اگر کسی غیبت سالک را نموده است وی باید به خاطر خود از او بگذرد؛ زیرا اینجا بنزین است و اگر آتشِ عدم گذشت روشن شود او خود نخستین نفری است که در این آتش میسوزد.
پس اگر سالک از گناه دیگری در میگذرد نه به خاطر اوست، بلکه او خود به آن گذشت نیاز دارد. سلوک بر محور گذشت و ایثار است که شکل میگیرد و درگیری، عقده، کینه و بددلی نسبت به دیگری چنان سلوک را به آتش میکشد که گویی تابوت دوزخ است. سالکی شبِ آباد دارد که هر رنجیدگی را در همان روز از دل بزداید و چنانچه به شب برسد و دل وی هنوز چرکین و آلوده از رنجش دیگری باشد و نسبت به او بداندیشی داشته باشد باید از داشتن چنین دلی استغفار نماید. افزون بر این که آزاردهندگان جز بار وی را سبک نمینمایند. سالک در ابتدا باید دستکم خود را راضی نشان دهد تا رفته رفته و با تصحیح معرفت نظری خود به راضی بودن عادت کند و برای شب دچار مشکل نشود. اگر فرد چنین گذشتی درون خود ندارد گویی وضو با آبِ گلآلود ساخته و این امر یکی از شوون مدیریت و هماهنگ نمودن میان ظاهر و باطن است.