همه میدانیم میان عالم و جاهل و میان کور و بینا و میان پخته و خام و میان جوان و پیر تفاوت است. حال آیا نباید میان پدر و فرزند تفاوت قایل شد؟ این تفاوت را چه کسی باید بنا بگذارد و چه کسی باید آن را عملی سازد؟ در اینجا نیز باید به سراغ عالمان دینی رفت؛ چرا که آنان میزان و پیشقراولان جامعه هستند.
در جهان کنونی، به دلیل زد و بندهای سیاسی، کسانی که تبلیغات جهانی را در دست دارند، در پی کسب سرمایه هستند، و از سوی دیگر نیز بزرگترین سرمایه آن است که انسان در جهان بتواند حرف اول را بزند و طرحی جدید پیشنهاد کند که همه یا بیشتر مردم آن را بپذیرند؛ هرچند برخلاف عقل سالم باشد.
گروههای دنیاطلبِ سرمایهدار، با شعار کلی و فریبندهٔ «حمایت از مظلوم»، در هر میدانی به صحنه میآیند و چون بیشتر افراد ستمکشیده دنبالهرو آنان میشوند، انسانهای فهیم یارای مقاومت در برابر همهٔ جامعه را ندارند و پیرو همان گروه شده و در آن هضم میشوند یا در عرصهٔ زندگی به مشکل میافتند و تهمت تحجّر و واپسگرایی میخورند و یا به انزوا کشیده میشوند. البته نباید سیستم فاسد غربی را که پیش از این بر کشوری حاکم بوده است، با استکبار و بهتمامی نفی کرد یا آن را به تمامی پذیرفت؛ بلکه باید راهی معتدل میان این دو امر یافت و بر اساس آن به سوی الگوی اسلامی حرکت کرد تا هم حرکت اعتدالی باشد و هم آسیبهای جابهجایی به حداقل برسد و زمینهٔ پذیرش الگوی دینی جای خود را در میان مردم باز نماید.
در فرهنگ اومانیستی غرب، تمامی انسانها از زن و مرد و کودک و بزرگ، با هم مساوی و برابر هستند و هر ضربی را از ناحیهٔ هر کسی باشد ـ خواه از پدر و مادر باشد یا از فرزند و خواه از معلم باشد یا از دانشآموز ـ ظلم میپندارد. در برابر آنان، فرهنگ پدران ما در گذشتهٔ ایران است که بر پایهٔ ظلم بوده است. آنان بچهها را در مدارس تا حد مرگ میزدند تا مطلبی را بیاموزند. عدهای از شاگردان نیز از شدت تنبیه بیهوش میشدند. پدر و مادر، فرزند را ملک خود میدانستند؛ بهگونهای که میتوانستند او را بکشند یا او را آزاد بگذارند.
اما فرهنگ اسلام نه این است و نه آن. اسلام پدر و مادر را مالک فرزند میداند؛ ولی مالکی که امانتی در دست دارد و باید آن را هنگام مرگ خود تحویل مالک اصلی دهد یا ملک را هنگام تکمیل به جامعه عرضه دارد. پدر و مادر، مالک گُلی هستند که وظیفه دارند آن را پرورش دهند و به بهترین صورت، تحویل جامعه دهند و حق چیدن و استفاده از آن گل را فقط برای خود ندارند. حق استفاده از فرزند برای پدر و مادر و همهٔ افراد جامعه هست و فرزند به جامعهای که در آن زندگی میکند و از مواهب آن بهره میبرد نیز تعلق دارد؛ از اینرو نباید فرزند را تکبعدی پرورش داد.
معلم نیز همین حالت را دارد. شاگرد، امانت اجتماع در دست معلم است؛ اجتماعی که با فرزندی که به درستی تربیت شده است، اداره میشود.