سالک تمامی آلودگیهای خود را در مسیر سلوک خویش بر زمین میگذارد در حالی که غیر سالک وقتی میمیرد و چشم بر حقایق باز میکند، نخست کثافتها و آلودگیهای خود را میبیند.
چنین کسی همانند زنی است کهزایمان دارد و همراه نوزاد خود، کیسه و جفت دارد. کسانی که میمیرند همین گونه هستند و وقتی در قبر قرار میگیرند در ابتدا آلودگیها و لجنهای خود را میبینند و صدها سال بعد است که تازه خود را مییابند و به مشاهده خود میرسند. سالک این مشاهدات را در همین دنیا دارد و آلودگیها را در همین دنیا با راهنمایی مربی خویش بر زمین میگذارد. رها شدن از چنین آلودگیهایی که حکم جراحی در لایههای باطنی سالک را دارد بسیار دردناک است گویی فشار قبر را بر وی وارد میآورد.
سالکانی که در دنیا برزخ خود را طی میکنند، پاک، طیب و طاهر وارد آن عالم میشوند و قبر برای آنان مرقد و مضجع است و قداست دارد و با قبر و گور که لانه حشرات است متفاوت است. بسیاری وقتی میمیرند، آلودگیها و کثافات را بیرون میدهند و فشار و عذاب قبر برای آلودگیهای ناسوتی است که همراه فرد است و باید نخست آنها را از خود بزداید؛ آلودگیهایی که در طول دهها سال جمع کرده است. کسی که تنها کتاب عرفان دارد یا بویی از این وادی نبرده است به هنگام مرگ، توفیق دیدن حضرت عزرائیل را ندارد. چنین فردی همه روح و محتوایی که دارد آنقدر بار ندارد که بخواهد عزرائیل را ببیند و او جانش را بستاند و خداوند نیز آن ملک مقرب را کوچک نمیکند که به سراغ چنین فردی برود. روح او توسط ایادی عزرائیل است که گرفته میشود، آن هم ایادی رده آخر. گاه بیلی که در طویله است از ایادی عزرائیل است و جان کسی را میگیرد. چنین فردی با ضربه همان بیل، هرچه حفظ کرده است را فراموش میکند. این در حالی است که اگر کسی لقمه نانی را که میخورد با «بسم اللّه» و به دور از غفلت بخورد، تجلی آن را در بهشت میبیند و آن که کامیونی غذا خورده است چیزی از آن به یاد نمیآورد.