شایسته است بچهها از ابتدای کودکی مثل خروس جنگی بار بیایند. درست همانند قانون جنگل یکدیگر را بزنند؛ هم بتوانند کتکخور شوند و هم بتوانند کتک بزنند و در کنار آن باید محبت، مهربانی، تواضع، خویشتنداری و مانند آن را به آنان یاد داد. کودکی که زدن نمیداند، خویشتنداری نیز به کار او نمیآید.
کودکی که از ابتدا فقط کتکخور میشود، مشاعری بسته مییابد و در بزرگی نیز مشاعر وی بسته خواهد بود. گاه شخصی دانشمندی بزرگ میشود؛ ولی چون در کودکی فرصت سخن گفتن نیافته است، مانند فردی لال است و نمیتواند سخن خود را در بزرگی بازگو کند. باید به کودک فرصت داد که شیشهای را بشکند و کاغذی را پاره کند و دیواری را خط بکشد. ما به فکر دیوار خانه هستیم؛ ولی در فکر روان کودک خود نیستیم.
شلوغی و شیطنت فرزندان از طرف تمامی آنان است. اگر کسی دو فرزند خود را جدا کند و آنان را در دو اتاق نگاه دارد، هر دو آرام میشوند و معلوم میشود هر دو کودک در شلوغی تأثیر داشتهاند؛ ولی خیلی از پدر و مادرها به خاطر محبت به یک فرزند، شلوغی را به گردن کسی که کمتر دوستش دارند میاندازند؛ پس نباید یکی از آنان را باعث شلوغی دانست؛ چرا که این اتهام، موجب شکستهای فراوان در بزرگسالی وی میشود.
تربیت پسر و دختر با یکدیگر متفاوت است و شلوغی و شیطنت آنها با یکدیگر متمایز است که برحسب تعدادشان شیطنت آنها به صورت تصاعدی بالا میرود؛ به این معنا که اگر یک پسر باشد، به اندازهٔ خود شیطنت دارد؛ اما در صورتی که دو پسر باشند، به اندازهٔ چهار نفر شیطنت و شلوغی دارند و چنانچه سه نفر باشند به اندازهٔ نُه نفر شلوغی دارند؛ برخلاف دختران که حالت تصاعدی در شلوغی ندارند و چهار دختر به اندازهٔ چهار دختر شلوغی دارند.