سالک باید قدرت تبدیل و جابهجایی را در خود تقویت نماید؛
به این صورت که در گاه انجام اعمال سلوک، سالکی باشد که هیچ علمی را نمیشناسد و وقتی در سلک طلبگی خود قرار میگیرد گویی چیزی از عرفان نمیداند و در این زمینه اظهاری نداشته باشد و کتمان نسخههایی که به او گفته شده لباسی از پنهانی باطن بر او پوشانده باشد و خود را در جایی خواسته یا ناخواسته بروز ندهد و عرفان او به درس طلبگی و مباحثهٔ روزانهٔ وی خللی وارد نیاورد. طلبه نباید فراموش نماید که طلبه است و میخواهد عرفان بیاموزد و او به آقا و مولای خود تعلق دارد و نه به خویشتن خویش و مسیر عرفان نباید او را از وظیفهٔ اولی که همان تحصیل و تدریس است باز دارد. نخستین وظیفهٔ طلبه در این فراز، حفظ موقعیتها و حیثیات است و میان دروس طلبگی و نسخههای عرفانی نباید التقاط بیافریند و یکی را جای دیگری قرار دهد و وقت یکی را برای دیگری بگذارد، بلکه او باید بر جابهجایی خود اقتدار داشته باشد و ذکر و خلوت خود با مباحثه و تدریس اشتباه نگیرد و وقتی خود را از موقعیت عرفان جدا مینماید و به جایگاه طلبگی خود باز میگردد، چیزی از عرفان به آنجا نبرد و به عکس نیز اگر از عالم طلبگی به میدان عرفان میآید، معلومات خود را در ذکر و خلوت خود دخالت ندهد و خود را از تمامی آموزههای آن خالی نماید.