد و به عکس، کسی که نرمهٔ گوش وی کم و کوتاه است، نباید انتظار احساس و عاطفهای از او داشت.
اگر لبههای گوش، برجسته و درشت باشد، نشاندهندهٔ زمختی و خشنی فرد است؛ تا جایی که آن افراد میتوانند قتل یا دیگر خشونتها را انجام
دهند. چنانچه لبههای گوش، برجسته و بلند باشد، ولی کلفت نباشد، نشاندهندهٔ اقتدار و سیاست است. گوشهایی که بعد از لاله، درونی با عمق بلند دارند، کمتر آسیب میبینند و شنوایی بیشتری دارند. کسانی که تونل ورودی گوشهای آنان کوتاه است زودتر در شنوایی مشکل پیدا میکنند.
کسی که دو گوش وی متفاوت است، ناآرام و آشفته است و هرچه تعادل میان دو گوش بیشتر باشد، تناسب فکری و نظم آن بیشتر خواهد بود.
گوشهایی که موی فراوانی دارد، از روح ضعیف و غیر لطیف سخن میگوید و به عکس، گوشی که مویی ندارد، شفافیت و صداقت بیشتر را میرساند.
حالت گوشهای مردانه کشیده است و زنی که گوشی کشیده دارد، بخشی از صفات مردان با اوست و از زنانگی وی میکاهد.
روانشناسی بدن : پیشانی
پیشانی، مرکز استخبارات و مرکز اعلام عواقب و امور فردی و نوعی انسان است که بیشترین مسایل مرتبط با آدمی را میشود از آن استنباط نمود. باطن فرد را میشود از پیشانی وی به دست آورد. بلندی پیشانی، عظمت روح را باز مینماید؛ چنانچه با تأسّی همراه نباشد، وگرنه سستی را میرساند. پیشانی کشیده، خیلی خوب است؛ ولی در صورتی که کشیدگی آن بیش از اندازه باشد، از نقص عضوی مانند معده یا مغز یا عضوی دیگر خبر میدهد. پیشانی بلند و چابک، کمتر در میان افراد دیده میشود و بیشتر پیشانیها کوتاه یا متوسط است.
در پیشانی دو گونه خط وجود دارد: خطهای افقی و عمودی. این خطها به گاه اخم، بهخوبی دیده میشود. در حاشیهٔ گونه نیز خطوطی است که برخی از زمینههای باطنی را میتوان از آن دانست.
خطوط شکسته بر روی پیشانی، در شناخت خصوصیات اخلاقی، به روانشناس کمک میکند. از این خطها میتوان فهمید آیا فرد قوت قلب، صدق و
بخشش دارد یا خیر.
پیشانی یا صاف است یا خمیده. پیشانی خمیده از مکار بودن فرد و دیگر مشکلات اخلاقی میگوید. در فصل جوانی خطوطی پنهان در پیشانی است که به گاه پیری ظاهر میشود و کسی که دانش توسم میداند، این خطوط را در فصل جوانی باز مییابد. مشاهدهٔ این خطها در شناخت ویژگیهای فرد، نقشی مهم دارد. زمینههای معرفتی و آگاهی فرد و نیز مغیبات را از این خطها میتوان به دست آورد و از آن میتوان به باطن و دل افراد نفوذ نمود. چنین آگاهیهایی از دهشها و امور اعطایی خداوند به برخی از بندگان برگزیدهٔ خود است که آن را نمیتوان از صفحهٔ کاغذی فرا گرفت.
روانشناسی بدن :گردن
گردن از اعضای رئیسی بدن است که گلوگاه ارتباطی اعضای جوارحی و نیز جوانح با هم، بهویژه با قلب و مغز است. دستگاه تنفس ـ اعم از شش و ریه ـ ستون فقرات و پشت، ورودی گوشها، دهان، زبان، چشم و بینی، همه با گردن ارتباط دارد و هیچ عضوی نیست که به نوعی با گردن در ارتباط نباشد و توانمندی، بهرهگیری، کامیابی و زیست هر عضوی، با گردن در ارتباط است و کمترین کاستی و ناهنجاری در گردن، بر آن اثر میگذارد و پریشانی در بدن را به وجود میآورد.
بسیاری از سردردها از مشکلات گردن و آرتروز آن است و برخی از دردهای پیشانی و سر و نیز مشکلات تنفسی یا عوارض دهلیزهای قلب یا
دردهای سینه و پستان و نیز برخی از دردهای پا، ماهیچهها، زانو، باسن و کمر به سبب وجود التهاب و نگرانی در عروق، اعصاب، غضروفها یا استخوانهای ریز و درشت گردن و دیگر مشکلات آن است که پیش میآید و حفظ سلامتی آن از این نظر حایز اهمیت است.
باید گردن را عضوی پیچیده، پرحادثه و توانمند فرد دانست که نباید سلامتی آن را با فشارهای نابهجا، ورزشهای خشک، غیر اصولی و غیر علمی و حرکتهای ناموزون، به خطر انداخت و حفظ سلامتی آن، به داشتن بدن و جسمی سالم و نیکو میانجامد.
گردن، دارای شکلهای متفاوتی از کلفت، نازک، بلند، کوتاه، گوشتی، استخوانی، لاغر، چاق و … میباشد که هر یک خصوصیتی را نشانگر است.
گردن کلفت و کوتاه نشان میدهد که فرد، قوی و قدرتمند است. گردن بلند و کوتاه، توانمندی و درایت را میرساند. گردن صاف، کشیده و کوتاه موزون بودن فرد و محاسبهگر بودن او را باز میگوید. گردن بلند و
لاغر، سبکمغز بودن را اعلام میدارد. گردنهای نابهنجار، نوعی درهمریختگی روحی، روانی و نهادی را نشان میدهد.
کتاب زبان بدن
روانشناسی بدن : مو
نرمی، نازکی، زمختی و درشتی مو و نیز رنگهای متفاوت آن، هریک حکایتهایی دارد. از طریق مو میتوان به شناخت انسانها دست یافت. حتی شناخت حیوانات نیز از این طریق ممکن است، بلکه حتی در گیاهان نیز میتوان به آن دست یافت و بالاتر از آن، در شناخت سنگها نیز میتوان از رگههای مویی آن استفاده نمود. نرمی و لطافت مو بر صفات زنانه و موهای زبر، خشن و کلفت بر وجود صفاتی مردانه حکایت دارد که صفات متعاکس آن در زن و مرد، مستحسن نیست و هرچه مرد یا زن تناسب و موزونی در مو داشته باشند، ارزش بیشتری دارد.
کتاب زبان بدن
روانشناسی بدن : بوی بدن
برخی از بدنها بویی خاص دارند. مراد ما از بوی بدن، بویی نیست که به سبب خوردن غذاهایی ویژه، از فرد متصاعد میگردد. همچنین منظور ما بوی عرق یا بوی دهان ـ که به سبب خوردن سیر یا برخی از بیماریها و ناراحتیهای معدوی و مانند آن متفاوت میگردد، نیست. بدنهایی که به صورت طبیعی بو دارد، در واقع بوگیرهای این بدنها فعال یا قوی نمیباشد. میگویند عقل سالم در بدن سالم است. بدن سالم را از بوی بدن میتوان تشخیص داد و بدین وسیله میتوان به قدرت
عقلانی فرد پی برد. اولیای الهی، بدنی چنان سالم دارند که کمترین بوی بدی از آن استشمام نمیشود؛ چرا که بدن آنان بوگیرهای بسیار فعال و قدرتمندی دارند که حتی بوی عرق و بوی دهان آنان را نیز کنترل مینماید و مانع از آن میشود که دهان یا عرق آنان بوی بدی داشته باشد. آیهای از قرآن کریم که آنان را از هر رجسی پاک میداند، به این موضوع اشاره دارد؛ آنجا که میفرماید: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرا»(احزاب/۳۳).
بوی قسمتهای مختلف بدن، با یکدیگر متفاوت است. بعضی قسمتهای بدن، مانند زیر بغل، بوی شدید دارد و بعضی نواحی بوی کمتر و برخی نیز بویی ندارد. شدت و ضعف این بوها رابطهٔ تنگاتنگی با سلامتی بدن دارد. هرچه این بوها شدیدتر باشد، سلامتی در معرض خطر و آسیب بیشتری میباشد و نشان میدهد سوپاپهای بدن و صافیهای آن به درستی کار نمیکند.
روانشناسی بدن : چشم
مهمترین عضو بدن در روانشناسی، که خطایی در آن نیست، چشمهاست. با دقت در چشمها میتوان به بسیاری از خصوصیات آن پی برد. چشمزخم از ویژگیهای روانی چشم است که میتواند بدترین آسیبها را به دیگران وارد آورد، و حتی جان برخی را به دردناکترین وجه بگیرد. چشمها تواناییهای شگرفی دارد و بسیاری حتی از قدرت چشم سر خود آگاهی ندارند، تا چه رسد به چشمان باطن.
ورزش چشم، در تقویت آن مؤثر و کارآمد است. مراد از ورزش چشم، توانایی حرکت آن در جهات مختلف است.
کسی که چشم درشت و فراخی ـ البته متناسب و بهاندازه ـ دارد، به صورت معمول صاحب خرد و تفکر است. چشمانی که بسیار درشت است، بر کمخردی و مشکل ذهنی دلالت دارد. چشم کشیده (البته اگر کشیدگی آن زیاد نباشد و بهاندازه و متناسب باشد) بر خوبیهای فرد دلالت دارد. درازی زیاد چشمها و نیز گوشها، بر کمخردی و سبکمغزی دلالت دارد. چشمان ریز، از خسیس بودن و تنگنظری صاحب آن پرده میگشاید. افق دید چنین افرادی محدود است. فاصلهٔ ابرو و چشم، از پیشرفت و هدایت افراد میگوید و هدایت افرادی که فاصلهٔ میان این دو بیشتر است، سختتر میباشد؛ به عکسِ افرادی که این فاصله را کم دارند.
سیاهی زیر چشم و نیز گودی آن، از وجود معایبی در فرد خبر میدهد.
گردی چشم، کمخردی فرد را میرساند و آنان نسبت به افرادی که چشمانی کشیده دارند، کاستی در عقل و خردورزی دارند.
افرادی که چشمانی سیاه و تیره دارند، سنگدلی و قساوت دارند و کسانی که چشمان روشنتری دارند،
دلی نازکتر دارند. بهترین رنگ چشم، رنگ قهوهای کمرنگ است؛ زیرا مخلوط و آمیزهای از چند رنگ است. افرادی که چشمهایی با این رنگ دارند، نجیب میباشند. صاحب چشمان سبز، به صورت نوعی، فردی سرسخت و لجوج است
کتاب زبان بدن
روانشناسی بدن : رگها
رگها بهترین گزارش دهنده از نحوه عملکرد قلب و نیز بیماریهای مرتبط با آن هستند . رگها انواع ریز ، درشت ،برجسته یا فرو افتاده دارند . بصورت معمول ، افراد ورزشکار و نیز افرادی که از بیماریهای قلبی و عروقی – مانند فشار خون- رنج می برند ، رگهایی برجسته و درشت دارند. رگهای برجسته و سبز که برجستگی آن زیاد نیست ، عصبی بودن فرد را می رساند. باید توجه داشت برخی از رگها به سبب کار و فعالیت زیاد بدنی که در آن ناحیه انجام گرفته است برجستگی می یابد و ویژگی های آن در روانشناسی افراد، بسیار موثر است .
کتاب زبان بدن
روانشناسی رنگ پوست
کسی که رنگ سفید وی، سفید بور است، به صورت معمول، فردی سست و بیحال است. مکر و حیلهٔ چنین فردی، بسیار است.
اگر رنگ پوست، سفیدِ متمایل به سرخ باشد، فردْ حالاتی متعادل و نجابت دارد.☺️ سرخپوستی به صورت معمول، بر مکار بودن دلالت دارد.
سرخی کامل یا سفیدی کامل، رنگ مناسبی برای پوست نیست و سفیدی متمایل به سرخی، بهترین نوع رنگ پوست است.
هرچه سفیدی پوست بیشتر باشد، درصد آسیبپذیری صاحب آن بالاتر است و هرچه رنگ پوست بیشتر سبزه باشد، فرد مقاومتر میگردد و کمتر، از چیزی آسیب میبیند. افرادی که رنگ پوست آنها سبزه است، افرادی محکم و مقاوم هستند و هرچه سبزگی آنان به سیاهی نزدیکتر شود، درصد مقاومت آنان افزایش مییابد.
عضوهای متفاوت برخی از افراد، دارای رنگ پوستی متفاوت میباشد و چنین نیست که تمام پوست آنان دارای رنگی یکسان باشد. توجه به این نکته در روانشناسی مؤثر و برای دادن مشاورهای دقیق کارآمد است. برای پی بردن به رنگ واقعی هر فرد، باید اجداد وی را شناخت و رنگ پوست آنان را دانست و به تعبیر علمی، باید رنگ پوست نژاد آنان را به دست آورد .
کتاب زبان بدن
صورت و صدای زیبا؛ سبب توانگری
غنا ـ به معنای توانمندی ـ دارای افرادی است. «صوت»، یکی از مصادیق قدرت است. به صوتی ویژه، غنا گفته میشود؛ زیرا داشتن آن صوت خاص، نمونهای از توانمندی است. خداوند، غنی است؛ چون توانمندی و قدرت دارد و برای خویش کافی است و نیازی به غیر ندارد.
زیبایی، مال و صوتِ خوش، هریک گونههایی از توانمندی است. این سه امر، حالت تعدی دارد و دیگران را فروتن میسازد. انسانهایی که صورت زیبا یا صوت نیکویی دارند، در خود احساس شخصیت میکنند.
جمال، همانند غناست و توانگری میآورد؛ ولی آنانکه چندان از صورت زیبا برخوردار نیستند ـ بهخصوص اگر ایمان محکمی نداشته باشند ـ دچار کمبود شخصیت میشوند. دارا بودن صدای زیبا و داشتن مایهٔ خوشِ صوتی، توانمندی است.
ادامه دارد……