با خروج طفل از دوران ابتدایی، دیگر چهرهٔ واقعی کودک نقش خود را بسته است و آمادهٔ فعلیت نهادی و رشد میگردد و در صورت سلامت، بسیاری از کارهای زیربنایی رستگاری خود را انجام میدهد و مشکل میشود که در سنین بعدی به طور ناگهانی تغییر رویه دهد.
بعد از این دوره، نوبت «برزخ اجتماع» کودک فرا میرسد که آیا طفل همان رفتار ابتدایی خود را دنبال میکند یا راه دیگری را پیش میگیرد؟ اگرچه پدر در این دورهٔ متوسط و برزخی باید بسیار کوشا باشد، اما دیگر فرصت کم است و تنها آنچه تا به حال انجام داده برای وی سودمند است. افکار جوانی فرصت نمیدهد تا جوان تحت تأثیر کلی کسی قرار گیرد و خود اوست که در این هنگام تعیین وظیفه و مسیر میکند؛ با این تفاوت که در این دوره، افکار جوان امروز و کودک دیروز اسیر افکار استاد و معلم و اجتماع و دوستان میگردد تا با ارتباط دایمی آنان کمبودهای فکری و غریزی خود را جبران و نیازهایش را تأمین کند. حال دیگر باید به فکر مربیان جامعه و گردانندگان سالم اجتماعی بود تا بتوانند جامعهای آماده و سالم بنا کنند وگرنه جوان راه خطرناکی را در پیش خواهد گرفت و گاهی نیز طریق انتقام از جامعه را دنبال مینماید. در این مقطع است که دورهٔ نهایی آدمی شروع میگردد، غایت زندگی ظاهر میشود و نتیجهٔ کار رخ مینماید که آدمی چه بوده و چه شده است. در این هنگام، ساختار فکری و چهرهٔ اجتماعی جوان خود را مییابد.
البته، باید هر یک از این دورهها را از جهت روانی و اجتماعی و از دیدگاه عملی و آموزههای اسلامی به طور مفصل و روشن بررسی کرد و آن را با دیدی باز کارشناسی نمود.