یافت خدا از شناخت طبیعت شروع می‌شود

اگر کسی بخواهد حق را بیابد، و او را تماشا نماید، باید چشمش همه چیز را ببیند؛ از آسمان تا زمین و هر چیزی را با درشتی و ریزی که دارد بنگرد.

 

در عالم حیوانات انواع حیوانات را رصد نماید و آن را به صورت ملموس و واضح داشته باشد که اگر حیوانی او را نیش زد، صدای نالهٔ او در آید. حیوانی که در ذهن او به صورت کامل آمده و در آن نفوذ کرده، نه نفوذ ارادی و جسمی؛ بلکه عشق می‌کند به آن حیوان. این نخستین مرحله در شناخت است که اگر چنین نمایی همان کار خدا را می‌کنی. خدا را در آسمان و زمین می‌یابی و خواهی دید نشانه‌های حق از آسمان تا اعماق زمین چیده شده و به نیکی در می‌یابی رسیدن به او باید از چنین مسیرهایی باشد.

کار خدا هرگز ضایعات ندارد و در کارخانهٔ خدایی هیچ دورریزی یافت نمی‌شود.

چنان‌چه سیبی تولید شود، هزاران عامل باعث تولید آن شده است و اگر به زمین افتد و ما نیز از آن استفاده نکنیم، باز اسراف نشده است؛ بلکه در کارگاه خدا برای کرمی خانه و نطفه می‌شود و کرمی از درون آن بیرون می‌آید و می‌گوید حق مرا از گیاه تولید کرد. بنابراین سهنگامی که خداوند گیاه را به حیوان تبدیل می‌کند و خلقت را نیکوتر می‌نماید، اسرافی در کار نیست.

همهٔ عالم‌ها و ظرف‌های حق این‌گونه کار می‌کنند و هر چیزی به سمت نیکویی و تکامل خود در حرکت است، مانند کرم و پروانه که از حالتی به حالت دیگر و از عالمی به عالم دیگر در حرکت هستند و ما انسان‌ها فقط شاهد خاموش شدن آن در عالم خودش هستیم و نمی‌دانیم از کدام عالم آمده است؛ به همین خاطر نسبت نابودی به او  می‌دهیم. حتی سیبی را که مثال زده شد، اگر مدتی بماند، خشک می‌شود؛ به‌طوری که پس از چند سال تبدیل به خاک می‌شود، ولی این خاک غیر خاک زمین است و خاکی نیکوست که اگر در رطوبت خاصی بماند، همهٔ سیب تبدیل به کرم می‌شود. پس در کارگاه هستی حق اسراف نیست و ضایعاتی وجود ندارد.

 

مجردات

کسی که می‌خواهد هستی را مشاهده نماید باید پس از درک دقیق عالم ماده و طبیعت، تجرد را به‌خوبی دریابد تا بتواند تجرد را در چهرهٔ هستی و هستی را در چهرهٔ تجرد مشاهده نماید و دید خود را به احکام ماده که به آن عادت دارد در نیامیزد.

یکی از عمده‌ترین رهزن‌ها در مباحث معنوی این است که آنان که می‌خواهند گامی در مسیر معرفت بر دارند و اهل قرب و معنویت شوند به سبب عادتی که به امور مادی دارند بسیاری از مجردات را در صورت امور مادی مشاهده می‌کنند و مجرد را در چهرهٔ ماده به تصور می‌کشند و ذهن آن‌ها نمی‌تواند از قالب‌های مادی جدایی پذیرد.

سلوک و حرکت به سوی مجرد و وصول به مجردات نه در مسیری افقی است و نه در پلکانی که عمودی باشد؛ چرا که میان سالک و غایت و مقصد وی که وصول تام به حق نام دارد تقابل وجودی نیست. برای وصول به مجردات و عوالم غیبی باید خود را از تصور حرکت در مسیری افقی یا عمودی و نیز از تقابل‌های مادی و صوری جدا نمود و به جای این‌گونه حرکت‌ها، حرکت در خویشتن خویش را درک نمود. برای فهم این معنا باید خود را یافت و در خود فرو رفت و از قیام به قعود و از سجده به معراج راه یافت، آن هم نه با سجده بر خاک و زمین؛ بلکه با بار گرفتن در پایین‌ترین پایین و بر آن موضعی که از آن پایین‌تر در نظر نیاید که همان «افتقار»، «نیستی» و «عدم خود» می‌باشد.

اگر به گاه سجده، انسان سر بر نیستی خویش نهد، این توان را می‌یابد که هستی را به نیکی مشاهده نماید و مجرد و غیب را با چشم «شهود» بنگرد. بر این اساس می‌گوییم سجده بر زمین از ناچاری است و خاک چیزی جز ماده نیست؛ زیرا ماده از ماده نمی‌گذرد و اگر نفوذی برای فردی حاصل شود، همین است که سجده بر ورای ماده بوده باشد و از نیستی خود به هستی حق تعالی سر نهد و او را با چشم سر و از سجده‌گاه دیده مشاهده نماید. اگر سالک سر بر دل نهد و از گِل رهد، به آسانی می‌تواند سرّ دل خویش را در تمامی هستی از ماده تا مجرد مشاهده نماید و دید تجردی پیدا کند و چهرهٔ هستی را تنها در قالب ماده مشاهده نکند و افق دید وی در هر پدیده‌ای، مطلق را ببیند و در هر ماده، نمودی مجرد را یابد که این توحید است و بس.

برای فهم درست «مجرد» و «عوالم تجردی» لازم است ابتدا مفاهیم این‌گونه معانی به خوبی برای جان آدمی ملموس گردد و واژه‌های هر یک به درستی درک شود و سپس در جهت اثبات اصل تجرد و درک واقعی آن هرچه ممکن است کوشش به عمل آید تا ذهن آدمی از وضعیت «تصوری» درآید و صورت «تصدیقی» به خود گیرد و اندیشهٔ تجرد، تمام ذهن آدمی را فرا گیرد.

 

وصول وجودی

مهم‌تر از این دو، «وصول وجودی» به این‌گونه عوالم است که از مراحل پیشین بسیار مشکل‌تر است. اهل توحید، خود در ادراک این‌گونه معانی و تصدیق به این عوالم کم و بیش مشکلاتی دارند که بسیاری از آن‌ها را از سلوک و وصول واقعی باز می‌دارد.

 ناسوت بسان یک باشگاهی است، آن هم نه باشگاهی معمولی یا باشگاه هنر و نقاشی بلکه باشگاه بوکس و کاراته یا کشتی کج که اگر کم‌ترین سستی و غفلتی را داشته باشید آسیب جدی می‌بینید بلکه برتر از آن باشگاه که بندگان را با عشق با آسمانیان همراه می سازد و با فرشتگان ملکوت و اولیای خدا هم‌نشین می‌گرداند. ناسوت، برای بندگان بحث وراثت و ولایت را مطرح می سازد و تربیت یافتگان آن اولیای ربانی و اهل معرفت می‌باشند.

 

مطالب مرتبط